Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 1546

اين انتقاد است يا توهين و تهديد؟

30 می 2007, 12:38, توسط علی

آقای میرهزاره سلام

من خودم یک هزاره هستم و از کثیف خواندن هزاره ها در این نامه فوق العاده عصبانی هستم. ولی دوس عزیز من یه هیچ عنوان باور ندارم که این نامه را آقای کوشان نوشته است. من او را نمی شناسم اما هیچ آدم عاقلی با اندکی شعور نمی آدی چیزی بدی به قومی بگوید و بعد نامش را در پای آن بنویسد و از ایمل خودش آن را ارسال کند. اگر فرضا او این کار را کرده است به این معنی است که حرفش را حرف درست می داند و از گفتن آن بیمی ندارد. در اینصورت آیا این بهتر نبود که شما فقط یک زنگ می زدید و به او می گفتید که من نامه ای تان را نشر می کنم.

من فکر می کنم اگر شما در یک کشور دیگر مثلا یک کشور غربی این کار را می کردید و اگر این نامه قلابی می بود، این صورت کوشان حق داشت بر علیه شما شکایت و در خواست غرامت کند چون شما چیزی را به اسم او چاپ کرده اید که نه سندی بر درستی اش دارید و نه تحقیق کرده اید.

من فکر می کنم ما هر قدر هم به آزادی بیان ایمان داشته باشیم باز هم اصولی را باید رعایت کرد. مثلا اگر شما در جریان انتخابات تحت نام یکی از نامزدها نامه ای دریافت کنید که در آن به یکی از اقوام بزرگ کشور توهین شده است و شما این نامه را بدون تحقیق منتشر کنید، اگر این نامه بعدا روشن شود که جعلی هم بوده است شما با نشر آن ، کاندید ظاهرا نامه نویس را به زمین زده اید. او می تواند در مقابل شما اقامه ای دعوا کند و اگر شما در محکمه مجرم شناخته شوید در آن صورت او ادعای غرامت و اعاده ای شرف و آبرو خواهد کرد.

درست است که آزادی بیان بهترین نعمت است اما در هیچ کجای دنیا ( در هیچ کشور در روی زمین ) مطلق نیست. اگر کشوری را سراغ دارید لطف کنید از آن نام ببرید. آزادی بیان یکی از آزادی های مدنی است و چون خود ازادی یک پدیده ای مطلق نیست پس یکی از انواع آن هم نمی تواند مطلق باشد.

من خیلی جدی باور دارم که با خواندن این نامه آدم می تواند حدس بزند که آن را چه کسانی نوشته است. مثلا من متوجه شده ام که تعدادی در نظرگاه خوانندگان واقعا پشت عدالت خواهی پهنان شده به تعداد دیگر ناعادلانه حمله می کنند.

اگر یکی از دوستان حرفی می زند، این آقایان پنهان پشت نقاب عدالتخواهی فورا حتی سخنان به جا و مستدل آنان را با فحش به مسعود و ربانی و ... رد می کنند. من شک ندارم که بدبختانه اکثر مجاهدین در جنگهای داخلی دست داشتند. ولی من فکر نکنم که با تکیه بر کردار چند فرد مشخص ، بتوان مردمی و قومی را بدنام کرد. افرادی که در جنگهای داخلی دست داشته اند از میان تقریبا تمام اقوام افغانستان برخاسته اند پس دلیلی ندارد که ما اکنون تمام جنایات و تباهی ها را به یک سو و یک قوم نسبت دهیم. چرخه ای خشونت و جنگ مثل گرداب و چرخ آبی حتی آدمهای را به درونش می کشاند که از اول نمی خواسته اند وارد آن شوند. به همین خاطر در افغانستان که سی سال در گرداب خشونت و جنگ دست و پا می زند سخت است کسانی را یافت که از این گرداب به دور مانده باشند.

