Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 46367

وقتی خیانت را حد و مرزی نباشد

2 آگوست 2011, 17:33, توسط همایون محمد

دوست عزیز وحیدی صاحب!
ما در هالند هیچ کسی را نداریم که هما سراغش برود. اما برای درس خواندن او به کشورهای زیادی رفته است، در این جای شکی نیست. بسیار کس ها در مورد تحصیل هما راست و دروغ نوشته اند. کسی می گوید او در امریکا درس خوانده، کسی می گوید او در بیروت درس خوانده. . . همایی که من می شناسم، برای این که زنان عاجز افغان را در بین خانه هایشان از دست مردان ظالم نجات بدهد، شروع کرد به عنوان حلال منازعات، به درس و مطالعه. او برای این کار به کشور های زیادی سفر کرده، کنفرانس ها را بازدید نموده، و حالا که ادعا می کند با ملا عمر قرار صلح می بندد، کاری نیست که او آن را از روی شوق و یا تفریح اجرا کند.

او یک زن به تمام معنی ملی است. فقط با خودش بنشین و از خودش بپرس که در مورد حقوق هزاره ها در این گذشته ها چی جنگ های تن به تن داشته. چندی قبل خواست ولسوال مالستان شود، داکتر سیما از این کار بسیار خوشش آمد و گفت که او باید ولسوال جاغوری شود. صد ها تن از اهالیی جاغوری نزد وی آمدند و با او نزد خلیلی رفتند. از آنجایی که ولسوال جاغوری، جناب عرفانی بود که نصری بود و با جناب خلیلی زد و بندی داشت. وقتی هما نزد خلیلی مسئله اش را طرح کرد، خلیلی و کرزی برایش گفتند که کمپاین انتخاباتیی عبدالله را پیش ببرد. بعد از کمپاین نه خلیلی و نه هم کرزی دیگر به او اهمیتی دادند. در مالستان خانواده ما سابقه بسیار خوبی داشته است. مثلا کاکایم اسمعیل مومن، در ظرف حدود ده سال تمام مردم مالستان را واکسن زد. دولت بار ها از او خواست تا واکسن ضد تیتانوس را برای آنها به قیمت بسیار گزاف بفروشد، اما او هرگز به معامله دست نزد. هر گاه مکتبی در مالستان درست می شود، باید کاکایم معلم هاشم صمیم دو یا سه سالی آن جا سرمعلم باشد تا همه از تجریه کافی برخوردار شوند. ببینید داکتر سیما از این که با کاکایم مشکل دارد، از این که میداند هر مکتب باید از طرف معلم هاشم کنترول شود، هرگز یک مکتب در مالستان درست نکرده است. اما مردم مالستان به کاکایم بیشتر از داکتر سیما اهمیت می دهند. وقتی هما در مالستان صندوق گذاشت، امر بردنش هشتاد درصد بود. زیرا همه او را می شناسند.

هما هرگز و در هیچ جا با آبروی هزاره بازی نکرده است. او با اجدادش هیچ رابطه ندارد و از زمانی که وکیل شده است، بی نهایت از نگاه روانی تازه تر و سرزنده تر شده است. بارها وکلای دیگر سر راه خواسته اند به او به عنوان یک زن تحقیر بیافرینند، اما او هر بار این وکلا را از موتر شان کشیده و خوب لت و کوبش کرده. هر گاه یک نفری یک فقره خیانت هما را نسبت به مردمش ثابت کرد، من از مردم می خواهم او را اعدام کنند.

