آقای هاتف، بسیار دور نمیروم و از گذشته های سه دهه و نمیدانم یک دهه و جنایات و زورگویی های این دورانها سخن نمیرانم، فقط توجه خودت را به آخرین نمونه که همین امروز در سایت کابل پریس آمده دعوت میکنم که ببینی که در کابل در قلب کشور، بوسیله یکتن از نمایندگان «جامعه بینالمللی» چه زورگویی و قلدرمنشی در حق این ملت نگونبخت و شکنجه شده صورت میگیرد، با زور پول و قدرت و فاشیزم میکوشند که یک خانواده بیبضاعت و بدبخت را از خانه شان بیرون برانند. و این تنها یک نمونه نیست، سراسر کشور ما به اینچنن سرزمین زورگویی و فاشیزم مبدل شده و این بیچیزترین و نادار ترین و بخت برگشته ترین مردم هستند که باید رنج و ماتم و بار اینهمه بیبازخواستی و جو جنایتکاری را تجربه کنند.
با دیدن اینچنین فضایی اگر غیرتی وجود داشته باشد مثل ملالی جویا شعله خشم و انزجار علیه عوامل این وضع میشوی و دریادلانه علیه آن برمیخیزی، اما اگر درد این مردم بیبازخواست را درد خود ندانی طبعا به همه کس و منجمله اینانی که این دردها را متحمل میشوند، "آرامش"، "صبر" و "حوصله" و ... تقاضا میکنی.
بعضا با دیدن این وضع فاجعه بار دل انسان از هرچه انسانیت است بد میشود و میخواهی که گلوله شده بر فرق عاملان آن فرود آیی تا دیگر شاهد اینهمه شرفباختگی ها و ستمکاری ها در حق مردم نباشی.
آنانی که جویا را به تمکین و صبر و شطرنج بازی دعوت میکنند از این دردها و آلام مردم بیگانه اند و نمیتوانند آنرا حس کنند.
ملالی جویا در واقع فریادرس و آواز بلند این برباد رفته های کشور ماست.
اگر مثل کربلایی وضعی بر سرت میآوردند که از غم و اندوه و بیکسی غش کنی و بر زمین بیفتی و همه راه های زندگی را در مقابلت بسته بیابی، اگر اطفالت را غم بی نانی و بیآبی و بیخانمانی تهدید میکردند، آنوقت شاید زبان آتشی و بدور از سازشکاری و تمکین ملالی جویا را درک میتوانستی و برایش نصیحت نمیکردی که آرامش و صبر و شطرنج بازی پیشه کند.
آقای هاتف، بسیار دور نمیروم و از گذشته های سه دهه و نمیدانم یک دهه و جنایات و زورگویی های این دورانها سخن نمیرانم، فقط توجه خودت را به آخرین نمونه که همین امروز در سایت کابل پریس آمده دعوت میکنم که ببینی که در کابل در قلب کشور، بوسیله یکتن از نمایندگان «جامعه بینالمللی» چه زورگویی و قلدرمنشی در حق این ملت نگونبخت و شکنجه شده صورت میگیرد، با زور پول و قدرت و فاشیزم میکوشند که یک خانواده بیبضاعت و بدبخت را از خانه شان بیرون برانند. و این تنها یک نمونه نیست، سراسر کشور ما به اینچنن سرزمین زورگویی و فاشیزم مبدل شده و این بیچیزترین و نادار ترین و بخت برگشته ترین مردم هستند که باید رنج و ماتم و بار اینهمه بیبازخواستی و جو جنایتکاری را تجربه کنند.
با دیدن اینچنین فضایی اگر غیرتی وجود داشته باشد مثل ملالی جویا شعله خشم و انزجار علیه عوامل این وضع میشوی و دریادلانه علیه آن برمیخیزی، اما اگر درد این مردم بیبازخواست را درد خود ندانی طبعا به همه کس و منجمله اینانی که این دردها را متحمل میشوند، "آرامش"، "صبر" و "حوصله" و ... تقاضا میکنی.
بعضا با دیدن این وضع فاجعه بار دل انسان از هرچه انسانیت است بد میشود و میخواهی که گلوله شده بر فرق عاملان آن فرود آیی تا دیگر شاهد اینهمه شرفباختگی ها و ستمکاری ها در حق مردم نباشی.
آنانی که جویا را به تمکین و صبر و شطرنج بازی دعوت میکنند از این دردها و آلام مردم بیگانه اند و نمیتوانند آنرا حس کنند.
ملالی جویا در واقع فریادرس و آواز بلند این برباد رفته های کشور ماست.
اگر مثل کربلایی وضعی بر سرت میآوردند که از غم و اندوه و بیکسی غش کنی و بر زمین بیفتی و همه راه های زندگی را در مقابلت بسته بیابی، اگر اطفالت را غم بی نانی و بیآبی و بیخانمانی تهدید میکردند، آنوقت شاید زبان آتشی و بدور از سازشکاری و تمکین ملالی جویا را درک میتوانستی و برایش نصیحت نمیکردی که آرامش و صبر و شطرنج بازی پیشه کند.
آنلاین : زورگویی و شرفباختگی در کابل