Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 41895

قاضی حسین احمد: با فارسی ستیزی افغانستان تجزیه خواهد شد

23 نوامبر 2010, 03:07, توسط jalaludinbaiany

رسم الخط پهلوي :

ازخلال آثاري كه از پهلوي باقي مانده وبه دسترس دانشمندان قرار گرفته ، چنين نتيجه به دست ميايد كه رسم الخط پهلوي پارتي وپهلوي ساساني مانند رسم الخط خروشتي ، برهمي ، ديوانا گاري وميخي مأخوذ از رسم الخط آرامي ميباشد ؛ ولي همانگونه كه ميان هردو پهلوي تفاوتهاي وجود دارد ، ميان رسم الخط آنها نيز ناهمگونيهايي قابل ملاحظه است .
پارتها در نخست ، چون تحت تأثير يونانيان وزبان ايشان قرار داشتند ، در مورد رسم الخط پهلوي چندان وقعي نميگذاشتند ودر قسمت ترويج وانكشاف آن آنقدر ها علاقه نداشته در عوض ، رسم الخط يوناني را رسميت داده بودند .آثار رسم الخط پهلوي پارتي جز در برخي از سنگنوشته ها كمتر به يادگار مانده ، كه آثار مذكور ـ به ويژه مسكوكات به دست آمده ازيشان ، عدم علاقمندي آنها را در مورد اين نكته تجسم ميبخشد ؛ ولي به تدريج وآهسته آهسته رسم الخط پهلوي پارتي جايي براي خويش فراهم آورده وبالاخره جاگزين خط يوناني شد .
هر چند در اوايل ميان رسم الخط پهلوي وآرامي چندان تفاوتي به نظر نمي رسيد ؛ مگر بعد ها ( با مرور زمان ) رسم الخط پهلوي شكل خود را تغيير داده و به كلي از آرامي جدا ومتفاوت شد . رسم الخط پهلوي ساساني خيلي ساده تر ازپهلوي پارتي بود ، و داراي بيست وپنج حرف بود . اين 25 حرف همه حروف واول (صدا دار ) و كانسوننت (بيصدا ) را شامل بوده و به دو شكل گسسته وپيوسته به نوشتار در ميامد ، كه حروف گسسته براي كندنكاري روي سنگنوشته ها وحروف متصل براي نوشته هاي عادي روزمره مورد استفاده قرار ميگرفت .
رسم الخط پهلوي ساساني پس از سقوط كوشانيهاي بزرگ وبه قدرت رسيدن ساسانيها در افغانستان : يعني در اواخر قرن سوم مسيحي به سرزمين افغانستان راه بسط وتوسعه گشود و انتشار حاصل نمود ، كه اين انتشار از آغاز دور اسلامي تا عهد معاصر صفاريان ادامه داشت وبرهمنشاهان ، كيداريها ، يفتليها وكوشانويفتليها در ضرب سكه هاي خويش ازين رسم الخط استمداد ميجستند .

زبانهاي اسكايي، تخاري وسغدي :

همانگونه كه پراگريت ، در جنوب سلسله جبال هندوكش ،از زبان ويدي سرچشمه گرفته و بعداً در دورة يونانوباختري وكوشانيها - نظر به گواهي مسكوكات وكتيبه ها - درين مناطق عموميت حاصل نمود ؛ در صفحات شمال نيزشاخه هاي ديگري از زبان زند يا اوستايي سرچشمه گرفته وبر جاماند ، كه برخي از لهجات آن را ميتوان اكنون در پامير سراغ نمود . واين همان زبان پهلوي پارتي يا پرثوي است ، كه در مناطق شمالي سرزمين ما كسب ترقي نموده وبه اوج خود رسيد .
چنانكه در مباحث گذشته گفتيم ، اين زبان پس از انحطاط مركز سلطنتي پارتها راه بسط وتوسعه به جانب ايران گشود و درانجا رحل اقامت افگند؛ ولي موجوديت اصلي اين زبان در مناطق متذكره ازميان نرفت ونه تنها در دور كوشانيان ؛ بلكه معاصر ساسانيان هم در خراسان مورد استفاده قرار داشت .
پديدة جديدي كه با آمدن قبايل سيتي ( ازي يي ، پارتيزاني ، تخاري و ساكاري ) در حدود دو قرن قبل از ميلاد وارد سرزمين افغانستان شد ، زبانهاي اين قبايل است ، كه با گام نهادن ايشان درين مناطق در برخي از حصص كشور انتشار يافت . البته زبان اين قبايل را در جهان ادبيات به نام ( اسكايي ) و (تخاري ) ميشناسند . نظر به كاوشهايي كه دانشمندان عرصة‌ زبانشناسي پيرامون اين زبان انجام داده اند ، به اين نتيجه دست يازيده اند كه زبان تخاري مربوط به قسمتي از قبايل سيتي من جمله كوشانيهاست ، كه در نخست آن را ( ايراني شرقي ) يا (‌آريايي شمالي ) ميخواندند ، تا بالاخربه همان نام اصلي خويش (تخاري) مسمي گرديد . واين زبان جزيي از شاخه زبانهاي هند و اروپايي به شمار ميايد ؛ مگر زبان اسكايي را كه بقاياي لهجات آن را در ميان لهجات پامير كنوني سراغ ميدهند ، جزء شاخة شرقي زبانهاي ايراني ميدانند .

واما زبان سغدي :
اين زبان محتملاًدر اثر آميزش لهجات تخاري واسكايي با پهلوي پارتي ( پرثوي)در حوزة اكسوس پا به عرصة وجود گذاشته ودر دو كنار رود آمو ، سغديان وباختر انتشار پذيرفته است . نظربه قول استاد ( كريستن سن ) اين زبان پس از قرن دوم ميلادي تا چندين قرن ديگر من حيث زبان اصلي مناطق آسياي مركزي به حيات خويش ادامه داد . بوداييان ، مانويان ونسطوريان باختر تا هنگام اختراع رسم الخط ( سطرنجيلي ) – كه آن را ( ماني ) به رويت رسم الخط سرياني در حوالي قرن سوم اختراع نمود ـ آثار زيادي بدان نوشتند واز اين به بعد آثاربيشمار ديگري به زبان سغدي با رسم الخط سطر نجيلي به نبشته درامد ودر فرجام اين رسم الخط جديد مبدأ رسم الخط ( ايغور ) وقبايل ديگر مناطق آسياي مركزي شد .
ياد آوري اين زبان ( سغدي ) در تاريخ ادبيات سرزمين ما اهميت قابل ملاحظه يي را دارا ميباشد ؛ زيرا اين يك امر واضح وآشكار است كه زبان سغدي در بنيانگذاري زبان دري كنوني نقش مؤثري را ايفا نموده است ، چنانچه اكثريت علما را عقيده بر آنست كه در اثرآميزش پهلوي پارتي (‌پرثوي ) با سغدي وتأثير لهجه هاي زند در تخارستان ، ماورالنهر وباختر ، زبان دري زاده شد كه البته در بحثهاي بعدي پيرامون آن مشرحتر سخن خواهيم گفت .

زادگاه زبان دري وزمان پيدايش آن
قبل ازان كه پيرامون زادگاه اصلي زبان دري بحث نماييم ، بجا خواهد بود تا پيرامون مملكت آرياناي قديم ( افغانستان امروز ) سخني چند آوريم ،‌تا در پرتو آن به صورت بهتر بتوانيم به هدف نايل آييم .
مؤرخين يوناني خاكهاي ميان اكسوس ( رود آمو ) واندوس ( درياي سند) را كه موطن اصلي قبايل آريايي بود ،‌ به نام (‌آريانا ) ياد نموده اند . پس از آمدن دين مقدس اسلام ، عربها اين سرزمين را – كه مرز شرقي امپراتوري اسلام بود ـ ( خراسان ) ميگفتند ، كه معناي آن ( جايگاه طلوع خورشيد) است .
كتاب ( حدودالعالم من المشرق الي المغرب ) ـ كه در سال ( 372هـ . ) به رشتهء تحرير درامده ومؤلف آن معلوم نيست – در صفحات ( 55 و 62 )حدود خراسان را چنين توضيح میدارد :
(( سخن اندرناحيت خراسان وشهر هاي وي :

ناحيتيست كه مشرق وي هندوستان است وجنوب وي بعضي از حدود خراسان ( ؟ ) وبيابان سند است ومغرب وي حدود هري وبعضي نواحي گرگانست وشمال وي حدود غرجستان ، گوزگانان ، طخارستان غور ورود جيحون است .))
آنگاه شهر هايي را كه در خراسان موقعيت دارند ، چنين نام ميبرد :

(( نشاپور، سبزوار، نسا ، طوس ، هري (هرات ) ، پوشنگ ( زنده جان ) ، بادغيس ، سرخس ، غرجستان ( هزاره جات ) ، مرو رود ، مرو ، گوزگانان (ميمنه ) بلخ ، طخارستان ( قطغن ) ، باميان ، غور، بست ، طالقان ، خلم ، سمنگان ، بغلان ، سيستان ، زرنگ (زرنج ) ، فره ( ‌فراه ) ،‌ قرني ، كابل ، غزنين ، زابلستان ، پروان وبدخشان . ))
در كتاب (معجم البلدان ) ـ كه آن را ( ياقوت الحموي ) در اوايل قرن هفتم تأليف نموده ـ در مورد خراسان ـ نظربه قول ( بلاذري ) چنين نگاشته شده است :

(( سرزمين خراسان به چهار بخش منقسم ميگردد :
1ـ ايرانشهر ، شامل شهر هاي نيسابور، قهستان ، طبستان ، هرات ، پوشنگ ، باذغيس و طوس .
2ـ مروشاهجهان ، سرخس ، نسا ، ابيورد ، مرورود ، طالقان (تخار ) خوارزم وآمل .كه همة اينها در كنار رود آمو قرار دارند .
3ـ شهر هايي كه در ناحية جنوبي رود آمو قرار دارند وفاصلةحدودي ميان آنها وميان اين رود ( 8 ) فرسخ ميباشد ، عبارت اند از : فارياب ، جوزجان ، طخارستان عليا ، خست (خوست ) ، اندرابة (اندراب ) ، باميان ، بغلان ، والج ، رستاق وبدخشان ، كه شهر اخير الذكر مدخل به سرزمين تبت ميباشد .واندراب عبورگاه به جانب كابل وترمذ بوده در شرق بلخ موقعيت دارد . همچنان خلم ، طخارستان سفلي وسمنجان ( سمنگان ) در بخش سوم شامل اند .
4ـ‌ بخش چهارم آن در ماوراي رود ( آمو ) قرار دارد ، كه عبارتند از : بخاري (بخارا ) ، شاش ، طرار بند ،‌ صغد ( سغد ) ، هوكس ، نسف ، روبستان ، اشروسته،‌ سنام ، قلعة المقنع ، فرغانه و سمرقند .))
كتاب مذكور در مورد وجه تسمية (خراسان ) چنين مينگارد :
(( خُر اسم للشمس بالفارسية الدرية و آسان كأنه أصل الشيء و مكانه ، و قيل : معناه كُل سهلاً . لأن معني ( خر ) كُل و ( آسان ) سهل . و الله اعلم .))
يعني : خر ( مخفف خورشيد ) ـ‌ در زبان فارسي دري نام آفتاب است واسان، يعني اصل يا مكان شي .و گفته اند كه معناي آن ( آسان بخور ) است ؛ زيرا خر ( مخفف خور با حذف (ب) تأكيد به معناي ( بخور ) است وآسان به معناي ( سهل ) ( كه مجموعاً ميشود آسان بخور ) مگرخداوند دانا تر است .
پس نظر به تذكر اسماي اين شهرها كه مؤلفين ( حدود العالم …) و‌ (‌معجم البلدان ) آن را در كتب خويش آورده اند ، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه افغانستان امروز همان خراسان قديم ميباشد كه بعداً درفرازها و نشيبهاي ايام و گيرودارزمانه ها چند شهري ازين شهرها به دست همسايگان افتاده است .
لازم به تذكر ميتواند بود ، كه دران هنگام يعني در عهد ورود آيين اسلام درين سرزمين ، مجموع اين مناطق را ( خراسان ) ميناميدند و نام ( افغانستان ) دران روزگار وجود نداشت ، كه بعدها در زمان احمدشاه ابدالي اين نام بالاي اين خطه گذارده شد ، و تاهنوز هم به همين نام مسمي ميباشد . چنانچه سرانديپ را امروز ( سريلانكا ) ، پروس را ( آلمان ) و گول را ( فرانسه ) مينامند .

به هرحال ؛ دراثر تحقيقات و پژوهشهاي دانشمندان اين نكته به اثبات رسيده ، كه خاكهاي ميان آمو وسند زادگاه و پرورشگاه زبانهاي خانوادهء هندوآريايي بوده و زبانهاي ويدي ، زند يا اوستايي ، پراگريت گندهاري ، سانسكريت كلاسيك ، پرثوي ( پهلوي پارتي ) ، سغدي ، اسكايي ، تخاري ، پهلوي ساساني و شاخه هاي ديگر غلچه يي پامير و نورستاني – كه هنوزهم دردامان دره هاي سرسبزمناطق شمالشرقي افغانستان موجوديت خود را حفظ نموده اند – درين مناطق زاده شده و به مرور زمان به تكامل رسيده و يا با گذاشتن چند لهجه و شاخه ، خود مرده اند و از اختلاط شاخه هاي آنها با همديگر ، زبانهاي ديگري به عرصهء وجود ظهور نموده است .

زبان دري – كه تاريخي تقريباً دوهزارساله دارد – درهمين زادگاه زبانهاي ديگر خانوادهء هندوآريايي پا به عرصهء وجود نهاده و درنخست ساكنين كابلستان ، زابلستان ، غزنين ، بدخشان ، نيمروز ( سيستان افغاني ) ، بلخ ، قطغن و هري آن را وسيلهء افهام وتفهيم خويش قرارداده بودند ؛ چنانچه نمونه هايي از طرز تكلم دري خالص تا هم اكنون در برخي از ساحات مركزي ، شمالي و غربي افغانستان معمول و مروج است . و از همين جاها بود كه نخستين جوانه هاي زبان دري روييد ، به سير تكاملي پرداخت و پس از مرور دوره هاي نوباوگي و فرازها و نشيبهاي گوناگون ، به حدي رشد كرد كه دربرابربزرگترين تجاوز زبان عربي با پايمردي كامل ايستاد و درخود آن زبان تأثيرات ، تغييرات و تحولات بيشماري را وارد ساخت ، درحالي كه زبان عربي قبل از رسيدن به اين ديار، بسياري از زبانهاي پرگوينده و مشهور آن زمان ، مانند زبانهاي عبري ، قبطي و . . . را از صفحهء هستي نابود كرده بود ، و خوشبختانه امروز اين زبان به درخت گشن شاخ و پرباري مبدل گرديده است .

به نقل از ( ص . 17 ) تاريخ ادبيات افغانستان ، تأليف محمد حيدر ژوبل، چنين مينگاريم :
(( مبدأ جغرافيايي و روشن شدن وجود زبان پرثوي يا پهلوي خراساني و زبان سغدي و ظهور آثار ادبي اين دو زبان و ثبوت قطعي نفوذ ادبي پرثوي بر پهلوي ساساني و ارتباط محكم ادبي زبان دري با پرثوي و سغدي و يري كه دراصل ساختمان سغدي وارد كرد ، درتشكل زبان دري مدخليت و تأثير مستقيم دارد . ))
نظربه گواهي آثاري كه ازخرابه هاي شهر ( تورفان ) به دست آمده و تحت بررسي دانشمندان قرار گرفته است ، اين نكته هويدا ميگردد كه زبان دري مشابهت هاي تام بازبان سغدي و پرثوي داشته است . وجود واژه هاي دري در زبان سغدي ميتواند دليل محكمي باشد براي ارتباط عميق ريشه يي زبان دري با سغدي و پرثوي يا پهلوي خراساني نه باپهلوي ساساني كه لهجه يي از فرس قديم است . بدين ترتيب زبانهاي سغدي و پرثوي كه طي چندين قرن قبل از اسلام درماوراء النهر ، تخارستان و . . . وجود داشته اند ، درتشكل زبان دري نقشي مهم داشته اند ، كه البته زبان تخاري را نيز نميتوان خارج ازين دايره تصورنمود .

همچنان مواقع جغرافيايي لهجات خالص دري ؛ مانند : هروي ، سكزي و زاولي در افغانستان و ماوراءالنهر و تأثيرات زبانهاي اسكايي و تخاري كه درسرزمين افغانستان مورد استفاده قرار ميگرفته ، با تأثيراتي كه ميان سغدي و پهلوي ساساني درين خطه صورت پذيرفته ، هر كدام به نوبهء خود تأثيري درتشكيل زبان دري داشته اند .
ازجانب ديگر زبان دري زباني نيست كه پس از نابودشدن پهلوي ساساني به ميان آمده باشد ؛ بلكه هردو موازي هم يكي درفارس و ديگري درافغانستان پرورش يافته ودر سير زمانه هاي معين درقلمرو هاي يكديگر نفوذ حاصل نموده و دامنهء گسترش گشوده اند . همچنان نضج ، سلاست و رواني دري برپهلوي هويداست . بادرنظرداشت اين موارد ميتوان به اين حقيقت پي برد كه زبان دري يك و يكباره درعصر صفاريان و سامانيان به عرصهء وجود ظهور ننموده است و اگر فرضاً ساسانيها زبان دري را مورد استفاده قرار داده باشند ، صرف من حيث زبان درباري و تشريفاتي ازان استمداد ميجستند و درميان مردم معمول نبوده است .

جستجو در کابل پرس