Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 5651

تحصن بیوه های جنگی مقابل دفتر ملل متحد در کابل

5 آگوست 2007, 11:24

ننگ ونفرين ابدی باد بر کودتا چيان هفتم ثور ۱۳۵۷و معامله گران وسازش کاران هشتم ثور ۱۳۷۰

تاریخ: 02.05.2005 منبع: مرسل / حميد انوري

هرقدر در مورد کودتای شوم ثور وجنايات بيحد ومرز خلقی ها وپرچمی های وطن فروش وشرف باخته وبيوجدان ؛ اين نوکران گوش بفرمان تجاوزگران بيمقدار روس گفته شود بازهم کم خواهد بود وهموطنان ما جنايات وحشتناک اين گرگان آدم روی را با گوشت وپوست واستخوان خويش لمس کرده اند وبر عاملين آن نفرين ميفرستند. هرچند سليمان لايق ها ودستگير پنجشيری ها و نبی عظيمی ها و..... گلو پاره کنند وداد از مردم دوستی و وطن خواهی و ديموکراسی طلبی بزنند ؛ آب در هاوان کوبيدن وبه ريش خويش خنديدن است . اين چوچه های روس تا ابد نفرين شده اند.

شمه ای از جنايات اين تخم حرام را از کتاب (تاريخ مسخ نمی شود ) نوشته داکتر شيرشاه يوسفزی برگرفته خدمت دوستان تقديم ميکنم که قطره ای از بحر بيکران جنايات خلقی ها پرچمی و مسلمان نما ها ی وطن فروش است.

(..... شب ۲قوس ۱۳۶۲بود که در شامگاهان چراغ ها خاموش گرديد. صدای هی هی زندانبانان از يک طرف وصدای هارن ورفت وآمد موترها از طرف ديگر خبر رسان مرگ بود .زندانيان آماده مرگ ميشدند ؛هريک دو دو رکعت نماز می خواندند ؛اگر لباس پاک می داشتند به تن می کردند وبرچشمان شان سرمه ميکشيدند . زندانيان يک يکی از اطاق های شان بيرون آورده می شدند . دستهای شان را به عقب می بستند ودهن شانرا (پلستر) می نمودند. آنها را دسته دسته به موتر های مخصوص سوار کرده به شهری که نام آن ((قبرستان دسته جمعی )) است ميفرستادند . دراين شب باوجود آنکه تدابير لازم گرفته شده بود ؛بازهم نمی دانم که چسان زندانيان دهن های خود را باز می کردند ونعره های ملکوتی الله اکبر را چنان به آواز رسا سر می دادند که در وديوار زندان پلچرخی از عظمت آن ميلرزيد .وما آخرين کسانی بوديم که برای آخرين بار آوازهای ايشان را می شنيديم و به اين قهرمانان راه آزادی سلام می فرستاديم.

ساعت يازده ونيم شب رانشان می داد که دروازه اطاق ما باز شد وسربازی درمقابل ما پديدار گشت ؛يعداز آنکه به سر وپای ما نگريست نام نبی را به زبان آورد وگفت : ((برخيز که ترا خواسته اند)). نبی که جوان نوزده ساله واز فاضل بيگ کابل بود ؛درحالی که دو رکعت نماز خوانده وبه چشمانش سرمه کشيده بود گفت :((ای نامرد ؛بسيار دير کردی ؛من از سر شام انتظارت بودم )) . آن مجاهد قهرمان وجوان پاک طينت با ما خدا حافظی کرد؛بخشش خواست وبا لبان خندان که روش مجاهدان راستين است ؛به استقبال شهادت شتافت .درهمين شب احد رهنورد را که يک تن ازپرچمی ها بود ودونفر از گروه کار را به قتل رسانیده بود وامان الله استوار توانسته بود روس ها را به خاطر مرگ رهنورد قناعت دهد ؛نيز به اعدام بردند . وقتی سرباز به دنبال او آمد او گريه ميکرد وپيوسته قوله ميکشيد واز رفتن ابا می ورزيد وبا نوحه وزاری ميگفت :((من رفيق هستم ؛من ضد انقلاب نيستم نمی خواهم کشته شوم )). سرباز هر قدر پافشاری ميکرد ؛رهنورد به رفتن حاضر نمی شد ؛همان بود که صاحب منصبی آمد وبا تفنگچه به پايش يک مرمی کوبيد وبعدا او را کش کشان درحالی که گريه ميکرد با خود بردند.

