باقی سمندر
پنجم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۶ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای « افشار »
اقای افشار شما چنین در سفته اید :
«
باقی سمندر:
ما ضرب المثلی داریم که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده. من بحث های شمارا با سایر هم وطنان ملاحظه کرد ه ام( همه را نه خوانده ام زیرافکر نمیکنم که هیچ کس وقت گرانبهای خودرا در خواندن مطالب تکراری ، طویل ، بی مورد، از هر چمن سمنی ... شما ضایع کند). بحث با شما همان قصه ملای بی سواد را تداعی میکند که می گفت: "تا چند کنی جان و دل ما کباب. یعنی نیکی کوی بدی مه کوی". بنا بران به شما سلام و خداحافظ «
اقای افشار :
شما فراموش کرده اید که در پایان تبصره تان مانند همه سرکاتبان ارتجاع بنویسیدکه
« ملاحظه شد « وملاحظه خودرا درمتن بیان داشته اید !
ایا میدانید که به مثابه هوشیار و هوشیارای هشیاران چه نوشته اید ؟
شما خود را در جایګاه افراد معین سیاسی که توانایی مبارزه سیاسی سالم راندارند - قرار داده وبه افکار عوام - تکیه نموده ومینویسید که :
که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده «
نخست خوانندګان ارجمند متوجه باشند که :
سوال اینجاست که اقای افشار نیز مرا دیوانه میخواند و همه سر سپردګان ای -اس -اي و متعصبین راسیسم نیز وهمه از یک سنګر وبه حمایت طالبان حرکت مینمایند - فردا سر سپردګان جوبایدن هم درموردمن خواهندنوشت : « که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این ترتیب در خط دفاع از طالبان وشرکا قرار خواهند ګرفت !
سخن وګپ اصلی درمورد مقاله نصیر مهرین است - من به نصیر مهرین کدام حب ویا بغض ای ندارم .
نصیر مهرین برضد امیرعبدالرحمن وفرزند ش امیر حبیب الله نوشته است واین به رګ راسیستی همه راسیستهایی خورده است که قبر امیر عبدالرحمن را می پرستند وبنام طالب ودویمه سقوی بازهم خاطرات کله منارساختن هارا زنده میسازند .و شب وروز به انتظارامدن دیکتاتوری لحظه شماری مینمایند ودرسهای محمدګل مومند را به فرزندان شان درکنار درسهای طره بازخان ورسول جان رییس ضبط احوالات تکرار مینمایند .
اقای افشار !
یکباردرپیش اینه ایستاد شو وخود رادقیقن نګاه نما و به ریشه تباری وقبیلوی خود بیاندیش وبعدن خواهی دانست که کیستی وچیستی وچرا مینویسی و چرا یادداشت من ترا افشار ساخته است . اګر افشار را ا فګار بنویسم -بازخواهی نوشته که :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده »
هرخواننده ګرامی از خود می پرسد که انګیزه نوشتن اقای افشار چیست ؟
هر انسان عادی میداند که اندیشه های اًقای افشار ار اسمان نیامده وریشه در جامعه بخاک وخون کشیده فغان ستان و اموراجتماعی دارد وباقی سمندر روی زخم های ناسورافشار ها با نشتر زده است -
برای من وهرانسانی که دارای شجاعت مدنی باشد - این امر مطرح خواهد ګردیدګه اکر یک نویسنده ای برضد راسیسم وجنایات وجنایت کاران بنویسد و به شکل ازاشکال مورد لعن وطعن وتمسخر افراد مدافع اګاه ویاانااګاه راسیسم قراربګیرد - جایګاه خودرا چګونه تعریف خواهد نمود ؟
بدفاع از راسیستهابرخواهد خواست یا به خاطر دفاع از راسیستها ها خموشی اختیار خواهد کرد یااینکه به صراحت خط فاصل خود را از راسیسم یک بار دیګر روشن تر خواهد ساخت ؟
من نمیتوانم دربرابرانسانی که با ګم نامی برضد نصیر مهرین مینویسد یا بنام افشار - خموشی اختیار نمایم - زیرا میدانم که بنام آزادی کفتار وبیان تاحال چګونه سو استفاده ها صورت ګرفته است.
زیر نام( دیوانه بګریز که مست امد ) کم از کم پانزده دشنامنامه را درسایت رادیو کاکا جان ! یا میرخان درمورد من نوشته اند !
اقای افشار !
این که خودت چګونه درخط دفاع از امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله افتیده ای - برای من چندان جالب نیست .
بهتر خواهد ګردید تا درمورد سجایای امیر آهنین تان امیر عبدالرحمن که زخم ناسور دیورند را درافغانستان برجای ګذاشت و از ماه نوامبر سال ۱۸۹۳ میلادی تاامروز مردم فغان ستان تاوان جنایت وخیانت وی را میدهند و فرزند دلبندش امیر حبیب الله هم بر خیانت پدر درسال ۱۹۰۵ صحه ګذاشت بیاندیشی .
