Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 25160

دل و دیده وام بستان ز کسی، اگر نداری، به پاسخ اقای مهدوی

22 مارچ 2009, 04:32, توسط بابک

دوست محترم اقای مهدوی درود بر شما.
نوشته تانرا مطالعه کردم.با ظاهر اراسته تضاد های فراوانی را در خود نهفته دارد.نقد همه نوشته تان وقت و زمان کافی را طلب دارد.میخواهم انرا در چند قسمت خدمت شما تقدیم بدارم.اما لازم میدانم تا حق وانصاف رادر نظر گرفته و با نکاتی که با شما همنظر هستم هم یاد آوری نمایم.زیرا نوشته تان عاری از لطف ،فلسفه و نازک اندیشی هم نیست.

  • اول :با عنوان مطلب شما "دل ودیده وام بستان زکسی اگر نداری" موافق نیستم.اګر مخاطب تان اقای راوش باش وبنظر من باید هم که باشد باید عرض کنم که آنرا اهانت آمیز و مملو از خشم میبینم.مفهوم و پیامی که در عقب آن سایه آفگنده آنست که اقای راوش فاقد هردوی آنست و باید این دو را که به مفهوم بصیرت ظاهری وبصیرت باطنی میباشد از کسی که دارای آنست به عاریت گیرد تا با آن بهتر از گذشته واقعیت ها را مشاهده و مطالعه و اظهار نماید.شما خود متاسفانه به لغزشی دچار شده اید که از نوشته اقای راوش انتقاد داشتید.اصل علمیت و بیطرفی علمی را با این عنوان نقض کرده اید.
  • دوم :در آغاز اولین پیام نگاشته اید که "در دفاع از خرد وخطاب به جناب اقای سلیمان راوش"
    مشکل است بپذیرم که خرد با دین مخصوصآ دین اسلام که در ادامه نوشته تان از آن مدافعه کرده اید تضاد نداشته باشد.مثل آنست که بگوئیم بیضوی مربع.هرگز یک بیضوی مربع و یا یک مربع بیضوی نمیباشد.خرد با دین اکثرآ در تضاد است تا توافق.احکام دین غیر قابل تغیر اند.احکام اسلام باید تا ابد بدون تغیر قبول و تطبیق گردد.این احکام دگم اند.خرد دگم نیست .در تکاپو،جهش و حرکت به جلو قرار دارد.خرد بخشی از دین نیست، بلکه دین و یا حد اقل بخشی از دین میتواند مربوط به خرد شخصی و یا جامعه یی در یک عصر باشد.شما در این میانه یا خرد و یادین را انتخاب کنید.( به نظریات و فلسفه رازی هم یک نگاه نمائید)
    در بخش نخست اعتقاد شما به خرد به وضوح به مشاهده میرسد که این بخش اعتقادات دینی شما را تا سرحد کفر به اسلام بالا میبرد.بیائید با هم به خوانش مقدمه برویم.
    "هر کسی، به حکم انسان بودن، حق دارد که چیزی را دوست بدارد و یا نسبت به آن دشمنی بورزد. عشق ورزیدن یا نفرت داشتن مشمول گزاره های حسن و قبح اخلاقی و صدق و کذب منطقی نمی شود. در هیچ دین یا مکتب اخلاقی هم نمی توان پاداشی – بد یا نیک- برای حس و عاطفه شخصی پیدا کرد.
    اما اگر کسی بخواهد عشق یا نفرتش نسبت به چیزی رابه زبان بیاورد ناگزیر است که گردن به رعایت پاره ای از مقررات بگذارد. این مقررات، قواعد منطقی و زبانی، فرامرزی بوده و در حوزه خاص جغرافیایی یا دینی منحصر نمی شوند. اولین اصل برای بیان حس فردی اینست که حس باید آنگونه بیان شود که دیگران هم بتوانند از خواندن یا شنیدن آن، در تجربه دوباره آن حس مشارکت بورزند. طبیعی است که در این رویکرد، هدف از بیان عشق یا نفرت، به مشارکت گذاشتن آن با دیگران است. دیگران از آنجایی که دیگرانند و تجربه زندگی مستقل و دیگرگونه ای دارند و دقیقا آنچنان عصبانی نمی شوند که ما می شویم و یا از چیزهایی آنگونه شادمان نمی گردند که ما سرشار از شعف و شادمانی می شویم، برای اینکه مخاطلبان ما بتوانند با تجربه حسی ما مشارکت بجویند، ما باید بتوانیم تجربه عاطفی و حسی خود را از اسارت تجربه فردی خود بیرون آوریم و با حذف گزاره های شخصی ساز، آنرا در یک بستر عام تر بگذاریم.
    عصبانیت، محبت، دشمنی و مهربانی ویژگی های عاطفی و حسی هستند و تنها زمانی می توان با این ویژگی ها وارد گفتگو شد که هدف از آن گفتگوتنها انتقال تجربیات شخصی باشد. عصبانیت زمانی می تواند حضور موجه در یک گفتگوی مدنی داشته باشد که آن گفتگو در پی به نمایش گذاردن " نفرت" باشد".
    شما با طرح حق انتخاب دوست داشتن به انسان، با خرد گرایان همسو شده اید.اینکه حرف درستی است.اما دین اسلام به شما حدود دوست داشتن و متنفر بودن را مشخص ساخته است.شما حق دوست داشتن هر ان شی را که دین اسلام به شما اجازه داده دارید و بس.آیا ادعا دارید که انسان حق دوست داشتن نهی های اسلام و تنفر از اوامر الهی را دارند؟آیا شما حق دارید در قلب تان از پیامبر و یاامام ها متنفر باشید و یا آنها را دوست نداشته باشید اما آنرا اظهار ننمائید؟و اینرا حق انسان بدانید؟و برای آن پاداش و مجازاتی قایل نباشید؟هرگزنه.
    میفرماید تا زمان اظهار و آوردنش به زبان چنین حقی را دارا میباشیم.اگر من مطلب شما را دقیق درک کرده باشم ،یعنی ما، در باطن خود این حق انتخاب را داریم اما برای ابراز آن باید از مرز سانسور عبور کنیم؟یعنی ظاهر و باطن ما میتواند در تضاد مطلق قرار داشته باشد.مگر به این ترتیب در ردیف منافقان قرار نمیگیریم؟مگر ایمان از اقرا ربالسان وتصدیق بالقلب نیست؟آیا تقیه کنیم؟ببخشید ،به اینترتیب ما کاذبان هستیم.مسلمانان حتی حق دوست شدن با کفار را و معامله با آنها را نیز ندارند.
  • سوم: برعکس شما من به این نظر هستم که اسلام برای عاطفه نیز ثواب و مجازات دارد.آیا میخواهید بگوئید که عاطفه در مقابل یتیمان و فقرا در اسلام وعده پاداش ندارد؟
  • چهارم :با این مطلب تان هم که برای ابراز عشق و نفرت رعایت مقررات را فرموده اید موافق هستم اما این مقررات را فرا دینی و جغرافیایی نمیدانم.استثناءت فراوانی در قاعده تان وجود دارد.اسلام برای اظهار احساسات تان قواعد شدید وکنترول قوی دارد.شما از دیدگاه این دین مجبور به رعایت آن هستید.خوب حالا که راوش کمی ابراز آنرا کرده به اهانت های فراوانی در هر دو صفحه مواجه شده است.حالا شما بفرمائید و ابراز احساسات نمائید تا دیده شودتا عبور از فلتر مقررات با شما چه واقع خواهد شد.
  • پنجم: نکته مهم دیگری که با شما در این نوشته موافق نیستم ارتباط عصبانیت و نفرت در گفتگوی مدنی است.اینکه اکثرآ دانه(دمل) تنفر با چرک عصبانیت دهانه میگشاید بار ها مشاهده شده است.اما همه تنفر ها عصبانیت را بار نمیاورند و همه عصبانیت ها ریشه در تنفر نمیتوانند داشته باشد.شما نباید این دو را با هم مقید و لازم وملزوم همدیگر بدانید.مفهوم تنفر خیلی عمیق تر از دوست نداشتن یا از چیزی بد بردن است.من میتوانم دهها چیز را نام ببرم که از انها بدم می اید بدون آنکه متنفر باشم.چیز هایی میتواند مرا عصبانی بسازد بدون آنکه از آن متنفر باشم.

