Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 2097

ببرک کارمل اوغان نه تاجیک

10 جون 2007, 18:20

کتاب يغمای دوم منگلی در پاسخ دويمه سقاوی
تاريخ:
موضوع:

نشریه حقیقت

fruzi.persianblog.com

اين مقاله يک بخشی از کتاب يغمای دوم منگلی ميباشد

شاغلی سمسور این فصل را به شناخت شخصیت کارمل اختصاس داده می نویسد(( در تاریخ معاصر کشور ما از همه بدتر و تیره تر ششم جدی سال 1358 خورشیدی است که کرکتر اساسی و یا شخصیت محوری این ایام درد انگیز و رنج آور ببرک کارمل بود.

او در همین روز توسط سپاه 86هزار نفری اتحاد شوروی با همه ساز و برگ نظامی آن بر تخت کابل نشانده شد.))و ادامه میدهد(( ببرک کارمل فرزند جنرال محمد حسین خان از دهکده کمری ولسوالی بگرامی پدر کلان آن محمد هاشم خان نام داشت و پدر کلان های محمد هاشم خان از هندوستانیانی بودند که از کشمیر به پنجشیر آمده اند.))

از مطلب فوق الذکر سوالاتی پیدا میشود که شاغلی سمسور باید پاسخ بدهد. آیا این موضوع افواهات است که پدر کلان های کارمل از کشمیر به پنجشیر آمده اند یا کدام اسناد معتبر آنرا تایید می کند ؟ اگر اسنادی وجود دارد پیشکش نماید. اگر اسناد در بین نیست لطفاٌ تهمت را کنار بگذارید و اعتراف کنید که ببرک کارمل ، قرار باور مورخین ، اصلاٌ از قوم پشتون بوده و پدران وی از جمله ناقلینی هستند که از ولایت غزنی در کمری کابل مسکن گزیده اند. از اینکه نامبرده در کابل تولد و با مردمان اصیل کابل آمیزش و رشته های قومی برقرار ساخته بود، به زبان پشتو علاقه ای نداشت حق با شما ست که او را یک تاجیک بحساب آورید چون ثابت گردیده که هر فردی حتی از قوم پشتون اگر دری صحبت کند ،پشتونیزیم در پیشانی آن مهر تاجیکی می زند.

سوال دیگریکه ذهنیت ها را پریشان وقسماٌ بیدار میسازد اینست که شاغلی سمسور آغاز بدبختی ها و عقب مانده گی های کشورمان را به سه دوره تقسیم بندی میکند.کتاب تاریخی اش را به جلوس حبیب الله کلکانی آغاز و می نویسد که(( در تاریخ معاصر کشور ما سه بار به گونه غیر طبیعی و اما به کمک خارجیها به جای منابع و سر چشمه های اصلی و حقیقی قدرت سیاسی ، برای ایجاد زمینه ها و سر چشمه های مصنوی و ساخته شده کوششهای صورت گرفت.))

دوره دوم را چنین به تحلیل گرفته (( بار دوم در ششم جدی 1358 روسها با استفاده از تجربه انگلیسها مستقیماٌ بزور نظامی و فرستادن عساکر خود یک شخص مجهول الهویه یی را بنام ببرک کارمل بر تخت کابل نشاندند و نسبت به سقاوی اول زیانهای این حادثه منحوس بمراتب زیاد است.))

نگارش کتاب دویمه سقاوی اگر از روی کینه توزی و اعراض قومی نبوده و نویسنده ترازوی عدالت نویسنده گی را پیش چشمش مجسم می ساخت و مثل سایر نویسنده گان با درک ،با احساس، مردمی و واقح بین عمل میکرد، می بایست چهره های سیاه تاریخ و مظالم تمام آنعده از حاکمان را ولو که از هرقوم و قبیله ای که بودند بر ملا می ساخت ، آنگاه مورد تایید همگان قرار میگرفت.

لازم بود می نوشت برهان الدین ربانی در کنارش دو شخصیت پشتون چون گلبدین حکمتیار و عبدالرب رسول سیاف را داشت. احمد شاه مسعود در کنارش قوماندان زرداد و چمن و قلم را داشت. کارمل نیز در پهلوی خویش همسنگران افراطی چون ترهکی و حفیظ الله امین را داشت و سر انجام در مقا بل مردی چون حبیب الله کلکانی نامردی محمد نادر غدار و برادرانش قرار داشتند .هر گاه دقیق محاسبه شود در مقابل یکنفر اقلیت سه نفر به اصطلاح اکثریت وجود داشته. اگر یک انسان و یک خانه و یا یک مدرسه را اقلیتها بخاک و خون کشیدند و ویران نموده اند ب بالمقابل سه خانه سه انسان و سه مدرسه را اکثریت ها نابود کرده اند.

