در سایت «افغان جرمن آنلاین» نوشتهای از «کاندید اکادیمیسن اعظم سیستانی» در پاسخ به میهنفروش مشهور داکتر زیار آمده حاکی از این که گویا وی پرچمی نبوده و نیست. معهذا نوشتهی مذکور سوالهایی را در ذهن ما برانگیخت که اگر حل شوند، به نوبه خود مطمئن و مسرور خواهیم شد که آقای سیستانی چنانچه به گذشتهاش دایر بر قهرمان پنداشتن احمدشاه مسعود تف میاندازد، شواهد مبنی بر رشتههایش با میهنفروشان پرچمی را نیز به مثابه داغی سیاه بر شخصیتاش بزداید.
قبل از همه باید گفت که در این اعتراف رک آقای سیستانی که از ترس جان با میهنفروشان ساخت و عضو شورای انقلابی شد، صداقتی مضمر است که متاسفانه «مشاهیر»ی مانند داکتر اکرم عثمان، لطیف ناظمی، عبداله شادان، ظاهر طنین، رهنورد زریاب، محب بارش وغیره فاقد آن اند و میخواهند مردم آنان را صرفاً به خاطر تغییر قبله شان ـاز روسیه به طرف امریکاـ و دمسازی شان با جنایتکاران «ائتلاف شمال»، پرچمی به حساب نیآورده و ببخشند! اما فراموش میکنند که این تغییر قبله بیشتر از پیش به سست عنصری و عادت شان به وابسته بودن به این و آن قدرت گواهی میدهد تا ستردن خون از سر و روی شان.
«اما بعد»، اجازه هست بپرسیم که ۱ـ چرا قبل از پیام داکتر زیار (۱) که امری تصادفی بود، خود را به پاک کردن لکهی تعلق تان به پرچم ملزم احساس نکردید تا ضمناً گوشههای تازهای از خیانتها و جنایتهای حزب میهنفروش را نیز برملا میساختید؟
۲ـ اکنون که ما و مثل ما صدها و هزاران تن دیگر میخوانند که شما از پرچم بیزار بوده اید، حق نخواهیم داشت بپرسیم: عدهای از این میهنفروشان وقیح مثل دستگیر پنجشیری، نبی عظیمی، عبدالله نایبی، سطان علی کشتمند، غوربندی و... در توجیه حزب مزدور خود کتاب پشت کتاب و نشریه پشت نشریه میکشند، آیا میهنپرستانه و بسیار ارزشمند نبود که شما منحیث یک تاریخ نویس و با نگاهی از درون، چشم پارگیها، دروغها و تحریفهای این عوامل «کیجیبی» را در مقالاتی مبسوط یا کتابی برای مردم افشا مینمودید؟ اگر چنین اثری از شما وجود میداشت، امروز به یقیین پرچمیها شما را «رفیق سیستانی» خطاب نمیکردند. (۲)
آگاهی از تاریخ باستان وطن بیگمان ضرور و اساسی است اما آگاهی نسل امروز برباد شدهی ما از تاریخ احزاب میهنفروش پرچم و خلق نه از دید جنایتکاران اسلامی بلکه از دیدی علمی و مردمی ضروریتر و اساسیتر و مبرمتر است. هنوز هم خیلی دیر نیست آقای سیستانی، کاش مردم ما از سوی شما مستند و دست اول دریابند که مثلاً رنجبرها، علومیها، عبدالله شادانها، گلابزویها، سرمچارها، ظاهرطنینها و از این قماش، کماکان میهنفروش اند. اگر دیروز سگ کرملین بودند امروز سگ کاخ سفید اند و آنقدر بیشخصیت و لئیم که با اشاره امریکا یا حتی ایران حاضر اند نه تنها با «ائتلاف شمال» بسازند ـکه ساخته اندـ بلکه دست در دست وحوش طالبی نیز بر گرده مردم ما سوار شوند.
