Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47130

در حاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

25 آگوست 2011, 15:45, توسط baqi samandar

باقی سمندر
۲۵رمضان
سوم سنبله/ شهریور سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱ میلادی

سلام به همه خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به آقای پرویز بهمن

آقای بهمن !
تشکر از اینکه در مورد پرسش های من پاسخی از دیدګاه خویش ارایه نمودید من اګر با دیدګاه شما دنیا را بنګرم با بسا از طرحهای شما و نګرش شما از زاویه دید شما ممکن نزدیکی بیابم – اما واقعیت این است که من دنیا را طوری دیګری مینګرم وتمام روابط علت ومعلول جهان مادی را دیالکتیکی ارزیابی مینمایم وافغانستان از این قاعده برایم استثنا نیست . از اینرو اختلاف در طرح مساله – ارزیابی ونتیجه ګیری وجود دارد وخواهد داشت . من تاهنوز در ارزیابی هایم روابط تز- انتی تز و سنتز را نمیتوانم از دیده بدور نګهدارم .
من به چند نګته اشاره مینمایم :
یک- یاد استاد موسی توانا را ګرامی میدارم – با استاد موسی توانا و شخص استاد برهان الدین ربانی بیشتر از ده جلسه در حضور چند انسان دیګر نشست های در مورد افغانستان و رژیم کودتای هفت ثور – نقش شوروی و پیمان وارسا و کومیکان - و آینده آن – استراتیژی وتاکتیک ها – نقش منطقه وروابط پاکستان با ايالات متحده امریکا – اروپا و نقش جهانی در سال ۱۳۵۸ در فقیر آباد پشاور داشته ام . به نظر من آنوقت استاد توانا مسایل را با بسیار درایت مطرح میګرد و در یک جای نقدی بر چګونګی نګرش وبرخورد روزمره من در باره دولت پاکستان و ْضیا الحق داشت . نظر وی برخاسته از تجارب شخصی وی بود و بسیار دقیق بود . وی چند بار با صراحت بمن ګفته بود :
« برادرمهاجر !
اګر در پشاور یا درداخل افغانستان یا در هر جا سخن میګویید بهتر خواهد بود تا در روابط افقی وعمودی متوجه باشید که آی – اس – آی در ګوشه های که دیده نمیشوند ، نفوذ زیاد دارد و نکند خدای ناخواسته برایتان درد سری درست نمایند .»
من از وی سپاسګذارم . خاطرات وتجاربی از فقیر آباد – یوسف آباد – کبابیان – بر تهکال- کوز تهکال – جهانګیرآباد –ارباب رود وــ.....دارم که روزی از روز ها خواهم نوشت . بعد ها با یکی از خویشاوندان استاد توانا - داد ستان یا ثارنوال آقای سید خلیل حیفی آشنا شدم ومدتهاست نمیدانم که آقای حیفی در کجاست ؟ امیدوارم دارای صحت کامل باشد .
در جلسه های آنوقت در پشاور و یا چهار سده استاد خطیبی و استاد عربی نیز حضور داشتند و با یاسر از دور آشنا بودم و میدانستم که چه هوایی داشت . با آقای مولوی قیام الدین کشاف بارها میدیدم در یکی از شب های تابستان ماه سنبله ۱۳۵۸ مورد سو قصد درمنطقه تهکال پشاور قرار ګرفتم وزخم های ګلوله های شل دز باعث آزارم در تابستان میګردید .. بعدن روابطم با آقای مولوی قیام الدین کشاف – مولوی وٍثیق و دیګران تقریبن قطع ګردید واین درسی بزرګی در نیمه سال ۱۳۵۸ برایم بود . بعدن متوجه شدم که من سخن استاد توانا را شنیده بودم اما جدی نګرفته بودم .