اما سمسور جنایات نابخشودنی امین و گلبدین را خدمت به مردم افغانستان تلقی کرده با بالا انداختن شانه هایش خود را سر فراز سرخ رو احساس می نماید.تمایلات یکجانبه و قضاوت های نا عاقلانه نویسنده روح و روان فاشیزم را شاد گردانیده و طفره رفتن های نویسنده سوالات دیگری را در ذهن مردم جامعه ما ببار می آورد که نه نویسنده و نه امثال آن نمیتواند پاسخ درست ارایه بدهند بجز سکوت و شرمساری چیزی دیگری نصیب نخواهد شد. قرار نوشته تعداد کثیری از پژوهشگران خارجی و داخلی در افغانستان حدود 36 قوم و بیش از 30 زبان و لهجه وجود دارد که در طول تاریخ در کنارهم برادر وار زندگی داشته اند.با وجودیکه اقلیتها همیشه در محرومیت زندگی کرده اند که این محرومیت همیشگی جامعه را بسوی یک انقلاب و بک دگرگونی رهبری میکرد.پروفیسور محمود قاریوف در کتاب افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی چنین مینویسد: (( پشتونها همیشه بر کشور فرمان رانده اند.سایر اقلیتها پیوسته زیر فشار ها و تبعیضهای گوناگونی به سر می برند این امکان وجود داشت که دادن خود گردانی معین ملی آنان را بسوی انقلاب کشانید. مگر در ساختار های جدید دولت پس از انقلاب نیز پشتونها به فرمانروایی ادامه می دادند و نمی خواستند موقعیت ویژه خود را در دولت از دست بدهند.))

دوره سوم را چنین به استدلال می گیرد: (( در وجود ربانی و مسعود دوره غم انگیز دیگری از سقاوی را یر افغان تحمیل کردند این دوره سقاوی از سقاوی اول محتوا و معنی چندان فرقی نداشت.))

شاغلی سمسور با این تاریخ نویسی روشنگرانه اش؟! بر پیشانی خویش چلیپا فاشیزم هتلری را حک می کند و از دوره های عبدالرحمن خان ها، شاه شجاع ها، تره کی ها ، امینی ها، نادر خان ها، غدارها، گلبدین ها که هزار مرتبه بدتر از زمان امیر حبیب الله کلکانی در تاریخ ثبت گردیده اند، از اینکه آنها به قوم پشتون تعلق میگیرند، با یک خیزش میمون مانند از سر آنها چشم پوشیده می پر د و به شاخ درخت پر میوه تاجیکها می نشیند و کرگس وار شروع به ریختن ثمره آنها می کند و ما را به تعجب و حیرت می اندازد. در صفحه 186 کتاب(( پاتک شاهی تا کیبل شاهی)) نوشته محترم ((ستانیزی)) چنین سوالی آمده است : (( در اینجا از شاغلی سمسور افغان پرسیده میشود که دولت ربانی را دوره دوم سقاوی خوانده است.پرسیده میشود که دولت ربانی این فرمان بچه سقا, را مورد تطبیق قرار نداده بود.اما طالبان که فرمان دوره اول سقا را مورد تطبیق قرار داده اند آیا اداره طالبان را دوره سوم سقوی میخوانید یا خیر !)) برای سمسور خان نه ماده ملا عمر را که در قرن بیست و یکم صادر گردیده نقلاٌ مینگارم تا سندی باشد که نویسنده دویمه سقوی به مطالعه آن خجالت بکشد چون او هرگز در کتاب خویش ازین فرمانها حتی اشاره ای نکرده است.

