Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 86200

دین و دانش در نبردی دائمی با همدیگر

21 جنوری 2015, 05:58, توسط داكتر فكور

جناب ياسين!
به حاميان ادعاء غير علمى منسوب به هاوكينگ مى گوييم: ما در مجموع عالم، از آغاز آفرينش تا امروز و تا روز قيامت حادثه اى را سراغ نداريم و نخواهيم داشت كه عامل درونى و بيرونى نداشته باشد، از بارانى كه از بالا مى بارد و از گياه و بته اى كه از زمين مى رويد، از انفجار بيگ بينگ تا انفجار ناكاساكى و هيروشيما و هر انفلاق و انفجار خرد و بزرگ ديگر، براى همه عواملى در درون طبيعت مى يابيم، ما معتقديم حوادث و عوامل مرئى و نامرئى آن نه تصادفى اند و نه بدون برنامه هاى از قبل وضع شده، ما به عقل و شعور كسى متحير و متأسفيم كه با ديدن برگ سبز رنگ پلاستيكى حتماً ادعاء مى كند كه سازنده هنرمندى دارد، كه هم مهندس است و هم رسام و هم آگاه از خصوصيات و وېژگى هاى پلاستيك، ولى در باره برگ زيباى گل خوشبو كه تمامى انسانهاى هنرمند روى زمين با استفاده از تمامى وسائل پيشرفته و تيكنالوژى قرن بيست و يك از ساختن شبيه آن عاجز اند مى گويد: اين برگ گل بدون آفريدگار داناى با حكمت از خود و به گونه تصادفى آفريده شده!! مخصوصاً اگر چنين ادعاء پوچ به يك طفل كوچك نه بلكه به يك فزيكدان منسوب باشد!!! هر زيبايى و جمال در اين عالم با صداى بلند مى گويد: آفريدگار من زيبايى شناس است، انگشتان هنرمندى دارد، مصور ماهر است، در رنگ آميزى ها چيره دست است، هر نظم و ترتيب جالب و دقيق نشان مى دهد كه مدير و مدبر ماهر و داناى دارد، هر بيننده عاقل در نظم و ترتيب درست و دقيق آن آثار دست هاى پرتوان و هنرمند اين مدير را احساس مى كند، هر همآهنگى موزون، متعادل و هدفمند ميان چند پديده شهادت مى دهد كه مديريت آن مرجع واحد دارد، ايجاد آن محصول خرد واحد است، و اين مرجع واحد نه تنها داراى ويژگى هاى برازنده است بلكه بر تمامى اين پديده ها تسلط دارد و قادر است به گونه دلخواهش آنان را ترتيب و تنظيم كند.
انسانى كه فطرتش سالم مانده، به انحراف كشانده نشده و معيارهاى انسانى اش تغيير نكرده؛ هر بخش اين كائنات گسترده و فراخ؛ عظمت و وسعتش، نظم و همآهنگى هايش، قانونمنديها و هدفمنديهايش، لطافت و ظرافتش، شايستگيها و زيبايى هايش، همه و همه رهنماى او به سوى خدا اند و دلائلى براى ايمان به آفريدگار قدير و حكيم. همانگونه كه قرآن مى فرمايد:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * البقرة: 164
بدون شك كه در خلقت آسمانها و زمين، در اختلاف شب و روز، در كشتى هايى كه اشياى مفيد به مردم را در بحر انتقال مى دهند، در آبى كه خدا از آسمان فرو مى فرستد و به آن زمين را پس از مرگش زنده مى كند و جنبنده هاى گوناگونى را در آن منتشر مى سازد، و در گردش بادها و در ابرهاى رام شده ميان آسمان و زمين؛ نشانه هايى براى كسانيست كه تعقل مى ورزند.
