صفحه نخست > دیدگاه > چه‌ گوارا چهره‌ی جاويدان تاريخ

چه‌ گوارا چهره‌ی جاويدان تاريخ

روح الله انتظار
دوشنبه 18 جون 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

از آغاز تاریخ انسان تا کنون در هر برهه ی از تاریخ قهرمانانی ظهورکرده است، که نقش سازنده‌ای درشکل گیری تاریخ داشته اند. به گفته‌ای برخی از فيلسوفان فلسفه‌ي تاريخ، یکی ازعناصر سازنده‌ی تاریخ قهرمانان است. حتا نيچه متفكر آلماني مي گفت: بشريت مديون قهرمانان است، زيرا قهرمانان و تيزهوشان بوده اند كه تمدن ساخته اند. قهرمانان نه تنها یکی ازعناصرسازنده‌ی تاریخ است، بلکه نمادی ازیک زندگی حماسی و حماسه ساز نيز است. قهرمان به باور من شاید عصیان‌ترین چهره‌ی تاریخ باشند. منظورم از قهرمان، قهرمان انقلاب‌ها و نهضت‌هاي آزادي خواهي است.

قهرمانان كه بر ضد نا برابری‌ها، ظلمت‌ها، پلیدی‌ها و وحشی گری‌ها تا دم مرگ رزميده اند، و از طبقات مظلوم ومحروم دفاع كرده اند. آنانكه به خود نمی‌اندیشند، هرچه می‌اندیشند و هرچه می‌خواهند برای خلق است. در تاریخ زیاد اند ازاین گونه انسان‌ها که وجدان نا آرام داشتند و بر ضد نا برابری‌ها و قدرت طلبی‌ها مبارزه کرده‌اند.
بطور نمونه درسال 1928 مردي عاصی در سرزمین آرژانتین طلوع كرد، و برضد نظام امپریالیستی که کشورهای آمریکای لاتین را استعمارکرده بود مبارزه کرد. او به بي‌قرار‌ترين چهره‌ها تبدیل شد و برای رهایی این کشورها از چنگال خون آشام امپریالیسم رنج ها‌کشيد، سختی‌ها دید، دردها تحمل كرد، و شب و روز از وضعیت اسفبار جهان سومی‌ها که زیر یوغ امپریالیسم به سرمی‌بردند‌ سوخت. او سلاح برداشت و علیه هیولای بزرگي، بنام امپریالیسم و استعمار که عده‌ای انسان‌های محروم و مظلوم را می بلعیدند مبارزه کرد، او مبارزه را شیوه‌ای زندگی‌اش قرار داد و با خودعهد کرد که تا زمانی که یک وجب خاک زمين تحت سلطه‌ی استعمار باشد آرام ننشیند و به همين خاطر تا آخرین لحظه‌اي زندگی اش مبارزه كرد.

براستی او در زندگي‌اش اين ادعا را ثابت نيز كرد. او شجاعانه نبرد کرد ودمی آرام ننشست و بی‌تابانه در گواتمالا و بولیويا و کوبا دست و پازد، و دردمندانه فریاد کشید که برخیزید سلطه‌ي امپریالیسم را برچینید که همه‌ی ما را استثمارکرده است. نالید که دیگر ظلمي ظالم را نپذیرید، بپاخیزید و ریشه‌های امپریالیزم را در سرزمین‌های تان بخشکانید. او غیرتمندانه حرکت کرد و با یارانش در کوبا ضربه‌ي محکمی بر پیکرهیولای بزرگ(امپریالیزم) وارد كرد و سايه‌ي تاريك آن را برچيد.

او تنها به کوبا اکتفا نکرد، با وجودی که به مناصب ریاست بانک مرکزی و وزارت صنایع رسید، اما ازهمه ی منصب هایش گذشت. او با این عملش نشان داد، که او تشنه‌ی منصب و قدرت نیست، و فراتر از این ابزار دست سیاستمداران کاذب می‌اندیشد و آرمان بلندتر از این را دنبال می‌نمايد.