1 نشست و برخاست و گفتگو میان داکتران زن و مرد ممنوع است

2 کبوتر بازی ظرف 10 روز متوقف شود.هر پرنده ای که مورد استفاده قرار گیرد،کشته شود 3 زنان نباید خارج از محل سکونت قدم بگذارند 4 داکتران و پرستاران زن وارد اطاق هایی شده نمیتوانند که در آنجا بیماران مرد بستری باشند 5 استفاده از کست موسیقی در مغازه ها،هوتل ها ممنوع است 6 هیچ دریور حق ندارد زن هایکه با چادری ایرانی باشند سوار تکسی نماید 7 دکان های کاغذ پران فروشی برچیده شوند. 8 موسیقی و رقص در مراسم عروسی ممنوع است، ریس خانواده جزا داده خواهد شد 9 بوت های بلندی که صدا میدهد برای زنان ممنوع است .صدای پای بوت زن شنیده نشود این بود نه ماده فرمان رهبر طالبان، ملا محمد عمر ، که سمسور از آنها بنام فرزند صدیق کشور یاد کرده است. آل یحی که قبایل جنوب را علیه شمال و حفیظ الله امین مردم شریف پغمان اجباراٌ علیه مردم بامیان با تجربه از روش دیکتاتورنه امیر عبدالرحمن خان بجنگ خونریزی اعزام نمود این دو دوره چندم سقاوی نام خواهد نهاد ؟ تخریب نیمی از شهر کابل باثر راکت پراگنی حکمتیار و قتل بیش از سی هزار کابلی اعم از پیر و برنا،اطفال و زنان بیچاره کابل را دوره چندم سقاوی نام بخشید؟ تاریخ شاهد است که بچه سقا شهیدان، هیچ زنی را در مقابل چشمان شوهرش در محضر عام و اشخاص نامحرم شلاق نزد و هیچ شهرکی را به آتش نکشید،اما طالبان کرام؟! زنان مظلوم کابل را به بهانه مختلف شلاق زدند و کرامت انسانی زن را زیر پا نمودند و زنی را در استدیوم ورزشی کابل در حضور ده ها هزار نفر مرد به گلوله کلاشینکوف تیرباران کردند و در سمت شمال هر شهرکی را فتح نمودند به آتش کشیدند.نمونه مثال شهرک تورستی و زیبا استالف را به خاکستر سیاه مبدل ساختند. آیا این دوره به نظر شاغلی سمسور دوره چندم سقاوی است؟جواب بدهند! مردم منتظرند! ورنه باید به پیشگاه مردم از عمل نابخردانه خویش اعتراف،نادم و معذرت خواهی نماید. تاباشد اگر مورد عفو میلونها انسان رنجدیده افغانستان قرار بیگیرد. بهر حال می گذریم از اینکه کارمل از کمری کابل بود یا کشمیری ، تاجیک بود یا پشتون .شخصیت هرکس نزد خودش محترم است. احترام به عقاید و شخصیت دیگران در بالا بردن معیار شخصیت احترام کننده رول بسزایی دارد.اگر ما وقت گرانبهای خویش را در مورد اینکه نادر خان از دیره دون آمده است و کارمل از کشمیر ضایع سازیم،جز خود را بازی داده ایم و کار موثر دیگری را انجام نداده ایم چون این دو شخص از هر جایی که بودند بصفت افغان شناخته شده اند.دیره دون و کشمیر زمانی جز خاک مقدس افغانستان بود. اما این دولتمردان افغانی بودند که به شیرینی های تلخ اینگلیسها گردن نهاده و در هر مقطع تاریخی بدنه ای از کشور ما را پارچه پارچه نموده اند. چنانجه کشمیر در زمان احمد شاه ابدالی از بدنه افغانستان جدا گردید. کتاب اوستا تالیف محترم اکادمیسن جاوید مطلبی درین باره دارد که ذیلاٌ بعرض میرسد: (( .... و هر یک گوشه های از قلمرو خراسان را بلعیدند ولی این بار دولتمردان خراسانی بودند که کشور پهناور خراسان را به پارچه ها تقسیم کرده نام های تازه ای به آنها دادند. از همین جاست که نام های (( روه)) آهسته آهسته کلمه (( افغانستان )) بجای خراسان متلاشی شده بر بخشهای از خاک خراسان گذاشته شد تا آنکه در متون دوره های اخیر مخصوصاٌ در قرار داد ها و پیمانها استعماری انگلیس بجای نام خراسان ، افغانستان ثبت سجل گردید.))

موضوعت از سکه افتاده بی نهایت زیاد است اگر از بیان آنها چشم بسته بگذریم ، دل میسوزد اگ بنگاریم شاید طبیعت شاغلی سمسور و عده دیگری مکدر شود . بهر حال در ینجا قابل تذکر می دانم که بجواب شاغلی نویسنده دویمه سقاوی اظهار بدارم که اگر کارمل در بیانیه هایش شوروی را کشور بزرگ شورها میگفت بالمقابل تره کی کتابی در مدح مارکسیزم و لیننیزم بنام زندگی نوین بوزن یک کیلو ( اهدا به لینن کبیر) تالیف کرد. چرا شاغلی سمسور اعمال ناشایسته رهبران خلقی را بازگو نمیدارد؟ و چرا اظهار حقیقت برایش تلخ تمام میشود و چرا از جمله یکی را انتخاب می نماید؟ واضح است که بخودش بر میخورد! در اخیر لازم دیده میشود تا کمی از رویداد های زمان استاد بدهکار و شاگرد مکار نیز اطلاع داشته باشیم
ادامه دارد

منبع اين مطلب ArianaNet
http://www.ariananet.com

جستجو در کابل پرس