Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 26640

روایت مرگ فاروق یعقوبی

19 آپریل 2009, 02:10, توسط کمال کابلی

آن فروریخته گل های پریشان در باد /
کز می جام شهادت ، همه مدهوشانند /
یاد شان زمزمۀ نیمه شب ستان باد /
تا نگویند که از یاد رفته فراموشانند /
تاریخ رقم می خورد ، روزی ...
به یقین کامل « چهارراهی جاجی یعقوب » به نام یعقوبی ها ...
نامگذاری خواهد شد . برادر بزرگش داکتر فزیک از جرمنی ، استاد من بود ، دومی داکتر غلام علی یعقوبی ، معین طب وقایوی ، همکار من بود . جوهر شرافت ، مؤدب ، مهذب ، پاکی ، صداقت ، وطنپرست ، صمیمی ، عاری از کینه ، دوست و نور چشم همه بودند یعقوبی ها ...
شما را به خدای ذوالاجلال سوگند که در وزارت صحت عامه از هر که میتوانی بپرس ، از پیاده دفتر ، باغبان ، مامورین اداری و فنی ، درایور ، قابچی ، چوکیدار ، اجیر رسمی .. فقط بگو : داکتر یعقوبی ... جلو اشک اش را نمی توانی بگیری . در فاکولته ساینس ، وزارت امنیت ، گریه میکنند برای برادران یعقوبی .
بزرگترین سازمان امنیتی کشور ها در منطقۀ ما ، کا جی بی روسیه و همین ولد زنای پاکستان ( آی اس آی ) بوده و هست کنون . در طول تاریخ میشود از سه نفر در بخش امنیتی نام برد : رسول خان رییس ضبط احوالات دوره شاهی ، جنرال قادرخان رییس امنیت اردو دوران شاهی ، پدر ضیاء قوماندان گارد داوود خان . فقط همین وبس . و ستر جنرال یعقوبی وزیر امنیت کشور ، بی بدیل ، بی همتا ، تکرار ناپذیر بود . افسوس ، حیف ....
اگر دشنامم ندهد کسی ، « ستر جنرال یعقوبی » برای وطن من ، همتای « بت بامیان » بود . من داکتر طب هستم ، نه عضو سازمان امنیت دیروز امروز . « ستر جنرال یعقوبی » را از زمان که صاحب منصب پولیس بود ، با صمد اظهر ، قطره ، نبی استاد اکادمی پولیس ، برادر داکتر فاروق ، که فعلاً نابینا از زندان پلچرخی دوران « امین جلاد » با عصا در دست و...
درین آوای وحش ، نمی گویم : چون گفت کسی ، چرا ؟
فقط ، از کوچه پرستان ، بی شرف ، بی مایه ، خود فروخته گمنام ،
که نمیتوانند از شرم ، چشمان شان را کجا پنهان کنند باید گفت :
کابلیان از این مجسمه های نفرت ، خون قی میکند
درچاراهی های کابل وطنم ،
مجسمه های بچه های سقو
وطن فروش، معامله گر ، شیاد، دزد
خواهش می کنم :
تو برو ، گم شو
بر روی ده ها هزار
خون ریخته بر وطنم
کابل ویران ،
برپدرت لعنت ، نفرین ..
می گویم :
بی شرف ،
بشرم ....

جستجو در کابل پرس