قرآن مى فرمايد كه پيامبران همواره با مخالفت كسانى مواجه شده اند كه خدا را در خارق العاده ها جستجو مى كردند، تحولات در عالم را جريان طبيعى و عادى بدون تصرف خدا در آن تلقى نموده ولى خارق العاده ها را به خدا منسوب مى كردند، آنان كه امروز خدا را در خارق العاده ها جست و جو مى كنند در واقع از نياكان شان در جبهه مخالفت با پيامبران و دعوتگران توحيد تقليد مى كنند، تمامى منكران خدا در تاريخ از پيامبران معجزه خواسته اند، معجزه يعنى پديده غيرعادى و خارق العاده، به پيامبران مى گفتند: زمانى به خدا ايمان مى آوريم كه او را با چشم خود نمايان ببينيم، كارى خارق العاده اى را مشاهده كنيم كه حضور خدا و تصرفش در آن را ثابت كند، از خداى تان بخواهيد مرده اى را زنده كند، از اين سنگ چشمه روان جارى كند، از سنگ شترى بيافريند، شما به آسمان بالا برويد و كتابى نوشته در لوحه هاى قابل لمس باخود بياوريد، فرشته ها را در كنار شما مشاهده كنيم، ... پيامبر در پاسخ آنان گفته: خداى تان همان است كه شما را از خاك آفريده، همان كه از آسمان آب مى باراند و با اين آب از زمين خشك و سفت بته و درخت مى روياند و با دانه و ميوه اش به احتياج شما پاسخ مى گويد و به شما روزى مى دهد، همان كه شب و روز به اراده او مى آيد و مى رود، يكى را وسيله تأمين معيشت تان ساخته و ديگرى را باعث راحت و آرامش و خواب تان. ابراهيم ﷵ به نمرود زمامدار عاصى عراق مى گويد: پروردگارم همان است كه زندگى مى بخشد و مى ميراند، رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ، نمرود در پاسخ مى گويد: أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ: من زندگى مى بخشم و مى ميرانم، براى اثبات ادعاء خود دو زندانى را احضار مى كند، يكى مستحق اعدام و ديگرش سزاوار رهايى، مستحق اعدام را رها نموده و فرمان كشتن بى گناه را صادر مى كند!! و با اين اقدامش به ابراهيم نشان مى دهد كه مى تواند فرمان قتلش را صادر كند، اما پاسخ ابراهيم اين است: فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ: پروردگارم آفتاب را از شرق برمى آرد، تو آن از غرب بر آر!! مشاهده مى كنيد كه ابراهيم ﷵ براى اثبات وجود خدا به حوادث طبيعى و روزمره چون طلوع و غروب منظم خورشيد و پيدايش انسان و زندگى و مرگ او استناد مى كند و نمرود آن را كافى نمى خواند و خواهان خارق العاده ها است!!!
مى بينيد كه قرآن براى معرفى بهتر اين "ذهنيت خاطئ" در داستان بزرگترين موحد تاريخ و جد تمامى مؤمنان ابراهيم ﷵ چه خوب مى فرمايد: ابراهيم ﷵ مى گويد: " رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ " پروردگارم همان است كه زنده مى كند و مى ميراند، و همان است كه خورشيد را از مشرق برمى آرد، براى ابراهيم ﷵ مرگ و زندگى و آمد و شد شب و روز دليل است، از مشاهده همين مظاهر ملموس و مشهود هستى بسوى پروردگارش رهنمائى شده و ديگران را نيز با استناد به آن بسوى خدا دعوت مى كند؛ ولى نمرود اين استدلال را كافى نمى شمارد و مى گويد: (أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ) من نيز زنده مى گذارم و مى كشم. ذهنيت نمرودى همين است كه خدا را بايد با "اعجازها"، "فوق العاده ها"و "اسرار فوق طبيعى" ثابت كرد، با "رازها" و "رموزها" نه با "ظاهرها" و "نمودارها"، در حاليكه اسلوب قرآن چنان است كه براى اثبات حضور خدا در تمامى حوادث طبيعى و براى اثبات تمامى ادعاهاى اساسى خود بر اشياى مشهود و صحنه هاى نمايان استشهاد مى كند.
