كوچي هاي هزاره كه توسط امير عبد الرحمن تا كنون آواره اند و من يكي از آنها هستم كجا برويم؟ ما هم در داخل آواره ايم و هم در خارج!
آيا دولت فكري به حال ماكرده؟
آيا آنهاي كه در سرزمين پدري ما دايه و فولاد يا همين زردرگي دايزنگي كه مال اجداد من بوده، نماز ميخوانند نماز شان غصبي و باطل نيست؟
من باقي مانده سيف اميرم!
بقيه السيف امير!
بقيه السيف يعني كسي كه جدش را كشته اند! بعد از قتل وي، زمين و مايملكاش در قريه «زردرگي دايزنگي» را به كوچي دفتاني، سخاوتمندانه بخشيدهاند!
بعد از آواره شدن بقاياي سيف امير در غزني، در دو نسل پيدر پي جد بزرگ و عمويش را در كوتل تاقپارچه (حدفاصل وردگ و علوداني) در حال بازگشت از سفر غزني به اقامتگاه شان «يخشي خوات» از دم تيغ گذراندهاند!.
البته بقاياي سيف امير به جز من هزاران خانوار هزاره ديگر اند كه در زمان حاكميت امير! از دايه و فولاد و سرزمينهايشان آواره شدهاندكه تاريخنويسان تا 55% و 62% نابودي جمعيتي هزارهها را به ثبت رسانيدهاند.
در اين ميان خوش شانسها راهي كويته، مشهد و يا هندوستان گشته و براي هميشه از فغانستان و درد و رنج موجود در آن، رهايي يافتهاند. و تعدادي زيادي هم آواره ديار كابل شدند، كه در آنجا هم ضربههاي شلاق ستم و بيداد، بر پيكر زار و نحيف شان نواخته شد، تا اين كه در قريه سلطانجان حوالي چهاردهي كابل، فرزندي از بقاياي سيف امير به دنيا آمد، كه هيچكسي او را درك نكرد و قدرش را نشناخت! او جز «سلطانعلي كشتمند» كسي ديگر نبود كه كفرش زائيده ايمان امير و محصول مسلماني شاه بود! و او تنها كسي بود كه از قوم هميشه محكوم! چند صباحي به چوكي صدر اعظم تكيه زد، و آن زماني بود كه اميران مسلمان افغانستان، جا خالي داده بودند! و به قدرت رسيدن فرزندي از تبار ستمكشان، در افغانستان براي اولين بار بود و احتمالا آخرين بار نيز! چون دين تقلبي و تزوير همچنان ابزاري خواهد بود براي تداوم سلطه قوم برتر! كه از مادر حاكم زائيده ميشوند!
قدرش را ندانيستيم، چون دينداران كافرش ساخته بودند، و از كافر اينچنيني هيچ كسي نخواهد پرسيد كه چرا و به چه دليل كافر شدهاي؟ نكنه مسلماني اميران افغان كافرت كردهاند؟ كافر بايد طرد شود و هيچ دليلي براي كفرش پذيرفته نيست و در آخرت جايش دوزخ و در افغانستان همه با هم چه مسلم و چه كافر معذب بوده و هستند!
كاش قدر فرزند ديگر از تبار ريسمان به دوشان هميشه محكوم را بدانيم، همان كه تازيانههاي ستم بر پشت و پهلويش نواخته شد و فرياد عدالتخواهياش در غرب كابل توسط لشكريان شيطان، و نمايندگان خود خوانده خدا در سرزمين خدا! در گلو خفه شد! كه براي قدر داني ازو هنوز دير نيست، قدر داني از او يعني عدالت خواهي و تحكيم پايههاي دموكراسي ببخشيد! مردم سالاري در جمهوري اسلامي افغانستان.
جانهاي زيادي بايد فدا گردند، تا دموكراسي (مردم سالاري) در كشور حاكم گردد، و ميارزد در اين راه همه با هم تا قربانگاه رفته و با خون خويش، خط بطلان بر انديشههاي فاشيستي تماميتخواهان تاريخ كشيده، نگذاريم تا امير شمشير بهدست براي تكرار تاريخ بازگردد و از فضاي باز سياسي دفاع كنيم.
***
شايد بتوان ادعا كرد كه فقيرترين كشور در قارهي پهناور آسيا، افغانستان باشد و در ميان اقوام ساكن در اين كشور، هزارهها كه از نظر نژادي و مذهبي؛ متفاوت از ديگران بوده نژاد زرد و مذهب شيعه دارند، محرومترين قوميت اين مرزوبوم را تشكيل ميدهند. اگر نژاد زرد داشتن سبب عقبماندگي و فقرشان باشد، بايد اين عامل در تمام عالم يكسان عمل نمايد و كشورهاي ژاپن، كره، چين، تايوان و...، كه از نژاد زرد هستند فقيرتر از همه باشند و حال اين كه قضيه كاملاً برعكس ميباشد. و اگر مذهبي كه به آن تعلق دارند آنان را به اين روز انداخته باشد، شيعيان دنيا همه بايد چنين باشد كه نيستند و ما در همسايگي غربي كشور خويش شاهد كشوري هستيم كه در عرصة اقتصاد و توسعهيافتگي اگر مقايسهاي صورت گيرد، بيش از يك قرن عقب ماندهايم. و مسلماً هيچ پديدهاي در عالم وجود ندارد كه معلول علتي نباشد، هرچند علل بهوجود آورندة آن در همه جا يكسان نبوده و با متغيرهاي زماني و مكاني در تغيير است، در عين حال مجموعة مسايلي وجود دارد كه به عنوان عامل فقر به صورت عموم مطرح ميباشد.
