Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47637

«باری جهانی » يا انتحاری جهانی ؟

15 سپتامبر 2011, 00:31, توسط baqi samandar

باقی سمندر
سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۱۴ سپتامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقایان بهروز باختران و صبورالله سیاه سنګ

نقد کوبنده صبورالله سیاه سنګ برفرق مانیفست فاشیسم راخواندم و لحظه ای پیشتر وقتی عکسها ی دندان های ریخته شده جوانان پناهنده سرزمینم را در يونان دیدم که به زور مشت ولګد نیو فاشیسم سروصورت پناهندګان خون آلود شده بود و تنها دیروز برخورد فاسیستی داردوسته طالبان را در کابل همه دیدیم وخواندیم -ارزش نقد صبورالله سیاه سنګ برایم بیشتر ګردید . بخاطرم آمد که چندی پیش در مورد عبدالباری جهانی و صبورالله سیاه سنګ مطلبی نوشته بودم و در تارنمای ګفتمان منتشر ګردیده بود اما از سنګ صدا برآمده بود و از عبدالباری جهانی نه . اینک همان نبشته را برایشما در اینجا باردیګر برای نشر میسپارم تا اندکی به دیدګاه های عبدالباری نسبت به سیاه سنګ و دیګران روشن تر ګردد .
باقی سمندر

8میزان 1389

سپتامبر 2010-09-30

سخنی با عبدالباری جهانی

چندیست که در تارنماهای فردا و افغان جرمن و... نوشته هایی از عبد الباری جهانی و صبور الله سیاه سنگ را که باهم دیگر در پاره از مطالب وموضوعات بزرگ و نه چندان خرد جروبحث دارند ، بسیاری از خوانندگان به خوانش گرفته و من هم با دقت کامل سخنان جهانی وسیاه سنگ را خوانده و بنزد خودم به سنجش گرفته ام. من با نگاشتن این یاد داشتهایم هرگز مایل نیستم تا گویا توانایی نوشتن خودم یا به اصطلاح در سفتن یا از آسمان تا ریسمان بافتن را به رخ خواننده ای عزیز بکشم.

در نقد ای عبدالباری جهانی برنقدی صبور الله سیاه سنگ جمله هایی را خواندم ودر موردش اندیشیدم. نخست شما را به خواندن نقد عبدالباری جهانی دعوت مینمایم.

نقد را باهم میخوانیم ومن نگرانی ام را با شما نیز در میان میگذارم.

عبد الباری جهانی نوشت که :

"هر گاه غم خستگی خوانندگان نمیبود همگی این شعر را اینجا میاوردم ولی گمان میکنم که برای سیاه سنگ و سیاه سنگی هاکه چشم های شان بسته است همین یک قسمت بخاطر باز کردن چشم های شان کافی است.سیاه سنگ برایم از حوزۀ شاعری کسی را میتواند نشان دهد که از قلل کوه های خود شعری به این زیبایی گفته باشد؟ چنان شاعری را میتواند نشان دست که شمشیر های سپید دلاوران کندهار را ستایش کرده باشد. به شمول خودش شاعر و نویسنده ای را میتواند معرفی نماید که درین چند سال اخیر به قتل عام واشکریزی مردمان منطقه ای بزرگ قندهارکم از کم دلسوزی اظهار نموده باشد. "

من - که نامم باقی – سمند ر است ،میخواهم با نگاشتن یاد داشتهای تند نویسی ام بخاطر عبدالباری جهانی بسپارم که :

من در مورد شمشیر های سپید نه بل در مورد شمشیرهای خونین که باخون گلگون کفنان در قندهار و از کران تاکران افغانستان آغشته شده است ، کم ننوشته ام. شمشیرهای سپید را شمشیرهای در نیام گفته اند و آنچه در غلاف باشد ، نسزد شخصی را که درموردش کم یا زیاد بنویسد.

من پیش از اینکه بخواهم در مورد دلسوزی شاعران و نویسنده ای و یا دیگران که درمورد "قتل عام واشکریزی مردمان منطقه ای بزرگ قندهارکم از کم دلسوزی اظهار نموده باشد. " بنویسم ودر مورد چند سال اخیر صحبت نمایم ، میخواهم برای عبدالباری جهانی یاد آور گردم که من شاعر نیستم و نه میتوانم با شعر خودم در مورد قتل عام قندهار نمونه ای بیاورم اما اگر تصادفا عبدالباری جهانی من رانویسنده ای بخواهد بشمارآورد ، باز خواهد خواند که در مورد قتل عام و اشکریزی های مردمان قندهار چه نوشته ام.

در سالهای 1357 یعنی چند روز بعد از کودتای ثور در مورد گرفتاری دلاورانی مبارز که از قندهار بودند و توسط دستگاه جاسوسی اگسا گرفتار شدند و آنوقت ها سلیمان لایق همه کاره ای در دستگاه رادیوو اطلاعات فرهنگ وحزب گویا دموکراتیک خلق بود ، من در موردگرفتاری یک عبدالباری دیگر و سید عبدالقیوم از قندهار و سایر دوستان توسط اگسا و یاران سلیمان لایق در داخل افغانستان نوشتم و گزارشم در 23 ثور ارگان اتحادیه عمومی محصلین افغانی در خارج از کشور منتشر گردید . نمیدانم عبد الباری جهانی تاحال همچو نشراتی را به چشم سر دیده است یا خیر ؟

فکر مینمایم اگرشما عبد الباری جهانی همچو نشراتی را میدیدید ، ممکن همچو ادعایی نمیکردید .