ستودن یک سرکرده حزب وحدت
۳ـ چطور به ستایش از سیماسمر برخاسته اید؟ ستایش یک فرد عامی و بیخبر از زنانی مثل سیماسمر تعجبی ندارد. اما از شما انتظار نبود که با وصف عضویت خانم مذکور در رهبری باند جنایتکار خلیلی و محقق، باند مزدور ایران به مدح او بنشینید. اگر از این حقیقت نمیدانستید باز هم باید از خود سوال میکردید: سیما سمر چگونه و چرا در گرماگرم کابینه درست شدن کرزی از سوی امریکا به ناگهان از گودال گمنامی و بیاهمیتی، بالا کشیده شده به ماه و کوکب رسانههای غرب بدل گردید و سپس به چوکیهای وزارت و معاون لویه جرگه و کمسیون مستقل و چندین جایزه غربی دست یافت؟ چرا او فقط زمانی که از «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) برید، بختش باز شد و در حالی که از امریکا و کانادا و اروپا ملیونها دالر به اینجیواش سرازیر میشد، از طریق حزبش پشتش به حمایت مادی و معنوی رژیم ایران نیز بند بود؟ آیا علت را غیر از بریدن از یک سازمان استقلال طلب و ضد وابستگی و ضد جنایتکاران مذهبی و قرار گرفتن در خط امریکا در جای دیگری میتوان یافت؟ از اینها گذشته مگر اطلاع نداشتید که خانم سمر در پاسخ به سوال حاکی از ارتباطش با «سیآیای» جواب داده بود «من وقت ندارم که با "سیآیای" کار کنم!» (نقل به معنا)؟
شما از یک سو به دفاع از ملالی جویا قلم زده و کتاب تان را به او تقدیم میکنید و از سوی دیگر هرچه در طبق تمجید دارید نثار سیماسمر میکنید. دو موضعی کاملاً متضاد. از روی این برخورد، خواننده در میماند شما را در نهایت چگونه ارزیابی کند، فردی مدافع ملالی جویاها یعنی مدافع صدا و جنبش ضد باندهای جنایتکاران مذهبی و حامیان جهانی آنها یا فردی مدافع سیما سمرها یعنی مدافع زن به طور کلی ولو سرش در آخور یک باند جنایتکار باشد و دمش در «سیآیای» که نه تنها از درهم شکستن «ائتلاف شمال» جلو گرفت بلکه آن را بر قدرت نصب کرد، سرکردهاش را برای ما «قهرمان ملی» نامید و حاضر نیست پای داکترعبداله، سیاف، قانونی، ربانی، خلیلی، محقق، دوستم و سایر ایادی جنایتکارش به محکمه کشانیده شود؟ اگر اشتباه نکنیم شما از آنانی نیستید که زیر نام «وحدت ملی» ابایی ندارند که مثل آقای کرزی، جنایتکاران مذکور را «رهبران جهادی» خوانده و «وحدت ملی» را بدون وجود آنان ناممکن و ناقص بدانند.
۴ـ با نوشته شما داکتر مهربان را شناختیم که به شغل جاسوسی تن داده بود. زیاد بعید نیست که همین افشاگری ملایم شما داکتر صاحب را برانگیزد تا در صورتی که از گذشتهاش عذاب بکشد، پردههای خونبار دیگر از خاد نجیباله را بالا زند. ولی عجیبتر اینکه نام و نشان آن به اصطلاح مسئول حزبی اکادمی علوم را نمیآورید. چرا؟ آیا تا آخر عمر مرهون آن خاین خواهید بود که در ازای تحایف قیمتی، شما را به دست دژخیمان نسپرد؟ آقای سیستانی نام این شرفباخته را که اگر تحفهها و پول نمیبود، کار تان را میساخت برملا سازید. مگر امروز او به شما حق السکوت پرداخته تا پردهاش را نمایید؟ شما مورخ هستید. آیا برای یک مورخ صادق مجاز است نام جانیان و جاسوسان را در قفس سینه یا در انبار یادداشتهایش که هرگز منتشر نخواهند شد، کتمان کند؟ تنها این گونه افشاگریها است که خواهند توانست جامعه ما یا حتی جامعه جهانی را (امروز دهها تن ازین خیانتکاران قاتل در مراکز تعلیمی و فرهنگی غرب جا خوش کرده اند) کمک کنند که تا زمان محاکمه، آنان را نشانی کرده و راه را بر خزیدن شان در هر گونه موقعیت سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی ببندند. اگر به زبان ملالی جویا سخن گفته باشیم اینان مثل جنایتکاران مذهبی زهر و کثافت اند که فقط شـایسته دفن شدن در زبالهدانی تاریخ اند.
