Kabul Press, World Media Home, Associated with RAHA in exile

 

 

No Censorship!

Letter to Editor

RAHA PEN CLUB, Afghanistan Centre

English

Portuguese

Spanish

Pashto

E- Afghanistan/Web Hosting

پر خواننده ترين سايت اينترنتی افغانستان

کابل پرس من!

برای مطالعه ی تازه ترين اخبار جهان اينجا را کليک کنيد

خبری، تحليلی و انتقادی

کابل پرس می خواهد تحولی در عرصه ی ژورناليزم افغانستان باشد

گريز از مرگ

(ياد داشتی در باره‌ ی در گيری های جنوب لبنان)

اسد بودا

از اين روي بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسي را‏، جز به قصاص قتل، يا فسادي در روي زمين بكشد، چنان است كه همه‌ي مردم را كشته باشد. و هركس كسي را زنده بدارد، چنان است كه گويي تمام مردم را زنده داشته است، و قطعا پيامبران ما دلايل آشكاري براي آنان آوردند، با اين همه پس از آن بسياري از ايشان در زمين زياده‌روي مي‌كنند.

 قرآن كريم، سوره مائده، آيه 32

در اين روزها درگيري ميان حز‌ب‌الله و اسرائيل در جنوب لبنان، تيتر اول اخبار و گزارشهايخبري رسانههايجهاني و موضوعي است که اکثر تحليلگران و صاحبنظران جهان به آن مي‌پردازند. بدون ترديد اين موضوع  قابل تامل است، زيرا تنها ديوارها و خانه‌ها نيست كه در جنوب لبنان ويران مي‌شوند، بلكه به نحوي ديوارهاي اخلاق انساني نيز فرو مي‌ريزند. انسانها کشته ميشوند، نه يک يک، بلکه بسيار، كشتن و قرباني شدن انسان ها را مي‌توان به يك معنا حمله به اصول‌اخلاقي احترام به حيات آدمي دانست. همچنين، تنها هوا پيماها، موشکها و راکتها نيستند که دشمن انساناند، ديوارها که ديروز پناهگاه انسان بود نيز با تمام خشم از انسان انتقام مي گيرند، انتقامي كه قرباني آن عمدتا زنان و كودكان و غير نظاميان هستند. هر کدام از طرفين درگير، حزب‌الله و اسرائيل، ناگزيرند در راه پيروزي شان انسانهايي را به عنوان قرباني به مسلخ مرگ بفرستند، قربانياني که از ديد طرفهاي درگير قابل احتراماند و از آنها به عنوان شهيد يا قهرمان ياد ميشود. شايد بتوان گفت كه به استثناي غير نظاميان، قربانيشدگان پيش از كشته‌شدن هرکدام به نوعي قاتل بودهاند. اكثريت تحليلگران از يک «فاجعه انساني» و «زايش خاورميانه بزرگ» سخن مي گويند، برخي آن را در حد يک رخداد عادي که شبيه آن در جهان بسيار است فروکاسته اند، مسلمانان اما، به جز مقامات دولت عربستان، از يک «تجاوز» و «جنايت هولناک» سخن ميگويند، جنايتي که نه تنها جان و مال مردم لبنان را نشانه رفته اند، بلکه بخشي از پروژه عظيمي است که جنگ لبنان از مفردات آن به شمار ميرود.

