موقف جامعهی هزاره در انتخابات ریاست جمهوری دوم با سؤالات و پیچیدگیهای مواجه است که از کنار آن به سادگی نمیتوان گذشت. هزارهها به عنوان یک مجموعهی توانمند و اقلیت قابل توجه، شرایط ویژهای دارد که عدم اعتماد ملی در افغانستان، این مجموعه را در شرایط ویژهای قرار میدهد. در پی همین بی اعتمادی همگانی و هویتجویی هزارهها گفتمانی در دل این جامعه رشد یافت که عدالتخواهی در اساسنامهی همهی احزاب ریز و درشت این قوم، به یک آرمان مشترک درآمده بود که اوج این آرمانخواهی و صحنهی اجرای در دههی هفتاد پس از سقوط رژیم کمونیستی و نا دیده انگاشته شدن این مجموعه از سوی تفکر تمامتخواه هفتگانهی پیشاور نشین بود. هویتجویی و عدالتخواهی در این دوره محوریترین شعار بخش مهمی از فعالان سیاسی جامعهی ما قرار گرفت.
این گفتمان و اندیشه در آغاز، برای سیاستمداران، به عنوان تاکتیکی برای رسیدن به قدرت نگاه میشد، که طرد بخش مهمی از جامعهی هزاره، با همین شعار، این برداشت را تایید میکند. اما به مرور زمان تفکر هویتجویی و عدالتخواهی راهش را از سیاست زدگی جدا کرد و به عنوان گفتمان غالب جامعهی هزاره درامد. تا چند ماه گذشته چنین برداشتی از دور از واقعیت به نظر نمیرسید. با گرم شدن تنور انتخابات و معاملات انتخاباتی، این برداشت دچار مشکل شده و پرسشهای جدی در جامعه برانگیخته است! این خامهی خام اندیش نتوانست از کنار این پرسشها بگذرد و نخواهد احتمالات را بررسی کند. این قلم در صدد است همهی احتمالات را از نظر دور ندارد و به کمک شما نخبگان فهیم؛ پادسخنی بر آن بیابد.
پرسشهای اساسی این نوشتار
1. آیا گفتمان عدالتخواهی و دفاع از هزارهها، یک استراتژی است یا تاکتیک مقطعی برای منافع شخصی؟
2. آیا گفتمان عدالتخواهی، تنها در کنار پشتونها قابل اجرا است؟
موقف جامعهی هزاره در انتخابات ریاست جمهوری دوم با سؤالات و پیچیدگیهای مواجه است که از کنار آن به سادگی نمیتوان گذشت. هزارهها به عنوان یک مجموعهی توانمند و اقلیت قابل توجه، شرایط ویژهای دارد که عدم اعتماد ملی در افغانستان، این مجموعه را در شرایط ویژهای قرار میدهد. در پی همین بی اعتمادی همگانی و هویتجویی هزارهها گفتمانی در دل این جامعه رشد یافت که عدالتخواهی در اساسنامهی همهی احزاب ریز و درشت این قوم، به یک آرمان مشترک درآمده بود که اوج این آرمانخواهی و صحنهی اجرای در دههی هفتاد پس از سقوط رژیم کمونیستی و نا دیده انگاشته شدن این مجموعه از سوی تفکر تمامتخواه هفتگانهی پیشاور نشین بود. هویتجویی و عدالتخواهی در این دوره محوریترین شعار بخش مهمی از فعالان سیاسی جامعهی ما قرار گرفت.
این گفتمان و اندیشه در آغاز، برای سیاستمداران، به عنوان تاکتیکی برای رسیدن به قدرت نگاه میشد، که طرد بخش مهمی از جامعهی هزاره، با همین شعار، این برداشت را تایید میکند. اما به مرور زمان تفکر هویتجویی و عدالتخواهی راهش را از سیاست زدگی جدا کرد و به عنوان گفتمان غالب جامعهی هزاره درامد. تا چند ماه گذشته چنین برداشتی از دور از واقعیت به نظر نمیرسید. با گرم شدن تنور انتخابات و معاملات انتخاباتی، این برداشت دچار مشکل شده و پرسشهای جدی در جامعه برانگیخته است! این خامهی خام اندیش نتوانست از کنار این پرسشها بگذرد و نخواهد احتمالات را بررسی کند. این قلم در صدد است همهی احتمالات را از نظر دور ندارد و به کمک شما نخبگان فهیم؛ پادسخنی بر آن بیابد.
پرسشهای اساسی این نوشتار
1. آیا گفتمان عدالتخواهی و دفاع از هزارهها، یک استراتژی است یا تاکتیک مقطعی برای منافع شخصی؟
2. آیا گفتمان عدالتخواهی، تنها در کنار پشتونها قابل اجرا است؟
3. هزاره چه مفهومی دارد؟
4. آیا هزارهگراها دروغ میگویند؟
5. آیا بشر دوست دیوانه است؟
.....ادامه در اینجا بخوانید http://www.jameahnew.blogfa.com/