«این همه کشتارها و ناروائیها و فاجعههای بینظیر تاریخی در کشور ما ثمره نفاق افگنی و بجان هماندازی و دشمنیهای قومی و زبانی و مذهبیای بود که متأسفانه به مشورت روسها از سوی حزب و نیز از سوی کشورهای همسایه در بین مردم افغانستان دامن زده شد.»
خیلی خوب پس یک چنین حزبی قاتل و فاجعه آفرین و از سیر تا پیازش وابسته به بیگانه، پدیدهای نکبتبار است که فقط به یک درد میخورد: دفن شان در زبالهدان تاریخ. چنانچه یادآور شدیم در وجود تزارها، فرانکوها، خمینیها، پینوشهها، موبوتوها، سوهارتوها، امیرعبدالرحمنها، هاشم خانها و... نیز شاید بتوان «برجستگی»هایی یافت. لیکن هیچ مورخ شرافتمند و بیغرض و مرض وقتش را برای یافتن و شکافتن آن «برجستگی»ها در کارنامهی پر خون و خیانت جانیان مذکور به هدر نخواهد داد.
با وجود این دل آقای سیستانی قرار نمیگیرد تا «برجستگی»های آخرین شاه سگ روسها در این خاک ماتمدیده را بر نشمارد.
میخواستیم بر بخش دوم پاسخ سیستانی به داکتر زیار مینهفروش نگاهی داشته باشیم اما دست گرفتیم چون از طرح «مصالحه ملی» از سوی جنایتکاران در خانهی شان ولسی جرگه آگاهی یافتیم که براساس آن تبهکارانی خاین امر صادر نموده اند که هیچ مرجع و شخصی حق رسیدگی به خیانتها و بیناموسیهای باندهای آنان را ندارد.
تا این جا برای شما آقای سیستانی هم احتمالاً تعجبی ندارد چرا که اکثریت اعضای ولسی جرگهای را که آدمکشان حرفهای و هرویینسالاران سیافی، قانونی، گلبدینی، طالبی و پرچمی و خلقی تشکیل دهد وظیفهای ندارند غیر از تصویب قوانین به نفع خود شان. اما در این میان رقص نورالحق علومی، سرمچار و گلابزوی برای همدستان «ائتلاف شمال»ی شان تماشایی است. شاهدید که علومی و گلابزوی به نمایندگی از دستههای خود با چه بیشرافتی حیرتانگیزی به دفاع از خاینانهترین لایحه میخیزند تا در برابر باندهای تبهکار بنیادگرا دلربایی نموده باشند. این اراذل یا از «رفقا» یا در زمره «دوستان فرهنگی» شما بودند.
اگر به عمق فرومایگی سیاسی و شخصیتی اینان پی نبرده بودید حالا باید بدانید که به جای افشاگری یکسره رهبران میهنفروش پرچم و خلق، قلمفرسایی درباره «برجستگی»های آنان چه بلاهت دردناک و انزجارآوری است. این جاسوسان که مادر شان «کیجیبی» را از دست دادند، چنان دیوانهوار به مکیدن از پستان «سیآیای» شتافته اند که به منظور اثبات وفاداری به صاحب جدید، برای خوردن چتلی سیاف، قانونی، ربانی و... به نام ریاکارانهی «وحدت و تفاهم ملی» و «بازسازی»، سر و دست میشکنند.
