Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 43176

حکومت کرزی در خارج هم گریبانگیر هزاره ها است

21 جنوری 2011, 13:51, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان

هزاره‌ها از زنان خويش محروم ساخته مي‌شدند و دختران هزاره‌ها را از فاميل‌هاي‌شان جدا مي‌كردند، يك تن از جاسوسان عبدالرحمن خان كه به هزاره‌جات رفته بود براي امير كابل نوشت كه افسران و درجه داران عسكري افغان در رأس آنها عبدالقدوس خان دختران بزرگان هزاره را به زور مي‌گيرند كه براي هر يك ايشان يك و يا دو دختر مي‌رسد، آنان تمام وقت خود را به خوشگذراني و مستي مي‌گذرانند. به خاطر ترس از دست دادن نفوذ و قدرت خويش، عمال دولت هميشه كوشش مي‌كردند تا ميرها و بزرگان هزاره‌ها را مورد شكنجه و حبس قرار دهند. محبوسين به كابل آورده شده در زندان‌هاي مخوف انداخته مي‌شدند و حتي ميرهاي كه مطيع سلطنت عبدالرحمن خان بوند نيز بعضاً محبوس مي‌گشتند (ميرها و بزرگان طايفه سلطان احمد، زاولي و ارزگان). از كابل براي عبدالقدوس خان هدايت داده شد كه هر چه تعداد كربلايي، زوار، سيد و ارباب در مناطق جديد التسخير هزاره‌جات باشد، بايد به كابل اعزام شوند. كساني كه به اطاعت و وفاداري امير كابل معروف بودند به مناصب دولتي مقرر مي‌شدند و كساني كه بي‌طرف مي‌ماندند به مناطق ديگر افغانستان تبعيد گرديده و اشخاصي كه مورد سوء ظن بودند و در كابل نگهداري مي‌گرديدند تا هيچ يك از آنها هرگز فكر شورش را حتي در سر نيز نپرورانند. اقدامات متذكره جمعاً سبب آن شدند تا هزاره‌هاي مناطق جديد با يكديگر متحد شوند و دست به شورش بزنند. «زراگري» طبيب شخصي امير عبدالرحمن خان درباره قيام ملت هزاره مي‌نويسد:

«هزاره‌ها آماده هستند كه ماليات سنگين به پادشاه‌شان بدهند، ولي آماده‌ي تحمل اعمال زور و ظلم نبوده و از فشار عساكر اعلي‌حضرت به جان آمده‌اند.»

بايد يادآور شد كه همزمان با تكميل شدن تسخير مناطق جديد هزاره نشين، فيودال‌هاي افغان نيز درجه‌ي ظلم و جبر خود را حتي در مناطق سابق هزاره‌نشين با شدت هر چه تمام‌تر استقرار دادند.

براي تسريع عمليه اشغال سرزمين‌هاي هزاره، عبدالقدوس خان، ميرهاي داي‌كندي، داي‌زنگي و ديگر قبايل را دستگير و با دست‌هاي بسته روانه كابل ساخت و به اتهام عدم اطاعت آنها را محكوم كرد، زمين‌هاي زراعتي دوباره اندازه‌گيري شدند تا ماليات جديد بر آنها وضع شود.

اين اقدامات موجب گرديد كه بنا به قول فيض محمد خان، مردم هزاره دست به شورش بزنند، زيرا متجاوزين و ظالمان مورد بازخواست قرار نمي‌گرفتند.

بنابراين تا شروع دهه نهم قرن نوزدهم اوضاع در هزاره‌جات چنان اعمال مي‌شدند، براي ملت هزاره هيچ راه ديگري جز قيام مسلحانه باقي نمانده بود.»[3]

همه مؤرخان منصف و بي‌طرف به استثناي مؤرخان فاشيست مآب به اين باوراند كه هزاره‌ها چاره‌اي جز قيام نداشتند. چرا كه دستورات عبدالرحمن و اقدامات سختگيرانه‌ و غير انساني افسران و سربازان او در حق مردم هزاره، براي هيچ انساني قابل تحمل نبود، لذا همان طوري كه قبلاً نقل شد، مردم قيام كردند، اما به شدت سركوب شدند و اين قيام بهانه‌اي شد براي نابودي كامل هزاره‌ها از مناطق حاصلخيز و مورد نظر افغان‌ها. در حقيقت جنگ براي همين منظور راه انداخته شده، ولي هزاره‌ها از درك آن عاجز بودند و يا اين كه درك مي‌كردند و راه جلوگيري از افتادن به آن دام برايشان ميسر نبود.

