به پیشگاه آنانیکه با تیر قلم شیوا و کمان منطق رسا ، روانۀ جنگ اسطوره سازان سیاهی پسند اند و خود را سپر شمشیر ستم ستمگران نموده اند .
به پیشگاه آزاده گانی که نزد سوفار ستم سینه سپر ساخته اند و پور گونه تیغی از بُن البرز نیاکان خویش بر رخ ددمنشان هزار چهره برکشیده اند تا نوید ومژده گانی باشند از آینده های نور چشمۀ خورشید .
به پیشگاه دوست عزیز و دانشمندم روشنضمیر که رستم گونه بمیدان آمده تا زره خسین ضحاکیان دون بردرد و پرچم انسان و انسانسازی را بدوش کشد !
چنان مباد!
مباد بشکند ای رودها غرور شما ++ که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما
شبان تيرۀ لب تشنه گان باديه را ++ شکوه صبح دمان می دهد حضور شما
هزار دشت شقايق، هزار چشمه نوش ++ بشارتی است ز آينده های دور شما
چه شادمانه به کابوس مرگ می خنديد ++ دو روی سکه هستی است سوگ و سور شما
شکيب زخمی مرغابيان ساحل را ++ توان بال عقابان دهد عبور شما
مباد خسته شود دست های جاری تان ++ مباد تنگ شود سينه صبور شما
مباد سايه ابليس سار و سوسه ها ++ شبی گذر کند از کوچه شعور شما
به پیشگاه آنانیکه با تیر قلم شیوا و کمان منطق رسا ، روانۀ جنگ اسطوره سازان سیاهی پسند اند و خود را سپر شمشیر ستم ستمگران نموده اند .
به پیشگاه آزاده گانی که نزد سوفار ستم سینه سپر ساخته اند و پور گونه تیغی از بُن البرز نیاکان خویش بر رخ ددمنشان هزار چهره برکشیده اند تا نوید ومژده گانی باشند از آینده های نور چشمۀ خورشید .
به پیشگاه دوست عزیز و دانشمندم روشنضمیر که رستم گونه بمیدان آمده تا زره خسین ضحاکیان دون بردرد و پرچم انسان و انسانسازی را بدوش کشد !
چنان مباد!
مباد بشکند ای رودها غرور شما ++ که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما
شبان تيرۀ لب تشنه گان باديه را ++ شکوه صبح دمان می دهد حضور شما
هزار دشت شقايق، هزار چشمه نوش ++ بشارتی است ز آينده های دور شما
چه شادمانه به کابوس مرگ می خنديد ++ دو روی سکه هستی است سوگ و سور شما
شکيب زخمی مرغابيان ساحل را ++ توان بال عقابان دهد عبور شما
مباد خسته شود دست های جاری تان ++ مباد تنگ شود سينه صبور شما
مباد سايه ابليس سار و سوسه ها ++ شبی گذر کند از کوچه شعور شما
مباد تيره مردابيان تبيره زند ++ مباد بشکند ای رودها غرور شما ( واصف باختری )