Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 52656

کرزی مسوول تجزیه افغانستان خواهد بود

4 فبروری 2012, 02:50, توسط kabir

سخنرانی رهبر شهید - 16 / 10 /1371
بسم الله الّرحمن الّرحیم
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
به اجازه اساتید، بزرگان، ریش سفیدان و شما مردم قهرمان و غیور که قهرمانی و رشادت تان ‏را در این ایام تاریخی و سرنوشت ساز ثابت کردید و مقاومت تان را برای جهانیان آشکار ساختید. ‏می خواهم صحبت هایی را خدمت شما در این مجلس پرشکوه بعرض برسانم.‏............... شما در جریان قضیه هستید که برادرانی که در پیشاور نشسته بودند گفتند که شیعه ها ‏در افغانستان دو درصد یا سه درصد هستند و از کل رادیوها اعلان شد که شیعة دودرصد یا سه ‏درصد هیچ حق ندارد که در حکومت نقش داشته باشد و این حرف عقلایی است و غیر عقلایی ‏نیست!‏
در اینجا بود که ما فکر کردیم پس ما که تا حالا در سرو صورت می زدیم که دولت در ‏افغانستان تشکیل بدهیم و آن دولت وابسته نباشد، حکومت ناب اسلامی باشد، و وقتی که ما در ‏افغانستان موجودیت نداریم، این حرف بی خودیست. باید امروز از موجودیت خود در افغانستان ‏دفاع کنیم. ما باید اول برای این برادران اثبات کنیم که ما در افغانستان هستیم و روی این مسأله بود ‏که حزب وحدت تشکیل شد.‏
وقتیکه حزب وحدت تشکیل شد، اولین کاری را که در دست گرفت این بود که هیأتهای متعدد ‏بفرستد تا با قومندانهای داخل تفاهم بکند. چون رهبر ها در پیشاور امتحان شده و امضا گرفته شد و ‏اعتراف کرده که شما در افغانستان نیستید! حالا برویم سراغ قومندانها که آیا آنها هم ما را می گویند ‏که �شما در افغانستان نیستید� و یا اینکه می گویند که بلی شما مردم هستید و در انقلاب سهم ‏داشتید، موجودیت داشتید و دارید.‏
روی آن مبنایی که برای شما در مقدمه ی صحبت هایم گفتم که در بین همه این روحیه بود که ‏ما در طول دوصدوپنجاه سال از طرف پشتونها و حاکمان پشتون صدمه دیدیم. لذا با این باور و با این ‏ذهنیت اولین هیأت در سال 67 و در پیش مسعود رفت که تو هم ملت محروم هستی و ما هم ملت ‏محروم. بیا که دست بدست هم بدهیم. فهرست این را برایتان می گویم. مسعود در ظاهر استقبال کرد ‏و قرار گذاشته شد که هیأت دوم را ایشان بفرستند که تا سال 71 نفرستاد. وقتیکه در سال 71 همه بر ‏این مبنا رسیده بودند که انقلاب به شکل نظامی اش در افغانستان پیروز نمی شود و سازمان ملل طرح ‏داده بود و دولت های همسایه پذیرفته بود و رهبران مجاهدین هم پذیرفته بودند تا نماینده ای را که ‏در دولت بی طرف معرفی می کنند، معرفی کنند و همه هم معرفی کرده بودند.‏
در اینجا جرقه ای از شمال شروع شد وجنرالهای شمال با این حزب سیاسی شما تماس گرفتند. ‏‏13 تا جنرال نامه نوشتند که اگر حزب وحدت از ما حمایت بکند ما دولت را سرنگون می کنیم، علیه ‏این دولت قیام می کنیم... برادرهای ما در بامیان احساسات نشان می دادند که از این کرده حرف ‏خوب و از این کرده طرح بهتر چیست؟ و می گفتند که بلافاصله موافقت بکنیم و آنها مزار را ساقط ‏کنند و بیاییم کابل. ‏