بهرحال، قيام آغاز شده بود، مردم هزاره براي اولين در تاريخ خود كه مشحون از اختلافات و پراكندگي‌هاست، متحد شدند. قواي حكومت در تمامي جبهات به سختي شكست خورد، اما چون هزاره‌جات در محاصره بود و زمينه تداركات براي قواي متجاوز از هر طرف فراهم، پيروزي هزاره ها دوام نكرد. تقريباً جنگ در تمامي مناطق هزاره نشين از شمال تا جنوب شعله ور گرديد. در شمال هزاره‌ها تا آق رباط ميان باميان و يكه‌ولنگ قواي حكومت را شكست داده گدام سركاري را تصرف كردند. در جنوب، نيلي، تمزان، چله‌كور، گيزاب، ارزگان، بوباش قلندر، پشة، شيرداغ، زاولي، سلطان احمد، زردك، حجرستان، چقماق، ميرآدينه و غيره صحنه نبرد خونين قرار گرفت.

عبدالرحمن كه اوضاع را بحراني يافت و قواي خود را در حال شكست، تمام گفته‌هاي قبلي خود را فراموش كرد، تعهدات خود را با مردم هزاره كنار گذاشت، لذا به همان حربه كهنه اختلاف مذهبي توسل جست! او به عنوان يك ناجي اسلام، كفريت مردم هزاره را صادر نمود. علماي درباري را جمع كرده از آنها فتواي كفريت هزاره را گرفته در سراسر كشور پخش و نشر نمود و تمام مردم كشور را به جهاد عليه شيعيان هزاره دعوت نمود. افغان‌ها (پشتون‌ها) كه از قبل فكر تصاحب زمين‌هاي حاصل‌خيز هزاره‌ها را در سر مي‌پرورانيدند، جهاد با كافران را بهانه قرار داده از هر طرف هجوم آوردند.

ولي در بسياري نقاط كساني كه از ظلم و ستم عبدالرحمن و حكومت او به ستوه آمده بودند، قيام هزاره‌جات مايه دلگرمي آنها شده، به نحوي بناي مخالفت آغاز كردند. محمد عظيم بيگ كه از عبدالرحمن لقب سرداري گرفته بود، تغيير موضع داده در صف مبارزان قرار گرفت و به زودي رهبري قيام به عهده او افتاد و قاضي عسكر رئيس طايفه فولاده همكار و ياور او گرديده محمد عظيم خان از تمامي مردم هزاره و سران هزاره خواست كه در قيام شركت نمايند كه اين دعوت تقريباً از سوي تمامي هزاره‌ها مورد قبول واقع شد. طبق برخي گزارشات حتي برخي از همكاران نزديك حكومت نيز خواهان سرنگوني عبدالرحمن بودند، ولي جرأت بيان آنها نداشتند، به اين خاطر بود كه عبدالرحمن سراسيمه از تمامي امكانات عليه اين قيام استفاده كرد. تيمور خائف در اين باره مي‌نويسد:

«اين حمايت و پشتيباني از شورشيان با وجود اينكه به شكل فعالانه و با انرژي كامل و يا به صورت علني صورت نگرفت، باز هم آن گونه حمايت‌ها از شورشيان ممكن بود براي امير عبدالرحمن خان بسيار خطرناك تمام شود، كه بدون شك عبدالرحمن از اين جهت نيز نگراني‌هاي داشت، لذا عبدالرحمن خان براي سركوبي شورشيان تمام قواي مسلح و نيروي اقتصادي و غيره امكانات خود را بسيج نمود.

بعد از آن كه تمام ميران و بزرگان قوم هزاره با اعضاي پيمان اعلان جنگ عليه امير عبدالرحمن خان جلسه‌ي خود را خاتمه دادند به مناطق تحت نفوذ خود حركت كردند، آتش جنگ نيز با نيروي تازه‌اي جان گرفته شعله‌ورتر گشت، ميران داي‌كندي، باقر بيگ، محمد رضا بيگ، و محمد جان بيگ نيز به شورشيان پيوستند. ساكنان كجران (اسكه) گيزاب تخران ]تمزان[ دست به شورش بردند و بزرگان جاغوري، قلندر، شيرك ]شيرداغ[ و پشة نيز به شورشيان پيوستند.

http://www.ariananet.com/modul...

جستجو در کابل پرس