صفحه نخست > دیدگاه > دین که در نیم متر تکه خلاصه شود...!؟

دین که در نیم متر تکه خلاصه شود...!؟

سجیه کامرانی و سیمین عمر
حسين زاهدی
دوشنبه 14 آپریل 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

خانم عمر فراموش کرده اند که دین برای نجات انسانها آمده است و نه اینکه انسانها برای نجات دین آفریده شده باشد٬ ایمان و دین خانم عمر با رنگ ناخن رنگ بیدینی به خود میگیرد و اسلام خانم عمر در نیم متر پارچه (تکه) که بر سر گذاشته و پیچانده میشود خلاصه شده همانطور که اسلام طالبان در ریش دراز خلاصه میشد و این ایمان ایمانی نیست که کسی به آن افتخار کند به جز خانم سیمین عمر و ملا محمد عمر

کسانی که ماهواره ( دیش آنتن) دارند با چهره و برنامه های این دو زن آشنا هستند٬ خانم سجیه گرداننده برنامه «تلویزیون افغانستان» و خانم سمین عمر گرداننده برنامه «صدای حق».

خانم عمر در این اواخر و پس از آن توهین غیر مسوولانه که در سال گذشته و در روز عید فطر به مقام انسانی زن روا داشته بود و زنان بدون حجاب را " حیوانات بدون دم " خطاب نموده و هنرمندان و آواز خوان را با کنایه های زنانه ی رقاصه و سازنده، مورد تمسخر این خانم با خدا قرار گرفت که اعتراضات را نیز با خود بهمراه داشت٬ و اما بار دیگر این خانم بیمار و عقده ای همه گان را به جز شخص شخیص خودش کافر و نا مسلمان دانسته و عبادت زنانی را که از لوازم آرایش استفاده میکنند غیر قابل قبول فتوا میدهد که این عمل حرام است و کسی که عمل حرام انجام دهد کافر و کافر هم که جایش در جهنم ... ٬ و به همین ترتیب خانم سمین عمر به هر بهانه و فرصت دست از تحقیر و توهین بر نداشته و این عمل زشت اش را کمک به دین خدا و جهاد در راه خدا دانسته و مفتخر است که خداوند ایشان را در چنین موقف قرار داده که بتواند مردم و مخصوصا زنان را مورد تحقیر و توهین قرار بدهد و عملا فتوا هایی را نیز علیه مردمی که با اندیشه های ایشان موافق نیستند صادر میکند.

بیماری و عقده خانم عمر به حدی زیاد شده است که نه تنها مردم، بلکه همکاران خویش را نیز بی بهره و بی نصیب از توهین و کنایه هایش که معمولا در حمامهای زنانه رواج دارد و نه در تلویزیون٬ نگذاشته است و به خانم سجیه که معمولا برنامه هایش کمک به مردم فقیر و درمانده می باشد نيز تاخته است. خانم سجيه، صدای کسانی که مورد ظلم و تجاوز قرار گرفته اند را در برنامه یک ساعته اش منعکس می شود و ماه ها برای حمایت از مهاجرین افغانستانی مقیم ایران برنامه هایش را اختصاص داد و تظاهرات علیه خروج افغانها از ایران را در چندین کشور برنامه ریزی و رهبری نمود و در همین برنامه یک ساعته اش خانم سجیه توانسته است تا کنون بیش از ۱۰۰ فامیل مستحق را به صورت دوامدار مورد حمایت هموطنان دلسوز قرار گیرد و صدها طفل که از فقر نمیتوانستند به مکتب بروند با حمایت ایشان و هموطنان همنوع دوست راهی مکتب و مدرسه شده اند و ده ها بیمار در داخل و خارج از کشور مخصوصا افغانهای مقیم پاکستان از حمایت مالی توسط این برنامه برخوردار و زیر عمل جراحی قرار گرفته و شفا یافته اند و ...

اما با تمام صفات انسانی که در شخصیت خانم سجیه دیده میشود نمیدانم سمین عمر چه برتری از ایشان دارد به جز آن روی سری (حجاب ) که بر سر دارد البته که حجاب داشتن مساوی با انسانیت و مسلمانی نیست٬ ایشان با تسمخر همیشه گی اش دختر خانم سجیه را «مادونا و خواهر مایکل جکسن » نامگذاری میکنند٬ با این اشاره که مادونا بودن و یا خواهر مایکل جگسن بودن هم هیچ عیبی ندارد و این چشمان بیمار گونه ی و ذهن پریشان خانم عمر است که همگان و همه چیز را جز خود و اندیشه کم نظیر اش عیب و غیر اسلامی میبیند.

تصور میکنم که چند مورد از برنامه های خانم سجیه حسادت ایشان را بر انگیخته و باعث نارضایی خانم عمر از همکار ایشان شده است٬ پخش خبرها و تجاوز جنسی به کودکان و پخش کلیپ های که مجاهدین محترم مصروف رقصاندن بچه ها و بچه بازی بودند میتواند باشد. هیچ یک از برنامه های سجیه که در طول این چند سال ما شاهد آن بودیم برای شخص خودش نبوده است. منبع مالی این برنامه هم مشخص است که پخش آگاهی ها تجارتی تمویل میشود و در هفته یک ساعت برنامه دارد. اما معلوم نیست که برنامه خانم سیمین عمر از کجا تمویل میشود. آگهی تجارتی که در برنامه اش پخش میشود با مقایسه به دوساعت برنامه و دعوت مهمانان از کشور های خارج و داخل امریکا و پرداخت هزینه رفت و امد مهمانان و اقامت در هوتل٬ این مصارف از جیب چه کسانی پرداخته میشود. مطمينا ایشان گنج قارون ندارند. البته دست قارونهای سعودی و مصری در حمایت از این برنامه بعید بنظر نمیرسد و این ادعا هم بعید به نظر میرسد که برنامه «صدای حق» از سوی مردم تمویل و حمایت شود. دلیل واضح است مردم هرگز نخواسته اند تا با پولی که از جیره خود و اطفال شان کم میکنند به حمایت برنامه ای پرداخته شود که بر خود و به هموطنان شان توهین گردد و مردم از همدیگر با مومن بودن و کافر بودن به زعم خانم عمر جدا و تفکیک شوند.

برنامه خانم عمر تنها ارمغان که دارد اینست که ترس و وحشت٬ نفاق و بدبینی٬ سیاه و سفید کردن را به مردم میاموزاند و برنامه خانم سجیه انساندوستی٬ کمک بهم نوع٬ شادی و صدای مظلومی را بلند کردن و برعلیه ظلم و ستم ایستادگی کردن را به مخاطبان اش ارایه میکند.

خانم عمر فراموش کرده اند که دین برای نجات انسانها امده است و نه اینکه انسانها برای نجات دین آفریده شده باشد٬ ایمان و دین خانم عمر با رنگ ناخن رنگ بیدینی به خود میگیرد و اسلام خانم عمر در نیم متر پارچه (تکه) که بر سر گذاشته و پیچانده میشود خلاصه شده همانطور که اسلام طالبان در ریش دراز خلاصه میشد و این ایمان ایمانی نیست که کسی به آن افتخار کند به جز خانم سیمین عمر و ملا محمد عمر.

نوشته ی مرتبط با همین مطلب را از حسين زاهدی در اینجا بخوانید

مطالب بيشتر از اين نويسنده

كارنامه

گالری عکس

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خانم عمر در حالیکه اکت مسلمانی میکند و نیم متر تکه را مسلمانی میداند، اما شهره عالم است که در امریکا به نام زنان و کودکان افغانستان پول جمعاوری میکند و از آن برای خود زندگی افسانوی ساخته است.

    مردم ما به تجریه دریافته اند که آنی که بیش از همه اسلام اسلام میگوید، بیش از همه غرق فساد و عیب های شرعی است.

    اگر مسلمانی این باشد، بگذار ما کافر بمانیم برای ابد!

    • برخی ها از دین اسفاده ابزاری می کنند که بر ملت ها حکومت کنند و اگر کسی حرفزد بگویند که به مقدسات توهین کردی ؟ان ریش وپشم برای فریب مردم است و مجوزی برای انجام کار های خلاف.فقط تو دنیامسولین ایران درست می گویند و بس؟.......

    • اگر دیگران اسلام اسلام ناق می گویند شما می توانی اسلام اسلام درست بگوئید
      با این گپ ها نمی توان خود را گول زد ولی این عکسی سکسی را که شما روی سایت گزاشتین نشانه کفر و یا بی دینی شما است

    • هرچند زياد خوشم نمي يايد كه به شما سلام بگويم
      چون مه از هر كسي كه در شرايط فعلي داد از مسلمانيت مي زنند متنفر هستم و يگانه دليلي كه كشور ما را به اين روز رسانيد انمي اسلام خواهي هاي بيجا و اسلام گرايي هاي زوري و اجباري بوده و با اسم اسلام از مردم مظلوم افغانستان و فرهنگ افغانستان و همه چيز افغانستان تا به امروز سوء استفاده شده مه خودم يگانه شخصي هستم كه طرفدار جدا شدن دين از سياست هستم و در اين راه حتماً مبارزه مي كنم
      سجيه جان يك خانم با فرهنگ و تحصيلكرده و دلسوز مردم خود است و دلسوز كساني هستند كه واقعاً افغان هستند نه شمايي كه در اسم فقط افغان هستين.

    • فرق حجاب و بی حجابی بمثابه فرق انگور و شراب را ماند...

    • دوست عزیز من طرفدار نظر تان در جدائی دین از سیاست هستم ولی مطلب شمارا از ، واقعآ افغان وصرف به نام افغان ندانستم . اگر منظورت از واقعآ افغان صفت است مارا از این صفت تیر افغان نام تحمیلی است برای پشتون ها از طرف فارسی زبان ها و معنی فغان، ناله ، غالمغالی، شرور و نا آرام را میرساند واین دروغ مشهور حالا راست مینمائید. امید کسی از گفتۀ من باید آزرده نشود چون هرکس اندک به آزادی و آزاد اندیشیدن اعتقاد دارد باور دارم که با من هم عقیده است که تحمیل نام قومی بر قوم دیگر ناروا و ظلم است.بعضی ها که کمتر میفهمند همیشه استدلال مینایند چون از افغانستان هستی افغان هستی دروغ کی دولت کرزی و کاسه لیسان ان را درج قانون اساسی نیز نمودند در حالیکه حقیقت چنین نیست ببینید در هندوستان در حدود 300 ملیون مسلمان وجود دارد آیا باید آنها را هندو نامید یا هندوستانی ، در ازبکستان، سمرقند و بخارا همه تاجک اند آیا انها را باید اوزبک نامید یا اوزبکستانی و یا در قزاقستان ملیون ها روس وجود دارد پس انها همه قزاق میشوند البته که نمیشوند پس ما چگونه افغان یا اوغان میشویم در حالیکه اجداد ما همه تاجک ، هزاره و یاهم اوزبک میباشند. بگذارید ما خودرا به نامی بنامیم که هستیم نه نامی تحمیلی که دیگران بر ما گذاشته اند. به امید اینکه همه ما به خواست دیگران که در پرتو عقل و خرد باشد احترام بگذاریم.

    • هرچیه که شما گفته اید اشتباه کرده اید توبه کشیده وازخداوند متعال سوال مغفرت نماید .وگرنه به واقعیت شمابه تمام عمر درجهنم خواهید بود.خداوندبخشاینده ومهربان است.

    • سلام به برادان دین "برادران لطف نموده اول ازدین خویش ازطریق مطالعه کتاب های دین معلومات حاصل نموده بعدا فتوابدهیداگرخانم عمرازاسلام استفاده ابزاری میکند شماهم اجازه فتوای بدون علم راندارید چون حفظ حجاب برای خانم هادراسلام فرض است

  • حسین زاهدی عزیز، مقاله هایت را همیشه میپسندم اما اگر خفه نشوی یک سوال دارم:

    ضرورت انتشار عکست در زیر این مقاله چه بود؟ چه ارتباطی بین مقاله و عکس موجود بود؟

    • دوست عزیز سوال تان بجا است من سوال شما را به آقای میرهزار مرجوع ساختم تا ایشان پاسخ بدهند.
      شاد کام باشید

    • بنده به نظرات متنوع احترام قایل هستم بخاطر اینکه خودم از جمله پیامگذاران همیشگی این سایت هستم.

      اما نوشته های یکنواخت و دین ستیزانه آقای زاهدی را جواب دادن تکرار مکررات است.

      اول اینکه برداشت آقای زاهدی ازمفهوم دین بطور کلی همه ادیان است تاجاییکه از سیاق کلام بر می آید.

      درنوشته های جناب ایشان راجع به قربانی وغیره نیز جز اینکه جهل خودشانزا به نمایش بگذارند چیز دیگری را بخواننده القا کرده نتوانسته است.