ولی ما واقعاً تشویش داشتیم؛ تشویش از این بود که مردم ما در کابل است، مردم ما در کابل ‏سلاح ندارند، اگر ما مزار را ساقط بکنیم و سمنگان و بغلان را هم اگر ساقط بکنیم در کابل مردم ما ‏قتل عام می شوند. روی این مسأله هشت روز بحث کردیم، مسأله دومی که ما اقدام کردیم این بود ‏که روی همان سنت تاریخی باز در پنجشیر هیأت فرستادیم تا با آقای مسعود صحبت کند؛ به عنوان ‏اینکه تو نمایندگی از یک ملیت محروم میکنی، و ملت ما هم محروم است، بیاییم دست بدست هم ‏بدهیم دولت ساقط می شود و از حقوق همدیگر دفاع کنیم. قطعنامه ای را امضا کردیم به 15 ماده. و ‏فیصله ما بر این بود که 4000 نفر از چاریکار حرکت بکند و 4000 یا 6000 نفر از میدانشهر، از این ‏‏4000 نفر چاریکار هم 1000 نفرش از حزب وحدت باشد و3000 نفر از آقای مسعود.‏
ما با این تعهد خود عمل کردیم و این سنت تاریخ را رعایت نمودیم با ایشان دست دادیم، ولی ‏ایشان وقتیکه چاریکار آمدند قوماندانها جمع شدند و آقای مسعود به عنوان رئیس شورای جهادی ‏تعیین شد؛ آقای �محقق� از حزب وحدت به عنوان معاون و جنرال �عبدالرشید دوستم� به حیث ‏رئیس نظامی این شورا که بیایند و حکومت را بگیرند. ‏
آقای مسعود در اینجا فقط این شورا را اسماً اعلام کرد و ریاست خودش را دیگر هیچ عمل ‏نکرد و گذشته از آن وقتی که تصمیم گرفته شد که وارد کابل شود، راه را بند کرد و ما را خبر نکرد؛ ‏نیروهای آقای دوستم بین میدانشهر و کابل فاصله داشت. مسعود با فشار راه را بر روی میدانشهر ‏بست و نیروهای ما یک هفته در میدانشهر گرسنه ماند. تمام هم و غم آقای مسعود این بود که ‏سلاحی که در کابل است در دست مردم هزاره نیفتد که فردا برای ما درد سر ایجاد نکند. توافقنامه را ‏هم نقض کرد؛ از پیشاور دعوت کرد که بیایند و حکومت را تحویل بگیرند! خوب از این مسئله هم ‏می گذریم. مسئولین حزب وحدت در بامیان نشستند و فکر کردند که چه کار کنیم؟ مردم ما در کابل ‏است اگر سلاح در دست اینها نرسد چطور می شود، اینها که در طول تاریخ هم فشار مذهبی را دیده ‏اند و هم فشار نژادی را؛ چهار نفری هم که در دولت بودند، بیچاره ها مثل مار می تپیدند، پیغام می ‏دادند که از برای خدا بیایید که این امکاناتی را که ما برای نجات مردم خود گرفته ایم از دست ما ‏نرود. خوب، حزب وحدت مسئولین بلند پایه اش را به کابل فرستاد و خواست خدا هم این بود که ‏شما سلاح داشته باشید و از خود تان دفاع کنید! آری، خلاف اراده و خلاف تصمیم مسعود، شما ‏مسلح شدید و من این همبستگی و این وحدت ملی را برای شما تبریک می گویم.‏
بعد چهار تا جنگ که در اینجا پیش آمد همانطوریکه آنروز دیگر برادرمان جناب آقای خلیلی ‏توضیح داد، ما سند داریم، و شما سلاح بدوشان هم می دانید که اگر 60٪ دست آقای مسعود را در ‏این جنگ ها که سر ما تحمیل شد اثبات نکنیم، 40٪ آن را سند واضح داریم. مسأله �دهبوری� را ‏هیچکدام شما فراموش نمی کنید که آقای مسعود قومنده داد و قندهاری ها سر شما حمله کرد. در ‏این چهار جنگ مسعود نقش فوق العاده داشت. وقتیکه در میدانشهر نیروهای ما محاصره بود، آصف ‏دلاور آن روز لوی درستیز بود، با او مطرح شد که شما مگر با حزب اسلامی جنگ ندارید؟ امروز که ‏نیروهای ما محاصره است شما یک یا دو هلیکوپتر بدهید که ما فرماندهان خود را بیاوریم. آصف ‏دلاور گفت: چرا، بیایید ما از خدا می خواهیم، ما تعهد کرده ایم که از ملت شما حمایت بکنیم. ولی ‏وقتیکه پیش آقای مسعود رفتند، گفت نه. این به نفع نیست!‏
