Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47391

معمای تباری افغانستان

5 سپتامبر 2011, 14:15, توسط baqi samandar

به ادامه ګذشته
بخش ششم

حاصل سخن
مدل فدرالی آلمان را که ميتوان در پهلوی مدل امريکا و سويس از مدل های موفق فدرالی جهان به حساب آورد قبلا" کنفدراسيونی بود که به مرور به يک فدراسيون تبديل شدد ونه از قبل يک کشوری با مرزهای مشخص بين المللی که برای حل منازعات شان جبرا" از مرکز فرار نموده و به يک سيستم فدرالی رو آورده باشند. افغانستان امروزی را نميتوان نه از نظر اقتصادی، نه از نظر فرهنگی و نه هم از نظر ترکيب قومی و زبانی با آلمان آن زمان و يا آلمان امروز مقايسه نمود. پيدا کردن يک وجه مشترکی بين افغانستان و آلمان سال ۱۸۷۱ يعنی سالی که اولين پيمانی نظام فدرالى اين كشور به رهبرى بيسمارك (Bismark) گذاشته شد، نيز مشکل به نظر ميرسد. پس نميتوان اين مدل را به افغانستان کار آمد دانست و يا سرمشق و نمونه قرار داد. صرف نظر از اينکه سيستم فدرالى هنوز هم در آلمان به شكل جدال آميز مورد بحث قرار گرفته و مخالفين آن مىگويند كه اگر در زمان بيسمارك سيستم فدرالى براى اتحاد ملى و وحدت شهرهاى خورد و بزرگ به عنوان يك ضرورت پنداشته مىشد، ديگر شرايط تغير كرده و اين ضرورت وجود ندارد.
هند را ميشود از نظر ترکيب زبانی، قومی و مذهبی تا اندازه ای با افغانستان مقايسه نمود. هر چند که اين ترکيب در هند به مراتب پيچيده تر است. اما از نظر سطح اقتصادی و تعليم وتربيه هند به مراتب از افغانستان پيشرفته تر است. فرهنگ هند، فرهنگ صلح، مدارا و عدم خشونت است، اما فرهنگ ما فرهنگ خشونت، زور و انتقام است. با وجود اين امکانات و پيش زمينه های خوب و با وجود رهبران نامدار و شايسته ای چون مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو، که تاريخ افغانستان هرگز همچو شخصيتهای بخود نديده است، ميبينيم هنوز بعد از ۵۰ سال برقرارى نظام فدرالى قادر به حل منازعات قومى، لسانى، مذهبى و.. در اين كشور نشده است و تا هنوز هر سال صدها نفر در اثر بر خوردهاى مسلحانه كه اكثرا" انگيزه مذهبى و قومى دارند جان خود را از دست مىدهند. يکی ازنظريه پردازان نظام فدرالی مِنويسد. " در نظام فدرالى تقسيم كل نظام به واحدهاى كوچك باعث حفظ حقوق اقليت‌ها و باعث امكان همكارى بهتر آنها در اين نظام خواهد شد". اما وقتی اين نظام در عمل در کشوری مانند هند پياده ميشود، يکی از صاحب نظران کشور همسايه ما هند ُ مينويسد: فدراليزم ممکن يکی از ابزار های مؤثر و کار آمد برای مديريريت منازعات قومی و ديگر منازعات اجتماعی باشد. اما فدراليزم منازعات را پراکنده نموده و به ايالات و شهر ها منتقل ميکند. مشکلات جديدی بين اقوام به وجود می آورد، باعث پروراندن همکاری بين گروه های کوچک قومی ميشود، تا اقتدار حکومتهای محلی را بدست گيرند و بالاخره تمام انرژی نيرو های محلی صرف رقابتها و مشاجرات برای گرفتن قدرت ميشود تا برای بهبود سيستم تعليمی، اجتماعی و اقتصادی مردم.
در کشورهای که ثبات سياسی وجود نداشته باشد و وضع اقتصادی آن خراب باشد، انگيزه اقتصادی ميتواند باعث تقويت نيرو های مسلح شورشی که در کشور ما لقب تفنگسالار و يا جنگسالار به آنها اطلاق ميشود، گردد. نظام فدرالی در همچو جوامعی به عنوان يک ابزار کار آمد و خوبی در خدمت اين نيرو ها قرار ميگيرد که در مکزيک شورشيان چيپا به رهبری مارکوس نمونه آن است.