      این مضمون هم برضد خانم سیمین نوشته شده اما با سفسطه های بیجای یکنواخت مثل مقالات همیشگی شان مانند دین برای نجات بشر آمده است ونه بشر برای نجات دین.

      پرسش از آقای زاهدی این است که آیا هدف شما از کاربرد کلمه دین همه ادیان است ویاتنها اسلام ؟

      اگر اسلام مراد باشد طبعا اسلام ضمن اینکه مسایل عبادی دارد بلکه از قانون شریعت نیز برخوردار است که انکار آن باعث کفر ارتداد میشود.

      جگونه آقای زاهدی دین را قبول دارد اما قرآن رانه؟

      اگر قرآن را قبول دارد بناء پوشاندن جاهای اساس بدن زن در قرآن مذکور است و بهمین ترتیب مردان.

      قرآن به مردان مومن ومتعاقب آن زنان مومنه آیه دارد درسوره نور که ترجمه فارسی چنین است.

      بگو ای پیغمبر بر مردان مومن که چشم های شانرا پائین اندازند و شرمگاه های خویش حفظ کنند این بهتراست به ایشان بدون شک خدا از آنچه که آفریده است باخبراست.

      بهمین ترتیب متعاقب آن خطاب به زنان مومنه است که :

      ای پیغمبر بگو به زنان مومنه که چشمهایشان را پائین اندازند وشرمگاهای خویش را محافظت کنند و زینت خویش را آشکار نسازند مگر آنچه که معلوم میشود. (مراد از دستان وقسمت رو است)

      وچادرهای شانرا برشانه خود بزنند وزینت خویش را آشکار نسازند مگر به شوهران خود و.....و....و.....و الی اخیره

      پس زن مسلمان درین حال واحوال چی باید بکند؟

      قرآن واسلام برای نجات آن انسانی آمده است که پیروان صادق این دین باشند.

      احکام حلال وحرام درشرع الهی توضیح شده است کسیکه حلال راحرام میداند ویابرعکس نمیتواند ادعای مسلمانی کند.

      من از توهین وتحقیر هیچ انسان دفاع نمیکنم وخانم سیمین هم شاید نظر به قلت علم وبینش اسلامی دچار احساسات زنانه شده و بر زنان بی حجاب تاخته است که این کار وی خلاف موازین اصول دعوت اسلامی است.

      یک دعوتگر مسلمان چه مرد یاهم زن نباید اینگونه احساساتی شده وهمه را یکسره سزاوار جهنم بداند.

      اما ظلم وتبعیض علیه زنان محجبه در کشورهای اروپائی وامریکا نیز قابل اغماض نیست.

      نیروهای راستگرای افراطی در اروپا خصوصا در کشور فرانسه جبرا خانم های مسلمان را خلع حجاب کرده است فرانسه ایکه مهد وخاستگاه دموکر اسی حاضر بشمار میرود.

      زنان مسلمان در کشور فرانسه از چهار نسل بدینسو ازعهد استعمار فرانسه تا اکنون در آنجازنده گی میکنند اما می بینیم که مورد تبعیض دینی قرار دارند.

      درکشورهای دیگر نیز وضع بهتر از فرانسه نیست شاید انگلیس اندک بهتر باشد بخاطر موجودیت اقلیت های هند وپاکستان اما درکشورهای اسکاندناوی زنان مسلمان باوجود مدارک عالی تحصیلی در بازار کار یابی مورد تبعیض قرار میگیرند.

      رسوائی که پنج سال پیش از مقرر نمودن یک زن در یکی از کمپنی های تیلی کمونیکیش یا وسایل ارتباطات که از طریق انترنت همرای دختر محجبه عربی الاصل موافقه شده بود که باید یک روز قبل از احراز وظیفه بملاقات رئیش شرکت برود رئیس شرکت بمجرد دیدن حجاب خانم قورا قرار داد قبلی خویش را لغو نمود که باعث رسوائی مطبوعاتی درسطح سویدن گردید.

      باردیگردریک مصاحبه رهبر یکی از احزاب سیاسی اینگونه ازحجاب زن مسلمان تعریف شد که:

      هر زن مسلمان که حجاب میپوشد مصاب به خلل دماغ است.

      مگر این نوع برخوردها واظهارات به هزاران زن مسلمان حجاب دار که شهروندان کشورهای اروپائی اند توهین تلقی نمیشود؟

      بازهم من از عملکرد خانم سیمین دفاع نمیکنم اما توهین وتحقیر نسبت به زنان حجاب دار نیز برایم قابل برداشت نیست.

      زیرا بنده باوجود اینکه به آزادی رأی وفکر معتقد استم درعین حال متدین نیزهستم واحکام که راجع به ستر عورت مردان وزنان در قرآن نازل شده است نادیده گرفته نمیتوانم.

    • زاهدی عزیز من نوشته های خودت را اکثرآ مطالعه میکنم.برایت ارزوی موفقیت مینمایم.اما خواهش من از خودت اینست که هر قدر بتوانی که در مضامین ات از خود سانسوری کمتر استفاده کنی بهتر است.از اینکه میخواهی بنویسی من تقدیر میکنم، اما بهتر است ان چیزی را که میخواهی بنویسی ،بنویس .و از بد گویی و انتقاد دیگران هراس نداشته باش.در مورد خانم سیمین عمر در ذیل مطالب مختلف نگاشته شده ، ممکن واقعیت داشته باشد.اما من او را از نزدیک نمیشناسم ،نمیتوانم در مورد واقعیت بودن اتهامات وارد شده ابراز نظر نمایم.اما به خدمت این خانم محترم عرض میکنم که اگر میخواهد تبلیغ دینش را نماید ،بهتر است از زبان و طرز بهتری استفاده نماید. تا توجه و علاقه بیننده های خود را جلب نماید.به کانال های تلویزیونی که تبلیغ مسیحیت را میکند یکبار ببیند.نه با اهانت و تهدید طرف مقابل.خانم محترم من خودم شخصآ فاقد عقیده به خداو سایر مقدسات شما و یگران میباشم.من از رفتن به دوزخ خیالی شما هم بیم ندارم.و طالب جنت شما هم نیستم.اینرا شما بپذیرید که انتخاب دین و یا تغیر دین و مذهب و یا ترک کامل دین یک موضوع کاملآ شخصی میباشد.و شما خانم محترم با عقیده و متقی لطفآ به دیگران از سبب پیروی و یا عدم پیروی کامل از دین تان دشنام ندهید.ایمان و عقیده و اطاعت از ان موضوع قلبی است.هیچکس را به زور به چیزی معتقد ساخته نمیتوانید.چه کسانی هستند که ساعت ها با عشق مقابل ی بت سنگی که به نزددیگران کاملآ مسخره است ، می نشینند.صرف عقیده و محبت قلبی است که ایشانرا بدین کار وامیدارد.ورنه مثل نماز خوانی اجباری زمان طالبان بود که یک عده بدون وضو قطار میشدند.

    • شمع کج بســوزاند پرده فانوس را
      قوم بی غیرت نداندعزت ناموس را

      زن در حجاب مانند در مروارید است!

    • برادر عزیز آقای تمیم همیشه خوش و سر فراز باشین با این همه نقد و نظر های زیبا و پر مفهوم تان.