هفته سوم جدی سال ۱۳۵۸ من از استاد توانا و استاد ربانی خدا حافظی نمودم وراه های ما بازهم دور تر ګردید تا اینکه در سال ۲۰۱۰ در شهر زوریخ حینیکه از هواپیما فرود می آمدم – استاد ربانی در آنجا منتظر بودند – برایش ګفته بودند که باقی سمندر در همین هواپیما هم سفری پیش رو دارد . با استاد برهان الدین ربانی دیدم وتصادفن با آقای امان الله پیمان و آقای سید اسحق ګیلانی وخانم و دخترک نازنین شان سلام وعلیک نموده وآشناشدم و مدتی هم در فرود ګاه دیګران منتظر وی بودند – حال واحوال از استاد توانا را از استاد برهان الدین ربانی پرسیدم – برایم ګفتند که : « استاد توانا به رضای حٍق پیوست »
انا لله وانا الیه راجعون ً ګفتم ولحظه میان ما سکوت برقرار شد . متوجه شدم که همسفران استاد ربانی منتظر شان میباشند و باهم خدا حافظی نمودیم و تاحال بازهم دیګر را ندیده ایم . میګویند دنیا بسیارکوچک است و بیک دهکده تبدل شده است ـ اینکه بازچه خواهیم دید ؟ خدا داند وبس !
همین وخاطرات دیګر !
اما در مورد حفیظ الله امین وشرکا :
من برنامه های حزب « دیموکراتیک خلق » راخوانده ام ونوشته های زیاد از رهبران وکادر های آن حزب راـ آنها خود را مارکسیست – لنینیست – میدانستند –اما به نظر کارل مارکس در مورد احزاب – سازمان ها – ګروه ها واحزاب آنچه خود شان می ګویند تعیین کننده نیست –بلکه پراتیک شان تعیین کننده و معرفی کننده شان میباشد .
من حفیظ الله امین را یک یک فرد ی میشناختم که خود را سوسیالیست میګفت و در عمل فاشیست بودـ از اینرو او برایم سوسیال فاشیست بود و دشمن سرسخت سوسیالیسم . همانطور دولت شوروی آنوقت دولت ای بودکه داد از حزب کمونیست و جامعه کمونیستی میزد وعملکر د آن حزب در جامعه شوروی و دنیا در برنامه و تیوری – برنامه سرامایه داری دولتی بود وهمه برخورد های آن حزب برخورد ضد سوسیالیستی بود. از اینرو من براین باورم که برای شناخت دقیق ازحفیظ الله امین یا دولت ورهبران کریملن بایست دقیقن باز نګری نمود و خود را از زیر بار تبلیغات اردو مخالف سوسیالیسم جدا ساخت تا به شناخت دقیق تر رسید.
در مورد استالیڼ :
من برخلاف هزاران نویسنده و متفکران و روشنفکران جناح های ګوناګون چپ وراست – یوسف استالین را کماکان بلشویک میدانم و باور دارم که استالین در جنګ دوم جهانی ٍثابت ساخت که میان وی و فاشیسم – میان وی و هیتلر وموسولینی و فرانکو فاصله بسیار عمیق وجود دارد ـ استالین با روزولت وچرچیل نشست چه در یالتا چه درکنفرانس تهران و برای شکستاندن کمر فاشیسم نقش بزرګ تاریخی ایفا نمود ـ
اګر این را نادیده بګیرم – یقین داشته باشید با کارهایی فکری که فاشیستها ایتالوی و جرمنی در افغانستان نمودند و بنیادهایی بوجود آوردند تا بخشهای از مردم افغانستان را آریایی ثٍابت نمایند و با آریا بازی تا هنوزهم عده ای سرګرم اند – عده زیادی در خط آشکار فاشیستی قرار میګرفتند – شما همه روزه تبلور افکارفاشیستی را در میان برخی از روشنفکران در افغانستان میبینید وعملکردهای فاشیستی رادیدید .
در صورت ایکه استالین – جامعه شوروی را برضد فاشیسم رهبری نمیکرد و یارانی مانند جورج دیمتروف در کنار خود نمیداشت – دولت افغا نستان درسال ۱۹۴۵ یا ۱۹۴۶ فاشیسم را پذیرفته بود و درسطح دولتی با برلین روابطی وجود داشت .