از دو مدل فدرالی ناموفق ديگری که جا دارد تا از آن در اينجا به شکل خلاصه تر ذکر شود، کانادا و نيجريه ميباشند:
در کانادا برگزيدن روش فدراليزم از روز نخست برای برقراری سازش ميان دو گروه قومی با زبان ها و فرهنگ های متفاوت بود که دو بار باهم جنگيده بودند. اما فدراليزم نتوانست همزيستی لازم را ميان آنان برقرار کنند. زياده خواهی يک گروه و برتری جويی قومی ديگر در زمره دلايلی بيشماری اند که اين عدم موفقيت را باعث شده است. مدل های که در افغانستان تا حالا مطرح شده است، تقسيم بندی بر اساس قوميت, زبان و يا تقسيم منطقه بر اساس قدرت های مسلح موجوده بوده است. وقتی در کشوری های مثل کانادا و بلژيک و با اين پيش رفت و تمدن تقسيم بندی ها به اين روش به ناکامی منجر شده است، پس در کشوری عقب افتاده ای مثل افغانستان که يک قوم خود را آقای ديگران و کشور را مايملک خود ميداند و ديگری برای اشغال يک پست بيشتر دولتی حاضر است تا هست و نيست کشور را بر باد دهد و پايتخت کشور را به مخروبه ای تبديل کند, معلوم است که نتيجه چه خواهد بود. و ميبينيم که ناهمگونی بين گروه های مختلف قومی, زبانی و يا مذهبی در داخل خاک يک کشور نبايد حتما" سبب گزينش راه حل فدرالی شود و يا اينکه فدراليزم پاسخی قطعی به جدل هميشگی کثرت و وحدت ميان افراد و جوامعی که حتی با سيستم دموکراسی اداره ميشوند، باشد.
در نيجريه که مردم آن مانند افغانستان به شکل قومی و قبيلوی زندگی ميکند اين نظام عملا" شكست خورده و در جريان ۱۰ سال يعنى بعد از استقلال اين كشور در سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۷۰ باعث قتل بيش از دو مليون انسان در اثر برخوردهاى قومى شد. وابستگی ها قومی و محلی (مرضی که ما به آن مبتلا ايم) در اين کشور چنان است که هر يک از حکومتهای محلی فقط به منافع قومی خود ميانديشد و حس مشترک ملی در آنها وجود ندارد.
نسخه آماده و يکدستی برای همزيستی اقوام و ملتهای مختلفی که در يک کشور زندگی ميکند وجود ندارد. ما بايد با در نظرداشت اوضاع اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور خود راه حلی به اين معضله ارائه دهيم. تقليد کور کورانه از ديگران جز شکست چيز ديگری را به همراه نخواهد داشت.
از ديدگاه من چند شرط لازم الاجرای قبلی برای پياده کردن نظام فدرالی وجود دارد. تا زمانيکه اين شرايط آماده نشود، در جامعه ای که تا هنوز به شکل قبيلوی زندگی ميکند و انسان کشتن و زورگوئی جزء افتخارات آن به شمار ميرود، به فدراليزم که يکی از سيستم های مدرن نظام های دموکراتيک ميباشد، نه جايگاهی وجود دارد و نه سيستم فدرالی باعث وحدت و حل منازعات خواهد شد :
1. ايجاد صلح نه متارکه، صلحی که کانت آن را محو خشونت، دست يازيدن به فعاليتهای صلح آميز غير مسلحانه و سازماندهی مسالمت آميز اعمال غير بشری تعريف ميکند.
2. بلند بردن رفتن سطح دانش، فرهنگ، آگاهی سياسی و شعور اجتماعی مردم
3. بهبود وضع اقتصادی
4. برای تآمين حقوق شهروندی بايد هويت فردی (Individualism) جانشين هويت های قومی، نژادی، قبيلوی، زبانی و عشيروی گردد. تلاشی که مؤسسان قانون اساسی هند در کشور خود به آن دست يازيدند.
5. سکولاريزم: تا زمانيکه يک دولت سکولار در افغانستان به وجود نيايد نه تنها همه پيروان مذاهب حقوق مساوی نخواهد داشت بلکه نه دموکراسی به مفهوم واقعی آن عينيت پيدا خواهد کرد و نه جايگاهی برای فدراليزم پيدا خواهد شد. تا زمانيکه قوانين کشور بر اساس معيار های يک مذهب و يا يک فرقه باشد، بر ديگران ستم شده است و دموکراسی و حقوق بشر پايمال.
