Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47131

در حاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

25 آگوست 2011, 15:49, توسط baqi samandar

باقی سمندر
۲۵ رمضان ۱۳۹۰
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱

درباره ګلبدین وـ......

بخش دو
يیوسته به ګذشته

ګلبدین دوباره به امام صاحب رفت . در انوقت ها آدم سرشناس ودرس خوانده در میان خویشاوندان ګلبدین اقای نظام الدین تهذیب بود. اګر اشتباه ننمایم وحافظه ام یاری بدهد – برادر ګلبدین با خواهر نظام الدین تهذیب رسمن نکاح نموده وعروسی نمودند .اینکه بعدن برادر ګلبدین کشته شد یا شهید نمیدانم اما بمن ګفته اندکه :
ګلبدین بعد از مرګ بر ادر بنابررسم ورواج قبیلوی با همان خانم برادرازدواج نموده وامروزه داماد ګلبدین از همان خانم که خواهر زاده نظام الدین تهذیب است در محافل سیاسی حضور دارد .
نظام الدین تهذیب مانند سلیمان لایق ( سلیمان مجددی ) یا مانند شرعی جوزجانی از شاګردان مدرسه ابوحنیفه بودند که درپغمان درس میخواندند. بعد ها همین ها ګرایشهای فکری سیاسی یافتند و به نورمحمد تره کی آشنا یی سیاسی یافتند و جزاین ګروه ګردیده بودند.
در سالهای که ګلبدین از لیسه حربی منفک ساخته شد – بود وباش خانواده اش در امام صاحب بود اما ګلبدین در شهر قندور شامل لیسه شیرخان ګردید .
رفت وآمدونشست وبرخاست ګلبدین با افراد غیر سیاسی بود . ( درمورد صوفی کرنکار من سخن نمیګویم ) من شناختی از انسانهایی در امام صاحب – دشت برچی - پورت یابندر قزل قلعه یا شیرخان بندر و قندوز وپلخمری داشتم ودارم .
همچنان در لیسه شیرخان بندر با هم صنفی های ګلبدین نیز اشنا بودم وتاهنوزهم یکی از هم صنفی هایش را میشناسم . دراین شکی ندارم که ګلبدین دردرسهای مکتب لایق بود و دوصنف را در لیسه شیرخان در یک صنف خواند و از صنف نهم به صنف یازدهم رفت وصنف دهم را امتحان داد .
یکی ازجوانان سیاسی در آن روز هادر شهر قندوز اکر فراموش نکرده باشم – داود کرنزی نام داشت ـ داود کرنزی نسبت به برخی جوانانی که تمایل به جناح پرچم حزب« دیموکراتیک خلق » داشتند – یک سروګردن بالا تر بود . فکر مینمایم که داشتن روابط نظام الدین تهذیب با ببرک و سلیمان لایق واینها بایست درجلب ګلبدین در سطح هواداران پرچمی نقشی ایفا کرده باشد.
ګلبدین در سیاست ګام ګذاشت :
ګلبدین دنباله رو داود کرنزی در قندوز بود ـ داود کرنزی تا هنوز زنده است و سلامت میباشد وامید وارم که خاطراتش را از آن دوران نوشته باشد یا بنویسد .
فرد دیګری که در قندوز زندګی میکرد ونمیدانم که حالا چه کاره است اما باری رییس بلدیه کابل بود – نامش محمد کریم ایماق است . کریم ایماق باید بداند که ګلبدین در قندوز چه نوع سیاستی را علاقمند بود .
شاګردان لیسه شیرخان درسالهای چهل خورشیدی ګلبدین را میشناختند . از اینرو من نمیتوانم وجه مشترک بین ګلبدین و استالین بیابم .
استالین یک بچه کفاش یا پینه دوز بود که پدرش نامش را یوګا شویلی یوسف مانده بود و در زمان تزاری از آنجاییکه دوازه بار به اعدام محکوم شده بود – رفقای حزبی اش به وی لقب استالین یا فولادین را دادند –
در زندګی یک بچه پینه دوز ګرجی که در تفلیس پیدا شده است و درکوه قاف یا قفقاز ګشت وکذار نموده است – با زندګی یک بچه روستایی در امام صاحب من نمیتوانم وجوه مشترک بیابم .
در سال ۱۹۵۳– یکی از نویسندګان و اشخاص بسیار شریف و ظریف در بغلان اعلان فاتحه پخش نموده بود :
بدین عنوان :
«( م ـ َع – چ ) به نسبت وفات کاکای خود یوسف به اطلاع دوستان میرساند که فاتحه روز پنجشنبه در مسجد جامع سرک ۴ بغلان ګرفته میشود . شرکت نمودن دوستان وخویشاوندان در مراسم ختم قران کریم و فاتحه روان کاکایم یوسف را شاد میګرداند »