    • جناب آقای بابک روشن ضمیر اسلام وعلیکم ! مه از روزیکه ای سایته شناختوم و ده درونیش درامدوم کله گی نویسندا ره یک یک تا نویشتایشانه خانده آمدوم . مه نویشتای شوما ره از پارسال تا امسال خانده و کاپی داروم و سریش بسیار چورت کدوم که چه وقت باشه که شوما ام ازی سفسطه گویی که دانشمندای عاقل خوده کشیدن می براین . تا انوز خو خرکیتان ده لای بند ماندگیست و مردومه ام طرف خود کش میکونین لاکن مه نفامیدوم که ای دیست کش کدن بخاطری برامدن ازی دلدل است یا مردومه ده اونجه بردن ؟ آدم چه میفامه شاید هدایتی شوما نصیب ای سرپلی لوده باشه یا خدا ناخاسته غلطیدن مه ام ده دلدل شوما . که مردوم از امی ترس ده شوما دیست نمیتن که خودیشان نه غلتن لاکن مه به توکل خدا جان آمدیم و از خدا میخایوم مره نا امید نکونه . ناگوفته نمانه که مه ده حصی شوما فکری دیگه داروم و شوما ره یک دری نایاب میدانوم و قیمت شوما پیشی مه از کو های طلا کده بالاست و اموتو خطر شوما ره ام از بم اتوم کم نمی دانوم . لاکن امیقه است که خطر شوما نسبت به فایدیتان کمتر است . از راست گفتن تان خوشیم مییایه و از بی ایمانی تان بد میبروم . مه واری نا ترس گپ میزنین . مه واری ده خیال خودتان حق میگین . مثلی امی گپی خطراتوم که نباید میگوفتوم لاکن گوفتوم . خاطریتان جم باشه که مه با شوما از دروازی ادب و حوصله مندی پیش خات آمدوم . تا چه وقت ؟ که شوما بی حوصله شوده به خدا و رسولیش بی احترامی نکده باشین . مقصد رد و بدل خیالات است کدام جبر و ستم ده مابین نیست . ایکه مه از اول تا آخر گپای شوما ره تا اینجه فامیدیم مانایش ایست که بعد ازی ره ام ده فامیدنیش کوشیش خات کدوم . یانی که ضرورت نیست رقمی مه که باضی مردوم ده مه ساده نویشته میکونن نویشته بکونین . به اجازه تان یک مزاقک ( که باز رقم نجیب کامل گریان نکونین که مه خو ده ای آدم لوده ساده نویشته کده بودوم . باز ده شوما مه کیتاب چاپ میکونوم ) مه اگه کدام گپی شوماره نفامیدوم . راسن از خودیتان پورسان میکونوم و اگه گپی مه ره نفامیدین از خودیم پورسان بکونین . چیرا که باضی لغاتای مه ده فرهنگ حمید ام پیدا نمیشه . حالی به ای عقل و دماغ خورد ذره بینی مه اجازه میتین که دروازی عقل و دیماغک کوچولوگکی که دعوای علم و دانیش تمام علم ها ره داره و حتا که از غروریش تا بالی ده خدا ام تن نداده تکتک بکونه ؟ اگه اجازه میتین باز یک چایکی سوز تلخ ره ام دم بکونین که آمدوم و اگه اجازه نباشه اموتو که آمدوم پس میروم ...
      میگن یک شو بسیار خونک و سرد که ملا ده خانیش خو بود . زنیش او ره بیدار کد که بخی بیرون صدای غال مغال است چه گپ باشه . ملا وارخطا لیافه ده گرد خود پیچانده برامد . چند دوزد که ده خانی همسایه آمده بود وارخطا برامدن و لیافی ملا ره ام از پیشیش چور کده گریختن و جارو جنجال گوم شوده غال مغالا خلاص شود و ملا ده خانه بی لیاف امد . زن پورسان کت که چه گپ بود ؟ ملا گوفت ایچ گپ نبود کلگی گپ سری امی لیافی مه بیچاره بود و بس .
      از امی خاطر مه ام غیر از امی لیاف ده دیگه چیز ها کتیتان نمی پیچوم و از خانی همسایه ام پورسان نمیکونوم که دوزد چه ره بورده و یا نبورده . راستیشه پورسان بکونین زوریشه ام نداروم . ده ای چیزی که میخایوم با شوما گپ و جر و بحث بکونوم ام زور دلیل های زور دار شوما ره نداروم . لاکن میخایوم وعدی پروردگاریمه سیل بکونوم که کتی مه چه میکونه " خوب فکریته بگی اشنا ده ای وعده دو چیز است یکی ایکه حق جای خوده باید بگیره . دیوم سرکش ترین و قوی ترین آدم باید توسط ضعیف ترینی آدم ها . یا اصلا و رانمایی شوه و یا ازبین بره که حاجت مثال دادن مه به این و آن نیست . از امی خاطر سرپلی ده مقابل کوه های دلایل تان مثل یک کوتک خاک خاکسارانه ایستاد میشه و میبینه که خدا جان با ما چه میکونه .
      1- موضوعی اصلی ما که باقی موضوعات ده گردیش میگرده وجودی خدای یکه و یگانه است . لاکن ایچ وقت نگوفتین که ای نظام ماکم زمین و آسمان ها ره که میچلانه ؟ و از سربخود چلیدنیش ام چندان گپ نزدین . یا شاید مه نخاندیم یا ده او سر نخوردیم . فکر بکونین آقای بابک که مه فقط ده قسمتی عنصر بازی های تان با مهندس رضا که بسیار پیچیده بود نفامیدوم لاکن ایره فامیدوم که تاثیر بیسوادی و مکتب نخاندنیم است . گرچه برداشتی ازو ام کدگی استوم و فکر میکونوم که خوب خوب ادم ها ام کلیش ده او خلاص نشوده باشه خدا کونه که کلیشه صد بار بشورانه (بلی بلی) بگویه .
      2- شوما شاید مقصدی مه ره فامیده باشین . مه میخایوم از شوما بشنوم که ای زمین و زمان و انسان تا حیوان و نباتات و چیز های بی جان از کوجا شوده بشومول امو عنصر های لمبر داریتان ؟ سن وسالیشه کار نداروم و هر قدر زیات و کم بگوین قبول داروم . کتیتان جنگجال نمی کونوم . نه مثال از تورات بتین و نه از اناجیل و نه ام از قرآنی که ورق ورقیشه می دانین و به او باور ندارین . " ها " از فیلسوف های یونان و غیر یونان شکاک و با ایمان میتانین دلیل و برهان بگیرین و با عقل و دانش خودتان یکجای کده ده میدان پرتین . مثلی که عمر زمین ره نشان دادین اما تا جایکه ذوغال عقل هر دوی ما یک کمترک تازه و روشن نشوه حقی تبصره ره بالای کشتی نوح نداریم . ویا برای معجزات خدا دلیل نمی تراشیم و گفته های خدا ره با عقل کوچکی ما رد نمی کونیم . تا کاملن خدا ره رد کده نتانیسته باشیم و خلقت دنیا ره سر بخود و بی خدا ثابت نکده باشیم . ویا ده او ذات پاک با برکت ایمان نیاورده باشیم . چیرا ؟ بخاطریکه هتک حرمت ملیارد ها نفره ما نمیتانیم پای مال بکونیم که عقیده مندیش استن . خیرست که کابل پریس سانسور نکونه و خیرست که ما ره کسی یافته نتانه ...
      3- بسیاری از دانشمندان ره که ده کیتاب ها بخانین ده ای سفسطه کم وقت ره تیر کده خوده ده روشنی کشیدن . با ای عقلی فیلسوفی شوما ره که مه میبینوم شوما چیرا تابالی بند ماندگی استین ؟ بگوفتی بچی قوما مزاری (با جامع الکمالات بودن) " اگه ده کدام تار خام ده قسمت شناخت خدا جان بسته شودگی استین لطفن امو ره مالوم بکونین . میشه ای گری ره سرپلی واز بکونه و دلیلیش ده ذهنتان بشینه . زمانه آخر است یگان گپی دیوانگی از صد ها هوشیار کده پخته میبرایه .
      4- بابک جان عزیز ! مه ام مثل شوما کار های زیاد داروم . بحث ما امی عنوان است که گفتوم هر وقت وقت یافتین نویشته بکونین و هر وقت وقت یافتوم نویشته میکونوم . کاری مه قسمیست که یگان وقت امیتو بیکاری میشه که کابل پریسه بتنگ میکونوم و مزاری ره آرام نمی مانوم یگان وقت وقتی دیدن نویشتای چاپ شودگی خودیمه نداروم و یگان وقت ازی کمپیوتر و انترنت دور میمانوم که پیش از پیش معضرت خوده میکونوم . " ها " یک چیزه باید بریتان بگویوم که دروغ و چل ول ره یاد نداروم و چیزی که ده دلیم گشت میگوم او ره تنز . کتره . کیانه و یا گوشانه فکر نکونین که ده ای گپا ضرورت نیست و یک چیزی که او ره ام باید بریتان صاف و پوست کنده بگویوم ایکه اگه میخاستین کدام وقت مره بد و رد بگوین یا دو بزنین کتی الفاظ ادبی نزنین . مثلی امو زن افغان که او ام میدانوم ای نویشتی مره میخانه مره بالا کده باز ده زمین نزنین . چرا که یا مره سخت اوگار میکونین یا خدا نا خاسته نافتان میره . و مه بیچاره باز نمیتانوم بد و رد خوده داخل صد پرده جالی دار پیچانده به شوما خدای ناخاسته تقدیم بکونوم تا میفامیدگی بفامه و نمیفامیدگی نفامه . از امی خاطر پیشی مردوم مه ملامت میشوم و او شوما پیشی مه خام . و مه ایرقم خوگری و ناجوانی ره خوش نداروم . و باز مه ام او ره آرام نمیمانوم باز کتره ام میگوم کیانه ام میزنوم . شوما اگه نویشتای مره خانده باشین ده گپیم فامیدین و اگه نخاندین یک نفری دیگه که او ام از شوما کده پیشتر نویشتار مره خط بخط میخانه میفامه نام نمیگیروم شاید خوده ادم بکونه و از مردوم پیشی دوستا شیکایت و شیطتنت نکونه . و یک کمترک آدم شناس شوه .
      5- اموتو که شکاری مه ره از دیستیم گریفتین حالی تا جول و پوستکیشه از او نکشین حقی آرام شیشتنه ندارین . باید ثابت بکونین که انسان از نسل شادی نیست و داروین شادی باز بود و ثابت بسازین و اقراریشه بگیرین که عیسی نه خداست و نه بچیش . مه لوده فکر میکدوم که ای آدم کدام نجیب دیگه باشه بعد از نام گیرفتن شوما بنام کامل به پالیدن نویشتای سابقیش رفتوم و از (مینماهم) او ره شناختوم . که ده آدم شناسی تان تصدیق کدوم و ده عقل تان آفرین گوفتوم و لودگی و سادگی خوده ام فامیدوم . لاکن فکریتان باشه که ترازوی عقیدیم هردویشانه ده یک پله انداختگیست . خیر باشه آدم که شرم ام نداشته باشه سخت است و سخت ترین دو و دشنام پیشیش مانا نداره مثلی که میگه (مه از دو و دشنام بدیم نمییایه) غیرت باشه که بیایه . اگه نی نویشتیم تحت عنوان " اسلام " ابزاری برای تکفیر های سیاسی .. کافی بود که دیگه ده ای نام ده میدان نمی آمد یا جوابیمه میگوفت لاکن فقط ایقه گپ یک لقبیشه تغیر داده تانیست که کامل شادی شود و دو. سه ماه او ره غیراضر و منفک ساخت و بس . ده آخر امید است مره نصیحت نکونین چرا که مه شوما ره بصفت یک دانشمندی که حقی اولیت ره ده قبول کدن اسلام داره میدانوم و تا ای موضوع حل نشوه مه شوما ره اهل مشوره و نصیحت نمیدانوم . وقتی ای موضوع حل شود باز بالای مه مثلی یک نوکر امر کده میتانین . به امید ای که ایمان بخدا بیاری و رستگار شوی

    • اقای سرپلی احترامات مرا بپذیرید!
      از نامه تان تشکر.از اینکه تمام نوشته های مرا از سال گذشته تا امروز کاپی و مطالعه نموده اید باز هم از شما متشکرم.خیلی زیاد زحمت کشیده و لطف نموده اید.مرا بیاد نوشته ها و خاطرات سالهای قبل انداختید. از اینکه من برخورد باالمثل با نوشته های شما نکرده ام، معذورم دارید.

      محترم سرپلی!درست نوشتن (از نگاه املایی و انشائی و دستورزبان) کاریست دشوار.درست نگاری از نگاه معنی و پیامی که در متن نظر متبارز میگردد کاریست دشوار تر ،اما درست ننوشتن قصدی و انتخاب حروف دیگر به عوض حروف اصلی در ساختار یک کلمه و یا تحریر یک مطلب به زبان نوشتاری هم کار بینهایت دشوار است.من با صداقت برایتان عرض میکنم که با وجود آشنایی ام با زبان گفتاری و محلی، متمایل به نوشتن دوامدار به این شیوه نمیباشم.نمیگویم که نه نمیتوانم،اما تمایل به این شیوه را در خود ضعیف میبینم. از این بابت شما را شایسته گفتن مرحبا میدانم.تجاهل عارفانه هم از خود هنر میطلبد.اگر طور سریع نگاهی به نوشته های شما بیاندازیم متوجه بعضی باریکی ها میگردیم .مثلآ شما بعوض( میکنم) ،"میکونوم"مینگاریدویا به جای( میگویم) "میگوم" مینویسید.ادامه دادن به این شیوه و درست ننوشتن قصدی هم کاریست مشکل.حد اقل طور شاید و باید از دست من پوره نیست.اما گاهی لغات کم استعمال مثل (تعارض) ویا (سفسطه)را با املای درست آن تحریر مینمائید.چون دقیقآ میدانید که اگر "تهارض،تعرظ،تعارز" ویا "سفسته،سفثته،صفصته"وغیره نوشته شوند ،خواننده مطلب اصلی شما را اخذ نمیتواند.پس آنرا با املای درست آن مینگارید.با یک نگاه سریع من حدس میزنم که نویسنده اصلی عقب این نام و این پیام وشخصیت استعاری، با فنون درست نگاری آشنایی دارد.اما تا کدام حدود ؟باید در آینده ارزیابی گردد.

      اقای سرپلی!شما در پیام تان طور ذیل مینگارید"
      ناگوفته نمانه که مه ده حصی شوما فکری دیگه داروم و شوما ره یک دری نایاب میدانوم و قیمت شوما پیشی مه از کو های طلا کده بالاست و اموتو خطر شوما ره ام از بم اتوم کم نمی دانوم . لاکن امیقه است که خطر شوما نسبت به فایدیتان کمتر است . از راست گفتن تان خوشیم مییایه و از بی ایمانی تان بد میبروم . مه واری نا ترس گپ میزنین . مه واری ده خیال خودتان حق میگین . مثلی امی گپی خطراتوم که نباید میگوفتوم لاکن گوفتوم"با مطالعه نوشته شما ،احساس دو گانه یی بر من دست داد.از تعریف و محبت شما و از ذره نوازی شماعرق تواضع وسپاس بر جبین ام نشست و از خطر ناک خوانده شدن نظریاتم احساس بیچاره گی و بیگناهی برایم دست داد.تمنا دارم توضیح بدهید که شما از کدام نظریاتم به نتیجه اولی و از کدام نظریاتم، به نتیجه گیری دومی رسیدید.تا دقت نمایم از وجه ایجاد "خطراتم" برای شما کاسته شود.

      اقای محترم باور بفرمائیدکه من پیام هایم را تحت اسم مستعار "بابک"با اخرین حد صداقت کلام و صداقت فکری مینویسم.کوشش به رعایت حرمت و ادب طرف مقابلم دارم.بر شخصیت طرف مقابلم تعرض نمیکنم،چون شخصیت هر انسان محترم است.من صرف افکارم را اظهار مینمایم.و با افکار طرف مقابلم کار دارم .نه با اسم و یا قوم و یا زبان وشخصیت وغیره .حال اگر نظریاتم درست باشند خو ب،احتیاجی به تبصره ندارد.اما اگر نا درست باشند لطفآ توضیح بفرمایند که کجای گفتارم عیب دارد تا آنرا اصلاح نمایم.ندانستم ایجاد خطر در کجا ودر کدام نوشته هایم نهفته باشد؟من صادقانه به شما و تمام دوستان عرض میکنم که من یک کاوشگر هستم.برای سنجش همه ادعا ها به شمول ادعا های خودم ،معیار های روشنی را تعقیب میکنم.اگر گاهی مرتکب اشتباهی گردم ،به اشتباهم اعتراف کرده و به اصلاح نظریاتم مبادرت مینمایم.هیچ انسانی جامع الکمالات نیست.من هم از این قاعده مستثنا نیستم.اینرا بدانید که تا زمانی خودم بر نظریاتم به دید انتقادی و سختگیرانه برخورد نکنم،هرگز به طرف جلو و انکشاف نمیروم.در اینجا با شما وداع نموده و به ادامه به قسمت دوم میروم.البته امروز تا آن لحظه که وقت داشته باشم بشما خواهم نگاشت.متباقی را به یک زمان دیگر و یک فرصت دیگر میگذاریم.

    • اقای سرپلی !با سلام و احترامات مجدد.شما به خود تان اجازه داده اید تا به ارزشهای خاصی ایمان داشته باشیدو از ایدیالوژی خاصی پیروی نمائیدو باور های تان برایتان محترم و مقدس باشد.چرا به دیگران هم چنین حقی را قایل نیستید.ایا همه مجبور هستند تا مثل شما بیاندیشند؟دیگران هم به آن ارزش هایی باور داشته باشند که شما باور دارید؟این کار در عمل نا ممکن است.این را تنگ نظری و استبداد میگویند.حالا اگر گاهی وقتی نصیبم شدو کابل پرس? را باز کردم و نظری در باره یک موضوع نگاشتم ،اینرا حق خود میدانم.چون کابل پرس اینهمه سهولت را در اختیار من و شما و دیگران قرار داده است.در ضمن خواهش رعایت ادب و حرمت قلم را هم نموده است.اگر شما و یا دوست دیگری موافق با نوشته من و یا نوشته دیگری نیستید،دلایل تانرا در مقابلش اظهار دارید.جایی برای خشونت نمیبینم.تعرض برنام ،زبان،والدین وغیره دور از ادب می باشد.فکر نمیکنم کسی وجود داشته باشد تا دشنام دادن و اهانت کردن را بلد نباشد.اتفاقآ این کار در مقایسه با حفظ ادب خیلی ساده هم میباشد.اما حفظ ارامش ،خونسردی و منطق،انتخاب دشوار تر است.