من هرګزبا هیچ انتی کمونیست برای یک ٍثانیه هم اګر شده باشد – در مورد استالین – وکمونیستها وسوسیالیستها وانارشیستها همنوا نخواهم بود- استالین یک انسان انتی فاسیست بود – هر انسان تا زمانیکه زنده است وعمل مینماید –اشتباه میکند و استالین از این قاعده مستثنی نبود- فقط آنکه مرده است – اشتباه نمیکند – چون در مرک نمیتوان عمل کرد !
در جامعه شوروی شخص بریا و صد ها جنایت کار دیګر دست به جنایات بیشماری زده اند که بایست مورد بازنګری وتحقق قرار ګیرندوشکی نیست که پای ستالین را نیز در این محاسبات کشیده اند ومیکشند .
شناختی که من ازدولت ها و متفکرین وفلاسفه طرفداردولتهای جامعه غربی دارم – اینست که جنګ سرد را از سال ۱۹۱۷ شروع کردند و تا اینکه فاتحه شوروی در پایان قرن بیستم در افغانستان خوانده شد و هم اکنون ناتو رسمن در افغانستان خود را فاتح جنګ سرد میداند ـ ګرچه چرچیل بارها ګفته بود که ما « خوک غلط را کشتیم –باید خوک اصلی را میکشتیم » یعنی :
با فاشیسم هتلری باید کنار می آمدند و برضد استالین متحد می شدند !
درمورد خداداد وخلقی بودن و مغولیسم!
درمورد مغولیسم من عجالتن بحثی نمی نمایم – زیرا سید عسکر موسوی قبلن در اینمورد در کتابش بحث نموده است وتز مغلول بودن مردم هزاره را به نقد کشیده است – اما از جنبش نسل نوهزاره و مغل پارتی و جنرال موسی خان وفعالیت هایشان زمانی که در پاکستان زندګی زیر زمینی مانند صدها انسان دیګر داشتم – مطالبی میشنیدم .
وجوه مشترک همه فراکسیون های « خلقی » حزب « دیموکراتیک خلق» به نظر من باید در پایه ومنشا طبقاتی پیش مدرن – روستایی و قبیلوی شان مطالعه ګردد- آنهاییکه از شهر وتمدن بدور زندګی نموده بودند و همه عمر را در تاریکی بسر میبردند – و«زندګی نوین » تره کی را طوطی وار از بر داشتند و در چارچوب نظامی مطیع وفرمان بردار تربیه شده بودند - وقتی یکباربه قدرت رسانیده شدند – خواستند با تکیه برقدرت و زور همه مخالفین خود را تصفیه خونین نمایند وشعار انقلاب وضد انقلاب را سردادند و ګفتند که بیطرف یعنی بیشرف !
من شخصن دراواخر سال ۱۳۵۶ از جرمنی بسوی افغانستان رفتم – در تهران رسیده بودم ومصروفیت داشتم که کودتای هفتم ثور۱۳۵۷ در افغانستان شد . من در ماه جوزای ۱۳۵۷ بسوی کابل رفتم ـ دراواسط ماه سرطان سال ۱۳۵۷ به عسکری فراخوانده شدم و در مطبعه وزارت دفاع ملی به مثابه حروف چین در بخش طبع حروفی مصروف شدم ـ من را یک سال به حزب شان و جلسات شان دعوت نمودند ومن خود از دکتران مجرب وزارت دفاع و شفاخانه ۴۰۰ بستروشفاخانه نمبریک یا قوای مرکز تصدیق داشتم که غیر مخارب می باشم و در جلسه ها شرکت نمی نمودم ومعمولن درکلنیک عکسری به بهانه معالجه رسمن بیرون میرفتم وګویا سرک هارا ګز مینمودم .
آن زمان آمر مطبعه عسکر مورګن شینواری بود و آمرسیاسی در مطبعه هم شهید ثنا الله زلال و رییس امور سیاسی وزارت دفاع هم اقبال وزیری نام داشت –
من همه روزه سخنرانی های حزبی را از ورای امواج رادیو وتلویزیون هم میشنیدم وهم میدیدم و هم میخواندم و هم از مارشها از یک طرف تا طرف دیګر شهر و جاده ها خبر میشدم . من می دانستم که آنچه لنین ګفته بود و آنها میکردند- با همدیګر هزاران فرسخ فاصله داشت .
من یکسال واندی حاکمیت حفیظ الله امین را با ګوشت وپوست و مغز استخوانم تجربه نموده ام ومیدانم که نه حفیظ الله امین – مارکسیست – لنینیست بو د ونه جنرال خدایدادونه رهبری آن حزب بویی از سوسیالیسم علمی برده بود ندـ تمام عملکرد آنها دشمنی آشکار با سوسالیسم علمی بود- دشمنی با مارکس ولنین بود- رهبری شوروی هم رهبری ضد کمونیستی بود .
این برداشت من است .
در مورد ګلبدین :
ګلبدین
روح هیچ کسی درروح ګلبدین حکمتیار حلول نکرده است و نمیکند ـ شما بهتر میدانید که ګلبدین در آوان کودکی در قشلاق امام صاحب زندګی میګردـ روان شناسان براین باوراندکه شخصیت انسان در دوران کودکی شکل میګیرد . اینکه خانواده پدری ګلبدین از نواحی غزنی مانند خانواده ناشر ودیګران برپایه سیاست ماکیاولیستی دولت های افغانستان به سمت شمال انتقال داده شده اند – اینهم برکسی پنهان نیست ـ ګلبدین حکمت یار یک فردیست که مردم وی را تا هنوز جز ناقلین میدانند ـ
اما متوجه هستم که پدر فرهاد دریا - ناشر هم از همان غزنی به قندوز انتقال داده شده بود و هزاران فرق میان فرهاد دریا-ناشر وګلبدین وجود دارد .
همانطوریکه زلمی خلیل زاد جز ناقلین بود منتها در سمت مزارشریف – بلخ !
این منشا وموقعیت اجتماعی ګلبدین ونظریات و دیدګاهایی که وی با آشنا شد ُ،بایست مورد نقد قرار ګیرد ـ برداشت ګلبدین از کمونیسم – برداشت وی از اسلام اګرمورد نقد قرار نګیرد ، شاید زمانی دیګر ګلبدین دیګري بوجود بیاید همانطوریکه جامعه تاهنوز امیرعبدالرحمن را – محمد ګل مومند را نقد نکرد و آن تفکر ونګرش وعملکردها به اشکال دیګر درجامعه به شکل تراژیدی تر تکرار میګردد. .
وقتی ګلبدین را در حربی ښونځی یا مکتب حربی شامل ساختند – این هم برمن پوشیده نیست . اینکه در مکتب حربی شاګردان صنوف دوازه یا یازده بالای برخی از کو دکان ناتوان ونابلد صنوف هفتم وهشتم چه بلا هایی می آورده اند – این هم در جامعه تا حالا پوشیده نیست – اما سخن ګفتن در مورد این مشکلات ومعضلات تابو یا ممنوع است ـ يک بخش شخصیت فردی ګلبدین در نابسامانی های حربی ښونځی در مهتاب قلعه چهاردهی – نزدیګی های انچی باغبانان شکل ګرفت – عقده های روانی ګلبدین برایم قابل شناخت ودرک است – من در چهاردهی زمین
بدنیا آمده وپرورده شده ام و زشتی ها وخوبی های جامعه خودم را میشناسم . در چهاردهی زمین همه ساله بعد از فصل ګندم درو ی عروسی ها شروع میشد و شبانه در آخر هفته ها ا صدای دهل از دور به ګوش میرسید – بدون بلندګو ها ووسایل برقی ـ همه مردم چهاردهی شناختی از کریم شوقی- خلیفه زمان – بیلتون و خلیفه دری و ماشینی و ساز وآواز فلکلور یا محلی داشتند – درهمین شب های عروسی برخی انګشت شمار از شاګردان از لیسه حربی فرار میکردند و در عروسی ها دیده میشدند – ( من در مورد ګلبدین خود سانسوری مینمایم .......- نه از ترس ویا بیم بلکه بخاطر دیګری .....)
در این جا نیز شخصیت ګلبدین به شکلی از اشکال شکل ګرفت تا اینکه شکایت در رده بالایی لیسه حربی بلند شد و در زمان پاګذاشتن ازدوره ثانوی به دوره عالی ګلبدین را از لیسه منفک کردند . آصف شور یکی از هم صنفی های ګلبدبن بود ـ ( انفکاک ګلبدین از لیسه حربی بخاطر سیاست نبود چون آنوقت ګلبدین شاګرد سیاسی نبود )

ادامه دارد - بخش یک

جستجو در کابل پرس