من با وصف آنکه قدرت را فساد و قدرت مطلق را فساد مطلق ميدانم و از فساد مطلق دوصدو پنجاه ساله بر کشورام به خوبی آگاهم، بر اين باورم با وصف آنکه تقسيم قدرت به شکل عمودی آن در پهلوی تقسيم قدرت به شکل افقی (تقسيم قواه سه گانه) آن به دموکراسی غنا ميبخشد. اما نظام فدرالی را در شرايط کنونی، با استفاده از تجارب ديگران و با در نظر داشت واقعيت های موجوده کشور مان به خير کشور نميبينم و بر اين باور ام که نظام فدرالی باعث تقويت تفنگسالاران ميشود، زمينه را برای مداخلات خارجی آماده تر ميسازد و پروسه ملت سازی را دشوارتر ميسازد، چون احساس مشترک ملی زير تأثير احساسات منطقوی و قومی کمتر ميشود. فدراليزم نه تنها حقوق اقليت ها را تأمين نخواهد کرد ، بلکه در بين اقليتها اقليتهای ديگری بوجود خواهد آورد. نظام فدرالی را فقط با پياده کردن اين و يا آن مدل نميشود در افغانستان خلاصه نمود. همانطور که طرح نظام فدرالی را نيز نميشود فقط با تقسيم کشور به سه و يا هفت حوزه و گذاشتن چند تا نام روی آن خلاصه کرد. طرح نظام فدرالی به دهها سوال از قبيل تقسيم حاکميت، تقسيم قدرت و اختيارات اعضائی حکومت فدرال و مرکز، مسائلی حقوقی، اقتصادی، مسائل هويتها و... پاسخ ميطلبد. حل هر کدام از اين مسائل يک معضله جديدی را به پيش روی ما قرار ميدهد. در کشور های که در آن فرهنگ ديکتاتوری حاکم است، شکست و ناکامی سيستم فدراليزم در مقابله با خواستهای قومی و ملی حتمی است. در افغانستان انسان وقتی به عمق گرايشات قومی و نژادی يک عده پی ميبرد که نوشتار آنها را در مورد فدراليزم ميخواند. بعضی از اين نويسندگان ما متأسفانه آنقدر در احساسات شان غرق ميشوند که نه ميداند موضوع سخن شان چه ميباشد و در مقالات شان بجز عنوان مقاله ديگر سخنی در مورد فدراليزم ذکر نميشود و در سر تا سر مقاله جز ناسزا و توهين به ديگر انديشان چيزی نمينويسند. فدراليزم اگر توأم با گذشت و بردباری نباشد و اگر معيار انتخاب، تائيد و يا رد آن منافع ملی کشور نباشد و بجای آن منافع قشلاق و يا نژاد باشد به شکست حتمی رو برو ميباشد. وقتی فدراليزم به نام وحدت به مردم تحميل شود، تبديل به وسيله اعمال زور و اختناق ميشود. ما قبل از هر چيز نياز به يک دموکراسی مستحکم و نيرومند و يک فرهنگ دموکراتيک داريم.
دموکراسی ميتواند که به شکل خيلی خوب آن هم بدون فدراليزم وجود داشته باشد. انگليس، هالند، دنمارک ، سويدن، فنلند ، جاپان و فرانسه مثالهای زنده و خوب آن است. يک نظام فدرالی هم ميتواند غير دموکراتيک باشد. شوروی پيشين و يوگوسلاوی سابق چنين نظام های بودند. اگر روزی فرارسد که در افغانستان صلح برقرار شود،تأمين حقوق و آزادی های مدنی به خود جامه عمل بپوشد، و فرايند دموکراسی غنی شود، اين شهروندان آن زمان خواهند بود که تصميم خواهند گرفتند که نوع رژيم خود را انتخاب کند. اگر نسل ما و نسلهای بعدتر از ما در راستای همين آرمان تلاش و مبارزه کننند و اين پش زمينه ها را آماده کنند، وظيفه و مسؤليت خود را انجام داده اند. اين نسل های بعدتر خواهند بود که رژيم مورد نياز خود را انتخاب ميکنند. شايد تکامل جهان به سوی برود که نه سيستم کنفدرالی، نه مرکزی و نه هم نظام فدرالی ديگر کار ساز باشند. شايد هم با پيشرفت و تکامل جهان سيستم و طرز نظام دولتی جديدی بوجود بيايد، که ما امروز آنرا پيش بينی نميتوانيم کرد.

ياین مقاله
برګرفته شده از ګفتمان دیموکراسی برای افغانستان

جستجو در کابل پرس