اګر تو هشیار باشی و نه افشار ونه افګار - راه نواسه امیر عبدالرحمن یعنی شاه امان الله رامورد مطالعه قراربده ګه چګونه در برابر پدرش وپدرکلانش ایستاد و از استقلال افغانستان درسال ۱۲۹۸ خورشیدی سخن بمیان اورد .
اقای افشار !
کوشش کن همان کسی که هستی باش و اداواطوار داکتر عقلی وعصبی را به نمایش نګذار که امروز خورد وبزرګ درافغانستان از جنایت امیر عبدالرحمن باخبر شده اند و طالبان و نویسندګان دویمه سقوی و داکتر روستار تره کی توانایی انرا ندارند تا جنایت اشکاربرمردم افغانستان را به دفاع برخیرند !
اینک مینویسم که باز بنویس :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این جمله ات باور داشته باش و باقی سمندر نیز برایت چنین توصیه مینماید -اما اګر بر هشیارا ن چیزی داده باشی وانهم در وقتهای غفلت ویا مریض های پدوفیل از خودت چیزی ګرفته باشند با انکه ممکن مقاومت کرده باشی واینک خودرا رند بچه افشار میدانی وچاقوی داکتری عقلی وعصبی ات رابرای جراحی زبان باقی سمندر بیرون کشیده ای و درانوقت غفلت ! چنان پنداشته بودی که چاقویت به روز مبادا بکار می اید وامروزبرایت همان روز مبادا است ، این بخودت مربوط است نه بمن !
من میدانم که پیروان راسیسم تباری هیچګاه حاضر به مبارزه سالم شده نمیتوانند و به وسیله همین ګونه افشار های افګارشده به دفاع از افکار راسیستی تبارګرایانه خود ادامه خواهند داد .
باقی سمندر بازخواهد نوشت و اګر افشار بازاکت وادای « مست را » نماید ومرا « دیوانه » بداند !
دیده خواهد شد که هردوی ما شم دقیق مبارزاتی داریم یا نه ؟
مبارزه اجتماعی وسیاسی وفرهنګی از خود فرهنګ مبارزاتی سالم میخواهد و من از مدافعین امیر عبدالرحمن - محمدګل مومند - یا طره بازخان یا طرفداران دیکتاری منوره وغیر منوره چنین انتظار واهی رانداشته ام وندارم
اقای افشار بازهم بنویس و مطمین باش که بی پاسخ نخواهی ماند !
باقی سمندر
پنجم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۶ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای « افشار »
اقای افشار شما چنین در سفته اید :
«
باقی سمندر:
ما ضرب المثلی داریم که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده. من بحث های شمارا با سایر هم وطنان ملاحظه کرد ه ام( همه را نه خوانده ام زیرافکر نمیکنم که هیچ کس وقت گرانبهای خودرا در خواندن مطالب تکراری ، طویل ، بی مورد، از هر چمن سمنی ... شما ضایع کند). بحث با شما همان قصه ملای بی سواد را تداعی میکند که می گفت: "تا چند کنی جان و دل ما کباب. یعنی نیکی کوی بدی مه کوی". بنا بران به شما سلام و خداحافظ «
اقای افشار :
شما فراموش کرده اید که در پایان تبصره تان مانند همه سرکاتبان ارتجاع بنویسیدکه
« ملاحظه شد « وملاحظه خودرا درمتن بیان داشته اید !
ایا میدانید که به مثابه هوشیار و هوشیارای هشیاران چه نوشته اید ؟
شما خود را در جایګاه افراد معین سیاسی که توانایی مبارزه سیاسی سالم راندارند - قرار داده وبه افکار عوام - تکیه نموده ومینویسید که :
که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده «
نخست خوانندګان ارجمند متوجه باشند که :
سوال اینجاست که اقای افشار نیز مرا دیوانه میخواند و همه سر سپردګان ای -اس -اي و متعصبین راسیسم نیز وهمه از یک سنګر وبه حمایت طالبان حرکت مینمایند - فردا سر سپردګان جوبایدن هم درموردمن خواهندنوشت : « که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این ترتیب در خط دفاع از طالبان وشرکا قرار خواهند ګرفت !
سخن وګپ اصلی درمورد مقاله نصیر مهرین است - من به نصیر مهرین کدام حب ویا بغض ای ندارم .
نصیر مهرین برضد امیرعبدالرحمن وفرزند ش امیر حبیب الله نوشته است واین به رګ راسیستی همه راسیستهایی خورده است که قبر امیر عبدالرحمن را می پرستند وبنام طالب ودویمه سقوی بازهم خاطرات کله منارساختن هارا زنده میسازند .و شب وروز به انتظارامدن دیکتاتوری لحظه شماری مینمایند ودرسهای محمدګل مومند را به فرزندان شان درکنار درسهای طره بازخان ورسول جان رییس ضبط احوالات تکرار مینمایند .
اقای افشار !