آقای سیستانی اگر شما واقعاً احزاب پرچم و خلق را همانند احزاب اسلامی بنیادگرا، غدههای سرطانی چرکینی بیش نمیدانید، باید برای پالیدن «برجستگی»های آنها خود را به زحمت نیندازید و «دوست فرهنگی» نامیدن و قبول مبارکی این و آن سرکردهی آنها به خاطر سالگرد تولد تان را دون شان خود بیانگارید. طول عمر تان برای مردم داغدیدهی ما مغتنم خواهد بود مشروط بر این که افشا و طرد داکتر زیارها، اکرم عثمانها، رهنورد زریابها، ظاهرطنینها، کوهدامنیها و تمامی «فرهنگیان» دیروز در خدمت اشغالگران و پوشالیان و امروز سگ درگاه بنیادگرایان را وظیفهی اصلی خود تشخیص دهید... از این واقعیت سرسخت حرکت کنید: اگر روشنفکران و مردم ما تا سالهای دیگر هم ندانند که مثلاً «شیوه بهرهبرداری از زمین و آب در قرون وسطی» چگونه بود زیاد مهم نیست. اما حیاتی است که از ماهیت و گذشتهی میهنفروشان، تسلیم طلبان، سازشکاران و مرتدان خاینی چون نرشیرنگارگرها که با وقاحت کمنظیری به «امیرالمومنین»اش ملاعمر بیعت کرد، آگاهی یابند تا دوباره در دام آنان نسوزند، تا دوباره بر گردهی شان سوار نشوند. این میدان عجالتاً بسیار خالی است. فریب اکرم عثمان و تمجید و تشویقهایش را نخورید. مسلمان نماییها (۷) و از آن مهمتر خورد و بردهایش در دوران سفارتهای پوشالی در ایران و دوشنبه را افشا سازید.
میخواهیم تکرار کنیم که برای تثبیت بریدن تان از مزدوران پرچم و خلق، لازم است تاریخ جنایات اینان و نیز میهنفروشان جهادی و طالبی را بنویسید با تمرکز روی روشنفکران پستی که خود را به دژخیمان سه دوره و دولت آلودهی کنونی فروخته اند. این به شما اعتبار میبخشد و سندی خواهد بود دایر بر این که دیگر با سگهای زنجیری مسکو چه پرچمی و چه خلقی از هیچ لحاظ تعلق خاطری ندارید. ظاهراً چنین مدعی اید. پس این ابتداییترین خواست و کمترین توقع از شماست.
در سایت «افغان جرمن آنلاین» نوشتهای از «کاندید اکادیمیسن اعظم سیستانی» در پاسخ به میهنفروش مشهور داکتر زیار آمده حاکی از این که گویا وی پرچمی نبوده و نیست. معهذا نوشتهی مذکور سوالهایی را در ذهن ما برانگیخت که اگر حل شوند، به نوبه خود مطمئن و مسرور خواهیم شد که آقای سیستانی چنانچه به گذشتهاش دایر بر قهرمان پنداشتن احمدشاه مسعود تف میاندازد، شواهد مبنی بر رشتههایش با میهنفروشان پرچمی را نیز به مثابه داغی سیاه بر شخصیتاش بزداید.
قبل از همه باید گفت که در این اعتراف رک آقای سیستانی که از ترس جان با میهنفروشان ساخت و عضو شورای انقلابی شد، صداقتی مضمر است که متاسفانه «مشاهیر»ی مانند داکتر اکرم عثمان، لطیف ناظمی، عبداله شادان، ظاهر طنین، رهنورد زریاب، محب بارش وغیره فاقد آن اند و میخواهند مردم آنان را صرفاً به خاطر تغییر قبله شان ـاز روسیه به طرف امریکاـ و دمسازی شان با جنایتکاران «ائتلاف شمال»، پرچمی به حساب نیآورده و ببخشند! اما فراموش میکنند که این تغییر قبله بیشتر از پیش به سست عنصری و عادت شان به وابسته بودن به این و آن قدرت گواهی میدهد تا ستردن خون از سر و روی شان.
«اما بعد»، اجازه هست بپرسیم که ۱ـ چرا قبل از پیام داکتر زیار (۱) که امری تصادفی بود، خود را به پاک کردن لکهی تعلق تان به پرچم ملزم احساس نکردید تا ضمناً گوشههای تازهای از خیانتها و جنایتهای حزب میهنفروش را نیز برملا میساختید؟
۲ـ اکنون که ما و مثل ما صدها و هزاران تن دیگر میخوانند که شما از پرچم بیزار بوده اید، حق نخواهیم داشت بپرسیم: عدهای از این میهنفروشان وقیح مثل دستگیر پنجشیری، نبی عظیمی، عبدالله نایبی، سطان علی کشتمند، غوربندی و... در توجیه حزب مزدور خود کتاب پشت کتاب و نشریه پشت نشریه میکشند، آیا میهنپرستانه و بسیار ارزشمند نبود که شما منحیث یک تاریخ نویس و با نگاهی از درون، چشم پارگیها، دروغها و تحریفهای این عوامل «کیجیبی» را در مقالاتی مبسوط یا کتابی برای مردم افشا مینمودید؟ اگر چنین اثری از شما وجود میداشت، امروز به یقیین پرچمیها شما را «رفیق سیستانی» خطاب نمیکردند. (۲)
آگاهی از تاریخ باستان وطن بیگمان ضرور و اساسی است اما آگاهی نسل امروز برباد شدهی ما از تاریخ احزاب میهنفروش پرچم و خلق نه از دید جنایتکاران اسلامی بلکه از دیدی علمی و مردمی ضروریتر و اساسیتر و مبرمتر است. هنوز هم خیلی دیر نیست آقای سیستانی، کاش مردم ما از سوی شما مستند و دست اول دریابند که مثلاً رنجبرها، علومیها، عبدالله شادانها، گلابزویها، سرمچارها، ظاهرطنینها و از این قماش، کماکان میهنفروش اند. اگر دیروز سگ کرملین بودند امروز سگ کاخ سفید اند و آنقدر بیشخصیت و لئیم که با اشاره امریکا یا حتی ایران حاضر اند نه تنها با «ائتلاف شمال» بسازند ـکه ساخته اندـ بلکه دست در دست وحوش طالبی نیز بر گرده مردم ما سوار شوند.
ستودن یک سرکرده حزب وحدت
۳ـ چطور به ستایش از سیماسمر برخاسته اید؟ ستایش یک فرد عامی و بیخبر از زنانی مثل سیماسمر تعجبی ندارد. اما از شما انتظار نبود که با وصف عضویت خانم مذکور در رهبری باند جنایتکار خلیلی و محقق، باند مزدور ایران به مدح او بنشینید. اگر از این حقیقت نمیدانستید باز هم باید از خود سوال میکردید: سیما سمر چگونه و چرا در گرماگرم کابینه درست شدن کرزی از سوی امریکا به ناگهان از گودال گمنامی و بیاهمیتی، بالا کشیده شده به ماه و کوکب رسانههای غرب بدل گردید و سپس به چوکیهای وزارت و معاون لویه جرگه و کمسیون مستقل و چندین جایزه غربی دست یافت؟ چرا او فقط زمانی که از «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) برید، بختش باز شد و در حالی که از امریکا و کانادا و اروپا ملیونها دالر به اینجیواش سرازیر میشد، از طریق حزبش پشتش به حمایت مادی و معنوی رژیم ایران نیز بند بود؟ آیا علت را غیر از بریدن از یک سازمان استقلال طلب و ضد وابستگی و ضد جنایتکاران مذهبی و قرار گرفتن در خط امریکا در جای دیگری میتوان یافت؟ از اینها گذشته مگر اطلاع نداشتید که خانم سمر در پاسخ به سوال حاکی از ارتباطش با «سیآیای» جواب داده بود «من وقت ندارم که با "سیآیای" کار کنم!» (نقل به معنا)؟
شما از یک سو به دفاع از ملالی جویا قلم زده و کتاب تان را به او تقدیم میکنید و از سوی دیگر هرچه در طبق تمجید دارید نثار سیماسمر میکنید. دو موضعی کاملاً متضاد. از روی این برخورد، خواننده در میماند شما را در نهایت چگونه ارزیابی کند، فردی مدافع ملالی جویاها یعنی مدافع صدا و جنبش ضد باندهای جنایتکاران مذهبی و حامیان جهانی آنها یا فردی مدافع سیما سمرها یعنی مدافع زن به طور کلی ولو سرش در آخور یک باند جنایتکار باشد و دمش در «سیآیای» که نه تنها از درهم شکستن «ائتلاف شمال» جلو گرفت بلکه آن را بر قدرت نصب کرد، سرکردهاش را برای ما «قهرمان ملی» نامید و حاضر نیست پای داکترعبداله، سیاف، قانونی، ربانی، خلیلی، محقق، دوستم و سایر ایادی جنایتکارش به محکمه کشانیده شود؟ اگر اشتباه نکنیم شما از آنانی نیستید که زیر نام «وحدت ملی» ابایی ندارند که مثل آقای کرزی، جنایتکاران مذکور را «رهبران جهادی» خوانده و «وحدت ملی» را بدون وجود آنان ناممکن و ناقص بدانند.