ابراهيم ﷵ به پدرش و تمامى مخاطبين خود نيز مى گويد:
قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ * الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ *وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ * الشعراء: 75-81
‏گفت: آيا مى دانيد آن چه را شما مى پرستيد و پدران پيشرو تان؛ همه شان دشمنان من اند، جز پروردگار عالميان، همان كه مرا آفريده و هدايتم مى كند، و آن كه به من مى خوراند و مى ‌نوشاند، ‏‏و هنگامى كه بيمار شوم او است كه مرا شفا مى ‌دهد، و آن كه مرا مى ‌ميراند و سپس مرا زنده مى كند.‏
معنى سخن ابراهيم عليه السلام چنين است: آن چه را شما و پدران پيشين تان مى پرستيد، همه شان دشمنان من اند، به ديده دشمن به آنان مى نگرم، رب العالمين را معبود يگانه خود گرفته ام، همان كه مر آفريده است و مرا هدايت مى كند، اسباب، ذرائع و استعدادهاى رهيابى و هدايت را به من عنايت كرده، چشم، گوش، عقل و خرد و تمامى اعضاء و استعدادهايى به كمك آنها حق را از باطل، خوب را از بد، مفيد را از مضرو دوست را از دشمن تفكيك مى كنم، همان كه رازق من است و تمامى اسباب رزق و روزى را او آفريده، از آسمان باران مى باراند و از زمين دانه و ميوه مى روياند و از اين طريق به من و امثال من روزى مى دهد، هرگاه بيمار شوم و توان مقابله با مرض را از دست دهم، اوست كه شفا مى دهد، توان و استعداد مقابله با بيمارى ها در بدنم به وديعت گذاشته، اين نشانه فضل و رعايت اوست كه از بيمارى شفا مى دهد، همان كه فيصله مرگ و زندگى ام از سوى او صورت مى گيرد، به اراده اوست كه در لحظه معين و از قبل تعيين شده اى به دنيا مى آيم و در لحظه مقدرى دنيا را ترك مى كنم، نه كسى قادر لحظه ثابت پيدايشم را تغييردهد و نه از مرگم جلوگيرى كند، و همان كه اميدوارم در رستاخيز و محاسبه نهايى با بندگانش خطاهايم را بيامرزد.
اگر كمى دقت كنيم در اين خطاب جامع ابراهيم عليه السلام نه تنها چگونگى باورمندى يك انسان موحد در باره آفريدگار را در برابر خود نمايان مى يابيم و خدا را به ما معرفى مى كند بلكه دلائلى خيلى محكم و قانع كننده را در برابر هر مخاطب خود مى گذارد، بايد متوجه باشيم كه ابراهيم عليه السلام با گروهى مشرك و بُت پرست مواجه بود، خطابش متوجه آنان و دلائلش براى اقناع آنان بود، مى خواست معبودان جعلى و دروغين آنان را نفى كند و دلائل محكمى را در رابطه به اثبات حضور خدا در تمامى انحاى عالم و جريانات آن در برابر آنان بگذارد، دلائل محكمى كه او ارائه كرده اينها اند:
• وجود من گواه آن است كه حتماً آفريدگارى دارم، اين باور كه ممكن است آفريده اى بدون آفريدگار و مخلوقى بدون خالق ايجاد گردد نه با عقل انسان مى سازد، نه با فطرت او و نه علم و منطق بر آن صحه مى گذارد.
• استعدادهاى گوناگون رهيابى و تشخيص خوب از بد و عقل و خردى كه در وجود من تعبيه شده و مرا در شناخت حقيقت يارى مى كند، اينها همه حتماً و بايد عطايا و مواهب آفريدگارى هادى و رهنما باشد، ديده هاى من گواهى مى دهند كه پروردگار من بصير و بينا است، گوشهاى من نشانه آن است كه آفريدگار من سميع و شنوا است، علم من دال بر آن است كه خالق من عليم و دانا است، هر صفت مخلوق و مصنوع مظهرى از مواصفات خالق و صانع آن است.
• در آغوش اين كائنات فراخ و وسيع و شامل ملياردها پديده گوناگون؛ شاهد همآهنگى ها و تنسيق خيلى دقيق و موزون و تعادل و توازن فراگير هستيم، رزق و روزى تمامى جانداران آن به گونه منظم و مستمر فراهم مى گردد، در تهيه رزق و روزى براى آنها زمين و آسمان دست بهم مى دهند، مشتركاً و با كمال دقت و اهتمام كار مى كنند، انتظام رزق و روزى تمامى انسانهاى روى زمين و همه جانداران خرد و بزرگ، و پاسخ به تمامى نيازمندى هاى آنها و تهيه تمامى آن چه به آن نياز دارند و دوام زندگى شان به آن وابسته است، پيدايش همه اينها به گونه منظم و مستمر و به اندازه كافى نشان مى دهد كه اين عالم نه تنها پروردگار مدير و مدبرى داره بلكه ثابت مى كند كه پروردگار زمين و آسمان و هر چه ميان آنهاست يگانه است، چون در هيچ جايى اين كائنات آثار حضور دو مدير و مدبر را نمى يابيم.
ادامه دارد

جستجو در کابل پرس