Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 35751

سخن شناس نه‌اي جان من! خطا اينجاست

3 فبروری 2010, 14:04, توسط ابراهیم ادهم

سخن شناس نه‌اي جان من! خطا اينجاست
"فضلي آماج" عضو هيئت علمي اكادمي علوم افغانستان
دوست خوش ادب سيد دوستم كه نگاهش حاكي از وقوع امر شگفتي داشت، برگه‌هايي را برايم تقديم كرد كه اين عنوان را با خود حمل مي‌كرد: «سيدقطب، تيوريسن افراطگرايان در جهان اسلام».
خواننده‌ي گرامي! آقاي مهران موحد –كه خدايش دستش گيرد- صاحب اين مقاله‌ي بس علمي و مؤدبانه است!!
اين مقال از همه اين چند نكته را مي‌رساند:
1- ناآگاهي مركب ايشان از علامه شهيد سيد قطب.
2- نا رضايتي جناب شان نسبت به گسترش فرهنگ قرآني.
3- ناآگاهي يا تجاهل شان از مكتب فكري قرآن.
4- ناآشنايي شان به شيوه ها و مناهج پژوهش و اين ناآشنايي به پيمانه‌يي است كه از ناآگاهي من ملا بيشتر است.
خوب با ارائه دليل به مدعاي فوق از آن متن برچسپ زننده به برچسپ هاي ظالمانه شان پاسخ ارائه مي‌دارم.
استاد شهيد و مفسر بزرگ قرآن، در اين گنديده اوراق به افراط گرايي متهم شده، و آن هم نه يك افراط گراي معمولي؛ بل تئوريسن افراط گرايان در جهان اسلام، و برصدق اين سخن حرفي هم از فرزانه‌ي شهيد نقل نكرده اند، ولي كاري كه كردند همانا تقسيم زندگي استاد سيد قطب به سه مرحله‌ي فكري است، و مرحله‌ي انجامي فكري استاد شهيد را مرحله‌ي افراط گرايي خوانده اند، كه انگار استاد دراين مرحله به همه داشته‌هاي دو مرحله‌ي پيشين خود پشت پا زده است، و بعد گويي اين مرحله را از اين زبان علامه قرضاوي –حفظه‌الله- شرح داده اند.
راستي جان من! لاجرم براي گشودن گره‌هاي ناگشوده ات بايد گفت: آناني كه سيد را مي‌شناسند و شناساندند، چون دكتر صلاح عبدالفتاح الخالدي، استاد محمدقطب، استاد يوسف العظم شاگرد استاد شهيد، علامه سيد ابوالحسن ندوي و استاد فرزانه سالم البهنساوي زندگي استاد را نخست به دو مرحله اساسي تقسيم كردند، يكي هم مرحله‌ي ادبي و بعد مرحله‌ي اسلام‌گرايي،‌و اين مرحله‌ي اسلامي را به نوبه خود به مراحل سه‌ گانه تقسيم كرده اند:
1- فعاليت‌هاي اسلامي هنري
2- فعاليت‌هاي اسلامي عمومي
3- فعاليت‌هاي اسلامي انقلابي و هدفمند و حساب شده
و مرحله‌ي سومي را دكترالخالدي چنين مي‌شناساند: فهم درست و فراگير اسلام به اساس قرآن و سنت، درك ويژگي‌ها و مؤلفه‌هاي بنيادين آن، شناخت ماهيت اين دين و توجه به نقش و ماموريت آن(1)
خوب شما اينجا وصف افراط‌گرايي را هرگز نخواهيد يافت، و اين از كجا؟ و ديگرش اينكه شما به كدام دليل مدعي هستيد كه استاد شهيد را به انديشه هاي گذشته اش پشت پا زده است، آخر آقاي من! اين علامه قرضاوي است كه مي‌گويد: استاد شهيد فصل امروز اسلام و آينده‌ي آن را در واپسين روزهاي زندگي اش ضميمه‌ي كتاب «عدالت اجتماعي در اسلام» نمودند(2). مگر ايشان نكردند كه بر «عدالت اجتماعي در اسلام» كه از آثار متعلق به مرحله‌ي دوم اسلام‌گرايي شان بود خط بطلان بكشند، و همچنان جهت روشني بيشتر بايد گفت: سخن از جهاد – به نمونه مثال- در «معالم في‌الطريق» همان است كه در «السلام العالمي و الاسلام» است، شما مي‌توانيد –البته اگر منظور دانستن باشد- به اين كتاب مراجعه نماييد و اين را بدانيد، و بازهم اگر آن عده از انديشمندان اسلامي كه برخي ديدگاه‌هاي شهيد را مورد بررسي قرار مي‌دهند، استاد را افراط‌گرا ملقب نمي‌كند، بل در نهايت مي‌گويد: همين نگاه استاد، يك نوع غلو و افراط است، و آن را نوعي اجتهاد مي‌دانند كه براي صاحب آن متمني پاداش اند، همين علامه قرضاوي آنگاه كه ديدگاه استاد شهيد را در رابطه به اجتهاد به نقد و بررسي مي‌گيرد در انجام مبحث چنين مي‌گويد: «به هر حال سيد در اين نظريه مجتهد و جوياي حقيقت و بيان آن بوده است... خداوند ايشان را مشمول رحمت خويش قرار داده و با نيت و اجتهاد ايشان به بهتر از جزاي عاملين مخلص، موهوب فضل و كرم خويش قرار دهد.(3)