عده ای زیادی که شاد روان (م- ع-چ ) میشناختد در فاتحه شرکت نموده بودند وګمان میکردند که واقعن فاتحه یوسف کاکای وی میباشد . زنده یاد غلام علی آیین به ( م- ع – چ ) ګفته بود که :
کدام کاکایت یوسف نام داشت وجنازه اش را درکجا خواندند ؟
به ګوش وی ګفته بود :
مګر یوسف استالین را نمی شناسی که از جنازه اش میپرسی ؟
دردا ودریغا که من بادستان خودم جسد شاد روان (م- ع – چ ) را در دریار غربت آوانیکه دربسا از دشتها و کوهستانهای افغانستان طالبییسم بیداد میکرد – در سرزمین آی در آسیای میانه به خاک سپردم ـ
( م- ع – چ ) نه کمونیست بود ونه مارکسیست – لنینیست ونه عضو کدام حزب وسازمان سیاسی ـ
هرباری که محمد ظاهر به سمت شما ل میرفت و میګفتند که برای شکار رفته است – ( م- ع- چ ) به شکلی خودرا به نزد شاه میرساند ودر ملای هام برای شاه میګفت :
شین ای شکار را در کار بګذارو اینجا برای کار بیا !
باری نجیب الله رییس «حزب وطن »از وی پرسیده بودکه :
نظر شما در مورد تغییر نام وخط مشی حزب ما چه باشد ؟
برایش ګفته بود :
وطن را ګورستان ساختید و سر مرغ ای که بی وخت آذان بدهد از زدن است !
بلی !
زمانی نسلهای دیګر – برداشتهای دیګری از استالین داشتند وحتی در بغلان برایش فاتحه ګرفته بودند !
اګر ستالین کمر هیتلر را نمی شکستاند ودر شکست تاریخی فاشیسم سهم تاریخی نمیګرفت خد ا میداند که تا حال چند ملیون نفر « حیل هیتلر یا هیتلر مقدس میګفتند »
اما حالا روزګار دیګریست !
ګلبدین را با استالین تشبیه میګنند!
کلبدین وقتی از لیسه شیرخان در قندوز فارغ شد – به کابل رفت و پذیرش در فاکولته انجنیری ګرفت .
در سال ۱۳۴۸ با دیګران آشنا شد و رفت وآمدش در خانه ای در نهر درسن شروع ګردید .
نهر درسن در نزدیکی های فابریکه خواجه ملا یا فابریکه حجاری ونجاری خواجه ملا در ساحه دهمزنګ چهاردهی کابل است .
همسایه های نزدیک همان خانه یکی خانه آقای خانه رویا بود که در انتشار جریده پامیر در بلدیه نقش داشت – یکی هم خانه عبدالاحد خان کرزی که برایش رییس شورا میګفتند و دیګری هم خانه غلام حضرت خان کوشان بود که دررادیو کابل کار میکرد .
وقتی ګلبدین دران خانه سروکار ورفت وآمد یافت – دیګر آن ګلبدین سابقه نبود و ګویا سیاسی شد و فعال سازمان جوانان مبارز اسلامی !دیګر ازروابط وضوابط با نظام الدین و سلیمان لایق هم در ملای عام هیچ ګپی وجود نداشت .
خود شما حدیث مفصل این شخصیت را در جریان تکامل اش از کودکی تا ناجوانی های پی درپی وبعدی اش ببینید !
دردهه پنجاه که محصل صنف اول فاکولته انجنیری بود – در کشتن یک انسان محصل بنام سیدال سخندان که از فعالین جریان شعله جاوید بود - ګلبدین سهم ګرفت – سیدال سخندان سومین قربانی جنبش متعلمین ومحصلین وروشنفکران در دهه چهل وپنجاه خورشیدی در کا بل است که نامش تا جنبش متعلمین ومحصلین وجود داشته باشد –بایست سر زبانها باشد واز خاطره ها زدوده نشود.
زادګاه سیدال سخندان درولایت لوګربود- پدرش راننده موتر بود و سیدال شعر بزبان پشتو میسرودـ شعر هایش بنام های :
بزګره تا ته وایم دا بیکاری تر سو
– دا بیګاری تر سو
ته کوی کار مدام پردی دشتو باندی
ته ګا‌ٔ‍‍ږی زیار مدام
په دی دشتوباندی

یا شعر دیګرش
په پلاس او په انبور د استثمار پاره پاره کړه
شابه شابه ای کارګره خپل ایمان غیرت ښکاره کړه

