Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 41254

قسمت دوم برای محترم چوپان

4 نوامبر 2010, 15:42, توسط شبیر "کاکر"

یک مبارز افغان با در نظرداشت موقعیت کم نظیر جهانی «راوا» به وجد آمده و‌ آن را پیشرفتی در مبارزه ضد بنیادگرایی می‌داند. اما منیژه ‌باختری‌ها که حس می‌کنند با موجودیت و افشاگری‌های «راوا» زیر پای شان خالی و ماهیت شان به مثابه کنیزکان بنیادگرایان برملا می‌شود، بسیار طبیعی است که از هرگونه موفقیت «راوا» مارآسا پیچ و تاب خورده و افسار پاره کنند. حق دارند از صدای زویاها به خود بلرزند، زیرا آنان برای سرجنایتکاران دلبری می‌نمایند و خط سرخ زندگی زویاها عبارتست از مبارزه برای سرنگونی سلطه‌ی سرجنایتکاران.

بانو عطامحمدی که زویا را در آیینه‌ی خویش می‌بیند نمی‌تواند او را آن چه که هست قبول نماید:

«اما زویا کی است؟ همان ژاندارک ورق‌های تاریخ؛ سایه‌یی از خیال و گزافه‌گویی؟ نقابی برای نقب زدن؟ یا دختر ساده دلی در چارچوب جسم که این همه ماجرا را از سرگذشتانده است؟»

«... سال ١٣٧١ بود. ـ‌ همان سال سیاهی که مجاهدین عزیز که سالها منتظر شان بودیم برای ما مرگ و انفجار را هدیه دادند.... در آن روز های سیاه داشتن دختر جوان بار سنگینی بود که شانه های هیچ کسی تاب نگهداشت آن را نداشت.»

(«یاد نبشه‌های از بلخ»، منیژه‌باختری)

شرم و نفرین بر تو منیژه‌باختری! یکی از «مرگ و انفجار»آوران خاین و یکی از سرکردگان بی‌ناموسان آن «روزهای سیاه» همین استادت عطامحمد پلید است که امروز تو با فراموشی خون، اشک و ماتم دختران بربادرفته و با بی‌وجدانی و خودفروختگی غریبی، با مدح او در «یاد نبشته‌های از بلخ»ات این چنین دهانت را چتلی‌پر می‌سازی:

«... جناب والی یعنی استاد عطا سخنرانی زیبایی دارد. از صحبت هایش معلوم می شود که مرد فرهنگی و فرهنگ دوستی است.

...استاد عطا والی ولایت همه را به صرف صبحانه دعوت می کند. چندان راضی نیستم که دعوتش را قبول کنیم. نمی شود انکار کرد. می دانم که دعوت آقای والی از گل روی مرکز تعاون افغانستان نیست، او بیشترینه می خواهد که استاد زریاب را مهمان کند....

استاد عطا مرد زیرک و نکته سنجی است. به زبان فارسی دری و پیشینة فرهنگی این مرز و بوم عشق می وزرد. عکس بزرگ رنگی خود را در زمان جهاد با یک راکت انداز نشان می دهد. شادمان می شوم که جنگجوی دیروز چهره خود را تبدیل کرده است. حقیقت آن زمان او جنگ و جهاد بود و حقیقت امروز او رشد و انکشاف نظام متمرکز و آرامش مردم....»
برای زنی که خود را به «نظام» عرضه کرده است،‌ زویا نمی‌تواند وجود داشته باشد که با وصف از دست دادن پدر و مادرش، به جای تحصیل و کار و زندگی آسوده و بی‌خیال در شرایطی رویایی در غرب (که به راحتی برایش میسر بود و است)، راه خارابین و پیکار برای دموکراسی و برضد بنیادگرایی را در پیش گرفته و در این مسیر بسیاری شادی‌های زندگی را بر خود حرام ساخته است. پس او اگر ژاندارک پنداشته شود، در چشم منیژه ‌باختری چهره‌ای است صرفاً در «ورق‌های تاریخ». امروز لااقل در افغانستان راه کار در ان‌جی‌اوها با معاش بالا و سیر و سفر به غرب باز است؛ و اگر مانند منیژه‌ خانم بتوانند قلم و زبان شان را در لیسیدن خون از اندام این و یا آن والی یا وزیر جهادی ـ مافیایی به کار گیرند، ناف شان با ناف «نظام» و دایه‌های امریکایی آن گره خورده(۴) و کلید گشودن در ثروت و قدرت را هم به کف خواهند آورد، در چنین وضعی پافشاری پاکبازانه روی مبارزه‌ای جدی کم از ژاندارک بودن نیست.