۴ـ با نوشته شما داکتر مهربان را شناختیم که به شغل جاسوسی تن داده بود. زیاد بعید نیست که همین افشاگری ملایم شما داکتر صاحب را برانگیزد تا در صورتی که از گذشتهاش عذاب بکشد، پردههای خونبار دیگر از خاد نجیباله را بالا زند. ولی عجیبتر اینکه نام و نشان آن به اصطلاح مسئول حزبی اکادمی علوم را نمیآورید. چرا؟ آیا تا آخر عمر مرهون آن خاین خواهید بود که در ازای تحایف قیمتی، شما را به دست دژخیمان نسپرد؟ آقای سیستانی نام این شرفباخته را که اگر تحفهها و پول نمیبود، کار تان را میساخت برملا سازید. مگر امروز او به شما حق السکوت پرداخته تا پردهاش را نمایید؟ شما مورخ هستید. آیا برای یک مورخ صادق مجاز است نام جانیان و جاسوسان را در قفس سینه یا در انبار یادداشتهایش که هرگز منتشر نخواهند شد، کتمان کند؟ تنها این گونه افشاگریها است که خواهند توانست جامعه ما یا حتی جامعه جهانی را (امروز دهها تن ازین خیانتکاران قاتل در مراکز تعلیمی و فرهنگی غرب جا خوش کرده اند) کمک کنند که تا زمان محاکمه، آنان را نشانی کرده و راه را بر خزیدن شان در هر گونه موقعیت سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی ببندند. اگر به زبان ملالی جویا سخن گفته باشیم اینان مثل جنایتکاران مذهبی زهر و کثافت اند که فقط شـایسته دفن شدن در زبالهدانی تاریخ اند.
«این همه کشتارها و ناروائیها و فاجعههای بینظیر تاریخی در کشور ما ثمره نفاق افگنی و بجان هماندازی و دشمنیهای قومی و زبانی و مذهبیای بود که متأسفانه به مشورت روسها از سوی حزب و نیز از سوی کشورهای همسایه در بین مردم افغانستان دامن زده شد.»
خیلی خوب پس یک چنین حزبی قاتل و فاجعه آفرین و از سیر تا پیازش وابسته به بیگانه، پدیدهای نکبتبار است که فقط به یک درد میخورد: دفن شان در زبالهدان تاریخ. چنانچه یادآور شدیم در وجود تزارها، فرانکوها، خمینیها، پینوشهها، موبوتوها، سوهارتوها، امیرعبدالرحمنها، هاشم خانها و... نیز شاید بتوان «برجستگی»هایی یافت. لیکن هیچ مورخ شرافتمند و بیغرض و مرض وقتش را برای یافتن و شکافتن آن «برجستگی»ها در کارنامهی پر خون و خیانت جانیان مذکور به هدر نخواهد داد.
با وجود این دل آقای سیستانی قرار نمیگیرد تا «برجستگی»های آخرین شاه سگ روسها در این خاک ماتمدیده را بر نشمارد.
میخواستیم بر بخش دوم پاسخ سیستانی به داکتر زیار مینهفروش نگاهی داشته باشیم اما دست گرفتیم چون از طرح «مصالحه ملی» از سوی جنایتکاران در خانهی شان ولسی جرگه آگاهی یافتیم که براساس آن تبهکارانی خاین امر صادر نموده اند که هیچ مرجع و شخصی حق رسیدگی به خیانتها و بیناموسیهای باندهای آنان را ندارد.
