Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47222

اعتراض فرهنگیان ولایت فاریاب به سوء قصد به جان محمد کاظم امینی یکی از نویسندگان این ولایت

29 آگوست 2011, 15:58, توسط baqi samandar

باقی سمندر
۲۹ رمضان سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۹ اګست سال ۲۰۱۱ خورشیدی

سلام به خوانندګان عزیز کابل پرس?
استادم ګفته بود
بدزد در مکه اګر یابی
دیوان ظهیر فاریابی
دیوان ظهیر فاریابی را نیافتم اما متن زیرین را یافتم و به سرعت از یک جایی دزدیدم – اعتراف مینمایم که دزدیدم و پیش از آنکه با پشتاره ګیر بیافتم - منتشرش میسازم وسند دزدی را به همه نشان میدهم تا روان محمد ګل خان مومند- هیتلر- موسیلینی- فرانکو- پينوچه ها در این شب عید نارام تر ګردد !
هرچه بادا باد

امیدوارم که روان محمد ګل مومند ها و یاران باوفایشان در شب عید سعید فطر نا آرام تر و روان ظهیر فاریابی آرام تر باشد ! .

ظهیرالدین فاریابی، ابوالفضل طاهربن محمد ظهیر فاریابی متولد فاریاب بلخ، شاعری توانا بود و در دوران ملوک آل باوند ومحمدبن ایلدگز و قزل‌ارسلان می‌زیست و دارای قصیده‌های شیوا است. وی در سال (۵۹۸ هجری قمری) در تبریز درگذشت .

تاثیر ظهیر فاریابی بالای حافظ
ظهیرالدین ابوالفضل طاهر بن محمد از بزرگترین قصیده سرایان ادب دری است و از سوی سخن‌شناسان و تذکره‌نویسان همطراز انوری شمرده شده است. با این تفاوت که شعر او و شیوه‌اش شیرین و سبکش استوار است،
وقتی دیوان خواجه را ورق میزنیم در می یابیم که حافظ بر ظهیر نظر دارد و در برخی جا ها متاثر ار ظهیر است. میخواهیم این تاثیر پذیری را شعر حافظ به گونه عمیق تر به بررسی بگیریم
باری علامه قزونی در مقدمه معروف خود بر دیوان حافظ می‌نویسد:
«خواجه گویا در قصاید خود غالباً شیوه ظهیر فاریابی را پیروی می‌کرده و معتقد سبک و اسلوب او بوده، چنانکه قصیده او به مطلع:
شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان از پرتو سعادت شاه جهان ستان
ظاهراً به استقبال این قصیده ظهیر است:
گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان ماند به عرصه ارم و روضه جنان
و قصیده دیگر او به مطلع:
و قصیده دیگر او به مطلع:
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
به نحو وضوح به استقبال این قصیده ظهیر است:
در این هوس که من افتاده‌ام به نادانی
مرا به جان خطرست از غم تو تا دانی
قصیده او به مطلع:

سپیده‌‌دم که صبا بوی لطف جان‌ گیرد
چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد
گویا از حیث سبک و اسلوب و نیز وزن به استقبال این قصیده ظهیر باشد:
سپیده‌دم که صبا مژده بهار دهد دم هوا مدد نافه نثار دهد
گو اینکه به همان ردیف و قافیه نیست.» (مقدمه قزوینی، ص قیه- قیو).
تضمین:
حافظ دو مصراع از ظهیر را عینا تضمین کرده است:
ظهیر گوید:
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گرنه بی‌تو نه عینم بماند نه اثرم
حافظ گوید:
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
وگرنه هر دمم از هجر تست بیم هلاک
2) ظهیر گوید:
با کس غم دل مگوی زیرا که نماند
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
حافظ گوید:
غم در دل تنگ من از آنست که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