یکباردرپیش اینه ایستاد شو وخود رادقیقن نګاه نما و به ریشه تباری وقبیلوی خود بیاندیش وبعدن خواهی دانست که کیستی وچیستی وچرا مینویسی و چرا یادداشت من ترا افشار ساخته است . اګر افشار را ا فګار بنویسم -بازخواهی نوشته که :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده »
هرخواننده ګرامی از خود می پرسد که انګیزه نوشتن اقای افشار چیست ؟
هر انسان عادی میداند که اندیشه های اًقای افشار ار اسمان نیامده وریشه در جامعه بخاک وخون کشیده فغان ستان و اموراجتماعی دارد وباقی سمندر روی زخم های ناسورافشار ها با نشتر زده است -
برای من وهرانسانی که دارای شجاعت مدنی باشد - این امر مطرح خواهد ګردیدګه اکر یک نویسنده ای برضد راسیسم وجنایات وجنایت کاران بنویسد و به شکل ازاشکال مورد لعن وطعن وتمسخر افراد مدافع اګاه ویاانااګاه راسیسم قراربګیرد - جایګاه خودرا چګونه تعریف خواهد نمود ؟
بدفاع از راسیستهابرخواهد خواست یا به خاطر دفاع از راسیستها ها خموشی اختیار خواهد کرد یااینکه به صراحت خط فاصل خود را از راسیسم یک بار دیګر روشن تر خواهد ساخت ؟
من نمیتوانم دربرابرانسانی که با ګم نامی برضد نصیر مهرین مینویسد یا بنام افشار - خموشی اختیار نمایم - زیرا میدانم که بنام آزادی کفتار وبیان تاحال چګونه سو استفاده ها صورت ګرفته است.
زیر نام( دیوانه بګریز که مست امد ) کم از کم پانزده دشنامنامه را درسایت رادیو کاکا جان ! یا میرخان درمورد من نوشته اند !
اقای افشار !
این که خودت چګونه درخط دفاع از امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله افتیده ای - برای من چندان جالب نیست .
بهتر خواهد ګردید تا درمورد سجایای امیر آهنین تان امیر عبدالرحمن که زخم ناسور دیورند را درافغانستان برجای ګذاشت و از ماه نوامبر سال ۱۸۹۳ میلادی تاامروز مردم فغان ستان تاوان جنایت وخیانت وی را میدهند و فرزند دلبندش امیر حبیب الله هم بر خیانت پدر درسال ۱۹۰۵ صحه ګذاشت بیاندیشی .
اګر تو هشیار باشی و نه افشار ونه افګار - راه نواسه امیر عبدالرحمن یعنی شاه امان الله رامورد مطالعه قراربده ګه چګونه در برابر پدرش وپدرکلانش ایستاد و از استقلال افغانستان درسال ۱۲۹۸ خورشیدی سخن بمیان اورد .
اقای افشار !
کوشش کن همان کسی که هستی باش و اداواطوار داکتر عقلی وعصبی را به نمایش نګذار که امروز خورد وبزرګ درافغانستان از جنایت امیر عبدالرحمن باخبر شده اند و طالبان و نویسندګان دویمه سقوی و داکتر روستار تره کی توانایی انرا ندارند تا جنایت اشکاربرمردم افغانستان را به دفاع برخیرند !
اینک مینویسم که باز بنویس :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این جمله ات باور داشته باش و باقی سمندر نیز برایت چنین توصیه مینماید -اما اګر بر هشیارا ن چیزی داده باشی وانهم در وقتهای غفلت ویا مریض های پدوفیل از خودت چیزی ګرفته باشند با انکه ممکن مقاومت کرده باشی واینک خودرا رند بچه افشار میدانی وچاقوی داکتری عقلی وعصبی ات رابرای جراحی زبان باقی سمندر بیرون کشیده ای و درانوقت غفلت ! چنان پنداشته بودی که چاقویت به روز مبادا بکار می اید وامروزبرایت همان روز مبادا است ، این بخودت مربوط است نه بمن !
من میدانم که پیروان راسیسم تباری هیچګاه حاضر به مبارزه سالم شده نمیتوانند و به وسیله همین ګونه افشار های افګارشده به دفاع از افکار راسیستی تبارګرایانه خود ادامه خواهند داد .
باقی سمندر بازخواهد نوشت و اګر افشار بازاکت وادای « مست را » نماید ومرا « دیوانه » بداند !
دیده خواهد شد که هردوی ما شم دقیق مبارزاتی داریم یا نه ؟
مبارزه اجتماعی وسیاسی وفرهنګی از خود فرهنګ مبارزاتی سالم میخواهد و من از مدافعین امیر عبدالرحمن - محمدګل مومند - یا طره بازخان یا طرفداران دیکتاری منوره وغیر منوره چنین انتظار واهی رانداشته ام وندارم
اقای افشار بازهم بنویس و مطمین باش که بی پاسخ نخواهی ماند !
آنلاین : میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان