Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 48225

تذکره الکترونیکی با جعل هویت بیش از 80 درصد مردم کشور توزیع می شود

25 سپتامبر 2011, 20:56

سال گذشته در کابل خواستم که تذکره جدید بگیرم. چون سالهای زیاد در غربت بودم و تنها پاسپورت افغانستانی داشتم و در بعضی امور اداری در افغانستان تذکره لازم بود،خواستم که از راه قانونی و رسمی تقاضای تذکره افغانستانی کنم. دوستان گفتند که کمی پول کارت را زودتر به نتیجه خواهد می رساند. اما من میخواستم همانند هموطنان بی پولم تجربه خود را با ادارات جمهوری اسلامی افغانستان داشته باشم. بعد از سری چهار ساعته به وزارت امور داخله ج. ا. ا. و دیدن چندین ریس و چوچه ریس باید برای حل کارم به کارته پروان میرفتم. تابستان بود هوا گرم اما همچنان به دنبال هدفم بودم.

چاشت بود که به مقصد خود رسیدم. اما دروازه به خاطر اجرای نماز جماعت کارمندان اداره برای یک ساعت محکم بود. مردم با چهرهای خسته و افسرده پشته دروازه بسته منتظر بودند. بسیاری از کندی کار شکایت داشتند و صاحب چوکی را ناسزا میگفتند. خواهری در این میان میگفت که حدود ۲ ماه هست که میخواهد برای طفلش تذکره بگیرد و او را مانند توپ این سو و ان سو روان میکنند. پول نان شب اطفالش را کرایه راه میکند و از کارته پروان به خیر خانه و از کابل به ولایت پروان باید برود. اما بدون نتیجه.
بلاخره دروازه باز شد و جمعیت داخل اداره شد.

با هزار زحمت عریضه ای را دو برابر قیمت اصلی خریداری کردم و به سوی ساختمانی که به من نشان داده بودند حرکت کردم. پس از یک ساعت انتظار وارد اتاق صاحب چوکی شدم.جناب ایشان به لهجه پشتو چیزی گفتند که من متاسفانه همه اش را نفهمیدم ،چون یک ساله بودم که وطنم را ترک کردم و به این علت پشتو را انچنان که باید یاد ندارم. جناب با لهجه بی ادبانه و شکسته فارسی به من فهماند که به ساختمان مجاور پیش معاونشان بروم و بعد خدمت جناب بیایم. طاقتم ارام ارام رو به انتها داشت.

پیش ساختمان مورد نظر انبوه جمعیت مرا باز وادار به انتظار کرد. چهره ها را از پیش دیده بودم و بعضی شکایتها را شنیده بودم.در حال گفتگو با هموطنی بودم که دروازه معاون صاحب باز شد و جمعیت قصد ورود داشت. اما مردی با فحش و ناسزاهای مبتذل به زبان شیرین پشتو سیاه سری را از درون به بیرون انداخت و در را بست. این زن همان خواهر بود که برای طفلش تذکره میخواست. با گریه شروع به نفرین کرد. دلیلش را پرسیدم، گفت به من میگویند که به باز به ولایت پروان برو و عریضه ات را انجا تاپه کن و بعد اینجا بیا. در حالی که کاغذی را که از امضا و تاپه و انگشت دیگر جای سفید نداشت به من نشان میداد، گفت : از ولایت پروان تا حالا تعداد زیادی امضا و تاپه گرفته ام اما انها او را باز پروان روان میکنند.به من میگویند چون شوهرت در ولایت پروان تولد شده ،باید برای طفلت نیز از پروان تذکره بیگیری. اما شوهرم ۲ ماه است که فوت کرده و طفلم و خودم متولد کابل هستیم. نه پول دارم و نه دستی که کمکم کند.

بالاخره خود را تا پیش دروازه معاون صاحب رساندم و به ارامی به در زدم تا اجازه ورود بگیرم. اما این در زدن مانند اعلام جنگ بود. در باز شد و کلمات رکیگی فضا را از خود کرد. جمعیت از ترس پراکنده شد. خون سردی خود را حفظ کردم و با ارامی از او پرسیدم که چرا ناسزا و فحش میدهد؟؟ ایا مشکل روانی دارد؟ ارام شد و با لحن تلخ پرسید که کارم چیست؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که عریضه ام را از دستم چور کرد و به پشتو گفت که بیرون منتظر باشم تا که صدایم کنند. بعد از دقایقی نام مرا همراه چندین نام دیگر صدا زدند و داخل شدیم. من در این فکر بودم که جناب فحاش معاون صاحب چوکیست اما او معاون معاون صاحب چوکی بود. درون اتاق باید کفشهایمان را میکشیدیم و انتظار را سلام میگفتیم.

اخر نوبتم رسید و داخل شدم. جناب معاون را با خوش رویی سلامی کردم و با ادب درخواست خود را کردم. معاون صاحب با نگاهی مغرو و سرد چیزی را بر روی عریضه ام نوشت. از انجا خارج شدم و به سوی ساختمان صاحب چوکی میرفتم و سعی داشتم که خط معاون را بخوانم. که متاسفانه قادر به ای کار نبودم. گویی با پا نوشته بود. از صبرم چیزی باقی نمانده بود که اجازه ورود به من داده شد. عریضه را روی میزه جناب چوکی دار گذاشتم . نگاهی به من کرد و با لحنی تمسخر امیز پرسید، چرا اینجا امدی؟ باید به ولایت پروان بروی. چون پدرت انجا متولد شده. در پاسخ گفتم که خودم متولد کابلم چرا باید پروان بروم. گفت قانون است!
عریضه را گرفتم و روبرویش پاره کردم و با خنده گفتم که از قانونتان خوب محافظت کنید.
شام شده بود. به اشنایی زنگ زدم و درخواست تذکره کردم. گفت با ۲۰۰۰ افغانی وزارت داخله بیا. بین ۱۰ دقیقه تذکره قانونی در جیبم بود.
کارهایم که در کابل خلاص شد به المان برگشتم. تذکره افغانستانی را اتش زدم و تقاضای تذکره المانی را دادم . کاری که سالها پیش باید میکردم. بعد از چند ماه خطی از دولت امد و المانی شدم. اما وای بر حال مردمی که در افعانستان زندگی میکنند.

با احترام
معراج الدین

جستجو در کابل پرس