Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 46393

انسان در" گلنار و آینه"

4 آگوست 2011, 11:10, توسط همایون محمد

کوشای عزیز سلام!
مقاله ات بسیار پر محتوی بود، بسیار! از زحماتی که برای مطالعه و آموزش فلسفه کرده یی، یک جهان ممنون. اما یک مشکل عمده در کارت می بینم: این که متافیزیکی فکر می کنی. در درک متافیزیکی، همه اشیا و پدیده ها با یک قدرت برتر و خارج از شی و پدیده فرض می شود. علیت از اساسی ترین ارکان تفکر متافیزیکی است. در اسلوب متافیزیکی، روابط درونیی اشیا و پدیده ها از یک سو و ارتباط متقابل اشیا و پدیده ها در همدیگر، جنبه ثانوی پیدا می کنند. فقط رابطه لازمی و سازنده، از بیرون است که بر شی یا پدیده اثر می گذارد. اما از آنجایی که نیروهای خارجی بی اندازه متنوع اند، لازم است که پدیده را در طیفی وسیعی از اثر عوامل خارجی بررسی کرد. این در حقیقت کاریست که تا حال از عهده هیچ کسی برنیامده.
نقطه مقابل ادراک متافیزیکی، اسلوب تفکر دیالکتیکی است. منظور از اسلوب تفکر دیالکتیکی، معنی کلاسیک درک دیالکتیک نیست. در مفهوم جدید دیالکتیک، نیروی تعیین کننده حرکت و باز آفرینش در درون اشیا و پدیده ها قرار دارد. نیرو های خارجی فقط جنبه ثانوی دارند. این درست خلاف آن اسلوب تحقیق متافیزیکی است. مثلا در فیزیک برق، عمده ترین نیروی تعیین کننده، حرکت الکترون ها از قطب منفی به سوی قطب مثبت است. شرایط خارجی را میتوان گاه در یک اجاق برقی جا داد و یا در درون یک گروپ برق و یا هم در درون یک کمپیوتر. در اجاق برقی، حرکت الکترون ها به سوی قطب مثبت در سیم گرم کننده باعث ایجاد حرارت می شود. چون الکترون ها باید به راه شان ادامه بدهند، سیم گرم کننده مقاومت معیینی در مقابل جریان برق نشان می دهد و حرکت الکترون ها این مقاومت را می شکند و در نتیجه سیم گرم می آید.
در یک گروپ برق عادی، باز هم الکترون ها به سوی قطب مثبت حرکت می کند ولی در اینجا مقاومت بیشتر از سیم گرم کننده اجاق برقی است. اما الکترون ها باز این مقاومت را می شکند و سیمی که از تنگستن در درون گروپ جور شده، حدود 800 درجه سانتی گراد گرم می شود و درست در همین حرارت است که این سیم گدازنده نور سفید تولید می کند. در کمپیوتر، ترانزیستور ها گیت های منطقی خاصی را تشکیل می دهند و در یک کمپیوتر میلیارد ها از این گیت های منطقی وجود دارد که با عبور الکترون ها از این گیت ها، و وابسته به این که به کار برنده کمپیوتر توسط برنامه های مختلف، گیت های معیینی را سر راه الکترون ها می گذارند، یک نتیجه منطقیی معیینی بدست می آید.
دیده می شود که در هر صورت، نیروی تعیین کننده دو قطب متضاد در دو سر سیم برق است. شرایط خارجی در این جا مثلا: اجاق، گروپ برق و یا کمپیوتر است، اما بدون حرکت الکترون ها، نه اجاق و نه گروپ و نه کمپیوتر کار می کند. یا مثلا در مثال مشهور تخم مرغ، در درون این تخم امکانات تعاملات شیمیایی خاصی است که از این تخم یک جوجه ببار می آورد، و از سوی دیگر امکانات تعاملات شیمایی خاصی است که این تخم را می گنداند. اگر این تخم در شرایطی قرار گیرد که برای بیست روز حرارت 37 درجه بدست بیاورد و رطوبت معیین وجود داشته باشد، از این تخم یک جوجه سر می زند. در اینجا نیز می بینیم که امکانات دو شکلی از تعاملات شیمیایی متضاد است که نهایتا به دو حالت زندگی و یا مرگ می انجامد، در حقیقت شرایط خارجی که همانا حرارت و رطوبت باشد، جنبه ثانوی دارد. هیچ حرارتی نمی تواند از سنگ جوجه بکشد.
از سوی دیگر ما همه مالامالیم از پیش فرض های معیینی که همیشه در راه علم سنگ می اندازد. در تجارب روزمره هرگز نمی رویم مثلا به دانش فیزیک به دیدگاه یک دانشمند بی غرض نگاه کنیم. مثلا وقتی کره مریخ را رسد یابی کردند، در عکس هایی که از مریخ بدست آمد، ناهمواری های روی این کره سرخ رنگ اشکالی خاصی و به خصوص یک چهره آدم را می دیدند. همه پیش قضاوت می کردند که در این کره حتما حیات وجود دارد و انسان های این کره این چهره را ترسیم نموده اند. بعد ها دیده شد که این چهره آدم مانند چیزی جز از تل خاک و سنگ، چیزی دیگری نیست. در دانش فیزیک حرکت امواج الکترومقناطیسی در فضا، بنا بر پیش قضاوت دانشمندان آن زمان از درون یک عنصری بنام اتر صورت بگیرد. ده ها سال تجربه صورت گرفت تا مگر این پیش قضاوت حقیقت داشته باشد، تا این که اینشتین با پیوند دادن فضا - زمان این پیشفرض نادرست را از میان برداشت.