من گاهی احساس می کنم که جنگهای کابل در مقابل دیگر جنایاتی که در افغانستان قبلا صورت گرفته و نیز در مقابل جنایاتی که هم اکنون صورت می گیرد بسیار برجسته نمایانده می شود. اگر زمان پاک کننده است و می تواند جنایات صد سال قبل را کم اهمیت کند از جنایات کابل هم پانزده سال می گذرد. البته من شخصا جنایت را جنایت می دانم قربانی را قربانی. چرا کمتر کسی از قتل عام مزار و شمالی و تخار و بامیان و یکاولنگ نمی گوید؟ طالبان مسافرین را در کند پشت دسته دسته می کشتند و حتی زنان ما را با فرزندان شان به سنگ بسته بودند تا آرام آرام بمیرند. چرا از عاملان این جنایات هم گفته نیم شود. اینک همین دولت می خواهد با همان طالبان مذاکرده کند و رسما به طالبانی که دست از جنگ بکشند کارت عفو می دهند یعنی کسی نمی تواند آنها را مورد بازجویی جنایی قرار دهد. جمعه خوان همدرد یک عضو حزب اسلامی را در هر ولایت والی می سازند مردم شورش و تظاهرات می کنند و او مردم عالی را در جوزجان می کشد اما هیچ کسی نمی پرسد که آیا جمعه خان همدرد را مادرش والی زاییده است؟ آیا هیچ کسی دیگری در تمام شمال کشور یافت نمی شود که ولی یکی از این ولایات باشد؟ آیا مردم هزاره ای غزنی در طول این همه سال یک نفر را برای شایستگی ولایت ندارند؟ چرا فقط آقای پتان و هم تبارهای شان می توانند والی ولایتی باشند که بیش از نصف جمعیت آن هزاره است. همین به گفته ای اینها جنایتکاران ربانی و مسعود و قانونی و فهیم و ... کسانی بودند که با قدرت نظامی قابل ملاحظ شان، به خلع سلاح تن دادند. خلع سلاح شدند مانند مناطق مرکزی و شمال. اما من از شما می پرسم که با نیروی روزافزون طالب در جنوب و جنوب شرق، آیا نباید نگرانی مردم مردم مناطق شمال، شمالشرق و مرکز را قابل درک دانست؟ کشت تریاک در جنوب و مخصوصا در هلمند کشور را مرکز بزرگترین و پیچیده ترین مافیای جنایت در جهان تبدیل کرده است ما کسی نمی تواند به این دهقانان بگوید که بالا چشم تان ابرو است چون می ترسند به طالبان بپیوندند. ایا این برای مردم دیگر نقاط کشور قابل نگرانی نیست؟ در هلمند حتی قوماندانان و مسوولین ظاهرا دولتی، خانه ها و دکانهای مردم غیر پشتون را خراب می کردند. تنها منبعی که صدای آنها را شنید بی بی سی بود. دولت مگر چه کرد؟ آیا این تبعیض در دولت کنونی را نشان نمی دهد؟ بروید امار بگیرید که چه تعداد مردم غیر پشتون از جنوب و جنوب شرق توسط ظاهرا خشونت طالب محل های سکونت شان را ترک کرده اند.

قدرت های اساسی و کلیدی را همه می دانند که در دولت در دستان چه کسانی هستند. من واقعا از قدرت بسیار نابرابر افغان ملتی ها در دولت دلهره دارم مخصوصا وقتی اینها طرح مذاکره با طالبان را در دستور کار دولت هم قرار می دهند.

من اینها را نوشتم نه به خاطر اینکه بخواهم بر علیه برادران پشتون بنویسم چون باور دارم که اکثریت این قوم که مظلوم هستند و مانند دیگر مردم افغانستان ستم کشیده اند. نخبگان سیاسی پشتون برای اهداف سلطه جویانه خود حتی مردم عادی پشتون را هم قربانی ستم و ظلم خویش کرده اند. پشتون بد روزتر از دیگر اقوام کشور است. ولی ستمگران نخبه ای این قوم قابل نقد اند و توطیه شان تاریخ افغانستان را سیاه کرده است. شروع کنید از عبدالرحمن و بیایید تا ملاعمر و احدی.

اینها را نوشتم تا گفته باشم که مشکل کشور ما ریشه های محکم تر دارد و نمی توان تمام ریشه های این مشکلات را در جنگهای کابل پیدا کرد. جنگهای کابل بیشتر انفجار عقده های بودکه ستم در افغانستان در طول صدها سال ایجاد کرده بود و عقده عقل را می زاید. نباید عاملین جنگهای کابل از عدالت فرار کنند اما عاملین جنایهای دیگر هم باید جوبگو باشند.

در اخر باید بگویم که انتقاد از شما به معنی نادیده گرفتن زحمات شما نیست. کار شما بسیار ارزش دارد اما ارزش آن با دقت و گوش دادن به اهل دل بیشتر خواهد شد.

جستجو در کابل پرس