او مي‌انديشيد كه مسووليت بزرگي در پيش رو دارد و آن رهاي سرزمين هاي اشغال شده و استعمار زده‌اي جهان سوم است، به همين خاطر بود، که تفنگش را بر داشت و راه بولیوی را در پیش گرفت، و مبارزه‌ي چریکی را در آنجا ادامه داد. او چون طوفان بي‌قرار مي جنگيد و سعی داشت که هرچه زودتر سلطه‌ی امپریالیزم را از آن دیار بر چینند، اما امپریالیزم که از نبرد غیرت مندانه‌ای او در كوبا ترسیده بود و هر لحظه او را خطر بزرگ برای غارتگري‌هايشان احساس می‌کرد، توطیه‌ی قتل او را طرح کردند، تا این مبارز نستوه را براي هميشه خاموش سازند.
ارنستوچه گوارا، سرانجام به اثر توطیه‌‌ی امپریالیزم در بولیوی خاموش شد، و به تاریخ پیوست. اما نام او در تاریخ به عنوان يك چهریه‌ی بی قرار انقلابی ثبت شده است. امروز او به عنوان سمبول اعتراض و عصیان در میان انسان‌های آزادی خواه و انقلابی شناخته شده است، و الگوی كار و پيكار براي هر چهر‌ه‌ي انقلابی است.
آری ! تمام زندگی چه گوارا الگواست . وقتی انسان چه گوارا را، با آن لباس و کلاهی انقلابی اش مي بيند، که در هر لحظه، آماده‌اي مبارزه، بر ضد زر، زور و تزویر است، احساس دیگر پیدا می‌کند، و شور و نا آرامی در انسان ایجاد می‌شود. در حقيقت ستاره‌ی کلاه او نماد بی قراری اوست.

«چه»، همچون ستاره‌اي در میان جهان سومی‌ها درخشید، و امروز نام او جاویدانه در تاریخ می درخشد. او فرا تر از مرز‌های جغرافیایی می‌اندیشید و تمام مبارزات او فراتر از مرز بندی‌های پلیدی جغرافیایی بود، به همين خاطر امروز او فراتر از جغرافيايي زندگي‌اش شناخته مي‌شود.

امروز بر نسل جوان ما لازم است، با الگو گرفتن از چهره‌اي همچون چه گوارا، بر علیه همه‌ی نابرابری‌ها و وضعیت نا عادلانه مبارزه کند، و از همه‌ای تعلقات پست که ما را در بند خود می کشاند و از همدیگر بیگانه می‌کند دوری جویند .

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آیا آدم کشی های چگوارا هم الگو است؟ او صد ها نفر را به جرم ضد انقلاب بدون محاکمه سر به نیست کرد . او یک قاتل بی رحم و سفاک بود.

  • بادرود به خردمندان حقیقت جو!
    من سپاس گزاری می کنم از جناب انتظار که یکی از چهره های مطرح در جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب ارنستو چگوارا را به رشته تحریر در آورده اید من زمانی که در ایران بودم و سازمانهای چپی ایران و دیگران در طومار ننگین خمینی فریب خوردند به زندگی چگوارا آشنا شدم و همین احمد شاه مسعود هم گاهگاهی با الهام از خاطرات چگوار یک صحنه های را رول بازی میکرد و لی در محراق عقیده از دو قطب مختلف یکی ایدیالیزم و دیگری ماتریالیزم منشه می گرفت .
    چگوارا با فیدل کاسترو و 7 نفر انقلابی جان برکف دیگر مبارزه شان را در کوه های پینودل آگاه علیه رژیم باتیستا شروع کردند.
    به نظر من علایقی که چگوارا منحیث یک روشنفکر انقلابی معتقد به مبارزه رهایی بخش از آرزانتین به کوبا کشید همانا عقیدة راسخش به زندگی و بدبختی های مردم کوبا که تو سط رژیم باتیستا اشغال شده بود.از شروع تا به پیروزی ایستادگی کرد .
    حالا این را مقایسه کن به هم میهنان ما که یکی علیه دیگر می جنگند.
    برادر ما گفته که او آدمکش بود.من نمیدانم که چرا بعضی ها بدون اینکه خبر باشند یکچیزی می گویند و میروند.
    حتاوقتی چگورا افسر ارتش را که در پست امنیتی دامنه کوه دستگیر می کند و او عذر و زاری می کند و میگوید که من فریب خورده بودم و حالا حقیقت را می گویم من زن و بچه دارم مرا عفو کن
    چگوارا او را راها می کند ولی شخص موصوف با دروغ می گوید که من فرار کردم و میخواهم نیروی زیاد بمن از طرف دولت داده شود تامن در همان محل پست امنیتی قویتر ایجاد کنیم .
    چگوارا خبر میشود و خودش به تنهایی سراغش می آید واو را با زور تفنگ به کوه می برد و وقتی او را به درخت ی بندد ا و دوباره به دروغ و زاری و عذر شروع می کند و به چگوار التماس می کند که یک فرصت دیگر به او بدهد و می گوید اینبار ومن انسان میشوم ولی چگوار می گوید من برای اینکه صداقت ترا معلوم کنم یک مهلت برایت دادم و تو نتوانستی از آن استفاده کنی و بعد با فیر یک مرمی در پیشانی اش او را به درک واصل می کند.
    این است مثالی از شگرد چگواردر یک مبارزه نا برابر که تا امروز کوبا به آن افتخار می کند.
    ولی در کشور ماملیون ها انسان را اشرار صرف به خاطر ندانستن دعای قنوت کشتندو بقیه را که همه می دانند.
    و اینها هم از عفوی را ک کرزی بخاطر وحدت ملی افغانستان برایشان داد پاس اش را نشناختند و تا امروز تیش به ریشه کشور می زنندو جهل بلغور می کنند