از جایی ما حق هم داریم که اینچنین پیش قضاوت ها را در درون خود داشته باشیم، درست مانند طفلی که به مجردی که به دنیا می آید دنبال پستان مادر می گردد. آخر ما سنت هزاران ساله یی در تفکر و فرهنگ ما داریم که در آن احساسات و عواطف انسانی جایی بسیار والایی داشته است. احساسات و عواطف بدن ما را گرم می سازد، مو ها را بر اندام راست میکند، حتی اشک را بر رخسار ما جاری می سازد. آیا می توان این تجارب ناشناس را یک باره کنار گذاشت و به دانش ماده گرا روی کرد.
اما دانش میکانیک کوانتوم، میکانیک اجرام آسمانی، میکانیک نسبیت عام و خاص، میکانیک منطقی ساختن مدارهای برقی در کمپیوتر، به شکل بسیار آهسته و بطی راه دیگری را پیش پای دانشمندان گذاشت. البته این برهه هایی از دانش فیزیک بسیار جوان اند. اما به هر صورت دانشمندان امروزی به ابهت و استحکام این چهار و یا پنج میکانیک آخری سر تسلیم فرود آوردند و از همین سبب است که بزرگترین دانشمند دوران حاضر - استیون هاوکینگ - در تازه ترین اثرش که شاید بیشتر از یک هفته از چاپ آن نگذشته، حکم می کند که جهان به خدایی ضرورت ندارد. در حالیکه وی قبل از این یک دانشمند مذهبی بود و با شرکت در طرح تیوریی خیالیی ابر ریسمان ها، همواره می کوشید تضاد های درونیی بوجود آمده در دانش میکانیک را از صحنه بیرون اندازد.
میکانیک کوانتوم یک محور سازنده و اساسی دارد و می گوید: در جهان زیر اتمی - که اساسی ترین دانش میکانیک از این جهان استخراج شده - علیتی وجود ندارد. در میکانیک وقتی بدانیم یک جسم در کجا قرار دارد و چی مقدار حرکت دارد، می توانیم در زمان های کوتاه و یا دور دست موقعیت دومیی آن را نیز کشف کنیم. اما در مورد الکترون ها، به طور یقین نمی توان موقعیت اولیی آن را دریافت. این مشکل کم بود که در کشف بعدی دریافتند که تعیین مقدار حرکت الکترون نیز ممکن نیست. وقتی ما موقعیت و مقدار حرکت الکترون را ندانیم، هرگز نمی دانیم که در زمان های کوتاه و دور در آینده، موقعیت دومیی یک الکترون را دریابیم. خوشبختانه دانش ریاضی در این جا به کمک دانشمندان حیرت زده رسید و شکلی جدید از مدل ریاضی بیرون زد که آن را (روابط عدم قطعیت) می نامند. ما می توانیم با عدم قطعیت معیینی موقعیت دومیی الکترون را دریابیم، اما هرگز نمی توان این موقعیت دومی را با قطعیت بسیار بالاتری تعیین نمود.
اینشتین بار ها در مقابل دانشمند بزرگ میکانیک کوانتوم (نیلس بور) قرار گرفت و خواست که در تجربه های خیالیی خاصی عدم قطعیت را رد کند، اما هر بار بور اشتباه تجربه اینشتین را کشف کرد و او را شکست داد. در سه سال اخیر زندگی، اینشتین همواره به این کوشش های بی نتیجه اش پرداخت. اما در عین زمان گفت: میکانیک کوانتوم بی اندازه پر هیبت است اما ندای درونی به من می گوید که روی هم رفته درست نیست. من امیدوارم که بشر روزی بتوانند دوباره به علیت برگردند.
مهم ترین معمای دانش فیزیک کوانتوم و میکانیک اجرام آسمانی، مسئله مهبانگ بود. سوالاتی که بیش تر باز هم به پیش قضاوت های ما بر می گردد از ما می پرسید؟ پیش از مهبانگ چی بود؟ زیرا در آن لحظه اول مهبانگ، زمان و مکان آنچنان متراکم بود که هیچ گاه ممکن نبود که زمان و مکان را اندازه گرفت. پس پیش قضاوت ها به میدان آمدند و از بشر خواستند که تعیین کنند که پیش از مهبانگ چی بود؟ این سوال بزرگترین سوالی بود که وجود یک ایده مطلق و یا یک قدرت مطلق را نمی توانست رد کند. هاوکینگ در کتاب اخیرش ادعا می کند که مهبانگ بر اساس یک سلسله قوانین فیزیکیی خاصی باید بوجود آمده باشد. اگر او توانست دیگران را از این قوانین خاص آگاه و قانع بسازد، به گفته خودش: (جهان خالقی ندارد) یک جمله منطقی و همه پسند خواهد شد.
فقط باید منتظر بود تا مخالفان این دیدگاه با چی سلاحی در میدان خواهند آمد. در آن صورت باید دیگر همه پیش قضاوت های مان را به کلی کنار گذاشت و همواره از دانش فیزیک پرسید که خوب، انسان چیست؟ جهان چیست؟ و غیره. . .

جستجو در کابل پرس