از نظر منیژه، وقتی زویا، ژاندارک شده نمی‌تواند، چیزی نیست جز «خیال و گزافه‌گویی» و احیاناً اگر «این همه ماجرا را از سرگذشتانده» باشد،‌ «این همه ماجرا» یک دختر از سرزمینی بنیادگرا گزیده را ممکن نیست به مبارزی با اراده‌ای پولادین بدل سازد بلکه در بهترین حالت او دخترک «ساده دلی» خواهد بود که مثل هزاران دیگر از «قضای روزگار» مصایبی را سر دچار شده و حال خواسته مثل لطیفه جان(۵) سرگذشت‌اش را بیان نماید تا جامعه محترم جهانی و در راس امریکا رحمی به حال زارش کرده و او و خانواده‌اش را به خیر و عافیت روانه یک کشور غربی کند تا آزاد و شاد درس خوانده عشق کند و بیاساید!

برای منیژه‌ که خون مافیای جهادی در رگ‌هایش جاریست، عصر دخترانی به سر آمده که به خاطر آرمان‌های آزادیخواهانه و انتقام واقعی از شهیدان، حاضر اند از جان خود گذشته و به صورت ژاندارک‌های با شکوه‌تر وطن شان درآیند؛ پس او که زیر دل، خود را زیر سایه‌ی زویاها حقیر و زبون می‌یابد، طبیعی است که بنویسد:

«وقتی یک بانوی افغانستانی در جایی چون روم نیاز به «نزدیکانی» دارد که برای «تامین امنیتش» با او همراه باشند، بدون شک سرنوشت ویژه یی دارد. شاید جامة خاکستری زویا نیز او را بیشتر مشابه به کسی می سازد که در سالهای اخیر قهرمان رویاهای سیاستمداران دروغگو و عده یی از ساده اندیشان شده است. چه دلیلی بهتر از این برای شخصیت سازی و قهرمان پروری!»

یعنی زویایی آن طور که در کتاب آمده اصلا وجود ندارد؛ و اگر وجود داشته باشد قهرمان مردمش نیست قهرمان «رویاهای سیاستمداران دروغگو و عده‌یی از ساده‌اندیشان» است!

بانو عطامحمدی نگفته منظورش از «سیاستمداران دروغگو» و «ساده‌اندیشان» کیست. اگر منظور «راوا» باشد، باید گفت که زویا هم قهرمان «راوا» است و هم نیست. تا به هم اکنون قهرمان است زیرا با جانفرساترین دشواری‌های زندگی مواجه شده بدون آن که ناامید شود و به سازش تن دهد و به گدی‌گک «نظام» بدل گردد. اما قهرمان نیست زیرا هنوز سنگلاخ‌های پر خم و پیچی در پیش اوست که او را مانند هر مبارز دیگری می‌آزماید که تا آخر به آرمان و مردم و تعهداتش وفادار می‌ماند یا خیر.

چنانچه گفتیم چون منیژه ‌باختری مرتجعی پناه برده به دامن جنایت‌پیشگان مذهبی، همه را هم وزن خود می‌پندارد، برایش باور کردنی نیست که زویا جداً مایل نبوده کتابی‌ درباره‌اش نوشته شود؛ که سرگذشت‌اش را چیزی فوق‌العاده نمی‌دانسته و غم‌ها و محرومیت‌های خودش را در مقایسه با ناکامی‌ها و رنج‌های ده‌ها هزار از دختران هم نسلش هیچ می‌دانسته است. به این دلیل ساده که او با وصف هر آن چه در زندگی‌اش رفته، عضو یک تشکل است و از آگاهی‌ای برخوردار است که نخواهد گذاشت زندگی را بدون مبارزه برای افغانستانی آزاد و آباد به سر کند ولی آن هزارانی دیگر که از سازمان و آگاهی محروم اند چاره‌ای جز سوختن و ساختن یا خودکشی ندارند. قلمبدست جنایتکاران باورش نمی‌شود که اگر مضمون اصلی کتاب، نقش «راوا» در پرورش دختران مبارز و افشای «ائتلاف شمال» نه بلکه شرح مسایل شخصی اما جالب برای خوانندگان خارجی می‌بود، زویا هیچگاه حاضر به انتشار آن نمی‌شد.