این دوستی بود که ما هم فکر می کردیم و شما هم فکر می کردید! گفت اگر شهدای شان مانده ‏ما موتر می فرستیم تا بیاورند، جنگ گسترده می شود، حزب اسلامی از ما می رنجد...!‏
این حرف آقای مسعود بود. این چهار جنگ را شما در زمانی که آقای ربانی به قدرت رسید، ‏سپری کردید. به آقای مجددی که ملت ما، مردم ما این همه احساسات نشان می دهد فقط بخاطر یک ‏حرف حق است که از او شنیده که گفت: در جنگ، سیاف متجاوز بود، این مردم مظلوم است، باز هم ‏سر اینها تجاوز می کنند. این را مجددی در بیانیه ی رسمی اش ایراد کرد و به این خاطر است که در ‏بین مردم و مسئولین ما احترام دارد. این مسأله بود که در این دوران پیش آمد.‏
در دورانی که آقای ربانی رئیس جمهور بود، مسئولین حزب وحدت با تلاش و با اخلاص رفته ‏با ایشان مذاکره کردند و توافقنامه امضا نمودند، ربانی به این مسأله تعهد کرد که کسانیکه با شما ‏مخالف است با ما هم مخالف است حضور وسیع شما را در دولت دیده نمی تواند. لهذا حق شما در ‏این که با من توافق کردید نیست، بیشتر از این است، ولی شما این را در بین مردم اعلان نکنید، به ‏رادیوها اعلان نکنید، من به ملت شما این حق را می دهم. امضا کرد و این امضا در پیش آقای فاضل ‏است و وقتیکه ما به دولت پیوستیم و به پاکستان و ایران رفتند، ایشان هیچ برگه ای نداشتند، غیر از ‏اینکه افتخار بکند که حزب وحدت به دولت پیوسته و بهایش را از پاکستان هم گرفت و هم از ایران. ‏امّا وقتیکه برگشت این تعهدات را عمل نکرد. نصفش را هم عمل نکرد! ولی ما چون مردمی هستیم ‏که تعهد کردیم که این را افشا نمی کنیم و این نوشته را بیرون نمی دهیم، لذا با همه ی تخلفش بیرون ‏ندادیم...‏
امّا آمدیم که چرا جنگ بوجود آمد و چنداول را چرا زدند؟ آیا چنداول پایگاه نظامی حزب ‏وحدت بود؟
آیا چنداول در شش روز جنگ با حزب وحدت رابطه داشت؟
برایش مهمّات می رسید؟ غذا می رسید؟ سلاح می رسید؟ چه بود؟
شما می دانید که صرف یک پایگاه سی، چهل نفری برای دفاع مردم چنداول بود که رابطه اش ‏در روز اول قطع شد... پس چنداول را چرا زدند؟
چنداول، چنداولی است که در سال 1358 بعد از آنکه سایه کمونیستها در همه ی این ‏مملکت انداخته شد، تمام رهبرانی که امروز رهبر جهادی اند فرار کردند، آنچنان وحشت در این ‏مملکت حکمفرما شده بود که باورش نمی آمد که کسی بتواند در مقابل این حکومت با حمایت ‏اتحاد جماهیر شوروی که پشتش ایستاده بود قیام کند.‏
ولی چنداول شجاع، این پایگاه علی در 22 سرطان 1358 قیام کرد. آنروز برای این رهبران غیر از ‏بوریا چیزی وجود نداشت که بالایش بنشینند و از این خون چنداول بود که صاحب همه چیز شدند. ‏چنداولی که آنروز همه ی رادیوها گفتند، تاریخ هم نوشته کرد که 12000 کشته و دستگیر داشت. ‏چنداول آن روز محاصره شد و تمام پایگاههای خلق و پرچم در آنجا توسط مردم ما خلع سلاح ‏گردید و بیش از 200 میل سلاح به غنیمت درآمد. آن روز هم وارد چنداول شدند و کمونیستها ‏مسجد صادقیه را زدند که پایگاه مذهبی و سیاسی شیعیان اینجاست. آن روز تمام جا را محاصره کرده ‏بودند و یک هفته مردم ما را بعنوان بینی پوچوقان دستگیر می کردند؛ این همان چنداول است. امروز ‏فقط لفظش تغییر کرده است. امروز می گویند که قلفک چپات. امروز لفظ طعنه زنان مدرن شده اند!‏

جستجو در کابل پرس