خط فاصل میان ګلبدین و سیدال را روشن تر میساخت .
سیدال هم پشتون بود و ګلبدین هم پشتون بود . منشا طبقاتی شان ممکن شبیه بود ه باشد ولی موضع طبقاتی وموقف طبقاتی شان از همدیګر فاصله داشت – از همین رو ګلبدین راګلبدین – دیګرساختند .
در فاتحه سیدال سخندان شخصیت های سیاسی جامعه به شمول میوند وال شرکت نموده بودند اما حکمت یار را آقای صدراعظم موسی خان شفیق از زندان رها ساخت و وی به دامن پروفیسور ذوالفقار علی بوتو قرار ګرفت – بعد از این شخصیت وی – شخصیت مرموز تری شدـ
عقده های دیرینه در ساختن ګلبدین نقش بسیار دارد ـ برای ګلبدین پناه بردن به اسلام همانقدر ابزاری است که پناه بردن به زیر سایه سلیمان لایق یا نظام الدین تهذیب – ابزاری بود ـ
ګلبدین نیاز به تبارز شخصیت دیګر دارد وجدالی میان ضمیر آګاه وناآکاهش تا پایان عمرش باوی خواهد بود.
از سه شهید جنبش متعلمی ومحصلی وروشنفکری درکابل سخن ګفتم :
یکی حسن جان بود که در روز سوم عقرب ۱۳۴۴ درمقابل پارلمان کشته شد.
حس جان از شور بازار بود .

یکی اصیل بود که بروز ۲۳ ثور در لیسه ابن سینا بزور غند ضربه دولت ظاهر شاه کشته شد .
یکی هم سیدال سخندان بود که با توطیه دولتی و به همیاری ګلبدین کشته شد و از کشتن سیدال به بعد مسیرجنبش روشنفکری افغانستان دګرګون شد .
بعدن کودتای ۲۶ سرطان شد وبخشی از جنبش محصلی وروشنفکری زیر زمین رفت و توطیه حزب مردم یا پیپل پارتی برهبری ذوالفقار علی بوتو بهترین ګل های سر سبد جنبش سازمان جوانان اسلامی را در ۲۶ سرطان ۱۳۵۳ با نظر ګلبدین به جنګ وبه زندان کشاند و سرانجام در پلچرخی توسط ډژخیمان حفیظ الله امین- اسدالله سروری وعبدالله به شهادت رسانیده شدند و میبینیم که از همان ګلبدین چه ساختند و افغانستان تاحالا چګونه در میان آتش وخون بسر میبرد.
آقای پرویز بهمن !
یک هزار سینه سخن دارم . من ګلبدین را مانند کف دستم میشناسم . ګلبدین یک مستبد ودارای مریضی روحی است – جایش تیمارستان است – بعداز آن محکمه بخاطر جنایاتی که مرتکب شده است.
جنرال خدایدا فکر مینمایم که در وزارت مبارزه برضد مواد مخدر – افکار مخدر ضد خلقی خود را پخش میکند ـ
ګلبیدین نشان داد که بخاطر قدرت با همان آصف شور چګونه تار دواند وچګونه با شهنواز«خلقی » در یک کودتا شرکت نمود .
ګلبدین بخاطر منافع پاکستان قراربود با حفیظ الله امین دریک دولت بعد از انکه تره کی از هاوانا برګشته وکشته شده وپنج تابوت از ارګ بیرون شده بود – شرکت نماید – اما کاکی – بی پیش دستی کرد و ببرک رابه اریکه قدرت رسانید و«تواریش »ها افغانستان را حما م خون ساختند ودرفش اتحاد شوروی یارچه پارچه شد و جنرال خدایداد ها از موضع « مرګ برامپریالیسم امریکا » در موضع اميریالیسم امریکا وناتو افتیدند .
ګلبدین بنام اخوان المسلمین شناخته میشود و بزرکترین خیانت وجنایت را مرتکب شد که حال همه انسانهایی که با مطالعه سر وکار ندارند – همه جنایات را بنام اسلام میخواهند بدانند .
یک جناح با جنایت خود بزرګترین جنایت را برمردم افغانستان از موضع انجام داد که در نتیجه بنام سوسیالیزم ومارکسیسم و لنینیسم میخواهند ختم نمایند
جناح دیګر جنایت را انجام داد که بنام اسلام میخواهند ختم نمایند
جناح حاکم و حامیان جهانی اش جنایات روزمره خود را بنام دیموکراسی میخواهند ختم نمایند !
من میدانم که از مارکسیسم – لنینیسم
ازاسلام عرفی وسیاسی و اخوان المسلمین
از دیموکراسی
در افغانستان همه تشنګان قدرت تا هم اکنون استفاده ابزاری نموده اند.
من ارزو دارم تا یکروز – طرفداران مارکس حساب جنایت کارانی را که بنام مارکس مرتکب جنایات شده اند. به کف دست جنایت کاران بدهند
طرفداران اسلام حساب جنایت کارانی ای راکه بنام اسلام مرتکب جنایت شده اند – به کف دست جنایت کاران بدهند
همچنان طرفداران دیموکراسی حساب جنایت کاران ودشمنان دیموکراسی را که بنام دموکراسی مرتکب جنایت شده ومیشوند، به کف دست جنایت کاران بدهند
و سرانجام در افغانستان مردم به چنان درجه رشد وآګاهی و آزادی برسد که دیګر هرګز فریب نخورد .

یار زنده وصحبت باقی .

جستجو در کابل پرس