Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 36405

روش های درست نویسی و درست گویی در زبان

10 مارچ 2010, 21:59, توسط عصر

به گردانندهء محترم سایت کابلپرس، سلام!
چون پیشتر ازین نوشته های آقای سمیع رفیع اینجا نشر شده بود، اگر این نوشته را نیز به گونهء یک مقالهء مستقل روی صفحهء اصلی بگذارید، بهتر خواهد بود. البته کار مملکت خویش خسروان دانند، اصراری نیست.

حرمت

عصر دولتشاهی

دزد چراغ بدست

به دنبال پاسخنویسی های سر به هوای آقای سمیع رفیع به دو نوشته ازین قلم که در مورد دیدگاه ها و یکی از مقاله های شان آمده بود، ایشان در پیوند نا مستقیم به همان نوشته ها چیز دیگری نوشتند که تلاشی بود برای ثابت کردن همنوایی شان با به کارگیری واژه های سچهء فارسی. اما این تلاش، رسوایی دیگری برای شان بار آورده است که شرحش چنین است:

ایشان مقالهء "گره گشای" خود زیرعنوان "شناسایی واژه گان زبان دری" را چنین آغاز کرده اند:

"در این تازه گی ها، هم وطن ارجمندی از آسترلیا، ذریعه ی یک ایمل از این حقیر پرسیده:

" « من از شما که مانند من مدافع زبان دری هستید می پرسم که آیا کار برد واژگان دانشگاه و دانشکده توسط دری زبانان چه عیب دارد و چه گناهی دارد؟

چرا در کشور دری زبانان واژگان دری به دار زده می شوند و بر آن ها بر چسپ حلال و حرام کوبیده می شود؟"»

من، با این هم وطن عزیز خود هم نوا بوده، این نبشته را که در مورد واژه گان دری و کاربرد آن ها است، به وی و به ملت عزیز خود تقدیم می کنم. در این مقال، به یک قسمت محدودی از واژه گان تماس گرفته شده و با مثال از پیش کسوتان زبان دری، به صحت و طریق کاربرد آن در زبان، اشاره ها شده. با تاسف باید یادآور شوم که تلاش های مزورانه برای رنگ دادن زبان، سیاست های ناکام بوده که با رجوع به تاریخ زبان و ادبیات ما، به حقیقت آن ملتفت می شویم. زبان ما، زبان مولانا، سنایی، جامی، ناصر خسرو بلخی و بلخی های دیگر، نظامی، و بیدل و ... می باشد، و ما وارثین این زبان، استفاده و کاربرد این واژه گان را، حق مسلم خود می دانیم. از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید، و اینک از واژه ی دانش آغاز می کنم:"

من به ساده اندیشی آن هموطن استرالیا نشین خود کاری ندارم که چرا آنهمه منابع و ماخذ های متعبر را گذاشته و از آقای سمیع رفیع در مورد درستی به کار بردن واژه های دانش و دانشگاه پرسیده اند. اما دلیل شگفتی ام درین جملهء آقای رفیع نهفته است که می گوید: . " از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید..."

خواندهء بیخبر و آن که ایشان را نشناسد چنان خواهد انگارید که حالا آقای سمیع رفیع فرآوردهء کدام پژوهش تازهء شان را پیشکش میکنند تا "گره از کار فروبستهء ما" بگشایند. وقتی به "تشریحات" شان خیره میشوید، در گام نخست آفرین می گویید به اینهمه تحقیق و تتبع درین نوشته که رد پای واژگان در دیوان بزرگترین و حتی کمتر شناخته شده ترین شعرای زبان فارسی دری گرفته شده. اما یک فرهنگی آگاه و زیرک بیدرنگ می پرسد که آقای نویسنده، اینهمه معلومات را از کجا گرده آورده اید؟ یعنی به دنبال ماخذ نویسنده میگردد- چیزی که در هیچ کاری از سمیع رفیع نمیتوان یافت.

بنده، از چندی پیش میدانستم که فرهنگ دهخدا و معین را در یک سایت انترنتی به نشر رسانده اند. این سایت www.mibosearch.com نام دارد. اینرا هم میدانستم وبار ها آزموده بودم که هرگاه معنی واژه یی را کار داشته باشید، آنرا هم از فرهنگ دهخدا و هم از فرهنگ معین میتوان درین سایت یافت که یکی پس از دیگری فهرست شده است. به همین ترتیب اگر روی واژه در بخش "دهخدا" یی آن کلیک کنید، شما را به شرح مفصلی از واژه میبرد و نمونهء به کارگیری واژه در شعر و نثر پیشینیان را نیز می آورد. به همین گونه کاربرد دایره المعارفی واژه نیز درآنجا آمده و واژه هایی را در گونهء های اسمای خاص نیز توضیح کرده است. رحمت حق باد بر دهخدا.

واما وقتی توضیحات سمیع رفیع برواژه ها را در مقالهء شان خواندم میدانستم که ایشان از همان سایت برگرفته اند. اما هرگز تلاش نکردم درین مورد تحقیق کنم. تا این که مقالهء طنزی اقای حکیم فرحت، زیر عنوان "حکایتی که اندرگلستان نیامده- اندر باب ندانم کاری های یک دانشمند" را خواندم. درین طنز مسالهء استفاده از سایت یاد شده توسط سمیع رفیع، یاددهانی شده بود.