      محترما!من در خطاب با" شخصیت اصلی" شما میخواهم اظهار نمایم که ایجاد هویت مستعاری "سرپلی"با این مشخصات موجود و با این شیوه کاری با این برنامه کاری وسیع در همین مبحث زیاد مناسب نیست.اگر کمی در باره این شخصیت مستعاری بنابر اظهارات شما تبصره نمایم باید که این جناب تا صنف سوم درس خوانده باشند.بعدآ ترک تحصیل نموده اند.از عزیزان سنی مذهب ما میباشند.گاهی هم طرف صحبت خود را دشنام میدهند.از املا و انشای درست بهره ندارند،با نظریات فلاسفه یونان باستان آشنا هستند.شناخت بر دلایل عقلی و نقلی در مذهب خود دارند.تحمل نظریات دیگران را کمتر مینمایند.گاهی عصبی و گاهی بارحم و در یک دست شان دسته گل و در دست دیگرشان شمشیر دارند.کمی زن ستیزنیز بوده و ممکن چند اسم مستعار دیگر هم داشته باشد.اینست صفات برازنده این فرد خیالی بوجود امده توسط شما.شما که این شخصیت را بوجود آورده اید هدف تان تخلیه خشم و بد گفتن مخاطبین تان است.کسانی که با ایشان موافق نیستید.البته بدون آنکه مسوءلیتی را متقبل گردید.این دقیقآ روی دوم(یا وجه دیگر) شخصیت اصلی تان میباشد.ممکن خودتان از وجودش در روانتان بی اطلاع باشید.تلاش تان اینست تا هر نوع اشتباهات تان را در قالب این اسم مستعار و بنام یک دهاتی ساده و خوشقلب خاتمه ببخشید.بدون آنکه باز خواستی متوجه گفتار تان گردد.و بعد از ختم وظایف محوله آقای سرپلی صاحب و مرتکب شدن دهها اشتباهات فکری بدون کوچکترین مشکل او را به تقاعد سوق داده و یک شخصیت دیگری را بوجود میاورید.خوب ادامه بدهید این شیوه شماست.من این شیوه را نمیپسندم.

      خوب با این همه صفات و شرایط، احتمال صحبت و تبادل افکار خیلی محدود میباشد.این آقای سر پلی بار ها به همصحبتان خود زشت ترین کلام را بکار برده است.مثلا به آقای توفیق،اقای کامل،اقای اجمل ،اقای مزاری و بعضی دیگران.حالا در اینجا نیزهیچ تضمینی وجود ندارد که صحبت از مجرای اصلی آن خارج و مبدل به نزاع و تبادله دشنام نگردد.چیزی که من آرزوی آنرا ندارم.اما آن اقای محترمی که عقب این "هویت مستعار سرپلی "نشسته اید،منظورم شخص شما ،بر عکس این فرد(اقای سرپلی)، دارای سواد نوشتن و خواندن کافی هستید.گاهی با رحم ،احساساتی،زود خشم و کمی هم دمدمی مزاج.کنجکاو بر دانستن میباشید.ذوق شعری هم دارید.از بر خورد با عقاید مذهبی تان سخت اشفته میگردید.با وجود همه اینها با من که از نقطه نظر در برج مخالف تان هستم ،لطف دارید.حالا نمیدانم چرا؟و اصلاح و رهنمایی مرا هم از جمله وظایف اخلاقی و دینی تان میپندارید.

      حالا من در حیرت هستم تا با این دوست پر مدعا از کجا "گزوپل" کنم.ادامه این بحث با این هویت موجوده ناممکن است.اما در هر صورت باز هم از شما تقاضا دارم تا با هویت بهتری در باره مسایل مطرح کرده تان با من همصحبت گردید.با املا و انشای واقعی تان و مثلآ با یک نام مستعار دیگر مثلآ اقای انصاری و غیره وغیره با موقف ودرک مسولیت لازم بنویسید.تا راه مفاهمه باز تر باشد.قابل یادآوری میدانم که معذرت مرا از بابت این که هویت مستعار "سرپلی" را کمی بی مسولیت میدانم بپذیرید.امیدوارم تا از این بابت آزرده نگردید.حال اگرآقای میرهزار یک صفحه خاصی را بنام هزل گویی و مزاح ویا صحبت های خودمانی وغیره باز نماید که در آن استهزا و شوخی و بعضآ دشنام دادن وغیره آزاد باشد در آنصورت هرکی که خواهان صحبت به آن شیوه باشد در آن صفحه برود بهتر خواهد بود.امیدوارم مرا درک نموده باشید.

      هویت "بابک" هم دارای محدودیت های خودش است و حق خروج از جاده خرد را ندارد.اگر گاهی طور اشتباهی از این مسیر خارج گردد مورد عتاب من قرار میگیرد.و به عجله بر مسیر اصلی قرار داده میشود.چونکه راه خرد هموار است و این من "بابک"هستم که ممکن است گاهی منحرف شوم.پس با در نظر داشت روحیه این دو شخصیت مستعار "بابک و سرپلی"که در دو جهان متضاد از هم رشد یافته اند، در جریان صحبت به مشکل یافتن زبان مشترک گرفتار خواهند شد.به امید تحریر بخش دیگر و ملاقات بعدی.موفق باشید

    • از جناب شوما باید تشکری بکونوم که حاضر شوده بنده ای نادان و بیسواد مثل مره ره لایق سوال و جواب دانستین . املا و انشای مه امی است که میبینن . یگان لوغاتی ره که میبینین از ای مکتب کابل پریس یاد گریفتیم . اگه امی ره ام دیده نمیتانین ازی به باد بجای سفسطه چتیات گویی نویشته میکونوم که شاید امو مانا ره داشته باشه . مه امیشه ده غمی امی بودیم که مطلب خوده بفامانوم . مه باضی وقت باضی چیز ها ره فامیده ام نویشته نمیکونوم . مثلی میکونوم ره یگان وقت میکنم ام نویشته کدگی استوم لاکن خوشیم میایه که بزبان خودیم نویشته بکونوم . و یک مثالی از 95 فیصد مردوم بیسواد خود باشوم .
      صداقت ده نویشته هایتانه تصدیق میکونوم . و کوه طلا و بمب اتوم ده امی صداقت شوما موجود است . ده موضوعات دنیایی و ساینسی دلایل تان ره کوه طلا میدانوم . مثلی که عمر زمین ره از شش هزار سال ب شش ملیارد سال بالا بردین و عقل مه ام امی ره میگه که عمر زمین بسیار بالاتر است از شش هزار سال . و دلایل تان ره بر ضد خدای یکه و یگانه که ملیارد ها نفر به او عقیده دارن برای نوجوانان بمب اتوم میدانوم و از ایتراضات و حتکی حرمت بالای پیغمبر که ما میگیم پدر و مادر ما فدایش باشه و شوما به مفتی بد و رد میگین بسیار بد میبروم . و ده معجزات ما مردوم دلیل نمیاریم و معجزه که روی دلیل ماکم شوه از معجزه گری میبرایه . ارزش شوما پیشی مه بگوفته ای امو کسی که مه ره خیالیش کده گی استین ( که رقم شوما نفر ها ده مابین مسلمان ها باید باشه) و مه ام یقین کامل داروم که ای مغز کونج کاوی شوما آخر نی آخر خوده ده مقصد جای میرسانه . از اخلاق تان نه مه شکایت کدیم و نه کسی میتانه شکایت بکونه .
      مه ایچ وقت داوا نکدیم که حتمن مثل مه باشین و مثل مه چورت بکونین حتا بنده ای خدای ما باشین . ده اسلام جبر و ستم نیست . " ها " اینجه یک باریکی است و ای باریکی ره مثل شوما بابک باریک بین که دیده نتانه پس دیگه که خات دید ؟ (یکی از خوشبینی مه به شوما امی باریک سنجی تان است) مسلمان اول احترام به خدا داره باد ازو به پیغمبریش داره و باد از او به پدر و مادریش . ده ای گپ مسلمان ها تصدیق میکونین یا نی ؟ از طرف شوما میگوم بلی . اگه خدای ناخاسته مه ده پیش روی شوما ده مقابل پدر و مادر شوما بی احترامی بکونوم و او ره بی عدالت و ظالیم بکویوم و یا از مادر و پدر بودنیش به شوما انکار بکونوم و صد ها گپی بد و رد ده اونا بگویوم . با ای که میفاموم اونا ده دینتان ام نیستن و ازی بیدینی تان رنج خات بردن . ده مقابل مه چه خات کدین . ده حالیکه مه بیچاره بی ادبی خوده ده مقابل شخص سیوم باد از خدا و رسولیش بکونوم . هر قدر با اخلاق باشین ده مقابل مه حوصله کده نمیتانین . یا از مه کده زشت میگین و اگه پیش رویتان باشوم گریبانم گریفته یک شکمک لت میکونین . امیتو است یا نی ؟ خی آفرین به ای رقم مسلمانی بی غیرت ما که روزانه خدای ما ره . پیغمبر ما ره دو و دشنام میزنین و ما ره ده ای گپ خوش میسازین که مه خو حرمت جانب مقابل خوده نگا میکونوم . ده ای سرپلی صد ها دو و دشنام بزن لاکن پدر و مادر نگو . پدر و مادر ام بگو خو پیغمبر و خدا نگو . مادر و پدر ده درجه ای سیوم قرار داشت و خدا و رسول ده درجه ای اول و دیوم . اگه شوما بالای خدا ایتراض نمی کدین هرگز مه با شوما ام کلام نمی شودوم و دلک بابک ره نمی آزردوم . و شاید ده دل شوما ره احترام میکدوم . از خدا میخایوم تا هدایت نصیبتان بکونه . امید از دوعایم بد نبرین .