اما به نظر مي‌رسد به کار بردن واژگان و مفاهيم چون «فاجعه انساني»، «تجاوز» و «جنايت هولناک» و نظير آنها استخدام کليشههاي بي معناي زباني است که نه تنها حجاب از سيماي تيره اين رخداد بر نميگيرند، بلکه از يك‌سو نوعي فرار از مسئوليت و تلقيني است که حس مي‌كنيم با گفتن چند واژه کليشه‌ي درد انساني خود را بيان کرده ايم و در محنت ديگران شريكيم، از سوي ديگر نوعي سر پوشي است که نه تنها از عمق اين رخداد خبر نمي‌آورد، بلكه آن را به محاق ميفرستد و از چشم ما پنهان‌تر مي‌كند. آنچه در اين رخداد ويران ميشود، تنها در و ديوار نيست، بلکه زبان نيز هست، در وراي اين آت و آشغال‌هاي ديوراها آت و آشغال‌هاي زباني وجود دارند كه ما با به كارگيري آن‌ها مي‌خواهيم اين جنگ را روايت كنيم. در لابلاي اين ويرانهها تنها انسان نيست که جانش را از دست مي دهد، بلکه زبان نيز معنايش را از دست ميدهد. نفس سخن گفتن را بايد نوعي سبعيت به شمار آورد. تئودور آدورنو نوشت در برابر فاجعه‌ي «آشويتس» بايد سكوت كرد، زيرا بعد از آن «هر نوع سخن‌گفتن در باره‌ي «فرهنگ»، مهملات و حرف‌هاي آت و آشغالي بيش نخواهد بود». اين گفته‌ي آدورنو بسيار درست به نظر مي‌رسد. در برابر بعضي فاجعه‌ها بايد سكوت پيشه كرد، زيرا وقتي فاجعهي نظير فاجعه‌ي جنگ جهاني، جنگ بوسني، جنگ افغانستان و جنگ امروزه‌ي جنوب لبنان اتفاق ميافتد کمتر کسي ميتواند سخن معنا داري را به زبان آورد، هرکسي خود را بر حق و دشمن را باطل، خود را نور و دشمن را ظلمت مي داند، تا شر اندرونش را به طرف مقابل «فرا فکني(projection (»کند.

اما سكوت هم كاري را حل نخواهد كرد، ما ناگزيريم با در كنار هم چيدن همين  آت و آشغال‌ها سخن معنا دار بگوييم، يا حد اقل احساس آزار دهنده‌ي را كه وجود ما را به آتش مي‌كشد، بيان كنيم. آن‌چه كه به نظر ما معنادار به نظر مي‌رسد آن است كه تقليل جنگ، به جنگ ميان حزب‌الله و اسرائيل اشتباه است، زيرا جنگ تنها اختصاصي به لبنان ندارد، بلكه واقعيت فراگير عصر ما است، پيوستاري است كه از آن سوي جهان تا اين سو به اشكال و انحاء متفاوت جريان دارد. در فقدان نگاه اخلاقي به جهان و انسان، و روي آوردن انسان جديد به نگاه مداخلهآميز نسبت به هستي، نوعي «ناامني هستي شناختي(ontological insecurity فراگيري رو به گسترش است که همچون هيولاي هولناكي هرگونه آرامشي را در کام خود فرو ميبلعد. ما انسانها در گير جنگ تمام عيار هستيم که جنگ لبنان تنها يکي از اين جنگها ميباشد، هر گونه فروکاستن جنگ به در گيريهاي جنوب لبنان، در حقيقت نوعي نگاه کليشهي به جنگ و چشم بستن به فاجعههاي آشکاري است که اغلب انسانها در زير بار بار سنگين آن كمر خم كرده‌اند. آن چه در اغلب تحليلهاي مربوط به جنوب لبنان، در همه‌ي همدرديها و افسوسها، در همه‌ي شعارها و فريادها از نظرها دور ميماند، تامل در سرشت جنگ و درک ماهيت آن است که نه تنها اسرائيل و حزب الله، بلکه همه ما انسانها در آن شريکيم. جنگ در حقيقت، «گريز از نيستي» و نا آگاهانه «غرق‌شدن درآن»، معلول تنفر و انزجار از مرگ، و در يک کلمه «گريز از خاطره مرگ» است، به همين دليل مبالغه نخواهد بود اگر هم‌صدا با فرويد بگوييم كه جنگ ريشه در تمايلات ذاتي انسان دارد و تمايلات وجدان معذب را ار ضا ميکند. ما انسان‌ها زماني به سراغ جنگ مي رويم  که حس مي کنيم با کشتن «ديگري(other)»، فرقي نمي کند، مسلمان باشد يا کافر، يهودي يا مسيحي، بت پرست يا خدا پرست، دين دار يا ملحد، مومن يا فاسق، آسيايي، آفريقايي يا آمريکايي، مرگ را از خود دور کردهايم. در جنگ تنها حضور«ديگريِ» شرط است که بتوانيم مرگ خود را به او نسبت دهيم، حتي اگر آن «ديگري» همکيش همآيين و حتي همخون ما باشد. جنگ، تعليق و تعويق مرگ است، اگر اسرائيلي‌ها لبنانيها و فلسطينيها را به خاک و خون ميکشند و بالعکس، اگر هيتلر يهوديها را قتل عام کرد، اگر در جنگهاي صليبي مسلمانان و مسيحيان، به رغم اشتراكات‌شان در اصول و باور به سه اصل اساسيِ توحيد، نبوت و معاد، همديگر را ميکشتند، اگر جنگهاي قومي و فرقهي در سراسر جهان، جان و مال هزران انسان را ميگيرند، به نظر ما بدين دليل است که فاتح تصور ميکند با کشتن ديگري، يا «غريبه»‌ـ‌ي که دشمن تلقي ميشود، مرگ را از خود دور کرده است. جنگ برگشت به عصر توحش است، حتي ضمير «ناخودآگاه(Ucs انسان مدرن كه از خويشتن تلقي خداگونه دارد، مانند انسان ماقبل تاريخ نميتواند پذيراي مرگ محتوم و مقدر خود باشد، جنايتکارانه خواهان مرگ غريبهها است.«مرگ برمسلمانان»، «مرگ بر تروريست»، « الموت علي امريکا»، « الموت علي اسراييل»، اشتياق ما انسان‌هاي امروز را به مرگ ديگري بيان ميکند که بيگانه يا دشمن تصور مي‌كنيم، جنگ، معرف انکار خواست زندگي است و به كمك آن مي‌توان از طريق فرافکني مرگ خويشتن به غير‏، مرگ را به تاخير انداخت.