  • آنچه که (چه) ګوارای بزرګمرد درزمان حیاتش علیه ظلم واستعمار وامپریالیزم انجام داده شایستهء هرنوع تقدیر وتحسین است اما الګو برداری آن توسط اوغانهای خلقی ګردپا به یقین که رسوایی تاریخ سرزمین ماست که نامش را استعمار ؛افغانستان ګذاشته است.
    من درخلال تحقیقاتم دربارهء امان الله امیری درسویدن دریافتم که وی نیز درجوانی خودش را ازپیروان ارنست چه ګوار میدانسته است، وبه همین خاطر بعداز کودتای خلقی ها در ولایت لغمان دست به جنایات ضد بشری زده است ؛ اما حالا میخواهد بجای چه ګوارا از محمد دین زاخیل الګو برداری کند.
    مرګ به این تقلیدهای کور کورانه که شتر را ګفتند غمزه کن ولی او فالیز را ویران کرد.
    بااحترام
    پرویز بهمن

    • يرويز جان بهمن از كردياى كفتنت بايد يرجمى باشئد كه درين صورت هم ادم خوب هستيد وهم بر ضد قبيله وخصوصا كنيشكاه يهودى كرديا جيز هاى خوب مى نويسى برايت توفيقات مزيد از خداوند بزرك تمنادارم زيرا من نيز هم كرد ياهاى خلقى خوشم نمى ايد وهم همين افغانهاى يهود نثراد را بد مى برم( خار كش )

    • گای سورمن / برگردان: علی‌محمد طباطبایی
      به نظر نمی‌رسد که هیچ نوجوانی که بر ضد جهان یا در مقابل والدین خود سر به شورش گذارده است بتواند در برابر تصویر اغوا کننده‌ی " چه " مقاومت کند. فقط کافی است که پیراهنی با نقش او به تن کنیم تا از کوتاه ترین و ارزان ترین شیوه ممکن نشان دهیم که در طرف درست تاریخ ایستاده‌ایم.
      و آنچه برای نوجوانان معتبر است، به نظر می‌رسد که در مورد کارگردان‌های همیشه جوان نیز قابل استناد باشد. در دهه‌ی ۱۹۶۰ ظاهری همچون چه گوارا با ریش و کلاه بره حد اقل در حکم بیانیه‌ی سیاسی قانع کنننده‌ای بود. اما امروزه چیزی بیشتر از سازوبرگی مد روز نیست که الهام بخش حماسه‌ای بسیار گران از‌هالیوود است. و آیا پس از آن نوبت به پارک سرگرمی‌های " چه " خواهد رسید؟
      اما بالاخره زمانی بود که یک چه گوارای واقعی نیز وجود داشت: او از این عروسک ساختگی که امروز در جای واقعیت نشسته است شهرت کمتری دارد. چه گوارای واقعی چهره‌ای است که از نسخه‌ی افسانه اش به مراتب قابل توجه تر است، زیرا او تجسم واقعی آن چیزی است که انقلاب و مارکسیسم در قرن بیستم مورد نظر داشته‌اند.
      " چه " برای انسان مداری اهمیتی قائل نبود. در واقع هیچ رهبر کمونیستی به چنین ارزشهایی باور نداشت. کارل مارکس به طور یقین به انسان مداری باور نداشت. استالین، مائو، کاسترو و " چه " نیز دقیقاً مانند پیامبری که این مکتب را بنیان گذارده بود برای زندگی انسان‌ها ارزشی قائل نبودند. موضوع این بود که اگر قرار است از نو جهان جدید و بهتری ساخته شود، ریختن خون انسان‌ها امری اجتناب ناپذیر است. مائو هنگامی که یک بار توسط یکی از نخستین یارانش برای مرگ میلیون‌ها انسان طی انقلاب چین مورد سرزنش قرار گرفت این گونه پاسخ داد که روزانه چینی‌های بسیاری به هر دلیل جان خود را از دست می‌دهند، بنابراین از چه جهت مرگ انسان‌ها می‌تواند اتهامی قابل توجیه باشد؟
      برای "چه" نیز به قتل رساندن انسان‌ها کار دشواری نبود. او که در آرژانتین به عنوان یک پزشک آموزش دیده بود، نه حفظ جان بلکه از بین بردن آن را انتخاب نمود. وی پس از آن که به قدرت رسید دستور مرگ پانصد نفر از «دشمنان» انقلاب را صادر کرد و آنهم بدون برپایی هرگونه دادگاه و در حالی که این افراد بدون تشخیص کامل و فقط برای اعدام کردن تعدادی از نیروهای ضدانقلاب انتخاب شده بودند.
      کاسترو که او نیز به انسان مداری باوری نداشت هرچه میتوانست انجام داد تا از اهمیت و قدرت چه گوارا بکاهد و به این ترتیب او را وزیر صنایع ساخت. و همانگونه که انتظار می‌رفت " چه " برای کشورش کوبا راه و روش‌های شوروی را برگزید: کشاورزی رو به نابودی گذارد و در سرتاسر کشور به طور پراکنده کارخانه‌های اشباح گونه ظاهر شدند. او کمترین اهمیتی برای اقتصاد کشور یا مردمش قائل نبود: قصد او پیشبرد انقلاب به خاطر خود انقلاب بود، درست مانند هنرمندانی که هنر را به خاطر خود هنر دوست دارند.
      درواقع " چه " بدون ایدئولوژی که به آن باور داشت مگر چیزی جز یک قاتل قتل‌های زنجیره‌ای دیگر می‌توانست باشد. اما او به کمک شعارهای ایدئولوژیکش توانست انسان‌های بیشتری را از هر قاتل قتل‌های زنجیره‌ای دیگر و البته همه‌ی آنها را به نام عدالت به قتل برساند. پنج قرن پیش احتمالاً " چه " یکی از آن سربازـ کشیش‌هایی می‌بود که مردم بومی آمریکای لاتین را به نام خدا می‌کشتند. او نیز به نام تاریخ کشتار را به عنوان ابزاری لازم که در خدمت هدفی والا است می‌نگریست.
      اما حالا فرض کنید که بخواهیم این قهرمان مارکسیست را با ملاک‌های خودش مورد قضاوت قرار دهیم: آیا او جهان را حقیقتاً تغییر داد؟ پاسخ این سوال مثبت است اما آنچه او بوجود آورد بدتر بود. کوبای کمونیستی که او در پدیدآوردنش سهیم است شکستی است انکارناپذیر و بی کم و کاست و اکنون این کشور به مراتب فقیرتر و به مراتب ناآزادتر از دوره‌ی قبل از «آزادشدنش» می‌باشد. علی رغم اصلاحات اجتماعی که چپگراها در باره‌ی کوبا در بوق و کرنا می‌دمند، نرخ باسوادی آن کمتر از دوره‌ای است که کاسترو هنوز به قدرت نرسیده بود و نژادپرستی بر علیه جمعیت سیاه در رژیم قبلی شیوع کمتری داشت. درواقع امروزه در کوباه احتمال آن که افراد و شخصیت‌های مهم دولتی آن از نژاد سفید باشند بسیار بیشتر از دوره‌ی باتیستا است.
      در خارج از مرزهای کوبا، افسانه‌ی " چه " الهام بخش هزاران دانشجو و فعال سیاسی در سرتاسر آمریکای لاتین بود و باعث گردید که آنها جان خود را در نبردهای چریکی بی باکانه از دست بدهند. نیروهای چپ که ندای افسونگرانه " چه " آنها را برانگیخته بود، مبارزه مسلحانه را به جای شرکت در انتخابات پذیرفتند و به این ترتیب راه دیکتاتوری‌های نظامی را باز کردند. و می‌توان گفت که آمریکای لاتین هنوز هم نتوانسته است خود را از پیامدهای ناخواسته چه گوارائیسم نجات دهد.
      در واقع امروز که پنجاه سال از انقلاب کوبا می‌گذرد آمریکای لاتین هنوز هم دچار چند دستگی است. آن کشورهایی که اسطوره " چه " را کنارگذارده و راه دموکراسی و بازارآزاد را انتخاب کردند از قبیل برزیل، پرو و شیلی وضع و حالشان از همیشه بهتر است: برابری، آزادی پیشرفت‌های اقتصادی پا به پای هم به جلو رفتند. برعکس، آن کشورهایی که به اهداف " چه " وفادار باقی ماندند مانند ونزوئلا، اکوادور و بولیوی دقیقاً همین اکنون در آستانه جنگ داخلی قرار گرفته‌اند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس