غلام مجدد سلیمان لایق، طراح سیاست های نژادپرستانه دولت افغانستان
21 دسامبر 2012, 00:46, توسط usman
استوانۀ منشور حقوق بشری
منتسب به کورش
در سال ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه در شهر باستانی بـابِـل در بینالنهرین استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی کـلدانی به نام « هرمز رسـام » پیدا شد تحقیقات اولیه نشان میداد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههائی به خط و زبان بابلی در برگرفته است و متعلق به فرمانروای بابِـل است ولی بعد از دوسال تحقیق به این نتیجه رسیدند که این گل نبشته در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به دستور کورش تحریر شده است.. این استوانه امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
حالا چرا بعد از دو سال تحقیق آن را به کورش نسبت داده اند، بعنوان سوال میماند ولی واقعیت های هست که نمی شود انکارش کرد. این استوانه در شهر بابل که پایتخت کشور بابل بوده، به دست کاتبان و تاریخ نویسان بابلی و به خط و به زبان بابلی تحریر شده و در همان جا ( در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه ) نیز پیدا شده است. سنت تاریخ نویسی قبل از حمله کفتار وار کورش حدود دوهزار سال در بابل رواج داشته. صنعت و فن ساخت چنین کتیبههای استوانه ای متعلق به مردم بابل است با اینکه نمونههای فراوانی از آن با همان محتوا و مضامین در بابل پیدا شده در مقابل هیچ نمونۀ مشابه آن چه قدیمیتر و یا جدیدتر که متعلق به سرزمین مثلآ پارس باشد، تاکنون پیدا نشده است.
بنا به مندرجات عهد عتیق، کورش مجری و برآورد کنندۀ یک آرزوی ویرانگر قدیم بود. آنجا که به نقل از خدای بزرگ یهودیان که دست راست کورش را گرفته و او را منصوب و منتخب خود نامیده، آمده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳؛ باب ۴۴، بند ۲۸؛ باب ۴۵، بند ۱ و ۱۴)»؛ «پس از هفتاد سال، سلطان بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب ۲۵، بند ۱۲)». این روایت به قتل و غارت کشور بابل به دست کورش و نیزه اندازهایش اشاره میکند که با ابزارهای عقلی و فنی یهودیان عملی شد.
کورش با نیزه اندازهایش تمدن درخشان «بابل» را برای همیشه از بین برد و تعداد مردانی که در زمان کورش به دست او و نیزه اندازهایش کشته و معلول شدند، شمار زنان و اطفالی که بیوه و یتیم و بیخانمان و ربوده شدند، میزان اموالی که به غارت رفت، هزینههایی که از دسترنج مردم بینوا تأمین شد و بر دوش آنان تحمیل گردید، خسارتهایی که به اقتصاد و کشاورزی و بازرگانی و پیشهها وارد آمد، زمینهای سوخته و ویرانی که بر جای ماند، و آسیب و رنجی که به جسم و روح و به فرهنگ و تمدن و آینده بشریت رسید، غیر قابل محاسبه و تخمین است.
برای نمونه از سنت قدیم و درخشان تاریخ نویسی بابلی مراجعه کنید به منشور مشهور 300 ماده ای حمورابی عادل در 3300 سال قبل. گزیده ای از بخشهای آغازین و پایانی منشور حمورابی عادل به شرح زیر است:
I. منم حمورابی، سلطانی که خدایان مرا برگزیدند تا برای مردم رفاه را به ارمغان بیاورم، تا عدالت و انصاف را در زمین گسترش دهم، تا ظلم و بدی را از بین ببرم، تا قوی نتواند بر ضعیف ظلم کند و زور بگوید.
II. منم حمورابی، آن کسی که فراوانی و برکت را زیاد کند، آن کسی که بر چهار گوشه دنیا گام میگذارد، آن کسی که بابل را بزرگ و باشکوه کرد، آن کسی که قلب خدای خود مردوک را متوجه خود کرد، آن کسی که معبد اسگیلا را آباد کرد، آن کسی که شهر اور را آبادان کرد، آن کسی که شهر اوروک را زیبا و با طراوت کرد.
III. منم حمورابی، سلطان چهارگوشه دنیا، سلطان بابل، سلطان توانا، کسی که قانون و عدالت را در زمین برقرار کرد، کسی که به مردم آسایش بخشید.
IV. منم حمورابی، سلطان کبیر، من چوپان مردمی بودم که مردوک آنان را به من سپرده بود، من سرزمینهای آرام برای مردم فراهم ساختم، من بر مشکلات بزرگ پیروز شدم، من عدو را ریشهکن کردم، من محاربه را کنار نهادم، من به همه سرزمینها آسایش ارمغان کردم، من کاری کردم تا همه مردم در دوستی و صلح زندگی کنند، من اجازه ندادم کسی مردم را آزار دهد و برنجاند و بترساند، سایه مهربان من بر فراز شهر گسترده شده است.
V. من ملل سومر و بابل را در آغوش خود گرفتم، آنان را به سوی خوشبختی رهنمون کردم، من همیشه و همواره در صلح و آشتی بدانان فرمان راندم، من همه مردم را در پناه علم خود قرار دادم، من اجازه ندادم تا قوی بر ضعیف ظلم کند و زور گوید، من اجازه ندادم تا کسی به طفل یتیم یا زن بیوه ظلم کند.
VI. من حمورابی هستم، سلطان عادل، موسس قوانین، مجری عدالت، من سلطانی هستم که به مظلوم عدالت میبخشد، بگذارید هر ظلم دیده ای که ادعایی دارد به نزد من بیاید، من قلب مردوک را شاد کردم، من قلب مردوک را از خود خوشنود کردم، برای همه روزهایی که خواهند آمد، برای همیشه!»
