Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 5995

كوه ، موش زاييد

13 آگوست 2007, 01:49, توسط غیاثی

سلام به همه خوانندگان عزیز.
من در کل گفته نگاشته های آقای مأمون را تأیید میکنم، اما نکته جالبی هست که در این مقاله نیامده است و من میخواهم که آنرا تکمیل کنم:

بنام خداوند قهار.
من عنوان این چند سطر خود را میگذارم
«عقلهای کوچک و مقام های بزرگ»
شبی ملا نصر الدین با پسرش در بازاری گشت میزد، آنها دیدند که چند نفر دزد دروازهء دکانی را میکنند. پسر ملا پرسید: این ها چه کار میکنند؟ ملا گفت: تنبور میزنند. پسرش گفت: پس صدایش ندارد؟ ملا گفت" صدایش فردا می بر آیید.
این جرگه هم همان تنبوری هست که صدایش چند روز بعد می برآید.
در همین شبی که جرگه ادامه داشت ولایت میدان وردک که چند کیلومتر از کابل فاصله دارد در اختیار طالبان در آمد و همهء هست و بود مرکز ولایت را بردند و یا به آتش کشیدند. شما خود از این مجمل داستان مفصل بخوانید.
از تدویر این جرگهء امن بر من چنین پدیدار شد که:
تا حال در افغانستان عقلی وجود نداشته است که؛ مشکلات این کشور و این وضعیت را بداند و بفهمد. البته کسانی هستند که به عمق این مشکل آگاهی دارند و میدانند خلل در کجاست، اما خاموشانه در گوشه ای «شاید از جرگه امن» نشسته اند و بر کم عقلی های این مقام های بزرگ در دل میخندند. چون این هم نوعی از مبارزه است. اگر ببینی که دشمنت که برایت دار را تیار آویخته است ولی بحدی کم عقل است که از درک اندکترین مشکل عاجز است. اینکه ببینی رقیبت با دستان خود زمینه نابودی خود را مهیا می سازد بزرگترین بخت توست.
یکی از عقل مندترین انسانها امروزی برایم گفت: به ضرورت نیست اینها خود زمینهء نابودی خود را مهیا می سازند. کافی است برای اینها یک مشورهء در ظاهر جالب بدهی!
2ـ آنانکه میجنگند، همین قدر که این نظام را کفری می پندارند، کشتن این ملکان دو سوی مرز را فرض تر از این افراد این دولت میدانند. پس این مصرف گزاف برای تدویر این جرگه «آب کوبیدن در هاونگ» و یا هم «هوا را رنگ کردن است» بهتر بود با مولوی فضل الرحمن، مولوی سمیع الحق، مولوی شیر شاه، مولوی حسن جان، و... بهمراه جنرال حمید گل،نصر الله بابر و چند جنرال دیگر که تعداد این افراد از 20 نفر فرا تر نمی رود کنار می آمدید تا مشکل تان حل میشد. حتی در یک فضای خاموش و دور از اطلاعات جمعی و با پرداخت مصرف پول همین جرگه میتوانستید برای چند سال خود را بی درد سر کنید. شما بگفتهء مولانای روم «سوراخ دعا را گم کرده اید» اگر این ملاهای دینی در پشت پردهء سیاست پاکستان نباشند، دیگر پاکستانی وجود ندارد. باید عقلهای کوچک افغانی این امر بسیار از پا افتیده را میدانستند.
3ـ این ملکان که شما گرد هم کرده اید، نه در افغانستان و نه در پاکستان هیچ نقشی را بازی کرده میتوانند. اینها در تاریخ زالو های بوده اند که خود هر دو سوی مرز را میمکیدند.
یک مثال: اگر اینها مؤثر می بودند میتوانستند در پشتیبانی از دولت های کمونستی افغانی جلو جهاد را می گرفتند. اکثر همین ملکان در دستر خوان شوروی وقت و دولت ترکی، نجیب و کارمل ریزه میخوردند و ماهانه معاش دریافت میکردند. روزی که یک پایه از بی ام یک مجاهدین را در راه توقیف کردند و مورد تهدید مجاهدین قرا گرفتند، با بسیار شکستگی معذرت میکردند که، برای 48 ساعت این بی ام یک را نزد آنها امانت بگذارند تا معاشات آنها از جانب دولت نجیب در کابل اجراء شود. همین است نقش این ملکان. بدا بحال دولت و مشاورین که همین را هم ندانند. یک کس آنجا هست که میداند ولی برای شما مشوره نمیدهد. چون او میدانند که حمایت گران شما دشمن او هم هستند؟
4ـ اگر به زبان ساده بگویم:
دولتمران امروزی افغانستان ساده تر از این هستند که معضلهء افغانستان و ریشه های آنرا بدانند.
اینها به وجود بی ام 2 های امریکایی زنده هستند و نمیتوانند از حل اندک ترین مشکل این کشور بدون چندین ملیارد دالر بدر آیند و بتوانند با مغز و تفکر خود به حل مشکلات باندیشند.
اینها در برابر این بحران شکست میخورند. چون کسی ریشه بحران را ندانست و تنها از فحوای جراید غربی که 90 در صدآن بر حسب ظن و گمان به تحلیل میپردازند مشکلات خود را ریشه یابی کرد نشان میدهد که دیگر قابلیت این جریان را ندارند.
در هر صورت این راه حل نیست و در آخر میگویم که:
پایان و پایان کار

جستجو در کابل پرس