«بزرگترین عامل بدبختی و عقب ماندگی بسیاری از جوامع، انسان‌هایی نیستند كه بی‌سواد و فاقد دانش نوشتن و خواندن هستند؛ بلكه بزرگترین فاجعه‌ی این جوامع، روشنفكران كم مایه‌ای هستند كه خود را «بحر العلوم» می‌شمارند و به تحصیلات آكادمیكی خود، فخر و مباهات می‌‌كنند.»
تئودور آدورنو

و ما می‌افزاییم: و در عین حال روشنفکران کم مایه مذکور خود را ارزان، ساده و وقیحانه به رژیم های خاین و جنایتکار عرضه میدارند.
چگونگی بالیدن و رشد زویا به مثابه دختری مبارز، پدیده‌ای خارق‌العاده نیست. در کشورهای دیگر اگر نمونه‌های آن بی‌حساب است در افغانستان ما نیز در گذشته و تاریخ معاصر هر چند کم اما نادیدنی نیست. علاوه بر دختران مبارزی که در جریان جنگ ضدروسی جان باختند، نمونه‌ی مینا بنیانگذار «راوا» بسیار پر ابهت است. شخصیت و زندگی و مبارزه او هنوز آن طور که باید شناخته و معرفی نشده است. کتابی درباره او که «میلودی یرماچیلد‌ چاویس» (Melody Ermachild Chavis) نوشته، هنوز به فارسی برگردانده نشده است. او تابناک ترین چهره بین زنان جانباخته‌ی تاریخ افغانستان است. حالاً اگر از سازمانی که او ایجاد کرد،‌ مبارزان صدیق و مصممی به ظهور برسند و زندگی یکی از آنان به صورت کتابی در بیاید، فقط می‌تواند از چشم چاکری جهادی ـ مافیایی، «قهرمان رویاهای سیاستمداران دروغگو و عده‌ یی از ساده اندیشان»، «شخصیت سازی و قهرمان پروری» و... نگریسته شود حال آن که برای اغلب خوانندگان الهام و امید می‌بخشد.

دلیل «سوءظن» منیژه عطامحمدی نسبت به «داستان زویا» دلیلی واقعاً کودکانه و در حد منطق تهی مغزان «نظام» است:

«زویا سرنوشتش را به این دو خبرنگار روایت کرد؛‌ ولی اگر او چادری را بر قامت هویت خود نمی‌پوشاند ماجرا طور دیگری می‌بود: آن وقت خوانندگان افغانستان هم باور می‌کردند که زویا در یکی از پس کوچه‌های کابل زاده شده، رنج کشیده،‌ اشک ریخته است و به ضد تمام نا به‌سامانی‌ها و بیدادها طغیان کرده و امروز هم در پی تغییر است.»

یکی از رسم‌های شکنجه‌گران خادیست که می‌کوشند مبارزان را با دشنام دادن و بستن پست‌ترین اتهامات عصبانی ساخته و به اصطلاح «به غیرت» بیاورند تا بتوانند آنان را بشکنند و به اطلاعاتی دست یابند.

خانم عطامحمدی هم دو پا را در یک موزه کرده و با اصرار یک شکنجه‌گر به زویا می‌گوید که چون هویت‌اش را پنهان داشته، بنابرین آنچه را گفته نمی‌توان باور کرد! و اگر می‌خواهد حرف‌هایش را همه باور کنند شرطش این است که هویت اصلیش را آشکار نماید!

نه خانم عطامحمدی، تو حق داری خاد و عطامحمد را در شناسایی زویا به هر نحوی که صلاح می‌دانی یاری برسانی، اگر خون هم قی کنی و به زبان فهیم، قانونی، عبدالله، سیاف، خلیلی و سایر جنایتکاران به زویا دشنام دهی تا «تحریک»اش کنی که هویت‌اش را اعلام نماید، تا زمانی که جمهوری فساد و جنایت تو برجاست و زویا از پیکار علیه آن نمی‌ایستد، نام و نشانش را از تو و امثالت و خاد و «نظام»، پنهان نگه خواهد داشت.

جستجو در کابل پرس