بدون ترديد، جنگ لبنان اولين جنگ نيست، آخرين هم نخواهد بود. جنگ داستان ديرينه تاريخ انسان است، تاريخ بشر بيش از آنکه تاريخ صلح و دوستي باشد، تاريخ جنگ و دشمني و کشتار و به خاک و خون کشيدن است. بزرکترين قهرمانان، بزرگترين جلادان نيز هستند. نام آخيلوس، اسکندر، چنگيزخان، ناپلئون، هيتلر و... از آن رو در يادها زنده اند و بر جبين تاريخ ميدرخشد که انسانهاي بيشتري را کشتهاند. آن چه متاسفانه از يادها مي روند و از لوح خاطره‌ها محو ميشوند، خاطره‌ي قربانيان است، حافظه تاريخي بشر بر مبناي خاطرات جلادان نوشته شده است كه به نحوي نشانه سبعيت و درنده خويي ما است. بايد از خود سئوال كنيم كه چند تا از قربانياني را که اين قهرمانان کشتهاند به ياد داريم؟ تقريبا هريک از ما ميدانيم که آخيلوس که بود؟ و اسکندر و ناپلئون و هيتلر و شارون چه کساني هستند؟ اما چه کساني خاطره قربانياني را که آنها کشته اند به ياد دارند؟ نكته‌ي مهمي كه مي‌بايست متذكر شد آن است كه تقليل جنگ و جنايت به اسکندر و هيتلر و ناپلئون  خود جنايت ديگري است که معمولا ما مرتکب ميشويم. بايد از نوعي «جنايت» و «معصيت همگاني» سخن گفت، معصيت همگاني ارتکاب جنگ كه ما مستقيم يا غير مستقيم در آن سهم داريم. اشتباه است اگر تصور كنيم كه هيتلر، ناپلئون و ديگران به تنهايي قادر بودند جنگ را راه‌اندازي كنند، جنگ پديدار اجتماعي است كه تقليل آن به جنايت‌كاران فردي، گام نهادن در كجراهه‌ است. ما هركدام به طور مستقيم يا غير مستقيم در جنگ حضور داريم و به همين دليل گنهکاريم و به تهذيب و رستگاري نياز داريم، تهذيب مبارزه با خاطره مرگ و هر کسي پذيراي مرگ خود شدن. تنها حزب الله يا اسرائيل مقصر نيست، همه ما انسانهاي که در روي زمين زندگي ميکنيم، بارگناه جنگ لبنان و جنگهايي را که در افغانستان، عراق، فلسطين، و ديگر گوشه و کنار جهان اتفاق جريان دارند، بر دوش ميکشيم. ما گنهکاريم، زيرا ميتوانيم براي متوقف‌كردن و يا حد اقل كاهش جنگ کاري کنيم که انسانهاي كمتري قرباني شوند، اما نه نتها کاري نميکنيم، بلکه در برابر اين فاجعهها سکوت ميکنيم و حتي جنگ را تيرهتر ميکنيم تا به اميال سياسي _ اقتصادي و جاه طلبي‌هاي شخصي خود دست يازيده و از اين طريق روح مريض و بيمارگون خود را تسكين دهيم. جنگ از آسمان نازل نشده، ما انسانها بازي جنگ را کارگرداني نموده و براي هاليوودي شدن جهان تلاش ميکنيم. امروز وقتي که مي بينيم يا مي شنويم که جان لبنانيها تباه و خانههاي شان ويران ميشود، معمولا احساس غم و اندوه ميکنيم، در خيابان‌ها مي‌ريزيم، مردماني در گوشه و کنار جهان از خود همدردي نشان ميدهند، اما همدردي با قربانيان و اندوه براي آنان، تا زماني که خود خواهان مرگ ديگري هستيم و ميل نيست‌كردن ديگران در درون ما شعله‌ور است، نه تنها گرهي از كار فروبسته جهان امروز نخواهد گشود، بلكه از آن‌جا كه بيشتر كاريكاتوريي است و حالت نمايشي دارد، مشكلات را بيشتر خواهد كرد. اندوهگين شدن براي قربانيان سود چنداني ندارد، زيرا اندوه زود فراموش ميشود، قربانيان زيادي در جهان فراموش شدهاند و بازهم تاريخ از شکوه و عظمت جلادان سخن خواهد گفت. اين فراموشي خود نوعي جنايت است، زيرا زدودن خاطره جنگ و اينکه بگوييم اين يا آن واقعه هرگز اتفاق نيافتاده مسئله است وحشتناک تر از جنگ و غير اخلاقي تر از آن، بر خوردي که گاهي با مسئله‌ي «هولاکوست» صورت ميگيرد.