    • با احترامی دوباره ! حالی شوما ام میتانین به خدای ما یقین نکونین و رسولیشه باور نداشته باشین و بد و رد ام نگوین . ما کتی شوما چکار داریم . کابل پریسه که باز کدین حق دارین بالای مردوم انتقات بکونین رهبر های خاین ره رسوا بکونین حتا . اگر چی بی ادبی میشه و اجازه نیست خو مه ده امی رقم مردوم اجازه میتوم که بالای پدر و مادری خودیش ایتراض بکونن نه پدر و مادر دیگرا . لاکن خدا خو خدای همگی است . حق نداره بالای او ایتراض بکونه . بازم یک مثال میتوم . اگه خدای ناخاسته برادر خورد شوما ده مقابل پدر و مادر هردویتان بی احترامی بکونه چه میکونین ؟ بلی کتی قفاق ده دانیش میزنین . چیرا که مادر و پدر مشترکیتان است .
      بابک عزیز ! ایکه 3،7 فیصد مردوم به خطا رفتن یا اونا ده راه صحی بودن و 96،3 فیصد مردوم عقل شان کار نکده گپی جدا است . که انوز ما از موقدمه بازی نبرامدیم و ده ای بحث ندرامدیم . از نویشتای تان فامیده میشه که اموتو که ده قسمت خدا و کیتابیش شک مند استین ده قسمت مردوم ها و نویشته ها و نظرای مردوم ام شکاک میباشین سرپلی امو آصف سرپلی بچی حاجی حمیدالله مربوط مسجد صدیق و در شهر نو سرپل خانه و زمین داریم و ده مزار ده باغ زراعت یک حولی گکی غریبانه داریم و ده زیری هوتل البرز دوکانی بزازی و ده خارج صاحیبی دو هوتل استوم و بریتان واده میکونوم که لمبر تیلیفونیمه بریتان بتوم اگه خاسته باشین آدرسیمه ام بریتان خات دادوم بشرطی که شوما گپ بزنین . ناگوفته نمانه مه با اسم اصلی استوم و شوما به اسم مستعار . مه باید از شوما ای درخاسته میکدوم که لطفن به نام اصلی تان بیاین . " ها " ده قسمت انصاری مه بریتان یک آدرس میتوم تا پیش از شونیدن صدای مه صدای او ره ام بشنوین تا غلط فامیتان دور شوه (نوار اسلام) چار کسیت و اشعار فراوان داره . و نویشتایشه ده آزمون ملی بخانین . قصی دور و دراز بخاطری کدوم که اگه مه ام بجای شوما میبودوم از امی فکری که شوما کدین دیگه رقم فکر نمی کدوم . و شوما ره ملامت ام نمیکونوم . ترزی نویشتی تان با مه بسیار جانانه بود . هرچه ده دلکیتان بود آزادانه گوفتین که ده جنگجال کدام گپی باقی نمانه . اگه مقصد شانه خالی کدن نباشه لطفن به اصل مطلب بیاین . ده قیسمت مزاری باید مره ملامت نکونین . او آدمه کتی الفاظ میزنه . گپایشه ده کوجا کوجا پت کده مثل ماین از دور میترقانه . لاکن حالی قریب قریب اندیوال شوده . بچه گکی ساده گک است . او خودکیش میخایه مه او ره چیزی بگویوم . نجیب کامل حاجتی مارفی نخات بود و اجمل بیخدا ره ده امو فورمول پدر و مادر پرتین باز مره ملامت نمیکونین . حوصلی توفیق ره دیده و از یک گپی شوما ده امو انصاری متوجه شوده از پیشیش معاضرت خاستوم . ده مقابل توهین به مردوم های درجه سه و درجه چار گذشت کدوم . زن ستیز نیستوم بشرطی که زن داوای مردی نکونه . مسلمان استوم و مسلمان باید سخت باشه . شوما که ده بیدینی سخت استین مه ده دینیم سخت نباشوم ؟ مه با ای که بیسواد استوم لاکن ده مابینی مردومی با ادب کلان شودیم و کوچه و بازاری نیستوم . و با هر کس مطابق حیثیتیش پیش آمد میکونوم .
      حالی شوما میتانین از خیالات خود که خدای وجود نداره و ای جهان چه رقم بی خدا پیدا شوده گز و پل کنین . بابک عزیز ده ای گپ دیگه ماجرا جویی از کوجا شود ؟ مه اگه بگویوم که ای کمپیوتری که شوما سریش شیشتین خود بخود پیدا شوده و جور میکدگی نداره . باید دلیل داشته باشوم . یا شوما امیقه گپی مه ره کافی میدانین که ای یک چیزی بی مانا و سربخود است . و باقی امو گپای که ده اول گوفتگی استوم . و با امو شرایط مه کتیتان استوم تا جوابیمه نیافتیم . و شوما ام کوشیش بکونین دلیل های مره بی هیچ ندانین زهنی مه ام بسیار اساس است و هر رقم گپی بی منطق ره قبول کده نمیتانه . ای کاش مه میتانیستوم به سویی شوما نویشته میکدوم حالی بابک مره ده سری چشمایش جای میداد . هر وقت وقت داشتین نویشته بکونین و هر وقت وقت داشتوم نویشته میکونوم . برین از خدا میخایوم تا ده دلتان نور ایمانه پرته .

    • اقای سرپلی احترامات من خدمت شما برسد.نامه تانرا خواندم.تشکر.ممکن روز شنبه و یا یکشنبه کمی وقت پیدا کنم تا برایتان نامه بنویسم .از این بابت معذرت مرا بپذیرید.موفق باشید.

    • بابک عزیز . ( نو پرابلوم ) موفقیت تان ره از خالق بزرگ و دانا و توانا میخایوم .

    • آقای سرپلی !سلام مجدد تقدیم میدارم.

      از نامه تان تشکر!من به حرفهای تان باور دارم.حالا اجازه بدهید تا یک حدس دیگری هم در باره هویت شما بزنم.ایا شما همان دوستی هستید که من یکبار برایش یک شعر ازسعدی و یک شعر هم خودم سروده بودم؟نمیدانم در کدام صفحه بود.اگر کمی بیشتر در اینباره فکر کنم ،به نظرم میاید که شما قبلآ بنام محمد از تایلند و کریم نظری از چین پیام میدادید.در هر صورت خوشحال هستم باز هم خودت را اینبار با نام "اصلی "ملاقات میکنم.امیدوار هستم تا آن شعری را که برایت سروده بودم در جمله کاپی هایی که از نوشته های من گرفتی،وجود نداشته باشد.(البته فراموشم نشود در مورد پیامهای مرا که کاپی کرده اید،باید خدمت عرض کنم که به اسم بابک چندین دوست دیگر هم پیام داده اند که این پیام ها مربوط من نمیباشند.اگر در مورد کدام نوشته مشکوک شدید از من بپرسید برایتان خواهم گفت که از من است یا خیر) در هر صورت شما با این نوشته و تقاضا هایتان ازیک طرف وسوالهای تان ازطرف دیگر،اول دست و پایم را بسته نموده بعد از من توقع دارید تا شنا کنم.شما به من میگوئید که من حق ندارم به این یا آن کتاب ویا آن معجزه حرف بزنم و یا آنرا نقد کنم و از جانب دیگر تقاضا دارید با من جرو بحث هم بکنید.باور کنید حیران میمانم تا با شما از کجا آغاز کنم؟ تا سبب نقض اینهمه قواعد تان نگردم.این دیگر کار را سخت میسازد.احترام به عقاید همه مردم و ادیان کار پسندیده است .اما این امر نبایدسبب ممانعت از تجزیه و تحلیل عقاید ومبانی انها گردد.مسلمانها هم از این اصل نباید خود را مستثنی بدانند. در همان چین و تایلند نیز مقدسات بودایی ها برایشان مقدس میباشد.اما مسلمانان چقدر از بت و بت پرستی بدگویی مینمایند.برعکس توقع دارند تا معتقدات شان از تعرض مصئون باشد.

      در هر حال آقای سرپلی شما با یک تعداد سوالات به استقبال من آمده اید.آیا شما فکر میکنید که شما مخترع این پرسش ها هستید؟ویاآیا من مخترع این پرسش ها میباشم؟آیا قبل از من و شما کسانی دیگری این پرسش ها را طرح نکرده اند؟آیا میدانید که این سوالات را من از خودم از اوان نوجوانی تا سالهای متمادی نپرسیده باشم؟فکر میکنید که من خودم برای خودم پاسخ هایی را سر هم نگذاشته ام .بلی،پاسخهایی نه برای شما ،بلکه در ابتدا برای خودم.پاسخ هایی که مرا قناعت بخشیده باشندو یا باز هم به جستجوی پاسخ معقولتر و مستدلتر نبوده باشم؟البته ممکن شما هم اینکار را برای خودتان کرده باشید.اما اگر فرضآ کرده هم باشید یک فرقی ممکن است با تجارب من داشته باشد.من در موقع جستجوی پاسخ به سوالات خودم کوشش کرده ام بیطرفانه تر عمل کنم.و معقولترین شانرا از آن میانه بردارم و با تجارب شخصی خودم به آن غنا ببخشم.اما شما ممکن به جستجوی پاسخی بوده باشید تا ممد عقاید تان باشد.و آن چیز هایی را که به ذوق تان ناسازگار آمده باشد ،ولودرست هم باشند،به دور افگنده باشید.خوب این طبیعی است هر کس راه و اندیشه خود را دارد.شما مجبور نیستید مثل من رفتار کنید.پاسخ به سوالات شما به اشکال متفاوت و کلام گوناگون در بین فلاسفه ،پیامبران ،دانشمندان و افراد معمولی مثل من و شما میتوان یافت.هر یک از این پاسخ ها نکات مثبت و کمبودی های خود را داراستند.نکاتی است که پاسخی به آن یافت نشده است.این من و شما هستیم که پاسخ ها را از آن میانه مطابق ذوق ،روحیه و تجارب خود ما انتخاب میکنیم.در این میانه ، باریکی هایی نیز وجود دارد که من در آینده شرح خواهم داد.

      در مورد بابک علاقمند بودید تا بدانیدچرا انتخاب بیخدایی کرده است .گرچند این موضوع کاملآشخصی میباشد اما باز هم خلص عرض کنم که لطفآ فکر نکنید که بی باوری من به خدا ناشی از عقده،تنفر،وووو باشد.از روی شوق هم نیست.مشکل بزرگ من اینست که من آدم زود باور و خیالاتی نیستم و مشکل دوم آنکه ،حضور میتا فزیک و اثر بخشی ان در هیچ جا و هیچ تجربه علمی ثبت و تثبیت نگردیده است.و بالاتر از همه آنکه فرموده های فرستادگان الهی و کتابهای شان نیز متاسفانه از محک تجارب علمی ناکام برامدند.ایا برای من برای رسیدن به خدا کدام راه دیگری نیز باقی میماند؟پس من جزء اعتراف به عدم وجود خدا به نتیجه ای رسیده نمیتوانم.

      حالا اگر یک راه عمده رسیدن به خداوند همانا پیامبران الهی و کتب شان باشندوهر کس باید بدون تفکر همچون گوسفندی عقب این پیامبر روان گردد.من متاسفانه عادت به این کار ندارم.من در باره هر قسمت ،هر ادعا و ادعای هر کس کنجاوی میکنم .اگر ادعا یی درست به نظرم نخورد آنرا نمیپذیرم.برای درست بودن یک ادعا من معیار های خودم را دارم.اعتقادی به معجزات ندارم.من کتب مقدس که بنام کتب الهی و گفتار الهی به مردم ارائه شده اند مورد بررسی قرار داده ام.امروز نه بلکه از دوره مکتب ام. متاسفانه چیزی و نوشته یی به سویه الهی در این کتابها نیافتم.دانش نهفته در این کتابها به سویه انسانی میباشند.یعنی عاری از اشتباهات بشری نیستند.اشتباهاتی که ممکن هر انسان معمولی مثل من و یاشمامرتکب آن گردیم.البته آنهم بعد از سپری شدن چندین قرن.و باعمیقتر شدن شناخت بشر.تشخیص ادعا های درست از نا درست آشکار تر ګردیده است.دیگر نمیتوان این اشتباهات را زیر نام معجزات پنهان کرد.آیا دیدن وگفتن این اشتباهات و عدم پذیرش آنها گناه است؟حالا فکر کنید اگر من به یک نکته اشاره کردم که بنظرم نادرست آمد.وشما مطمئن هستید که نه ،آن مطلب درست است.پس باید شما موضوع را توضیح داده و رفع مشکل نمائید.به خشونت چه احتیاج است.فکر نکنید بتوانید با خشونت و دشنام و اهانت به شخص و خانواده اش توفیقی برای قناعت دادن طرف صحبت نصیب من و یا شما گردد.
      در مورد پذیرفتن و یا عدم پذیرفتن یک ادعای عقیدنی اگر یک مثال بدهم : مثلآ من از شما تمنا دارم کتاب اقدس(کتاب مقدس بهائیون) را مطالعه فرمائید.حالا به من توضیح بدهید که چرا آنرا نمیپذیرید؟چرا باب الله و بعدآ بهاالله را فرستادگان خداوند و پیامبرنمیدانید؟حتمآ خواهید گفت که خاتم الانبیا کسی دیگری بود و بعد از او دیگر کسی نخواهد آمد.چرا مثلآبه معجزات باب الله اعتقاد ندارید؟ایا بهائیون حق دارند که شما را به خاطر عدم پذیرش ائین شان دشنام بدهند.پس شما چرا این حق را به خود میدهید؟ شما عقیده تانرا بطور ارثی بدست آورده اید.بعدآ به همان عقیده آموزش دیده اید و حال به آن چسپیده اید وکوچکترین اختلاف را با شدید ترین وجه پاسخ میگوئید و زیر سوال بردن اساسات عقیدوی تانرا تابوی بزرگ میدانید.آرزو دارید که شما گوینده مطلق باشید و دیگران حق اعتراض را هم نداشته باشند.مثلآ شما مرا مجبور نسازید که بگویم که ما حق صحبت درمورد طوفان نوح و غیره معجزات خداوندی را نداریم.من برای رد همچو معجزات یک پشتاره مطلب دارم.از مشاهده ان لطفآ ناراحت نشوید..

      خلاصه اینکه در اینگونه مباحث هزاران راز های ناگفته وجود دارد. اجازه بدهید تا جزئیات را در آینده برایتان بنویسم.
      اما باز هم یک سلسله مطالبی که ممکن علاقمند به آن باشید ، برایتان یاد آوری میکنم :شما قرار اظهارات تان یک مسلمان و سنی مذهب هستید.پس انتخاب شما از بین صد ها عقاید و افکار معلوم و اشکار میباشد.ادیان مختلف تعاریف خاص خود را از خالق ویا خداوند دارند.فرق بین این ارزش ها بعضا بزرگ وغیر قابل باور است.احکام خدایان در ادیان و پندار های مختلف ،متفاوت از همدیگر میباشند.فلاسفه ای که خدا باور هستند تصویر خاص خود شانرا از خداوند دارند.بعضآ این تصاویر از اظهارات پیامبران فرق فاحشی هم دارد.معبودهندو ها صفات خاص خود را داراستند.اما تصویری که شما از خداوند دارید مربوط به سنجش و یا دلایل عقلی و یا ارزشهای که خود شما شخصآ بوجود میاورید نمیباشد.شما بحیث یک مسلمان حق دارید صرف آن تشریح وتوضیحی که قران و حضرت محمد پیامبر اسلام از خالق و یا خداوند و یا معبود داده رعایت کنید.صفات و اعمال و مشخصات خداوند(الله) در نزد شما در خارج از احکام قرانی و اسلامی باید تعریف ناشده تلقی گردد.پس شما در هنگام استدلال در مورد خداوند مجبور به بودن در چهارچوکات تعاریف قرانی و احادیث باشید.