مهم تر ازهمه این تپ و تلاش صلح بود. او با آن همه تجربه و استعدادی که به حیث یک کارشناس حل منازعه داشت، خواست از تجربه اش یک استفاده کند. او هرگز خواهان این نبود که این مسئله حتما روزی ثمر خواهد داد. در شش ماه اول معلوم شد که این کار کاملا بیجا بوده، اما بعد ها طالبان با شناخت دقیق از وی شروع نمودند به مذاکره. شما هنوز فکر می کنید که او یک زن است و یک زن چطور قبل از یک مولوی به این کار دست یافته است. درست است اگر هما یک زن است، اما صلاحیت شخصیتی وی از پنجاه مرد افغانی بیشتر است. اگر در این حرف شک دارید، بفرمایید با خودش طرف مذاکره شوید. خود مولوی صاحب در مصاحبه این را قبول نمی کند و با ادا های روشنفکرانه می گوید که: هما از هیچ کسی نام نمی برد، بسیار گنگ صحبت می کند و غیره و غیره. اما هما برایش با صراحت گفت: آیا یک بار کسی آمده از من بپرسد که طرح تو چی بوده. آیا مردان با غرور افغانستان به یک زن به عنوان یک مصلح نگاه می توانند؟ یک و نیم سال است که او روی این طرح صلح کار کرده. او می گوید که طالبان دیگر نمی خواهند با سرنوشت هم ملیتی های شان بازی کنند.

بسیار بعید است از مردانِ مردسالار افغانستان که این حقیقت را در مغز گندیده شان جا دهند. ای مردان نامرد افغانستان! کوشش کنید دیگر بی خریطه آتش نکنید. یک بار یک کنفرانس قومی تشکیل دهید و با هما روبرو شوید. اگر در مسئله تخصصی وی به عنوان یک حلال منازعه، کسی یک نمره بیشتر از هما گرفت، بعد همان شخص حق دارد وی را ملامت کند. یکی از خصلت های روشنفکران و سیاستمداران کهنه کار جامعه ما این است که کورکورانه طرف را تحقیر کنند و بدون جهت خود شان را برنده بدانند. آیا یکی از شما درس حقوق و سیاست را خدا ناخواسته در جایی آموخته اید؟ آیا به جز از نظریات خود پرداخته خود تان، هرگز کوشیده اید، خدا ناخواسته حرف یک روشنفکر پهلویی تان را شنیده و قبول کرده باشید؟ جریان شعله جاوید حالا بیشتر از صد شاخه دارد، زیرا هیچ کس خدا ناخواسته نمی خواهد، نظرات خودش را تحت نظریات دیگران قرار داده باشد. هرکسی که سه کلمه یاد گرفته، شروع کرده با طرح یک جریان مترقیی، که اساسنامه و برنامه یکی شان نیز یک اندازه کفایت مسلکی داشته باشد. برای مردم عام آسان است که مثلا برهان الدین ربانی را به عنوان یک رهبر سیاسی و مذهبی قبول کنند، اما این سنت در بین روشنفکران جامعه ما، خدا نا خواسته هرگز ایجاد نشده.

از طرف دیگر در جریان جنگ های اخیر، کشور های درگیر جنگ در افغانستان، بیش از صد ها بار به روشنفکران هزاره شرایط را مساعد ساخته است تا آن ها بتوانند در پلان صلح یکی از جناح ها را اختیار کند. وقتی استاد عزیز رویش با دلایل منطقی در مقابل حشمت غنی ایستاد، امریکایی ها برایش زمینه آموزش دروس سیاسی را باز گذاشت و حتی او را به امریکا دعوت کرد. وقتی برگشت باز شروع نمود به مبارزه علیه ملیت حاکم. . . من خودم یک مقاله باز نوشتم، فردایش رادیو آلمان با من مصاحبه کرد، اما غیرت هزارگی ام ایجاب نکرد که صحنه سیاسی ضعیف عمل کنم. نتیجه چی؟ صحنه ام خوانده شد و تمام. . . آنچه اتفاق افتاده همه در گذشته بوده است. شرایط آن زمان، چی در سطح ملی و چی در سطح بین المللی چنین چیزی را ایجاب میکرد. ما هزاره ها هرگز به نوکرمآبی تن ندادیم. اگر ما می توانستیم از شرایط در آن زمان به شکل آبرومندانه استفاده کنیم، امروز در این وضعیت قرار نداشتیم. حال شرایط روز به روز تغییر می کند. دولت امریکا که از این پیش، حد اکثر وارداتش از بخش صنعت جنگ افزار بود، حال دیگر جنگ افزار خریداری ندارد. از این روست که امریکا بیش از 14 بیلیون دالر قرضدار است. از طرف دیگر ما باید تا به کی به گذشته بپردازیم. اگر با پرداختن به گذشته کاری می شد، که باید کشور مان حالا آرام و مرفه بود.