سکوت در برابر جنگ جنايت است، چنانکه حرفهاي کليشه و بيربط و شعار دادن را بايد جنايت دانست. جنگ، دستاوردهاي تمدن را از ما پس ميگيرد. جنوب لبنان اکنون به خرابه ميماند. اما تا زماني که رويايي نفي طرف درگير را داشته باشيم، جنگ پايان نخواهد يافت. چنانکه پيشتر اشاره كرديم، جنگ، در حقيقت گريز از مرگ است، بنا براين جنگ آنگاه پايان خواهد يافت که هرکدام مرگي را كه از سوي خدا يا طبيعت بر ما مقدر است، پذيرا باشيم و از طريق کشتن ديگران آن را به تاخير نياندازيم. جنگ، ما را وادار ميکند خواهان مرگ غريبه ها باشيم: مسلمان، يهودي و غيره. جنگ بر هر آنکه از نگاه اعتقاد، رنگ، ساختار فيزيکي، باورها و آداب و رسوم با ما متفاوت تعريف ميشود، انگ دشمن ميزند: «تروريست»، «بنيادگرا»، «شيطان بزرگ»، «محور شيطاني»، «اقوام نامتمدن»، «کافران»، «ياغي»، «رافضي»، دشمني است که آروزي مرگش را داريم، جنگ ما را نسبت به مرگ عزيزان مان بياعتنا ميکند. بنا بر اين راه حل آن است كه آن‌چه را براي خود نمي‌پسنديم، براي ديگران نيز نپسنديم. اگر مرگ براي ما بد است، براي ديگران نيز بد خواهد بود، اگر زندگي براي ما ارزش دارد، براي ديگران نيز ارزشمند خواهد بود و اگر ارزش‌ها و باورهاي محترم و مقدس است، به ارزش‌ها و باورهاي ديگران نيز بايد احترام بگذاريم.

