Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 46934

شاعران مهاجر يکديگر را « بزرگداشت » مي کنند!

18 آگوست 2011, 23:17, توسط baqi samandar

باقی سمندر
۲۸ اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی

چند شعر از لطیف ناظمی را برای شما در اینجا بازنویسی مینمایم تا شاید آقای ندیم را قلم یا نوکان انګشت رنجه نمودن مقبول افتد وبرشعر شاعر نقدی بنګارش در آورد.
باقی سمندر
شعر هایی از لطیف ناظمی
« باد شمالی وزید و باد جنوبی
جنگل ما را تبار و سلسله ، گم شد
حاصل تحصیل ما بباد فنا رفت
دانش وفرهنگ وعلم حاصله گم شد» ( ناظمی)
« چه شکوه سردهم از رنج آشکاره ترین
از این غریبی و غمهای بیشماره ترین
تو، آشیا نهء بیگا نگان ندانی چیست؟
جهیده قلزم تاریک بی کرا نه ترین
اذان عشق، ز گلدسته ای نمی خیزد
دلم گرفته در این شهر بی مناره ترین
کجاست خندهء خورشید ، بر چکاد درخت؟
کجاست نیلی خا موش پر ستاره ترین؟ ( ناظمی)

هزار بار اگر بشکنند، با ل وپرش
پرنده باز، رهء آشیا نه می گیرد» ( ناظمی)
« بیتو خواهند که « تاریخ مذکر» سازند
این تبار تبر و تیرهء تا تار ترین
ماهرویی ، زپس ابر سیه، بیرون آی
مرد را جز توکجا خوب ترین یار ترین » ( ناظمی)
« به چکه چکه خون من، به ذره ذرهء تنم
دمیده عشق شهر من، تنیده مهر میهنم
کجاست سر زمین من، امید واپسین من
بهار من، یقین من، هوای کوی و بر زنم»
( ناظمی)
این هم زیبا عزلی از لطیف ناظمی

تو میروی و غمت عاشقانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت
به باغ خاطره هایم نشانه میماند
تن صدای تو در هر سرود می پیچد
بلوغ نام تو در هر ترانه میماند
مرا به نام صدا کن به فصل هجرت خویش
همین صداست که در این زمانه میماند
خدای من که چه درد آور است قصۀ عشق
پرنده میرود و آشیانه می ماند

جستجو در کابل پرس