كوچي هاي هزاره كه توسط امير عبد الرحمن تا كنون آواره اند و من يكي از آنها هستم كجا برويم؟ ما هم در داخل آواره ايم و هم در خارج!
آيا دولت فكري به حال ماكرده؟
آيا آنهاي كه در سرزمين پدري ما دايه و فولاد يا همين زردرگي دايزنگي كه مال اجداد من بوده، نماز ميخوانند نماز شان غصبي و باطل نيست؟
من باقي مانده سيف اميرم!
بقيه السيف امير!
بقيه السيف يعني كسي كه جدش را كشته اند! بعد از قتل وي، زمين و مايملكاش در قريه «زردرگي دايزنگي» را به كوچي دفتاني، سخاوتمندانه بخشيدهاند!
بعد از آواره شدن بقاياي سيف امير در غزني، در دو نسل پيدر پي جد بزرگ و عمويش را در كوتل تاقپارچه (حدفاصل وردگ و علوداني) در حال بازگشت از سفر غزني به اقامتگاه شان «يخشي خوات» از دم تيغ گذراندهاند!.
البته بقاياي سيف امير به جز من هزاران خانوار هزاره ديگر اند كه در زمان حاكميت امير! از دايه و فولاد و سرزمينهايشان آواره شدهاندكه تاريخنويسان تا 55% و 62% نابودي جمعيتي هزارهها را به ثبت رسانيدهاند.
در اين ميان خوش شانسها راهي كويته، مشهد و يا هندوستان گشته و براي هميشه از فغانستان و درد و رنج موجود در آن، رهايي يافتهاند. و تعدادي زيادي هم آواره ديار كابل شدند، كه در آنجا هم ضربههاي شلاق ستم و بيداد، بر پيكر زار و نحيف شان نواخته شد، تا اين كه در قريه سلطانجان حوالي چهاردهي كابل، فرزندي از بقاياي سيف امير به دنيا آمد، كه هيچكسي او را درك نكرد و قدرش را نشناخت! او جز «سلطانعلي كشتمند» كسي ديگر نبود كه كفرش زائيده ايمان امير و محصول مسلماني شاه بود! و او تنها كسي بود كه از قوم هميشه محكوم! چند صباحي به چوكي صدر اعظم تكيه زد، و آن زماني بود كه اميران مسلمان افغانستان، جا خالي داده بودند! و به قدرت رسيدن فرزندي از تبار ستمكشان، در افغانستان براي اولين بار بود و احتمالا آخرين بار نيز! چون دين تقلبي و تزوير همچنان ابزاري خواهد بود براي تداوم سلطه قوم برتر! كه از مادر حاكم زائيده ميشوند!
قدرش را ندانيستيم، چون دينداران كافرش ساخته بودند، و از كافر اينچنيني هيچ كسي نخواهد پرسيد كه چرا و به چه دليل كافر شدهاي؟ نكنه مسلماني اميران افغان كافرت كردهاند؟ كافر بايد طرد شود و هيچ دليلي براي كفرش پذيرفته نيست و در آخرت جايش دوزخ و در افغانستان همه با هم چه مسلم و چه كافر معذب بوده و هستند!
كاش قدر فرزند ديگر از تبار ريسمان به دوشان هميشه محكوم را بدانيم، همان كه تازيانههاي ستم بر پشت و پهلويش نواخته شد و فرياد عدالتخواهياش در غرب كابل توسط لشكريان شيطان، و نمايندگان خود خوانده خدا در سرزمين خدا! در گلو خفه شد! كه براي قدر داني ازو هنوز دير نيست، قدر داني از او يعني عدالت خواهي و تحكيم پايههاي دموكراسي ببخشيد! مردم سالاري در جمهوري اسلامي افغانستان.
جانهاي زيادي بايد فدا گردند، تا دموكراسي (مردم سالاري) در كشور حاكم گردد، و ميارزد در اين راه همه با هم تا قربانگاه رفته و با خون خويش، خط بطلان بر انديشههاي فاشيستي تماميتخواهان تاريخ كشيده، نگذاريم تا امير شمشير بهدست براي تكرار تاريخ بازگردد و از فضاي باز سياسي دفاع كنيم.
***
شايد بتوان ادعا كرد كه فقيرترين كشور در قارهي پهناور آسيا، افغانستان باشد و در ميان اقوام ساكن در اين كشور، هزارهها كه از نظر نژادي و مذهبي؛ متفاوت از ديگران بوده نژاد زرد و مذهب شيعه دارند، محرومترين قوميت اين مرزوبوم را تشكيل ميدهند. اگر نژاد زرد داشتن سبب عقبماندگي و فقرشان باشد، بايد اين عامل در تمام عالم يكسان عمل نمايد و كشورهاي ژاپن، كره، چين، تايوان و...، كه از نژاد زرد هستند فقيرتر از همه باشند و حال اين كه قضيه كاملاً برعكس ميباشد. و اگر مذهبي كه به آن تعلق دارند آنان را به اين روز انداخته باشد، شيعيان دنيا همه بايد چنين باشد كه نيستند و ما در همسايگي غربي كشور خويش شاهد كشوري هستيم كه در عرصة اقتصاد و توسعهيافتگي اگر مقايسهاي صورت گيرد، بيش از يك قرن عقب ماندهايم. و مسلماً هيچ پديدهاي در عالم وجود ندارد كه معلول علتي نباشد، هرچند علل بهوجود آورندة آن در همه جا يكسان نبوده و با متغيرهاي زماني و مكاني در تغيير است، در عين حال مجموعة مسايلي وجود دارد كه به عنوان عامل فقر به صورت عموم مطرح ميباشد.
آنلاین : كوچيهاي هزاره كجا بروند