      حالا اجازه بدهید بعضی مطالبی که با روحیه من ناسازگار هستند و در نوشته شما به مشاهده میرسند بعرض برسانم."دماغ من از غرور به خدا تن نداده."من نه غروری دارم و نه ادعای جامع الکمالاتی.من خودم را حقیر تر از آن میدانم که شما به من قایل هستید .اگر در جایی حرکتی از غرور مشاهده کردید نشان بدهید تا آنرا اصلاح کنم.اصطلاح تن دادن به خدا هم خیلی در قسمت من بیمورد است.من ممکن است در زمانش بیشتر از شما در جستجوی خدا بوده باشم.مگر آنرا در هیچ چیز حتی" با مشاهده برگ درختان سبز "هم نیافتم.و با این شیوه کاری ام مطمئن هستم که او را هرگز هم نخواهم یافت.شهامت آنرا هم دارم تا این موضوع را برای خودم بگویم.و این موضوع را بصورت یک واقعیت بپذیرم.
      شما از بابت نرسیدنم به خداوند تشویش نداشته باشید.من پاسخگو و مسئول کار های خودم،خودم هستم.

      در مورد خدا هم باید به عرض برسانم که فرض مثال، اگر روزی هم خدا رابیابم از یافتنش هم پشیمان نخواهم شد.اما با هزاران اطمینان برایتان عرض میکنم که اگر آنرا هم بیابم هرگز با تصاویری که از او در ادیان مخصوصآ اسلام تشریح شده مشابه نخواهد بود.چون در این ادیان حکایاتی خوبی از کار کرد های الهی شرح داده نشده است.اگر خدایی هم وجود داشته باشد ،تباید شباهتی با خدایی که در یهودیت،نصرانیت و اسلام وهندویزم و...تشریح گردیده داشته باشد.

      در مورد سوالهای تان باید عرض کنم.من از پاسخ آن به هیچصورت شانه خالی نمیکنم.اما استدلال من با آن شکلی که تا حال کرده اید فرق بسیار دارد.هم برای من و هم برای شما صبر ایوب را میطلبد.یک موضوع را نباید فراموش کنم که من از اینکه یک نفر را بگویم که این یا آن موضوع را نمیداند و یا از او بپرسم خیلی بدم میاید و ناراحت میشوم.درست است من در مسلک خودم تا اندازه یی شناخت دارم و شما در رشته خود.من از بزازی و یا هوتلداری چیزی نمیدانم و یا معلومات من سطحی است.هم شما و هم من از طرز کار مثلآ انجن طیاره آگاهی کافی نداریم .یک نفر اهل فن آنرا بهتر میتواند شرح بدهد.اگر بخاطر داشته باشید ،من چند نامه به اقای نجیب کامل نوشتم و بعد از چندین نامه چهار یا پنج سوال طرح نمودم.که طول سوالات از دو خط تجاوز نمیکرد.حالا من برای آنکه بشما یک مطلب را طوری که من تا حدودی درک کرده ام توضیح بدهم باید دهها نامه بنویسم و در آخر یک خط نتیجه بگیرم.اینکار خیلی طولانیست و تقاضای شناخت مسلک را مینماید.حالا که شما حاضر به خواندنش هستید چرا برایتان ننویسم.اما تقاضای من از شما اینست تا مرا درک کنید که من زیر فشار شدید کاری هستم و وقت نامه نگاری من ضیق است.همین که وقت یافتم مینویسم.اگر نیافتم معذرت مرا بپذیرید.باز به مجردی که کمی بیکار شدم برایتان ادامه میدهم.

    • سلام مجدد تقدیم است.

      شما در نامه تان از نظم و قانونمندی ها در جهان صحبت کرده اید.و ادعا دارید که موجود نامرئی در عقب اینهمه نظم ها وجود دارد.این طرز تفکر شماچیز جدیدی نیست.یک عده همین شیوه تفکر را منشآ پیدایش ادیان میدانند.اما من به این نظر هستم که همه پدیده های طبیعی که ما با آنها در تماس هستیم و با انها شناخت داریم،میتوانند با دانش بشری و علوم انسانی مورد تفسیر و تحلیل قرار بگیرند.هیچ آثاری از دخالت ماورالطبیعت در طبیعت،نه کشف شده و نه به اثبات رسیده است.منشا همه در خود ماده ( matter)وجود دارد.من متیقن به اصالت ماده هستم.همه فعل و انفعالات ماده مربوط خود ماده بوده وهمه را در بطن خود ماده میتوان تشریح و تفسیر نمود.تاحال اثری از دخالت موجود نامریی در آن مشاهده نگردیده است.وقتی میخواهید در مورد چنین مطالبی بحث کنید.مخصوصآ موضوعاتی در باره ماده ،باید به قسم یک محقق بیطرف در داخل آزمایشگاه شویم.و در آنجا با مراعات اصلوب آزمایشگاهی و شناخت علمی به باز رسی بپردازیم.اگر من بخواهم شما را آماده کار با این شیوه و طرز تفکر و تجربه به صورت علمی نمایم.و اگر خواسته باشم که قبل از شروع ،شما را آماده درک این شیوه نمایم باید یک مسیر طولانی تشریحات مسلکی را طی کنم.مثلیکه شما یک زبان جدید را میاموزید.من باید از الفبای ان زبان با شما آغاز کنم.از این بابت هم برای خود و هم برای شما حوصله کافی آرزو دارم.من در جریان این قسم مطالب نمیتوانم طرف واقع شوم.در برخورد با مطالب علمی بیطرفی مطلق باید حاکم باشد.بدون شناخت از نظم و ساختمان اتم ،تشریح نظم در طبیعت غیر قابل درک میباشد.شناخت را باید از ذرات کوچک به بزرگ ادامه بدهیم.من تلاشم تشریح نظم و "هوشمندی " طبیعت با استفاده از اصلوب و قوانین وفرضیه های خشک علوم طبیعی است.برای تشریح اینکار باید به شما در مورد اساسات کار آزمایشگاهی و مقرراتی که شما باید در تحقیقات ونتیجه گیری هایتان از آن پیروی کنید شرح خواهم داد.اما سوال بزرگ باز هم باقی میماند که ایا علوم موجوده میتواند محک قضاوت ماباشند.ایا این شناخت ها روزی تغیر خواهند کرد؟بلی یا خیر؟ باید همه این جزئیات را من به شما شرح بدهم.بردن صحبت به مسیر های بی انتها کار عاقلان نیست.حرفی که از آن نتیجه نگیریم.مثل صحبت در مورد اینکه اول مرغ بوجود آمده یا تخم مرغ.حالا اگر شما بگوئید مرغ،من بگویم نه تخم مرغ و یا برعکس آن.هردو از این حرف نتیجه نمیگیریم.من کوششم تشریح علمی مطالب است وبس.به هیچکس هم اندیشه ام را تحمیل نمیکنم.

      شما در مورد داروین از من پرسیده اید .بجواب، خدمت تان عرض کنم که صحبت در مورد تیوری های داروین،تجارب داروین،اینکه کدام نکته ها در تیوری اش نا درست بود،و چه چیزی را داروین کشف نموده است؟درجه آگاهی و مقدار امکانات داروین در عصر خودش و هزاران پرسش دیگر را ما نباید در جایی دیگر بجز از تعقیب کار های علمی ان طبیعت شناس جستجو کنیم.داروین یک زیست شناس وطبیعت شناس بود.بررسی کار هایش،رد نظریاتش و یا برعکس ،درک ادعا های این دانشمند صرف در آزمایشگاه و با روحیه علمی و با اصلوب علمی صورت بگیرد.طرح این تیوری،رد و یا تائید آن در کلیسا و یا سایر معابد ،دشنام دادن به او و یا تکفیرش کار نا ستوده و غیر منطقی است.نظریات داروین باید در آزمایشگاه رد گردد.نه در عبادتخانه.حرفهای مربوط به آن بوزینه را در حال حاضر فراموش کنید.اشتباهاتی را این دانشمند در این قسمت نموده که در موقعش از آن یاد خواهیم کرد.اما نتیجه کلی نظریاتش در یک مطلب عام تر دیگر خلاصه میشود.باید در این باره بیشتر توجه نمود.این مطلب عام، عبارت از فرضیه تکامل میباشد.گرچند داروین اولین کسی نیست که از تکامل حرف زده باشد اما بیشترین کار را در زمینه اجرا نموده است.تیوری تکامل در مقابل با تیوری ثبات انواع قرار دارد.ثبات انواع ادعا دارد که تمام موجودات حیه بشمول نباتات و حیوانات همه و همه به شکل امروزی بوجود امده و به همین شکل تا ابدباقی میمانند.اما مدعیان تکامل به ثبات انواع معتقد نبوده و موجودات حیه را در حال تغیر میدانند.چراو به کدام اساس این ادعا را دارند.مطالعه این موضوع پاسخ طولانی و تجارب متعدد مسلکی را ایجاب میکند.اگر من در قید حیات بودم همه را به شما شرح خواهم داد.اما شرح و درک این مطالب ،اگاهی ها و شناخت ابتدائی را تقاضا دارد.شما باید با اصطلاحات بیولوژیکی ازجمله حیات،حجره و ساختمان آن،کروموزومها و ژنها،موتاسیونها،قوانین وراثت،توافق موجودات زنده با محیط زیست شان،زنجیر غذایی،و نظریات مختلفی از قبیل نظریه تنازع البقاء، تیوری خلق الساعه و رد آن ،نظریات لامارک،تجارب وایزمن با موشها و غیره دهها مطالب علمی آشنا باشید.بعد از آن به ملاقات چارلز داروین میرویم.و برای درک تیوریهایش گام با گام با او در کشتی بیگل رفته و نتایج کار هایش را دیده و با در نظر داشت پیشرفت علمی بیولوژی وشناخت علمی بشر امروز،حرف های درست و نا درست داروین را از هم بدون تعصب جدا میکنیم.دشنام دادن داروین دردی را دوا نمیکند.در گذشته نیز باری در این سایت صحبتی در این مورد شده بود.دوستی که اسمش فراموشم شده کار های داروین را همه مربوط به صهیونیزم و... دانست.و خیلی حرفهای غیر مسلکی وغیر علمی (از سخنان اخند های قمی)را نوشت.من انها را خواندم و صرف خندیدم.نخواستم مزاحمش گردم.دلم بود برایش موضوع را تشریح بدهم.اما بعدآصرف نظر کردم.تیوری تکامل مثل تیوری نسبیت در فزیک در همه دانشگاهای دنیا تدریس میگردد.حتی دردانشگاه های ریاض و تهران.همین حالا چندین جلد کتاب چاپ ایران درایناره نزدم موجود است.تدریس تیوری تکامل جزء نصاب درسی رشته بیولوژیست.در تمام دنیا،حتی در پوهنتون کابل.ممکن در سمستر پنجم به بالاتدریس گردد.با این تیوری باید برخورد علمی صورت میگیرد و نه احساساتی .داروین کاری با مذهب ندارد.خوب من در موقعش در اینباره هم اگر وقت یافتم چیز هایی خواهم نوشت.مگر باید در ابتدا کمی شناخت با اساسات بیولوژی داشته باشیم.اما تا آن لحظه یک کار خانگی فکری کوچک به شما میدهم.

      شما در هوتل تان تشریف دارید.یک روز یک خانواده به حیث مشتری نزد شما مراجعت میکنند.این خانواده شامل یک مرد،همسرش و پنج یا شش فرزندش میباشد.قیافه های فرزندانش قسمی است که یکی شان رنگ پوست تاریک مثل مردم افریقای مرکزی دارد،دومی شباهت به یک چینایی دارد.سومی با مو های زرد و قد بلند شباهت به مردم اروپای شمالی دارد،چهارمی شباهت به یک هندی دارد.وپنجمی هم قیافه یک افغان را دارد.و آخری هم مثل اسکیمو هاست.شما از این فامیل میپرسید که ایا واقعآ همه فرزندان از شماست یا اینکه اینها را فرزندی گرفته اید؟میگویند که نه همه فرزندان خود ماست.وهمه از بطن همسرم بدنیا آمده اند.شما ممکن است فکر کنید که نه بابا امکان ندارد.حالا شما اینهمه تغیرات را در چی میبینید.این موضوع را وسعت میدهم:طور مثال اگر روز قیامت همه این مردم در مقابل حضرت آدم و بی بی حوا جمع شوند.ایا نزد حضرت آدم در مورد این همه تفاوت فاحش در نژاد ها متعجب نخواهد شد؟حالا شما اینهمه تفاوتها را در نژاد های انسانی که همه از یک جد بزرگ بدنیا آمده اند چگونه تشریح میکنید؟لطفآ بدون انکه در مورد بیولوژی فکر کنید پاسخ بدهید.هیچ مهم نیست که درست و یا نا درست باشد.من صرف حدسیات تان را کار دارم و بس .علل این همه تغیرات را در موجودات زنده راباید یک علم مورد مطالعه قرار داده و به آن پاسخ درست بیابد.این علم باید چی باشد،در اینده میبینیم. بقیه در اینده.

    • بابک عزیز احترام و درود خدمت تان تقدیم است . منتظر بودم تا پیامی از حاجی صاحب سرپلی را در پایان پیام تان بخوانم ، ولی متأسفانه که ایشان شاید مصروف کار و بار بودند که وقت کافی به گذاشتن جوابی را پیدا نکرده اند . چون بحث مورد نظر سخت برایم جالب و در خور اهمیت است ، نمی خواهم که به سردی گراید و روان جستجو گر را هم نمیتوانم قناعت بدهم که دانشمندی را سراغ نموده و وقت گرانبها را به هدردهد .

      اینکه آقای حاجی صاحب چی جوابی به کار خانگی شما ارایه میفرمایند نمی دانم ، ولی اینقدر میدانم که ارایه جواب منطقی و با استدلال که استوار به جهانبینی مادی وعقل دینی باشد ( با گذشت پنجهزار سال که از خلقت بشریت گذشته نظر به تعلیمات دینی ) ، نهایت دشوار است . دوستان ماتریالیست زیادی دارم که اخیر هر گفتمان را قناعت نکردن طرفین تشکیل میدهد ، زیرا یکی از مادیات سخن دارد و دیگری از معنویات . من اطمینان دارم که پرسش فعلی شما و پرسشهای بعدی تان از عمق دانش و مطالعۀ فراوان فرآورد های فکری دانشمندان و پژوهشگران جهان مادی سرچشمه گرفته که نهایت مشکل است جواب در خور قناعت شما ارایه شود و شما هم دانسته از حدسیات سخن رانده اید !

      بشریت امروز به انواع و اقسام خدایان اعتقاد دارند که به فرمودۀ حاجی صاحب سرپلی این از دین حقیر و از مذهب فقیربا شما بزرگوار و شخصیت دانشمند نمی خواهد و توان آنرا نیز به خود نمی بیند که جر و بحث علمی را در باب شناخت خدا بگشاید زیرا ثابت ساختن وجود فزیکی خدای لامکان بعید به نظر میرسد جز اینکه به هستی و آفرینش جهان مادی و غیر مادی از نظر معنویت ببینیم . البته ادیان تعلیمات خود را دارند که منافع و خواست های مادی و بشری پیام آوران و پیروان آنرا به وضوح میتوان از لابلای کتب شان و کارکرد های تطبیق کننده گان شان جستجو کرد که دین اسلام نیز دستخوش چنین یک تحولی شده است .

      هر آیینی و دینی که ظهور نموده در نخستین مرحلۀ حیات خود متشکل از یک سلسله نوآوری ها و سجایای بشر دوستانه بوده که نظر به شرایط و زمان پیدایش قدمی به جلو بوده . ظهور یهودیت در بطن بیداد سرای فراعنه مصر ، ظهور عیسویت در بطن حکام جبار رومی و اسلام در جامعه بدوی عرب . تمام ادیان سه گانه سماوی در شروع ظهور خود یک تعلیم دارند و آنهم اعتقاد به خدای واحد و یگانه . با گذشت زمانه ها این تعلیمات آهسته آهسته نظر به فهم و دانش پیام آوران شان در جوامع بشری گسترش یافته که گاهی یه زور و گاهی هم به فریب بشکل امپراتوری های دینی بالای انسانهای جامعه بشری قبولانده شده است ، اینکه تا چی اندازه این ادیان توانسته اند آموزش خدای معنوی را بررسی و تحلیل نمایند ، بسته گی به سطح دانش ، فهم و درایت پیروان آن دارد .

      بابک عزیز ، آنچه در زیرمینویسم فقط نظر شخصی این ازدین حقیر و از مذهب فقیر است . شاید گمراه باشم و یا هم شاید راهیاب ، نمیدانم . انچنان آفریده گار هستی و جهان بی کرانه مادی تقسیمات شده که بمشکل میتوان اصلی را از نقلی جدا ساخت . اینرا هم نمیتوانم بپذیرم که خدای خالق در هر کتاب و حکم خود دستخوش تحول روحی شده باشد . بشریت امروز نتوانسته انتهای این جهان را پیدا نماید ، بشریت تا هنوز نتوانسته عمق دریا های این زمین و کره خاکی ناچیز را کشف نماید ، علم و دانش امروز به این نتیجه رسیده است که در پهلوی جهان مادی جهان دیگری بنام جهان امواج عملا حضور دارد که بمراتب تکمیل تر ازین جهان مادی است و اجزای آنرا تاهنوز نتوانسته تعین نماید . با اینهمه ندانستن ها من خود را قناعت داده ام که بشریت قادر نخواهد شد تا اینهمه پرسشها را جواب منطقی ارایه بدارد . چرا آمدیم و چرا میرویم ؟ روح چیست و ارواح چرا حاضر میشوند ؟ خواب مقناطیسی چیست و چرا خواب می بینیم ؟ اینهمه نظم دقیق و محاسبه شدۀ کائینات بی انتها را کی نموده ؟ چرا درین جهان هستی که یکی از دیگری ملیون ها سال نوری دور افتیده ایم فقط مائیم و تنهایی ؟ اولین حرکت از کجا شروع شده ؟ شروع و انتهای این هر دو جهان در کجاست ؟ و مثل این هزاران سوال دیگر . جواب دقیق را هیچ کس نمی داند . بلاخره روح و روان سرگردان خود را قناعت داده ام که آفریده گارتوانایی است که اینهمه نظم و نسق را به وجود آورده که از فهم و دانش این از دین حقیر و از مذهب فقیر بمراتب و هزاران مراتب بالاتر است .

      فرض اگر کنیم : من که باور ندارم فردا زنده ام یا مرده ، به خدا ایمان دارم و شما هم متیقن نیستید که مرگ چی هنگامی به سر وقت میرسد منکر آنید ، کی بازند و کی برنده است ؟ اگر مرگ پایان زنده گی باشد و دیگر همه هیچ ، درین صورت من و شما در یک ردیفیم ، اگر خدایی باشد باز در آن صورت ...

      اینکه ادیان نتوانسته اند زنده گی مرفع را به پیروان خود به ارمغان بیاورند ، فکر میکنم گناه خدا نیست . ادیان بدست بشر افتاده و بشر هم نفس و خواهش ظالمانه دارد . به همۀ انسانها بدون در نظر داشت تعلقات دینی و مذهبی ، قومی و سیاسی احترام دارم ، الی زمانیکه بخاطر ثابت ساختن عقیده و مرام خود بالای مقدسات دیگران نتازند و بی شعور خطاب نکنند . عقل و شعور هم چیزیست که مانند خدا دیده نمی شود ولی فرآورد آنرا در برخورد ، عمل و عکس العمل میتوان دید . ازینکه پیامم را مرور نموده اید قلبأ وقبلأ سپاسگذارم و امید وارم حاجی صاحب از نگاشته های من آزرده نشوند . آرزو دارم این بحث ادامه داشته باشد تا از گنج ذخیره شده دانش شما استفاده ها نموده و اخلاق معاشرت بیاموزم . مخلص شما احمد خلیل (مزاری )

    • بابک عزیز سلام خدمت تان برسد . مه آصف سرپلی استوم و بس نه احمد و نه محمود و نه ام کلبی و مقصود . حدس و گمان ره اوسو پرتین که اینمی حدس ها و گمان ها شوما ره خراب کده . نه مه تالیند ره دیدیم و نه ام چین رفتیم و نه او نویشتای تانه خاندیم . مه که گوفتوم نویشتایتانه کاپی داروم مطلبیم ای نبود که مه فقط نویشتای شوما ره کاپی کده میروم مه نویشته های بسیاری ها ره که خوشیم آمد کاپی کده ده روز های که از انترنت دور میمانوم میخانوم . مه امی ساعت و خاص بخاطر شوما آمدوم و پس میروم و چند روز باز ده سفر استوم .
      بابک جان ! مه دیست و پای شوما ره بسته نکدیم منظوریم ای است که از موضو دور نریم . باز ده او موضو ها ام گپ میزنیم خو فعلن باید از خداوند صحبت بکونیم و از خلقت هایش که شوما میگین سربخود و تصادفی است و مه میگوم ای کار خدا جان است . اگه دین اسلام به ما میراثی باشه خدا شناسی خو عام است . مثلی که ده باضی جای ها مه شوما ره ده قسمت سنی و شیعه دیدوم که سنی ها ره به نسبت شیعه ها بر حق تر دانیسته دلیل های جاندار گوفتین . شوما با ایکه مطالعه بسیار دارین لاکن هر چیزه از نظر شک و گمان میبینین و پالوی منفیشه زیاد تر سیل میکنین . اگه نی دین اسلام با تمام علم و دانش امروزی تان سازگار است . پسان تر با شوما که کمی پیشتر بریم بحس خات کدوم که چطو شوما کلام خدا ره تانیستین که کلام آدم بدانین و او ره بسیار ساده فکر کونین و مه بریتان صد ها پیشگویی ها ره ده امی آیات نشان میتوم که گوفتنیش از طرف بنی آدم ناممکن است و آیه های ره ام بریتان خات گوفتوم که خودیتان بگوین که راستی ام ای آیت از برای ماست و برای امی مردوم عصر ما نازل شوده ده حالی که معنای تحت لفظی ده امو وقت ام درست بود . ده قسمت ای که شوما فکر دیگه دارین و مه فکر دیگه کدام ایتراض نیست و بیخدا بودن تان نمیتانه موضوی شخصی شوه ده صورتی که شوما روزانه کابل پریسه از نظرات تان پر بکونین "ها" اگه ای خیالات پیش خودتان میبود مه از او چه خبر میشودوم ؟ اگه واقعن شوما بابک روشن ضمیر استین و به راستی بی ایمانی تان از روی عقده نمیباشه و پشت حقیقت میگردین یک مشوره مه نادان ره قبول بکونین مه نمیگوم شوما تحقیق نکونین مه نمیگوم ده هر چیز فکر نکونین بلکه ایمان ره یافتن توسط فکر از ایمان بگوفتی شوما میراثی بسیار پور ارزش تر است . از امی خاطر ایمان دانشمندا از ایمان عالم های مسجد کده یک بر هزار بهتر و ماکم تر میباشه . مه میفاموم که شوما حالی از ذرات خورد میکروسکوپی ده مه ای دونیای بی سر پا ره به ثابت کدنیش کوشیش میکونین و ای ره ام میفامین که ده مابین دلایل تان سوالای مه شوما ره پریشان میکونه و بری جوابیش باز مجبور استین از صفر شوروع بکونین گاهی خوده ایقه باریک خات کدین که از سوراخ سوزن کری زمین ره تیر خات کدین و گاهی ده کلان نشان دادن مثال نخات یافتین باز ام جای های که بند میمانین نمیفاموم که چه رقم ازونجه تیر خات شودین . تا ای که بتانین خدا ره انکار و دونیا ره یک تصادف نشان بتین . مه نمیخایوم شوما ره زیاد سرگردان بکونوم . چرا آسان ده ای گپ اقرار نمیکونیم که عقل ما نمیتانه ده او جای که میخایم برسه کلانی دونیا و پیچیدگی ای نظام و ساختمان ای حیوان و کمال ای نبات و مقبولی ای منظره ها ره شوما بزرگوار از مه کده صد ها بار بسیار تر میدانین او ام از نگاهی علمیش و یک چیزه بخاطر تسلی شوما باید بگویوم که اقرار نافامی ده قسمت خدا و پیدایش دونیا از اول کدام کمی و ضعیفی عقل ما ره نشان نمیته بلکه کمال عاقل بودن ما ره ثابت میکونه . نه ما خودیما خدا استیم و نه ما خودیما ره پیدا کدیم یک مخلوق بیچاره میباشیم و ای مخلوق باید خالق و خدا داشته باشه . اگه نی بابک جان کدام عقل قبول کده میتانه که ای جوره جوره چشم ها ده زیر پیشانی امه زنده جان ها با ای ساختمانی عجیب و غریبی که شوما دانشمندا بهتر میفامین شانده شوه . ده قسمت یافتن خدا گوفتین که اگه مه اوره پیدا ام بکونوم باز هم از خاطریکه ادیان سخت خصوصن اسلام ره نمیتانین قبول بکنین . مه بریتان واده میکونوم هر وقت خدا ره پیدا کدین خود بخود اسلام ره خودتان قبول میکونین و کمال های اسلام ره از مه پورسان بکونین از ملا ها نی . ملا ها ده چار چوکات کیتاب ها ایتو خوده قید کدن که بیرون ره دیده نمیتانن . پشتاره های دلیل تان از معجزات نیست بلکه امو قنار های منفی بافی میباشه که همرای شک و گمان پور شودگیست و غرور گوفتنیم ام بخاطر امیست که شوما بدون ده نظر گریفتن عقاید ملیارد ها نفر و گپی خدایشان به تنهایی او ره رد میکونین ده حالیکه معجزات از خود دلیل نداره و با علم ثابت نمیشه . هر وقت معجزه با علم ثابت کدین که ای رقم امکان هم داره اونمست که معجزه از معجزه گریش میبرایه . پسانتر ده ای قسمت اگه زندگی بود با شوما بحس میکونوم . مثال طیاره تان ماقول و بجا بود و مه از امی خاطر شوما ره قید کدوم که ده ماشین طیاره ای اسلام و معجزات نظر نتین و نظر دادن و رد کدن او مثلی رد کدن و انکار کدن از طیاره است . مثلی که امو وقتی که رادیو نو برامد و یک دانیشه ده باغ حضور مزار شریف شاندن و مردوم خبر های کابل ره شونیده و ای گپه ده یک ملای کونه دماغ رساندن . فورن گوفت ای گپه نزنین که کافر میشین صدای کابل بودگی ها ره ما چه رقم میتانیم بشنویم ای گپ دروغ است و وقتی خودیش با گوش هایش شونید باور کده بسیار تعجب میکرد و باد ازی به خاندن کیتاب های علمی شروع کده ده آخر های عمر خود گریه کده میگوفت : ما خوده عالیم میگوفتیم و ای علم یک بحری کلان بوده که ما ده یک گوشیش از یک قطریش ام استفاده نکدیم ما مومل بودیم مومل . و حالی ما از خاندن بسیار پاگل شودیم پاگل . ده قسمتی بهایون مالومات نداروم باقی گپ ها ده قسمت دیگه بگوفتی نتاق های تلویزون باما باشین .