تا این جا برای شما آقای سیستانی هم احتمالاً تعجبی ندارد چرا که اکثریت اعضای ولسی جرگهای را که آدمکشان حرفهای و هرویینسالاران سیافی، قانونی، گلبدینی، طالبی و پرچمی و خلقی تشکیل دهد وظیفهای ندارند غیر از تصویب قوانین به نفع خود شان. اما در این میان رقص نورالحق علومی، سرمچار و گلابزوی برای همدستان «ائتلاف شمال»ی شان تماشایی است. شاهدید که علومی و گلابزوی به نمایندگی از دستههای خود با چه بیشرافتی حیرتانگیزی به دفاع از خاینانهترین لایحه میخیزند تا در برابر باندهای تبهکار بنیادگرا دلربایی نموده باشند. این اراذل یا از «رفقا» یا در زمره «دوستان فرهنگی» شما بودند.
اگر به عمق فرومایگی سیاسی و شخصیتی اینان پی نبرده بودید حالا باید بدانید که به جای افشاگری یکسره رهبران میهنفروش پرچم و خلق، قلمفرسایی درباره «برجستگی»های آنان چه بلاهت دردناک و انزجارآوری است. این جاسوسان که مادر شان «کیجیبی» را از دست دادند، چنان دیوانهوار به مکیدن از پستان «سیآیای» شتافته اند که به منظور اثبات وفاداری به صاحب جدید، برای خوردن چتلی سیاف، قانونی، ربانی و... به نام ریاکارانهی «وحدت و تفاهم ملی» و «بازسازی»، سر و دست میشکنند.
آقای سیستانی اگر شما واقعاً احزاب پرچم و خلق را همانند احزاب اسلامی بنیادگرا، غدههای سرطانی چرکینی بیش نمیدانید، باید برای پالیدن «برجستگی»های آنها خود را به زحمت نیندازید و «دوست فرهنگی» نامیدن و قبول مبارکی این و آن سرکردهی آنها به خاطر سالگرد تولد تان را دون شان خود بیانگارید. طول عمر تان برای مردم داغدیدهی ما مغتنم خواهد بود مشروط بر این که افشا و طرد داکتر زیارها، اکرم عثمانها، رهنورد زریابها، ظاهرطنینها، کوهدامنیها و تمامی «فرهنگیان» دیروز در خدمت اشغالگران و پوشالیان و امروز سگ درگاه بنیادگرایان را وظیفهی اصلی خود تشخیص دهید... از این واقعیت سرسخت حرکت کنید: اگر روشنفکران و مردم ما تا سالهای دیگر هم ندانند که مثلاً «شیوه بهرهبرداری از زمین و آب در قرون وسطی» چگونه بود زیاد مهم نیست. اما حیاتی است که از ماهیت و گذشتهی میهنفروشان، تسلیم طلبان، سازشکاران و مرتدان خاینی چون نرشیرنگارگرها که با وقاحت کمنظیری به «امیرالمومنین»اش ملاعمر بیعت کرد، آگاهی یابند تا دوباره در دام آنان نسوزند، تا دوباره بر گردهی شان سوار نشوند. این میدان عجالتاً بسیار خالی است. فریب اکرم عثمان و تمجید و تشویقهایش را نخورید. مسلمان نماییها (۷) و از آن مهمتر خورد و بردهایش در دوران سفارتهای پوشالی در ایران و دوشنبه را افشا سازید.
میخواهیم تکرار کنیم که برای تثبیت بریدن تان از مزدوران پرچم و خلق، لازم است تاریخ جنایات اینان و نیز میهنفروشان جهادی و طالبی را بنویسید با تمرکز روی روشنفکران پستی که خود را به دژخیمان سه دوره و دولت آلودهی کنونی فروخته اند. این به شما اعتبار میبخشد و سندی خواهد بود دایر بر این که دیگر با سگهای زنجیری مسکو چه پرچمی و چه خلقی از هیچ لحاظ تعلق خاطری ندارید. ظاهراً چنین مدعی اید. پس این ابتداییترین خواست و کمترین توقع از شماست.