در شرایط حال، هر روز از روز قبل تر الزامات برخورد های نظامی کمتر و کمتر می شود. امروز در کشور ما منافع جهانی، منطقه یی و ملی، همه در هم گره خورده. بد بختانه این نقش ژیوپولیتیک افغانستان است که این کشور را قربانیی جنگ نموده. زمانی که در شاهراه ابریشم قرار داشتیم، هر کس به شهرهای کابل، بامیان و هرات دست می داشت، می توانست یک امپراتوری را تغذیه کند. در آن زمان در این کشور هیچ چیزی بیش تر و بهتر از جنگ نمایش نیافته. در زبان فارسی بیش از 20 کلمه برای جنگ وجود دارد، مانند: کارزار، رزم، پیکار، جنگ و غیره. این موقعیت ژیوپولیتیکی به نظر من حتی یک نوع شگون بد نیز دارد.

هیچ کشوری، نه در سطح جهان و نه در سطح منطقه خواهان این نیست که از منافع شان در کشور ما دست بکشند، و یگانه راه بیرون رفت از این معضله این است که بین این منافع سه گانه یک نوع همآهنگی بوجود آورد. در چند دهه گذشته بسیاری از کشور های شرق دور توانسته اند در منافع دیگران، منافع خود شان را بیابند. این یگانه راهی باقی مانده است که ما باید از آن استفاده کنیم. دست ایران را باید با کمک کشور های غربی از تقدیر افغان ها و هزاره ها کوتاه کنیم و مدل های اقتصادیی ایجاد کنیم که بتواند حد اقل یک نسخه پیروزی برای ما گردد.

فقر چنان دامنگیر ملت و دولت ما شده که حتی دیگر طالبان نیز خواهان جنگ بیشتر نیستند. طالبان به خودیی خود نیز از جنگ خسته شده اند. یگانه کسی که حال در میان ملیت های ساکن افغانستان جنگ را دامن می زند، فقط رژیم آخوندیی ایران است. هر بار باید یک اتحاد و ائتلاف جدید شکل بگیرد و یکی از زورگویانش باید محقق باشد. من زمانی که کویطه بودم، می دیدم که جریانی بنام انجمن قلم وارد کویطه شد و در مدت اندک زمانی به بد نامیی جمعیت هزاره پرداخت. یک بار از یکی از پنجه های یکی از مساجد شبانه خون جاری می شد ولی در مقابل کسانی پیدا می شد که این خبر را در مناطق پشتون نشین به شکل بسیار جنجالی دامن می زدند. در مدت زمانی کمی حدود پنج نفر متفکر هزاره کشته شد. آنها در تفتاد بین شیعه و سنی جنگ انداختند، تا این که بتوانند هزاره ها را از پاکستان به کلی از بین ببرند. حال آنها به این مقصد شان رسیده اند. طوری که دیگر چهار نفر مرد هزاره داخل یک رکشا نمی شینند، زیرا حتما مورد حمله قرار می گیرند. تمام بمب گذاری هایی که در مناطق جنوبیی افغانستان رخ می دهد، از عمال ایران هستند. ایرانی ها از یک سو می خواهند پای امریکا را بیشتر در منطقه بکشانند تا ایرانی ها بتوانند ویتنام ثانیی را در مورد امریکا به پا اندازند.

جستجو در کابل پرس