Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47134

در حاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته

25 آگوست 2011, 20:21, توسط baqi samandar

باقی سمندر
۲۵ رمضان
سوم سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱ میلادی

سلام به همه خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به آقای پرویز بهمن !

نبشه شما را که با زیبایی خاص ووقت کم منتشرګردید ، هین چند لحظه پیشتر خواندم . شما درمورد استالین نوشته اید و بنام سمبول جنایت از وی یاد کرده اید – من بشما به هیچ وجه همنظر نیستم ـ من کتابهای زیادی از روی مدودوف – اقا بکف – امی نایت را نیز خوانده ام- سخنرانی خروشچف را نیز در مورد ستالین خوانده ام و بسا از نوشته های خرد وبزرګ دیګری راهمچنان . اینکه نه تفسیر رسمی کمونیستهای چینایی را درمورد خروشچف را نیز درسالهای ۱۹۷۲ -۱۹۷۳ خوانده بودم آنها باشد بجای خودشان .
خواندن کتابهای برضد استالین مرا واداشت تا هجده جلد آٍثار کلیات یوسف استالین و کلیات لنین و نوشته های سرسخت ترین رقیب حزبی استالین یعنی لیون تروتسکی را نیز بخوانم – اسناد محاکمات کمونیستها را درماسکو نیز خواندم اما درهیچ اثر استالین من نشانه ای نیافتم تا مستقیم یا غیر مستقیم دلیل برجنایت ودست داشتن وی به جنایت نماید .
حزب کمونیست شوروی ( بلشویک ) از خود دارای تجارب زیادی بود وشکی ندارم که همه تجارب را نمیتوان مثبت خواند یا منفی .
حزب کمونیست ( بلشویک ) شوروی دارای کمیته مرکزی و تصمیم ګیری های دسته جمعی ومسولیت فر دی بود اما شما خود تان مینویسیدکه حزب اسلامی حکمتیار مبتنی بر تصمیم ګیری فردی است . میان تصمیم ګیری جمعی وفردی میان جهان بینی استالین و ګلبدین من فرق قایل میباشم. مقایسه ګلبدین با استالین رامن صحیح نمیدانم .
ستالین از ۱۹۲۳ تا سال ۱۹۵۳ یعنی سی سال تمام در مبارزه درون حزبی وبیرون حزبی قرار داشت . من درمورد کشتارګاه های سایبریا نیز زیاد شنیده وخوانده بودم اما میتوانم بنویسم که ارزیابی از استالین بکلی یک امر جداګانه است ومیباشد .
شما نمونه های زیادی از مطلق ګرایی ګلبدین را بیان داشته اید وشاید ده انسان دیګر هم بیان داشته باشند . تصمیم ګیری فردی منتج به مطلقیت و استبداد میګردد
من برایشما از تابستان سال ۱۳۵۸ چند خاطره ای را از پشاور( یوسف آباد )بنویسم .
دفتر تنظیم و دعوت جمعیت اسلامی افغانستان در یوسف اباد موقعیت داشت . دفتر حزب اسلامی در فقیر آباد .
من با دوستانی در خانه تنظیم ودعوت جمعیت اسلامی افغانستان مهمان دفتر بودیم وجلسه های ما با وقفه ها با استاد توانا و استاد ربانی درمواقع خاص ادامه می یافت .
یک روز بعد از نماز دیګر سه نفر در دفتر آمدند و جویای احوال یک عسکر شدند – انوقت هر عسکری که از قطعه عسکری فرار مینمود – وخود را به یکی از دفاترو یا مجاهدین جمعیت معرفی مینمود – نامش ثبت کتاب میګردید وبرایش یک ورقه سبز بنام ترخیص از عسکری میدادند . مسول تنظیم دعوت بنام استاد مشفق یاد میګردید – انجنیر ایوب نام هم با روابط جمعیت اسلامی در آن دفتر ګاه ګاهی می آمد .
سه نفر که آمده بودند یکی شان مشفق را مصروف ساخته بودند و دوتن دیګرشان به اطراف حویلی نګاه میکردند ودقیق به هر طرف چشم می انداختند .
من در کنج صفه تماشا میکردم – نیم ساعت بعد از جستجوی کتابها انها خدا حافظی نمودند وګفتند که کسی راکار دارند – در انجا نیست .
انها رفتند .
بعد از نماز خفتن یکبار صدای انفجار بګوش ما رسید . ما همه در روی صفه نشسته بودیم . نمیدانم چکونه شد که من چراغ هاراخاموش کردم و همه راګفتم دردون خانه در زیر کلکین هموار بخوابند – یا پروت نمایند .