نگاهي به اوضاع سياسي ـ اجتماعي عهد ظهير فاريابي
سالهايي که ظهير فاريابي ميزيست، دوره پراضطراري است که از برافتادن و اسير شدن بزرگترين پادشاه سلجوقي ـ سلطان سنجر در بلخ وآغاز سورش هاي غزان و ضعف دولت غزنوي آغاز ميشود و با تسلط غزان برمنطقه وسيعي از امپراتوري سلجوقي، نشست و پراگندگي امور مملکت و پارچه پارچه شدن اين امپراتوري همراه است. در اواخر دورة سلجوقي، دولت آنها به چندين پادشاهي مستقل و نيمه مستقل پارچه شده بود؛ چنانکه در خراسان بعد از وفات سلطان سنجر سلجوقي، خواهر زادة او ـ سلطان محمود سلجوقي به قدرت رسيد، ولي قدرت اساسي بدست او نبود ، بلکه بدست مؤيدالدين آي آبه يکي از سرداران نيرومند سلجوقيان وبعداً بدست آيتاخ نامي بود. مؤيدالدين آي آب که سلطان سنجر را از اسارت غزان خلاص کرده بود و بدين وسيله بعد از آزادي او قدرت بي نظيري يافته بود، بعد از وفات او در نيشاپور دستگاهي براي خود فراهم آورد. او در سال 557 هجري سلطان محمود سلجوقي را اسير و کور کرد وبه زندان افگند وخود را پادشاه اعلان نمود و با خوارزمشاه که نو به قدرت رسيده بود، جنگيد و آخرالامر به اطاعت او درآمد. بعد ا زآي آبه فرزندانش: طغانشاه و سنجر تکش خوارزمشاه در سال 595 هجري از بين رفتند.در کرمان و نواحي اطراف آن، بعد از وفات سلطان سنجر، سلسله قاورد، قدرت را بدست گرفتند. اينها از فرزندان قاورد بن اسرائيل سلجوقي بودند ودوازه نفر از شاهزدگان در اين ناحيه طور مستقل سلطنت کرده اند. در شام و نواحي سوريه، فلسطين و لبنان و اردن اعقاب تاج الدوله تتش بن آلپ ارسلان بقدرت رسيد، ساحه وسيعي را بدست داشتند. اما در عراق، آذربايجان ونواحي قفقاز اعقاب محمد بن ملکشاه سلجوقي به حکومت رسيد و به سلاجقه عراق شهرت يافتند که از سال 511 تا 590 هجري در ناحيه بزرگي سلطنت کردند. در سلاجقه عراق براثر آنکه غالباً در کودکي به سلطنت رسيده و در عنفوان جواني پدرود حيات گفته اند، اسير دست امرا و ججاب اتابکان خود بوده اند؛ خاصه که غالب اين تابکان منصب خود را به ارث ميبردند و سلطنت خاصي در سلطنت حمايت شده گان خود که سلطنت حقيقي همان بوده ، تشکيل ميدادند، چنانکه از سال 531هجري به بعد شمس الدين وفرزندان او عراق آذر بايجان را به اسم اتابکي سلاطين سلجوقي عراق در دست گرفته و بعد از انقراض سلسله سلجوقي هم باقي ماندند.
بعد از آنکه خوارزمشاهيان قدرتي کسب کردند، طمع در ولايات ايران بستند و به تدريج بر خراسان و کرمان استيلا يافتند وچون نوبت به عراق رسيد، با طغرل بن ارسلان که تازه سلطنت از دست رفته را بازگرفته بود، جنگيدند و در سال 589 يا 590 هجري ابوبکر قتلغ اينانچ پسر محمد جهان پهلوان که با خوارزمشاه همدست شده بود، آن پادشاه ار نزديک «ري» به قتل آورد و بدين ترتيب دستگاه سلاجقه عراق به چيده شد.»[1]
غير از اينها سلسله اي از سلجوقيها در آسياي صغير(ترکية کنوني) برسر قدرت بودند که نظر به سلاجقه هاي ديگر سلجوقي زياد تر دوام کردند و عاقبت بدست عثماني ها از بين رفتند.