متاسفانه وقتي سخن از جنگ به ميان مي‌آيد هر يك از ما به نحوي و معمولا به طرف‌داري يكي در برابر ديگري بر مي‌خيزيم و به سبك و سليقه‌ي خود آن را روايت مي‌كنيم. اما اكثر آن‌چه در باره جنگ مي‌گوييم گفتارهاي احساسي و بي‌معنا است‏، گروهي را بي آن‌كه عيب‌هاي او را تشخيص دهيم حمايت مي‌كنيم و ديگري را بدون در نظر گرفتن خوبي‌هايش نفرين‏. اين برخورد باجنگ‏‏، در حقيقت مشاركت در جنگ و نشانه‌ي سبعيت و درندگي ودد خويي ما است. سطحي‌نگري و حرف بي‌معنا گفتن در باره جنگ لبنان، پيوستن در جبهه اسرائيل يا حزب‌الله بدون اينكه نسبت به پيامدهاي آن عاقلانه بيانديشيم، بي‌توجهي به تخريب شهرها، نابودي جان و مال انسان‌ها، به خون خفتن كودكان و فريادها و ناله‌هاي معصومانه‌ي آنان را آن‌گاه كه سقف خانه بر جسم نحيف شان فرو مي‌ريز و يا بمب و موشك بدن نازك آنان را تكه تكه مي‌كنند، براي ما كه از دور ناظر اين ماجرا هستيم و آن‌همه خون و جنايت را در قالب چند تا حرف كليشه‌ي و يك مشت الفاظ و مفاهيم بي‌معنا بدل مي‌كنيم،  نوعي جنايت به شمار مي‌رود. همان‌گونه كه سكوت در برابر اين فاجعه مبين جنايت‌كار بودن ماست، تبديل اين واقعه به مفاهيم و شعارهاي كليشه‌ي سبعيت ما را بيان مي‌كنند. يك روي سكه جنايت جنگ است و روي ديگر آن تحريف ادراكي و خلق روايت‌هاي كه سخن بي‌معنا در باره اين جنگ مي‌گويد. سخن‌هاي بي‌معنايي از قبيل «بنيادگرايان مسلمان»، يا «جنايتكاران غرب». اين نوع سخن گفتن در باره جنگ‏، استفاده از كليشه‌هاي نخ‌نمايي است كه چيزي در باره‌ي محتواي جنگ به ما نمي‌گويد. ما بايد «سخن معنادار» بگوييم‏، سخني كه با سرشت جنگ ارتباط داشته باشد. وقتي جنگي صورت مي‌گيرد‏، شهري ويران مي‌گردد و سقف‌ها روي انسان‌ها فرو مي‌ريزد‏، زبان نيز ويران مي‌گردد و بار معنايي واژه‌ها نيز تغيير مي‌كند، ما از زير آوارها تنها جان آدميان را بيرون نمي‌كشيم، بلكه از ويرانه‌هاي زبان و احساس آدم‌ها بايد سخنان معنا دار را نيز بيرون كشيم، چيزي كه معمولا كمتر بدان توجه مي‌شود. سخن گفتن در باره جنگ مسئوليت انساني و اخلاقي دارد‏. شيوه‌ي رايج سخن گفتن در باره‌ي جنگ لبنان‏، نوعي اظهار همدردي آميخته با دل سوزي و ترحمي است كه در نهايت به «خود نمايي»، خودخواهي و امر غير اخلاقي بدل مي‌شود. نبايد تنها طرف‌هاي درگير در جنگ را مقصر دانست، بايد از «گناه‌جمعي» و «معصيت‌همگاني» سخن بگوييم كه نه تنها آن‌هايي را كه مستقيما در گير جنگ است، بلكه دامن ما را كه اين جنگ را روايت مي‌كنيم و اين خون و جنايت را به مفهوم تبديل مي‌كنيم، نيز در بر مي‌گيرد. مسلمانان‏، بايد به جايي حرف‌هايي كليشه‌ي و نسبت دادنِ شر اندرون به اين و آن، و به جاي سردادن شعارهاي بي‌محتوا و پوچ و آتش زدن پرچم اين كشور و آن كشور، به غفلت و جهل فراگير كه بر آن‌ها فرمان مي‌رانند، تامل كنند. آيا فاجعه تنها در لبنان است؟ آيا تنها اسرائيل است؟ آيا جنگ‌هاي داخلي فلج‌كننده و اختلافات فرقه‌ي، مرزي و گروهي را كه مليون‌ها قرباني و آواره بر جاي گذاشته‌اند، مي‌توان توجيه اخلاقي كرد؟ بياييد كمتر خواهان مرگ غريبه‌ها باشيم، وكمتر مشكلات مان را به دشمن بيرون نسبت دهيم. انسان امروز فرقي نمي‌كند، مسلمان باشد يا غير مسلمان، بايد براي ما قابل تحمل باشد، بايد به هستي و انسان به نگاه رستگاري ديد، و به جاي گمشدن در «بزرگراه گمشده‌ي مرگ»، صراط مستقيم حيات را در پيش گيريم. جهان عاري از خلاق، جهان كه خصيصه آن بت‌شدن كالا و فراموشي وجود است، جهاني كه بر شالوده‌ي معرفت مداخله‌گر استوار است و انسانيت انسان را قدرت تسلط او بر طبيعت و بر انسان‌هاي ديگر تعيين مي‌كند، جز جنگ و جنايت و تعويق مرگ از طريق كشتن، «ديگري»، فرجام ديگري نخواهد داشت. جهان جديد، خود را با همين تضادها تعريف مي‌كند. تكنولوژي جديد، سلاح‌هاي جنگي مدرن، هواپيماهايي شيك و بمب افگن كه به هدف مرگ طراحي شده‌اند، تانك‌ها و موشك‌ها و تسليحات هسته‌ي فقط پوچي و بي‌معنايي به ارمغان آورده‌اند، جنگ، لذت بردن از نيستي و عشق بي‌پايان نسبت به مرگ و خشونت، عمق پوچي جهان جديد را بيان مي‌كند. آن‌چه كه در وراي دهشت جنگ و خشونت از نظرها پنهان مي‌ماند، باطن پوشالي و فقدان واقعيت خود جهان جديد است. جهان جديد در ابتدا كساني را از خود بيرون راند، آورگان يهود را كه سرگردان در كوچه پس‌كوچه‌هاي جهان از آلمان و انگليس تا ليننگراد، دهشت مرگ و آوارگي را تجربه مي‌كردند، اكنون اين طرد‌شدگان است كه جهاني را كه روزي آن‌ها را از خود بيرون رانده بود، نفي مي‌كند و از آن انتقام مي‌گيرد. اگر انسان‌ها‏،  مخصوصا آن‌هايي كه به نحوي تاريخ انسان و خاطره‌ي قربانيان را روايت مي‌كنند، پيرو سياست‌مداران باشد و نوعي رويكرد اخلاقي را در پيش نگيرند، اين چرخه‌ي باطل همچنان ادامه خواهد داشت، و طردشدگان و آوارگان امروز، از جهان فرداي ما انتقام خواهند گرفت و  اين دور تسلسل باطل مرگ وانتقام همچنان ادامه خواهد داشت. بايد سخن معنا دار گفت و به چشم‌انداز انديشيد كه بتوانيم به مدد آن جهان را با همه كجي‌ها و اعوجاج‌هايش بنگريم، نوعي «ملت رنگين كمان(rainbow nation)» بشري كه در آن صداهاي متنوعي وجود داشته باشند‏، جهاني كه در آن گروه‌هاي گوناگون انساني، به رغم ارزش‌ها و باورهاي متفاوت، در كنار هم با صلح و آشتي  زندگي كنند. بياييد آواز نو سر دهيم و به قول زرتشت:« از كساني باشيم كه جهان را به سوي تازگي و آباداني و مردم را به سوي راستي، نيكي و پارسايي، راهنمايي مي‌كنند.»

 

اگر می خواهيد سايت اينترنتی مخصوص خود را داشته باشيد!

اگر بدنبال افزايش اعتبار می باشيد!

و اگر ارتباطات گسترده و ارزان می خواهيد

نوشته شده در روز  12 اسد سال  1385 - ساعت 10 به وقت کابل

آگهی و اعلان شما در اينجا

دريافت کتاب افغانستان الکترونيکی (ميزبانی وب)

ثبت قلمرو اينترنتی

طراحی وب

ميزبانی حرفه ای وب

پنج هزار مگابايت فضا

دوهزار و پنجصد ايميل

دارای تمام امکانات امنيتی

پهنای باند صد و پنجاه گيگابايت

تماس:      0799390025

 صفحه ی نخست

Top Global Newspapers: Asia    Latin America    Africa   Europe   USA    Canada    Australia  

فقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و  تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد                Members Login

As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions


Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org

info at kabulpress.org   reader at kabulpress.org

Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت  محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد