Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 4785

برنامه «حقیقت» در مورد حقایق جنایات جنگی در افغانستان

20 جولای 2007, 16:10, توسط روزگاران

از شماره 59 هفته نامه «روزگاران»:

اولادهايم با جنگ خو گرفته بودند. ما هميشه از چاه‌هايي كه تازه حفر شده بودند آب آورده ذخيره مي‌كرديم. در ١١ جدي شوراي هماهنگي ميان گلبدين، دوستم، مزاري و مجددي ساخته شد و درگيري بسيار شديدي كه تا آن روز در كابل سابقه نداشت در سحرگاه همانروز آغاز گرديد. يكي از مراكز شديد جنگ مكروريان‌ها بود كه به قول رسانه‌هاي خبري در همانروز دو هزار كشته داشت و جوي خوني در اين منطقه جاري گشت. ما به زير زميني‌ها پناه برديم. تمام تهكوي‌ها مملو از خانواده‌هاي فراري شده بود.

روز پنجم جنگ بود. صبح وقت من به آشپز خانه رفتم و شوهرم در تشناب بود كه راكتي به كلكين خانه ما اصابت كرد، من به زمين خوردم و دود غليظي در خانه ما پيچيد. من فرياد كشيدم و لحظه اي بيهوش شدم وقتي سرم را بلند كردم كه شوهرم بيخود شده فرياد مي‌زند. با وجوديكه پاهايم سست شده بود خود را به اتاق بچه‌ها رساندم. خون تمام اتاق را سرخ كرده و هفت طفلم در زير لحاف‌ها دست و پا مي‌زدند. شوهرم توان دوركردن لحاف‌ها را نداشت، سست و بيحال شده مي‌افتاد. من لحاف‌ها را دور كردم. چهار طفلم شهيد و سه تاي ديگر زخمي شده بودند. حيران بوديم چكار كنيم. همسايه‌ها رسيدند. اول آتش را خاموش كرده بعد زخمي‌ها را به شفاخانه بردند. شوهرم در كنجي نشسته و بيحركت شده بود، نه صحبت مي‌توانست و نه ديگر جيغ و فرياد مي‌زد. با خود نجوا مي‌كرد. چهار طفل شهيدم را در روجايي‌ها پيچانده به گورستان بردند. شوهرم تعادل روحي‌اش را از دست داده بود.

بعد از يكماه سه طفل زخمي‌ام شفا يافتند و من هفته يك بار به مزار اطفالم مي‌رفتم و تا شام گريه مي‌كردم. با آمدن طالبان زندگي بر ما سخت‌تر شد چون اجازه كار برايم داده نمي‌شد. من با نان پزي و خياطي زندگي را مي‌چرخاندم. حال كه معلم هستم شوهرم ديوانه شده است و تداوي‌هاي بسيارم كوچكترين اثري براي سلامتي‌اش نكرد.

جستجو در کابل پرس