ششم :در ادامه مقدمه تان به این نکته میرسیم که:-
"اما گفتگویی که با هدف کشف حقیقت صورت می گیرد، گفتگویی است فرا حسی و فرا شخصی. این گفتگو با هدف التذاذ و رضایت خاطر شرکت کننده شکل نمی گیرد بلکه هدف از آن صرفا " یافتن"، " پیداکردن" و " کشف" واقعیتی است که بر ما معلوم نیست و ما اوصاف و اشکال آن واقعیت را قبل از کشف و پدیدار شدنش نمی دانیم. در حوزه گفتگوی عالمانه و در کنکاش و کاوش مقوله های چون دین، معرفت دینی، عوامل انحطاط اجتماعی، عوامل رشد و ... شرکت کننده در گفتگو یا نویسنده و سخنران به جستجو و کشف فرا خوانده می شود تا بتواند جواب پرسش های از پیش تعیین شده را – بدون آگاهی قبلی از نوع و جنسیت پاسخ- بیابد. در چنین مقوله هایی مولفه های عاطفی و حسی امکان حضور ندارد"
مهدوی عزیز میترسم باز بگویم که بار دیگر با شما اختلاف نظر نصیبم شد.کشف حقیقت میتواند برای عده کثیری لذت بخش یا به قول معروف منبع التذاذ باشد.اولآ خودم کاوش گر بوده و اگر به کشف و یا نتیجه مثبت و مطلوب برسم لذت فراوانی را نصیب میشوم مهم نیست نتیجه کشف مطابق با عقاید من باشد ویا نباشد و با جرئت میگویم که از بسیاری ازلذایذ دنیوی برایم بیشتر است.متاسفانه در حوزه دین (اسلام)همین "کشف"و"پیدا کردن" و لذت هم محدود و مقید و در داخل چهار چوب پذیرفته شده خاص باید صورت بگیرد.
در خاتمه این بخش از شما جهان سپاس که نوشته یی را در خور ستایش که ارزش تبصره را دارا بود،البته در این شلوغی ،کثرت و رواج هرزه نگاری و عوام گرایی وغیره به مطالعه ما رساندید.اگر مایل بودید بقیه نوشته تانرا هم نقد خواهم نمود.تا دیدار بعدی با شما وداع مینمایم سال خوش در پیشرو داشته باشید.

جستجو در کابل پرس