در اين زندان مخوف هزاران هزار از رشيد ترين وصادق ترين فرزندان افغانستان به بدترين و وحشتناک ترين وجهی با قصاوت بی نظيری بدست خاديستان جاسوس وشکنجه گران فرومايه روسی ونوکران داخلی شان تادم مرگ شکنجه شدند وبعد از شکنجه های فراوان زنده بگور شدند . اين وحشت وقصاوت در تمام زندان های مرکز و ولايات بلا وقفه درجريان بود . ياد آن شهیدان در خون خفته ای ما گرامی باد وبهشت برين جای شان .

و اما هشتم ثور: در هشتم ثور ۱۳۷۰بازهم کودتا چيان ثور جنايت ديگری آفريدند. اينبار اين تخم حرام که در يک قدمی مرگ قرار داشتند وکشتی شکسته ای شان در حال غرق شدن در بين امواج خروشان خشم خلق بود ؛به هر خس وخاشاکی دست انداخته ودر صدد نجات جان های کثيف و متعفن خويش برآمدند . دشمنان قسم خورده ای ديروزی به دوستان جاناجانی مبدل شده و با يک چرخش تند کمونستان دوآتشه ديروز به مسلمانان صادق امروز تبديل گستند . مليشه گلم جم و سفاک به مجاهد کبير و خالد بن وليد تغیير چهره داد و کودتای ديگری طرح ريزی گرديد . اينبار کودتا چيان ثور طرح صلح ملل متحد را به کمک رشيد دوستم وحشی ترين مليشه ها وعده ای از سازش کاران ومعامله گران جهادی ؛سبوتاژ کردند . تفرقه قومی رادامن زدند و طرح فدراليزم ريختند تا بدين گونه اقوام شريف افغانستان را بجان هم انداخته وخود از غندی خير به تماشا نشسته وسر به سلامت برند . آنچه اين نا بکاران در مکتب خدعه وتذوير باداران روسی خويش فراگرفته بودند ؛از بيخبری و جاهلی و قدرت طلبی چند قومندان نام نهادو چند ملای بيسواد و دوسه رسوای ديگر استفاده کرده وبالای اين ملت مظلوم تطبيق کردند و جوی های از خون هموطنان مظلوم ما جاری ساخته واز کشته ها پشته ها ساختند و خود راه خويش گرفتند ورفتند . کشور ويرانه ما به خاکدان سياه نشست . هرچه مليشه و خاديست وجنايتکار بود ؛ مسلمان صادق شد و به جنرالی ومارشالی و آرگاه وبارگاه وقدرت وشهرت رسيد و هرچه زيردار گريختگی و جاسوس وشکنجه گر بود به وزارت و رياست و.... واما اين مردم مسلمان افغانستان بود که خون شان مباح گشت . کمونيستان وطنی آنان را به جرم مسلمان بودن به کشتارگاه ها برده وراهی پليگون ها نمودند و اخوانی ها آنان را به جرم کمونيست بودن به خاک وخون کشيدند . باری در نخستين روزهای سرنگونی حکومت نجيب و سرازير شدن ايله جار های تنظيمی به کابل ؛ سياف وهابی در يک بيانيه ای تلويزيونی خويش گفته بود که خاک کابل کثيف شده است و تا چهار متری بايد سرازير گردد وهمان کار را هم کردند.

... در درگيری های حزب وحدت واتحاد اسلامی جالب اين بود که رهبران و قوماندانان مکتبی آنها باوجودی که افراد مسلح خود را به جنگ تشويق می نمودند وآنها را از نظر مهمات وپول نقد خوب اکمال ميکردند ؛ با اصل درگيری ها مخالفت داشتند وجنگ را عامل تمام بدبختی ها می دانستند . مثلا با تماس هايی که من با اين مردم داشتم استاد سياف جنگ با حزب وحدت را حرام می دانست ودر يک دقيقه ده بار آنرا تقبيح می کرد؛آقای کاظمی که از اعضای شورای اجرائيه حزب وحدت بود ؛ از حزب وحدت در جريان جنگ به نام حزب وحشت ياد ميکرد ؛قاری عقيل که از قوماندانان مشهور حرکت اسلامی شيخ آصف محسنی در کابل بود جنگ داخلی را جنايت نابخشودنی تلقی می کرد وحتی شنيده بودم که مزاری هم افراد خود را از تشدد؛چور وچپاول و تجاوز برحريم مسلمان منع مينمود . مگر او در حلقات خصوصی ودر بعضی اجتماع ها به مردم خود خطاب می کرد که :
(ای قوم هزاره اگر تفنگ ها را از شانه های تان پايين کنيد صد سال ديگر هم جوالی گری خواهيد کرد ) که اين بيان خود قومانده جنگ وادامه تشنج ودرگيری را می داد.