و همين قرضاوي –خدا نگهدارش باد- شهيد باورهاي راستين را اين گونه مي‌ستايد: و كيف يحاكم فوادالدجوري رجلا في حجم‌الاديب الناقد العالم المفكر سيد قطب؟!
حالا شما زياد نه كمي فكر كنيد، ابر مردي كه متصف به اين صفات باشد، چگونه مي‌تواند افراط‌گرا باشد؟ و باز چگونه قرضاوي دارد يك افراط گراي آن چنان را نه تنها آثارش را به سخنان او آراسته مي‌سازد، بل آثار ناتمامش را پوره مي‌كند؟ مثلاً: در مقدمه كتاب «الخصائص العامه للاسلام» خود مي‌گويد: «هذا الكتاب تتمه لكتاب الشهيد».
البته منظور همان كتاب خصائص استاد است، كه از آخرين مرواريدهاي برونش از صدف زندگي اوست. و نكته‌ي بارزي كه بايست خدمت جناب عالي عرض شود توضيحاتي پيرامون مصطلح «جاهليت» است، به همين ملحوظ نخست نگرش كوتاه مي‌داشته باشيم بر سر همين مصطلح، و بعدش وارد اصل مطلب مي‌شويم.
جاهليت از منظر اشتقاق لغوي، مصدر صناعي است كه معناي لغوي آن منافي دانش است، و جاهليت هم اسم مي باشد و هم صفت، و جاهليت كه اسم است تنها ويژه‌ي زمان قبل از طلوع خورشيد نبوت است، و اما جاهليت كه صفت است مي‌تواند اطلاق آن بر هر ميهني گردد كه آنجا شريعت خدا حاكم نباشد، قابل يادآوري است كه واژه‌ي جاهليت چهار بار در قرآن كريم ذكر شده است كه قرار ذيل است:
(1) آيه‌ي 154 سوره‌ي مباركه آل عمران.
(2) آيه‌ي 50 سوره‌ي مباركه المائده.
(3) آيه‌ي 33 سوره‌ي مباركه الاحزاب.
(4) آيه‌ي 26 سوره‌ي مباركه‌ي الفتح.
كه هر يك بالترتيب به سخن امام طبري(رح) به معناي شرك به خدا، پذيرفتن احكام بتان و فاصله زماني ميان پيامبران و اخيراً تعصب و خشم جاهلي كه بر مي‌گردد به همان اخلاق ناپسند.(4)
به اين ترتيب، انديشمندان –خداجوي- با گردش كه در بوستان قرآن، سنت و زبان داشتند، جاهليت را به دو گونه تقسيم كردند:
1- جاهليت معصيت
2- جاهليت كفر آشكارا(5)
و استاد شهيد هم جوامعي را كه به جاهليت دومي منسوب مي‌كند، اين گونه معرفي شان مي‌كند: «اين جوامع برخي شان رسماً علمانيت –سكولاريسم- و خروج از دين را اعلان مي‌دارند، و برخي شان مي‌گويند: نه ما به دين احترام مي‌گذاريم ولي از نظام اجتماعي مان برونش مي‌كنيم»(6).
بديهي است كه باورمندان و آگاهان قرآن مي‌دانند كه اين چنين جوامع از منظر قرآن و سنت، جاهلي اند، هرچند دشمنان نهاني قرآن ترفند‌هايي به كار برند، بازهم نشانه‌ها بر فراز راه است، و به سخن استاد محمد قطب: «دشمنان خدا نتوانستند تحمل كنند كه تلاش صد ساله آنان براي فريب مردم و دور ساختن آنان از اسلام به وسيله‌ي اين كتاب نقش بر آب شود»(7).
همين نكته در يكي از بندهاي فتواي كه از دارالافتاء عربستان سعودي 1402 هجري،قمري تحت عنوان «نواقض الاسلام» صادر شده است در آن اين بند آمده است: «يكي از مواردي كه ناقض اسلام است باورمند بودن به جواز حكم كردن به غير از شريعت خداست، هرچند كه صاحب اين انديشه باور به برتريت شريعت خدا داشته باشد»(8)
و عبارات مشهور استاد شهيد كه در باب جاهليت است،‌ عبارات آتي است:
ادامه در بخش دوم

جستجو در کابل پرس