در اواخر دورة سلجوقيان، غير از سلاطين و سلسله هاي ياد شده، کسان ديگري بدست «اتابکان» قدرت داشتند، «اتابيک» لقبي بود که از اوايل دورة سلجوقي به کساني که مأمور تربيت و مراقبت وتمثيت امور شاهزادگان بودند، داده ميشد و اين اتکابکان حمايت آن کودکان را از هر حيث برعهده ميگرفتند وهمين امر به تدريج موجب دخالت آنان در امور ميشد، چنانکه «گمشتگين جاندار» که چندي اتابکي بر کيارق را در زمان ملکشاه کرده بود، بعد از فرار برکيارق از اصفهان از دست امير کر بوغاو فرستاده ترکان خاتون حمايت برکيارق را برعهده گرفت و او را که به اصفهان گريخته بود، در ساوه پذيرفت و به «ري» برد و بر تخت سلطنت نشاند.
اندک اندک عده اي از امارت جويان اين امر را وسيله ارتقا به مقامات عاليه قرار دادند و هريک به بهانه حمايت از يک شاهزاده سلجوقي بساط امارت گستردند.
اغتشاشاتت ممالک سلجوقي بعد از عهد ملکشاه بدسته اي از اتابکان وامراي سلجوقي فرصت داد که هريک در قسمتي از ممالک پهناور ترکمانان سلجوقي علم قدرت برافرازند و دستگاهي براي خود ترتيب دهند، چنانکه ظهيرالدين طغتگين اتابک دقاق پسر تتش بن آلپ ارسلان بعد از مرگ دقاق مملکت او را تصرف کرد وسلسله اتابکان دمشق يا بعدي را که 497 الي 549 هجري سلطنت کردن، تشکيل داد وعمادالدين زنگي بن آق سنقر از غلامان ملکشاه از سال 521 که به حکومت عراق و بغداد منصوب و موصل و سنجار و الجزيره و حران، حلب و بلادشام را متصرف شده بود، تشکيل سلسله اتابکان زنگي الجزيره و شام را داد.[2]
از جمله سلسه هاي مهم اتابکان که در تاريخ ايران، خراسان و عراق شهرت بيشتر دارند و در ادبيات فارسي به سبب داشتن مداحان بسيار و پاره اي از خدماتي که انجام دادند به اتابکان آذربايجان، اتابکان سلغري فارس، اتابکان يزد و اتابکان لرستان مشهور اند. ا زميان دين اتابکان، شمس الدين ايلدگز، محمدجهان پهلوان، قزل ارسلان، نصره الدين ابوبکر، ابوطاهر بن محمد، نصره الدين هزاراسب، سعد بن زنگي از ديگران معروف تر اند.
اگرچه اين دوره، از لحاظ تشتت و پراگنده گي، نبودن پادشاهي بزرگ و قدرتمند وعدم مرکزيت قوي ، نزاع و جنگ داخلي بين شاهزادگان دوره جواني براي انکشاف دانش، هنر و ادبيات نمود. پادشاه و امراي اين عهد از نگاه اقتصادي و امکانات نيز به سلاطين پيشتر(مثل سلطان محمود، سلطان مسعود و سلطان سنجر وملکشاه ...) قابل مقايسه نستند. از جمله اين سلاله ها، سلاجقه عراق و آذربايجان به پرورش شعرا و تربيت آنان شهرت دارندو شاعران و نويسنده گان بزرگي در خدمت آن سلسله بسر برده و آثار خوبي بنام ايشان باقي گذاشته اند. مانند: ظهير فاريابي، اميرعمادي، مجيرالدين بيلقاني، اثيرالدين اخيستکي، ابوالمعاني رازي، قوامي رازي، سيداشرف، احمدبن منوچهر شصت کله وغيره... به هرحال اين پادشاهان و اتابکان آنها با وجود تشتت اوضاع و احوال و نداشتن امکانات زياد، براي تبليغ قدرت شان و رقابت و سيالداري بين خود به ادبيات و دانش به ويژه به شعر مدحي، علاقه وافري داشتند. يان ريپکا مينويسد: « دربار هاي کوچک اميران که به علت رقابت هاي متقابل به ناچار علاقمند تبليغات بوده اند، نشانه نظر مساعد نسبت به شاعران است، خود کامگي ، فقدان کارهاي برجسته، دسيسه هاي درباري و ثروتي که به زور از سوده هاي وسيع گرفته ميشد از يک سو و کاسه ليسي هاي مداهنه هاي ناگفتني، از سوي ديگر، عواملي بود که زمينه مساعدي بريا نشوونماي قصايد ستايش آميز مهيا ميساخت.» [3]
بنابر همين علاقه بود که شعراي بزرگي چون ظهير فاريابي، انوري و خاقاني در اين دوره به ظهور رسيدند و قصايد زيادي را در مدح و توصيف پادشاهان و امرا سرودند و ادبيات فارسي را به تحول و انکشاف رهنمون شدند.

جستجو در کابل پرس