در مهاجرت برای گریز از دلتنگی غربت ، یک بوتل ودکا علاج درد است و خود بزرگ بینی و اتساع دماغ و پرواز پندار از عوارض اینگونه مخدرات است . بر عکس حشیش که خاموشی و ترس و قلندری را با خود دارد . افراد زیادی اند که هزیانات پس از تخدیر شان را نشر نیز میکنند چون فکر میکنند که همه کور و کر اند . به باور من اینگونه اعمال فبیح است و زوال فرهنگی . جلال آل احمد با نیما هم خانه و خویشاوند بودند . جلال نوشته ای دارد بنام « مشکل نیمایوشیج » جلال میگویند هربار که نیما مصرف تریاک را زیاد میکرد قیل و قال راه می انداخت و دور خودش چرخ میزد . داخل اتاقش میرفتم میگفتم باز چه مرگت زده است نیما ؟ یک دوسیه نوشته هایش را می آورد برایم تا بخواند . جلال آل احمد بیشتر کارهای نیما را میگفت « بدعت » است . دوستان لطفاً « مشکل نیما یوشیج » از جلال آل احمد را بخوانند حتماً . حالا جناب ناتور و شاعران پایان تنه ای ازین قماش ، تا دیر نشده تنبور یاد بگیرند بهتر است تامشغله ی بی آب و نان شاعری . هنوز هم سری وخت است .
در مهاجرت برای گریز از دلتنگی غربت ، یک بوتل ودکا علاج درد است و خود بزرگ بینی و اتساع دماغ و پرواز پندار از عوارض اینگونه مخدرات است . بر عکس حشیش که خاموشی و ترس و قلندری را با خود دارد . افراد زیادی اند که هزیانات پس از تخدیر شان را نشر نیز میکنند چون فکر میکنند که همه کور و کر اند . به باور من اینگونه اعمال فبیح است و زوال فرهنگی . جلال آل احمد با نیما هم خانه و خویشاوند بودند . جلال نوشته ای دارد بنام « مشکل نیمایوشیج » جلال میگویند هربار که نیما مصرف تریاک را زیاد میکرد قیل و قال راه می انداخت و دور خودش چرخ میزد . داخل اتاقش میرفتم میگفتم باز چه مرگت زده است نیما ؟ یک دوسیه نوشته هایش را می آورد برایم تا بخواند . جلال آل احمد بیشتر کارهای نیما را میگفت « بدعت » است . دوستان لطفاً « مشکل نیما یوشیج » از جلال آل احمد را بخوانند حتماً . حالا جناب ناتور و شاعران پایان تنه ای ازین قماش ، تا دیر نشده تنبور یاد بگیرند بهتر است تامشغله ی بی آب و نان شاعری . هنوز هم سری وخت است .