و زمانی که من واژه های توضیح شدهء آقای سمیع رفیع را با سایت یاد شده سردادم، دود از کله ام برآمد که چرا یک نویسنده و فرهنگی به این ناروا تن دردهد تا مگر برای اندک زمانی شهرت و احترامی کاذب نصیبش گردد. ایکاش آقای رفیع در پاسخ به آن هموطن باشندهء استرالیا سایت یاد شده را معرفی میکرد که این خود میتوانست یک کار فرهنگی سودمند برای همزبانان به شمار آید. ایکاش در پایان نوشته اش یادی ازین منبع می کرد تا هم حق معین و دهخدا به جا میماند و هم از اتهام دزدی ادبی میرهید. و با درد و دریغ که چنین نشده و به جایش در پایان نوشته اش می نگارد:

"امیدوارم که این نبشته ی مختصر اما مستحکم و وارد، تحقیقی و علمی، جوابگوی بسیاری از پرسش های در عرصه ی زبان و به خصوص کاربرد واژه گان در زبان دری باشد. اکنون دانستیم که واژه های نامبرده و به خصوص همان جنجال برانگیزها ، مربوط به زبان دری مردم افغانستان است که سه کشور از آن به عنوان زبان ادبی و کلاسیک خود استفاده می کنند. امیدوارم که هم وطنان عزیز ما به عظمت زبان دری خود ملتفت شده باشند.

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن .. مصلحی تو ای تو سلطان سُخن « مولانا»

عبدالسمیع رفیع صافی"

درینجا دیده می شود که دزدی در یک سو و سرتنبه گی در سوی دیگرِ این به اصطلاح موخرهء جناب شان موج می زند. او نوشتهء خویش را "مستحکم، وارد، تحقیقی، علمی و جوابگوی بسیاری از پرسش ها" میداند اما هرگز مستندش نمی خواند تا هرگونه گمان دزدی و برگرفته شدن از منبع دیگر را برطرف کند و چنان وابنماید که کار کار خودشان است. اینست تعمد در دزدی. همچنان بازهم می توان دریافت که سمیع رفیع میخواهد هنوز هم با سرتنبه گی این را که زبان دری یی به نام "دری افغانستان" وجود دارد به ما نشان بدهد. اما شگفت این که منبع معلوماتش دو فرهنگ معتبریست که در ایران امروزی و به همت دو شخصیت فرهنگی یی که در قلمرو سیاسی ایران امروزی زندگی کرده اند، نوشته و ترتیب گردیده است. اگر این زبان مربوط افغانستان است، پس چرا منبعش از زبانی آورده می شود که ایرانی ها آنرا از خود میدانند؟

سمیع رفیع را حتی شیوهء کار دهخدا و معین هم هدایت نکرده است که از دزدی و کاپی برداری ناقص و ابزاری جلوگیری کند و منابع مقاله اش را نشان بدهد. دهخدا منبع لغت های خود را می نویسند. منابعی چون "آنندراج، غیاث اللغات، برهان قاطع...." و همچنان کتاب هایی که نمونه های نثر آنها در فرهنگ درج شده است، به گونهء مرجع نشان داده شده اند.

البته هرکسی که امروز به کار تحقیق و پژوهش می پردازد خود را، برمبنا های قانونی و یا اخلاقی، تابع حق نسخه برداری میداند. این درست که در کشور ما هنوز قانون حق نسخه برداری (کاپی رایت) نافذ نشده است، اما اهل ادب و فرهنگ ما از گذشته های دور این عمل را دزدی ادبی یا "سرقت ادبی" خوانده اند. همگان میدانند که دزدی جرم است و زمانی که کسی دزد شناخته شود، برایش کیفر مشخصی وجود دارد.

هرنوشته یی حاصل فکر یک انسان است و حق مالکیت برآن را دارد. هیچکس حق ندارد آن را بدون اجازهء مالک دو باره به کار ببرد- مگراین که صاحبش آنرا برای استفادهء عامه بخشیده باشد.

سمیع رفیع صافی را میتوان یک مجرم متکرر خواند. ایشان ایمیل های شخصی مردم را که برایش فرستاده اند و گیرنده اش تنها خودش می باشد، در معرض تماشای مردم می گذارد. این کار نه از نگاه اخلاقی درست است و نه هم از نگاه قوانین مدنی امروز. اما برای سمیع رفیع "پروا نیست".

سطح دانش ودرک سمیع رفیع از ادبیات و فرهنگ را در نوشته هایی که درین اواخر برکارهایش برآمد میتوان تشخیص داد. بیحرمتی اش به اهل ادب و فرهنگ نیز ثابت گردید که به بهانه های واهی به پر و بال بزرگان می چسپد. اینهم از سرقت ادبی اش.

حالا اینهمه را یکسو بگذارید، و ادعاهای بلند بالایش در مورد ادبیات و عرفان را تماشا کنید!

جستجو در کابل پرس