استوانۀ منشور حقوق بشری
منتسب به کورش
در سال ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه در شهر باستانی بـابِـل در بینالنهرین استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی کـلدانی به نام « هرمز رسـام » پیدا شد تحقیقات اولیه نشان میداد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههائی به خط و زبان بابلی در برگرفته است و متعلق به فرمانروای بابِـل است ولی بعد از دوسال تحقیق به این نتیجه رسیدند که این گل نبشته در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به دستور کورش تحریر شده است.. این استوانه امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
حالا چرا بعد از دو سال تحقیق آن را به کورش نسبت داده اند، بعنوان سوال میماند ولی واقعیت های هست که نمی شود انکارش کرد. این استوانه در شهر بابل که پایتخت کشور بابل بوده، به دست کاتبان و تاریخ نویسان بابلی و به خط و به زبان بابلی تحریر شده و در همان جا ( در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه ) نیز پیدا شده است. سنت تاریخ نویسی قبل از حمله کفتار وار کورش حدود دوهزار سال در بابل رواج داشته. صنعت و فن ساخت چنین کتیبههای استوانه ای متعلق به مردم بابل است با اینکه نمونههای فراوانی از آن با همان محتوا و مضامین در بابل پیدا شده در مقابل هیچ نمونۀ مشابه آن چه قدیمیتر و یا جدیدتر که متعلق به سرزمین مثلآ پارس باشد، تاکنون پیدا نشده است.
بنا به مندرجات عهد عتیق، کورش مجری و برآورد کنندۀ یک آرزوی ویرانگر قدیم بود. آنجا که به نقل از خدای بزرگ یهودیان که دست راست کورش را گرفته و او را منصوب و منتخب خود نامیده، آمده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳؛ باب ۴۴، بند ۲۸؛ باب ۴۵، بند ۱ و ۱۴)»؛ «پس از هفتاد سال، سلطان بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب ۲۵، بند ۱۲)». این روایت به قتل و غارت کشور بابل به دست کورش و نیزه اندازهایش اشاره میکند که با ابزارهای عقلی و فنی یهودیان عملی شد.
کورش با نیزه اندازهایش تمدن درخشان «بابل» را برای همیشه از بین برد و تعداد مردانی که در زمان کورش به دست او و نیزه اندازهایش کشته و معلول شدند، شمار زنان و اطفالی که بیوه و یتیم و بیخانمان و ربوده شدند، میزان اموالی که به غارت رفت، هزینههایی که از دسترنج مردم بینوا تأمین شد و بر دوش آنان تحمیل گردید، خسارتهایی که به اقتصاد و کشاورزی و بازرگانی و پیشهها وارد آمد، زمینهای سوخته و ویرانی که بر جای ماند، و آسیب و رنجی که به جسم و روح و به فرهنگ و تمدن و آینده بشریت رسید، غیر قابل محاسبه و تخمین است.
برای نمونه از سنت قدیم و درخشان تاریخ نویسی بابلی مراجعه کنید به منشور مشهور 300 ماده ای حمورابی عادل در 3300 سال قبل. گزیده ای از بخشهای آغازین و پایانی منشور حمورابی عادل به شرح زیر است:
I. منم حمورابی، سلطانی که خدایان مرا برگزیدند تا برای مردم رفاه را به ارمغان بیاورم، تا عدالت و انصاف را در زمین گسترش دهم، تا ظلم و بدی را از بین ببرم، تا قوی نتواند بر ضعیف ظلم کند و زور بگوید.
II. منم حمورابی، آن کسی که فراوانی و برکت را زیاد کند، آن کسی که بر چهار گوشه دنیا گام میگذارد، آن کسی که بابل را بزرگ و باشکوه کرد، آن کسی که قلب خدای خود مردوک را متوجه خود کرد، آن کسی که معبد اسگیلا را آباد کرد، آن کسی که شهر اور را آبادان کرد، آن کسی که شهر اوروک را زیبا و با طراوت کرد.
III. منم حمورابی، سلطان چهارگوشه دنیا، سلطان بابل، سلطان توانا، کسی که قانون و عدالت را در زمین برقرار کرد، کسی که به مردم آسایش بخشید.
IV. منم حمورابی، سلطان کبیر، من چوپان مردمی بودم که مردوک آنان را به من سپرده بود، من سرزمینهای آرام برای مردم فراهم ساختم، من بر مشکلات بزرگ پیروز شدم، من عدو را ریشهکن کردم، من محاربه را کنار نهادم، من به همه سرزمینها آسایش ارمغان کردم، من کاری کردم تا همه مردم در دوستی و صلح زندگی کنند، من اجازه ندادم کسی مردم را آزار دهد و برنجاند و بترساند، سایه مهربان من بر فراز شهر گسترده شده است.
V. من ملل سومر و بابل را در آغوش خود گرفتم، آنان را به سوی خوشبختی رهنمون کردم، من همیشه و همواره در صلح و آشتی بدانان فرمان راندم، من همه مردم را در پناه علم خود قرار دادم، من اجازه ندادم تا قوی بر ضعیف ظلم کند و زور گوید، من اجازه ندادم تا کسی به طفل یتیم یا زن بیوه ظلم کند.
VI. من حمورابی هستم، سلطان عادل، موسس قوانین، مجری عدالت، من سلطانی هستم که به مظلوم عدالت میبخشد، بگذارید هر ظلم دیده ای که ادعایی دارد به نزد من بیاید، من قلب مردوک را شاد کردم، من قلب مردوک را از خود خوشنود کردم، برای همه روزهایی که خواهند آمد، برای همیشه!»