در دیوار جمعیت اسلامی فقط یک تفنګ شکاری دومیله ساخت دره وجود داشت وبس .
استادموسی توانا ریش سفید بود و سایرهم وارخطا شده بوندـ باردیګر انفجار رخ داد و چره ها در داخل اتاق ها شیشه ها را شکستاند .
بګذریم از اینکه من چه کردم .
یک جوان که فکر مینمایم از لغمان بود ووی را طارق میګفتند با پاهای برهنه از کوشه حویلی به دیواربالا شد و از خانه رفت.
نیم ساعت بعد استاد برهان الدین ربانی با دونفر دیګربه دفتر آمدند و بعدن چند نفر پولیس امنیتی پاکستان بنام سی آی دی و افرادی از سپیشل برانچ بعد از رسیدن استاد ربانی همچنان آمدند.
باچراغ های دستی روی حویلی را پالیدند و بیرون راهم چنان .ګلید های بم دستی را یافتند . تحقیقات کردند و رفتند تا فردا بیایند .
استاد ربانی از مشفق پرسید :
« چه خبرها بود ُ اندکی ګزارش دهید مارا »
مشفق ګفت :
«یکنفر از دفتر حزب آمده بود و جویای یافتن خویشاوندان شان بودند و دونفر دیګر یاورشان بود »
آن زمان استاد ربانی ګفت :
شما ګفتید – ما نشنیدیم و شما هم هیچ ندیده اید . اینموضوع را خاموش بګذارید .
ګوشهایم جرنګ کردکه چه روزکاریست . استاد توا نا بمن ګفت :
برادر مهاجرم !
من بشما نظر خود را کفته ام ـ شما متوجه جان خود باشید.
من دقیقن دانستم که چه اتفاق افتیده بود و پالیدن عسکر یک بهانه بود و انفجاردادن خانه را میخواستند برنامه ریزی نمایند .
فردا همان طارق نام برایم ګفت :
که کلبدین چه انسانهایی را در کنر و پنجشیر به سوی کشتن سوق داده بود وچګونه بنام جنرال مستغنی اسناد ساخته بود وچګونه پیپل پارتی بنام جنبش اسلامی از دولت پاکستان اسلحه ګرفته بود و یکصدمیل را به ګلبدین سپرده بودند و بخشهای دیګر راخود پیپل پارتی برای حزب خود ګرفته بود ، اما اسناد همه را ګلبدین امضا نموده بود .
چګونه در پاراچنار افرادی راکه برای وحدت بخشیدن جمعیت اسلامی وحزب اسلامی تلاش ورزیده بودند و حرکت انقلاب اسلامی را بوجود آورده بودند تامساله رهبری فردی رابه مولوی محمد نبی محمدی بسپارندواز کشاګش دیګران بکاهند ُ، افراد فرکسیون ګلبدبین کشته بودند و بسوی کابل رفته وبه حفیظ الله امین پیوسته بودند .
همو طارق بسیار شکایت ها داشت .
هم چنان بخاطر دارم که مولوی محمد یونس خالص ومولوی دین محمد چګونه علل جدایی شان را ار فرکسیون ګلبدین بیان میداشتند وهمیشه عزیزالرحمن الفت را شاهد مدعای خودش داشت. مولوی خالص میګفت صد ها راز دیګر رامولوی جلال الدین حقانی میداند اګر هروقت بخواهی میرویم آنجا وبپرس !
یه نظرمن این همه تجارب در ۴۲ سال اخیر نشان میدهد که ګلبدین حکمتیار عقده خود خواهی – عقده خود کم بینی وعقده حقارت دارد . این همه عقده ها دست بدست هم داده و پولهای باد آورده ای آی آی – شیخ های عرب وعجم و روابط ګسترده با آی آس آی و جنایت کاران منطقه تشکیلات مرموزی را سروسامان داده است که افرادش مانند قوماندان زرداد ها اند .
اګر یک تیم کاری بتواند فعالیت ها وجنایت های ګلبدین را بنام خودش بنویسد – بازهم کم است ، من بخاطر دارم که ناشر الصبح در هالند حلیم تنویر نام داشت وګویند که درکنار خرم در کابل قرار ګرفته بود – همان تنویر در الصبح بارها برضد حکمتیار نوشته بود.
من در پایان بازهم مینویسم که :
ګلبدین حکمت یار یک موجود خاص برای خودش است و با هیچ کس قابل مفایسه نیست .
ګلبدین باید افشا ګردد- تجرید ګردد – وطرد شود و هزاران انسان وی را محکمه نمایند وبه کیفر اعمالش برسانند ،
یار زنده و صحبت باقی .

جستجو در کابل پرس