بازهم در مقاله هایی متعددی که در سایت ها یا تارنماهای منتشر شده اند ، در باره مظالم و استبدادی که مستبدین رنگارنگ بر مردم دلاورقندهار روا داشته اند ،کم ننوشته ام. لطفا یکبار خود را

زحمت بدهید و درجستجو گر گوگل نگاهی بنام باقی سمندر بنمایید تا در یابید که داوری شما در مورد دیگران تا چه اندازه دور از واقعیت است !

در برج عاج نشستن و دیگران را نفرین کردن شیوه درست نیست.

در مورد شاعران بایست خاطر نشان نمایم ، خشنودم که من شما را در محفلی که بپاس بزرگداشت از شاعر گرانمایه هاتف در ویرجنیا دایر شده بود ، آشنا شدم و نه در کدام محفل دیگری.

از اینرو بخاطر شما میسپارم که نه تنها شاعران و نویسندگانی که در آن محفل در کلبه درویشان مانند شماحضور داشتند ،از محنت مردم قندهار بیغم اند، بلکه با غم واندوه مردم سراسر افغانستان و جهان خود را شریک میدانند ولو خود را جهانی نگفته اند ویا نخوانند.

من در پایان این یادداشت کوتاه یادی از خانم فرهیخته بهار سعید شاعر مطرح در کشور مان افغانستان نموده ونمونه کلام شان را بخاطر شما می آورم.

خانم بهار سعید در شعری به زیبایی درخشش خورشید میسراید :

آزاده

من از این آزاد گی شادم که شد ارزانیم

قومیت بندی نزد در نبست انسانیم

نه اسیر شرق وغربم نه شمال وجنوب

از کجایم؟ کیستم؟ مانند تو افغانیم

( 4-2-1379-جنگ چادر- صفحه 105 )

غمین

میهن ما غصه دارد نوبهارانش غمین

لاله در خونابه روید دشت ودامانش غمین

بسکه نرگس دید کشته از شگفتن گریه کرد

رنگ چشمان ز بشگفتن پشیمانش غمین

دست وپای نوجوانان روی خاک افتاده است

نونهالی شاخه های خوشه افشانش غمین

سبزه ها تا ریشه بوی خون آدم میدهد

میچرد ترسیده آهو در بیابانش غمین

طاقت باران نباشد خانه بمب خورده را

کلبه ها ماتم گرفته برج نیسانش غمین

از نفاق افتاده توفانی که ویران میشود

" قندهار" و " کابل"و"بلخ" وبدخشانش" غمین

12 -1-1377-همان اثر- صفحه 99 )

جدا

اگرخونین دلم یاقوت گردد

به کانی در"بدخشانش"گذارید

زمرد گر شود آوازه پرداز

به " پنجشیر"نگین خیزش سپارید

اگرنرگس شوم شب بو بجویم

به " ننگرهار" رویم دسته دسته

وگر قد میکشم در نارون ها

زخاک "قندهارم" ریشه رسته

سر راه" بهار بلخ" ریزید

شگفته از لبم گر لاله هایی

دلم دامن زده در ارغوان ها

بیافشانید در " خواجه صفایی"

شوم خورشید هرجاییکه تابم

غروب افتاده در " بند امیرم"

وگر در مه بتابم شاعرانه

ره گلگشت پغمان را بگیرم

جدا از میهنم گر خاک گردم

ز گور تیره خاکم را تراشید

عبیر آگین سازیدش زشعرم

بهاری در بر"کابل" بپاشید

20-8-1375

همان جنگ – صفحه 91 و92

آرزو

چشمان مرابه "بلخ " زیبا ببرید

دستان مرابه لمس " بابا" ببرید

خاکستر قلب داغ هجرت زده ام

برسینه داغدار " بکوا" ببرید

یا پیکر من روان " آمو " دارید

یا روح مرا به جسم دریا ببرید

سوز جگر نشسته در خونم را

برمرهم " قندهار " بی ما ببرید

خشت وگل وسنگ از استخوانم سازید

برساختن " کابل "فردا ببرید

صدها بوسه عاشقانه از لبهایم

بر چهره سنگ سنگ کوه ها ببرید

دامن دامن شگفتن شعرم را

برجلوه لاله های صحرا ببرید

( 19-9- 1365- جنگ شکوفه بهار )

نمیدانم که شعر بالا را کدام آهنگساز ماهر برای کدام آهنگسرایی شناسا یا ناشناس سپرده است . تا جایی که گوشهایم بخاطرم می آورند ، اهنگسرایی که شعرهایی عبدالباری جهانی را سراییده است ، شعری از خانم فرهیخته بهار سعید را نیز سراییده است.

با شعری از بهار سعید این یادداشت را بپایان میرسانم.

رهبر

وحشتگران قرن که سر ها بریده اند

دل ها کشیده اند و جگر ها دریده اند

سنگین دلانه کودک شیرین خفته را

در پیش چشم مام به خنجر کشیده اند

شب ها به قصد دخترکان اسیر ترس

در قریه ها برای چپاول چپیده اند

آتشزنان بی وطنانی که روی دشت

لب تشنه تشنه سوخته اند وچریده اند

مسوول درد دربدرانی که روی کاه

در دخمه ها علیل و هراسان خزیده اند

دردا! همین قبیله در اندیشه های خویش

از ره برای رهبری ما رسیده اند

(16-4-1380- همان جنگ چادر صفحه 123 )

یار زنده و صحبت باقی

جستجو در کابل پرس