حزب اسلامی و شورای نظار از شروع تحولات جديد در کابل بعد از پناهنده شدن داکتر نجيب در دفتر ملل متحد ؛آرام نه نشسته بودند و به خاطر گرفتن قدرت و داشتن دست بالا در حکومت جديد افغانستان ؛ آغازگر درگيری های داخلی برادر کشی محسوب می شدند . هريک به خاطر برحق جلوه دادن خود دلايل مضحک می تراشيد و حاضر نبودند به خاطر منافع مردم وکشور جنگ زده و ويران از منافع خود بگذرند . شورای نظار ادعا می کرد که حزب اسلامی نبايد به کابل داخل شود در حاليکه افراد خودش در اثر تفاهم قبلی با اعضای بيروی سياسی و بعضی نظاميان دولت سابقه داخل کابل شده بود . حزب اسلامی پيوسته ادعا می کرد که حاکميت کمونيستی تا حال برقرار است ؛مليشه های بدنام دوستم که بقايای حکومت کمونيستی سابق هستند بايد هرچه زودتر شهر کابل را ترک بگويند در حالی که خودش با جناح خلق حزب کمونيست کنار آمده و مهماندار آغازگران کودتای ثور محسوب می گرديد و مليشه های جبار و ملنگ که بدنام تر از مليشه های دوستم به شمار می رفتند ؛ به نفع حزب اسلامی موضع گرفته بودند . خلاصه آن که به نظر آقای حکمتيار ؛ کمونيستها در صف وی برائت حاصل می کردند مگر در رديف شورای نظار قابل محکمه بودند.

بی اساس بودن اين ادعا که يک سال تمام آتش جنگ و برادرکشی را در کابل مشتعل نگاه داشت ؛وقتی به اثبات رسيد که حزب اسلامی با همان کمونيست که يک سال عامل جنگ محسوب می گرديد ؛ کنار آمد وسند مسلمانی و اجازه ساختن حکومت فدرالی در شمال را به وی تقديم فرمود . اتحاد جديد حزب اسلامی با حزب وحدت و جنبش شمال با به راه انداختن يک کودتای نظامی به تاريخ ۱۱جدی ۱۳۷۲در شهر کابل ؛از تشکيل شورای هماهنگی مژده داد که همين شوری توانست در يک طرف جبهه آتش جنگ را الی آمدن طالبان برای مدت سه سال ديگر مشتعل نگه دارد ........احمد شاه مسعود قرار گفته آزاد بيگ تمام متحدين خود را مانند گوسفند های بورداقی فکر می کرد و در اخير می خواست هر يک را از دم تيغ بکشد . او با هيچ کس صادق نبود . کارملی ها را که در عقب زدن حکمتيار از شهر کابل نقش اساسی داشتند بعد از چند روز و يا چند ماه خلع قدرت نمود و غير مستقيم زمينه را برای آنها چنان مساعد کرد که کشور را به همکاری مسعود آبرومندانه ترک بگويند ؛ حتی بعضی کسانی را که مصروف سازماندهی بودند به قتل رسانيد و گناه آنرا بگردن حکمتيار انداخته ترس و رعب را در دل های شان پديد آورد

افراد مسلح شورای نظار که بر مناطق مرکزی شهر کابل تسلط داشتند اشيای قيمتی و درجه يک را در مرکز شهر مانند دکان های صرافی ؛دکان های زرگری ؛مغازه ها ؛بانک ها ؛آثار عتيقه و.... را اولا کشف و بعدا غارت می نمودند و هر نوع ظلم و جنايت را بالای شهريان کابل روا می داشتند .

حزب وحدت که بر مناطق مسکونی حاکميت داشت ؛ چور وچپاول اموال مردم غير هزاره را روا دانسته از قالين گرفته تا سوزن مردم را غارت می کردند و از هيچ گونه ظلم ؛جنايت ؛ وحشت وحتی تجاوز بر ناموس دريغ نمی ورزيدند .

چپاولگران اتحاد اسلامی حتی مردم مظلوم وغير مسلح هزاره را مسلمان نمی دانستند و با کشتن آنها جنت را به خود واجب دانسته ؛اموال آنها را غنيمت شمرده به غارت می بردند که يکی از نمونه های آنرا در افشار می توان سراغ کرد

حزب اسلامی چون مدت کوتاهی در شهر ماند ؛به چيزی دست نيافت اما در اطراف شهر بهترين سرگرمی افراد بی بند وبار آنرا آهن فروشی از فابريکه جنگلک ؛ رياست ميخانيکی ؛ تخنيکم کابل ؛ برشناکوت ؛ حتی قطع نمودن پايه های برق و کشيدن سيم های برق از زير زمين و ديوار های منازل و غارت نمودن اموال مردم تشکيل ميداد . پاتک ها در مسير راه چهار آسياب - کابل و کابل - جلال آباد توسط اين حزب هميشه سبب اذيت و آزار مردم می گرديد ؛ راکت های بی خبر آن پيوسته خبر مردم بی دفاع کابل را می گرفت و صدها انسان را به خاک وخون می کشيد . در حاليکه مواد غذايی و سوخت بالای شهريان مظلوم کابل توسط حزب اسلامی قطع گرديده بود ؛ مسوولين و قوماندانان حزب اسلامی چون فضل الحق مجاهد ؛ حاجی مولا جان ؛ حمدالله وديگران ؛ قرار داد رسانيدن آرد ؛ تيل ؛ادويه و مواد خوراکه وزارت دفاع را نموده بودند و انجنير حبيب الله مدير ترانسپورت حزب اسلامی توسط موتر های همين حزب آنرا به کابل انتقال ميداد .( نمونه ای از موش وپشک بازی مسعود- گلبدين در کابل) اگر چه در راکت زدن بالای مردم کابل مسعود از حکمتيار دست بالا داشت مگر نام وی در اين کار کمتر گرفته می شد . ثبوت اين ادعا را می توان به آسانی از تخريبات شهر کابل به دست آورد ؛ زيرا مناطقی که در شهر کابل به دست مخالفين مسعود قرار داشت نسبت به مناطق تحت سلطه شورای نظار چندين بار بيشتر يا بکلی تخريب گرديده است.

مليشه های دوستم و جبار را اصلا نمی توان ملامت کرد زيرا آنها در فن دزدی و چپاولگری و تجاوز تحصيل نموده بودند و تخصص داشتند

نمی دانم در شهر زيبای کابل اينقدر جلند و قلندر ؛ گدا وملنگ ؛ چنته و لنگ ؛ديوانه و ليونی ؛ مارخور و جگر خور ؛ کانگفوباز و جيدو باز ؛ سرمست ومستان ؛ پايدار وبی پايه و هزاران دوزخی و چهره هاس مسخ شده ديگر از کجا آمده بودند که روزگار مردم شريف کابل را سياه ساخته و لکه بدنامی به پيشانی جهاد و مبارزه ای قهرمانان راه آزادی کشور از چنگال ابر قدرت سرخ کوبيدند.

تاريخ مسخ نمی شود صفحات ۴۳۸-۴۳۹

در اخير جادارد تا ياد دختران قهرمان مکاتب کابل را گرامی داريم که در روز نهم ثور ۱۳۵۹با شهامت بينظير دربرابر مهاجمان روسی وغلامان بی مقدار و وطن فروش خلقی- پرچمی شان که تادندان مسلح بودند؛سينه سپر کردند وبا خون های پاک شان راه آزادی و آزادگی و وارستگی را ترسيم کردند .درود ودعا ی بی پايان بدرقه راه شهيدان نهم ثور باد که بوسيله خاديستان جاسوس وبدسرشت وجنايتکار ؛اين کثيف ترين دژخيمان روس نامردانه جام شهادت نوشيدند وشهادت را بر اسارت ترجيع دادند.

و اما از آنچه که در بالا ذکر شد میتوان در میان همه این جنایتکاران سه چهره کثیف را بر گزید که نسبت به جنایتکاران هم مسلک شان چندین قد و گردن بالا تر اند. اینها عبارت اند از ببرک کارمل، گلب الدین حکمتیار و احمد شاه مسعود.
حکمتیار و مسعود اولین وطنفرشان بودند که بعد از تحول سرطان 1352 و بر قراری نظام جمهوریت بوسیله شهید محمد داود خان به پاکستان رفته و نوکری آی اس آی را قبول کردند. بعدا ً اینها و کارمل خائین در ناکامی پروسه صلح ملل متحد برای افغانستان بعد از استعفای داکتر نجیب نقش اساسی بازی کرده و راه را برای نابودی کامل وطن و تجاوز پاکستانی های وحشی بر حریم مقدس وطن ما باز کردند.
هر کس که به مسعود قهرمان ملی بگوید به وطن و مردم آن جفا میکند.
هر کس که هنوز در خیانت کارمل، حکمتیار و مسعود، جنایتکاران خلقی، پرچمی و مسلمان نما های بنام مجاهد شک دارد به وطن و مردم آن توهین کرده است.

جستجو در کابل پرس