    • باز ام سلام . ده قسمت داروین از نجیب کامل کده ام با خبر استوم لاکم او ایچ وقت خوده از نسل بوزینه ندانسته بود . باقی از روی کیتاب : داروین فیلسوف نیست وانچنانیکه تصور میکنی فلسفه ی هم ندارد . بلکه داروین عالم بزرگ علوم طبیعی بوده با انتشار کتاب (اصل انواع) در سال 1859 میلادی با جرات تمام مذهب طبیعی را به پیش برد و در نتیجه صاحب مذهب خاص در تحول نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل گردید که نام (داروینیزم) بر آن گذاشته شد . اما فیلسوفی که مذهب نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل را اساس و زیر بنای یک فلسفه جامع و کامل قرار داده ، صاحب مذهب تحول و تکامل (هر برت سپنر) میباشد . اما آنچه که نظریات داروین و مانند آن خاطر جوانان را مشغول ساخته و به سرحد الحاد رسانیده است علت آن این است :
      آثار حیواناتی متحجر که در طبقات زمین کشف گردیده تثبیت و تآکید می نماید که انسان خیلی پسانتر بر صفحه ی زمین ظاهر شده اند . این حفریات همچنان وجود حیوانات و نباتاتی را ثابت نمود که نسل آنها منقرض و از بین رفته است ، دانشمندان انقراض مذکور را معلول تحولات زمین از قبیل زلزله ها و طوفان ها و تغیرات اقلیمی خوانده اند و میگویند : که هر تحول و مصیبت زنده جان ها را منقرض و حیات جدیدی را بوجود آورده است ، مرحله ی جدید بار دیگر در اثر مذهب را پیدائش پیاپی و متعاقب میخوانند و یک تعداد بزرگ از دانشمندان آنرا تآئید کرده اند از جمله (کوفیه فرانسوی) و (اگاسیر سویسی) را میتوان نام برد .
      لیکن بعضی دانشمندان جیولوجی قناعت نکرده اند ، که این انقراض و تحولات و معائب عام و تام و همه جانبه شده نمی تواند . زیرا تحولات و انقراضات در قسمتی از زمین قابل درک است ولی یکباره سرتاسری را نمیتوان در فهم گنجانید . گروهی عقیده دارند که خداوند جانداران را در زمین خلق نموده و آن گاه ذریعه مصائب از بین رفتند . جانداران جدیدی راخلق و ایجاد نموده . گروهی دیگر به این عقیده هستند که حیوانات و جانداران از طریق تحول و پیدائش بطی تحول انواع و ظهور انواع جدید در نتیجه تعامل تدریجی طبعیت بمیان امده اند .
      طرفدار مشهور نظریه اخیرالذکر (لامارک) فرانسوی است . این شخص عقیده دارد که انواع جانداران در خلقت و تکوین اصیل و مستقل نمی باشد بلکه از طریق تحول و ارتقای تدریجی که محصول اسباب و علل متعددی میباشد بوجود آمده بعضی جانداران از بعضی دیگر جدا و منشعب گردیده به جانداران جدید تبدیل میشوند . نوعیت زندگی و معیشت وراثت و ضرورت و تقاضاهای زیست در محیط زندگی مار ها لشم و بی دست و پا میشوند تا در شگافهای ضیق بخزند ، پا های پرندگان آبی بخاطریکه بتوانند بهتر آب بازی نمایند چنین شکل را بخود میگیرد . گردن لکلک به اساس ضرورت گرفتن غذا از اعماق آب دراز شده و گردن ظرافه بخاطری دراز شد که غذای خود را از شاخه های بلند درختان گرفته بتواند ... ولی این مکتب و نظر تا آمدن داروبن خیلی ها ضعیف و ناتوان بود حتی در برابر نظریه پیدائش متعاقب و پیاپی هم مقاومت کرده نمیتوانست . وقتی داروین رسید بانشر کردن کتاب مشهور اصل انواع از طریق انتخاب طبیعی و کتاب (تسلسل انسان) در سال 1871م مذهب تحول را به قوت هر چه تمام تر پیش راند .
      فشرده مذهب داروین در بخش تحول و تکامل اینست که جانداران تابع قوانین چارگانه اند : قانون (تنازع البقاء) قانون (تفاوت ها میان افراد) قانون (اختلافات ارثی) و قانون (انتخاب طبیعی) . باز ام با ما باشین .

    • باز ام سلام . ده قسمت داروین از نجیب کامل کده ام با خبر استوم لاکم او ایچ وقت خوده از نسل بوزینه ندانسته بود . باقی از روی کیتاب : داروین فیلسوف نیست وانچنانیکه تصور میکنی فلسفه ی هم ندارد . بلکه داروین عالم بزرگ علوم طبیعی بوده با انتشار کتاب (اصل انواع) در سال 1859 میلادی با جرات تمام مذهب طبیعی را به پیش برد و در نتیجه صاحب مذهب خاص در تحول نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل گردید که نام (داروینیزم) بر آن گذاشته شد . اما فیلسوفی که مذهب نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل را اساس و زیر بنای یک فلسفه جامع و کامل قرار داده ، صاحب مذهب تحول و تکامل (هر برت سپنر) میباشد . اما آنچه که نظریات داروین و مانند آن خاطر جوانان را مشغول ساخته و به سرحد الحاد رسانیده است علت آن این است : آثار حیواناتی متحجر که در طبقات زمین کشف گردیده تثبیت و تآکید می نماید که انسان خیلی پسانتر بر صفحه ی زمین ظاهر شده اند . این حفریات همچنان وجود حیوانات و نباتاتی را ثابت نمود که نسل آنها منقرض و از بین رفته است ، دانشمندان انقراض مذکور را معلول تحولات زمین از قبیل زلزله ها و طوفان ها و تغیرات اقلیمی خوانده اند و میگویند : که هر تحول و مصیبت زنده جان ها را منقرض و حیات جدیدی را بوجود آورده است ، مرحله ی جدید بار دیگر در اثر مذهب را پیدائش پیاپی و متعاقب میخوانند و یک تعداد بزرگ از دانشمندان آنرا تآئید کرده اند از جمله (کوفیه فرانسوی) و (اگاسیر سویسی) را میتوان نام برد . لیکن بعضی دانشمندان جیولوجی قناعت نکرده اند ، که این انقراض و تحولات و معائب عام و تام و همه جانبه شده نمی تواند . زیرا تحولات و انقراضات در قسمتی از زمین قابل درک است ولی یکباره سرتاسری را نمیتوان در فهم گنجانید . گروهی عقیده دارند که خداوند جانداران را در زمین خلق نموده و آن گاه ذریعه مصائب از بین رفتند . جانداران جدیدی راخلق و ایجاد نموده . گروهی دیگر به این عقیده هستند که حیوانات و جانداران از طریق تحول و پیدائش بطی تحول انواع و ظهور انواع جدید در نتیجه تعامل تدریجی طبعیت بمیان امده اند . طرفدار مشهور نظریه اخیرالذکر (لامارک) فرانسوی است . این شخص عقیده دارد که انواع جانداران در خلقت و تکوین اصیل و مستقل نمی باشد بلکه از طریق تحول و ارتقای تدریجی که محصول اسباب و علل متعددی میباشد بوجود آمده بعضی جانداران از بعضی دیگر جدا و منشعب گردیده به جانداران جدید تبدیل میشوند . نوعیت زندگی و معیشت وراثت و ضرورت و تقاضاهای زیست در محیط زندگی مار ها لشم و بی دست و پا میشوند تا در شگافهای ضیق بخزند ، پا های پرندگان آبی بخاطریکه بتوانند بهتر آب بازی نمایند چنین شکل را بخود میگیرد . گردن لکلک به اساس ضرورت گرفتن غذا از اعماق آب دراز شده و گردن ظرافه بخاطری دراز شد که غذای خود را از شاخه های بلند درختان گرفته بتواند ... ولی این مکتب و نظر تا آمدن داروبن خیلی ها ضعیف و ناتوان بود حتی در برابر نظریه پیدائش متعاقب و پیاپی هم مقاومت کرده نمیتوانست . وقتی داروین رسید بانشر کردن کتاب مشهور اصل انواع از طریق انتخاب طبیعی و کتاب (تسلسل انسان) در سال 1871م مذهب تحول را به قوت هر چه تمام تر پیش راند . فشرده مذهب داروین در بخش تحول و تکامل اینست که جانداران تابع قوانین چارگانه اند : قانون (تنازع البقاء) قانون (تفاوت ها میان افراد) قانون (اختلافات ارثی) و قانون (انتخاب طبیعی) . باز ام با ما باشین .

    • نامه تانرا خواندم.از اینکه بخود زحمت تحریر دادید تشکری مینمایم.اگر صحبت در مورد سایر قسمت های نوشته تانرا به زمان بازگشت از سفر تان ماکول نمایم و صرف یک نکته را مد نظر قرار بدهم.آن اینکه شما نباید نتیجه گیری" تصادف "را از نوشته من میکردید.من هیچگاهی چنین ادعایی را نکرده ام.اگر شما وقت مرور مجدد نامه ام را یافتید.ملاحظه خواهید کرد که من از یک سلسله قانونمندی های مادی صحبت کرده ام.این مطالب را میتوان صرف با مثال و تشریح اشکار تر ساخت و منظورم را به شما بتوانم طرح و توضیح نمایم.در غیر آن در لابلای جملات و ادعا ها، سردرگم خواهد ماند.اما این نظم و قانونمندی های که انسانها تا حال آنرا شناخته اند چیست؟در آینده به شما خواهم نگاشت.اما شما قبل از قبل همه پاسخ های علمی و یا فلسفی و دینی را در دو گروپ "تصادف و یا برنام ریزی شده "خلاصه نسازید.بسیار حرفهای دیگر هم در این میانه وجود دارد که باید گفته شود.من برایتان سفر خوش آرزو دارم.به امید ملاقات مجدد.

    • به هر دو دوست و تمام خانندا سلام ! آقای بابک چشم و زبانتان خطی مره میخانه لاکن هوشتان بازی گوشی کده رایست . اگه ای رقم باشه باز ناکام میشین هوشیتانه سونی گپا بگیرین ده ای چورت نشین که نی پشت نام سرپلی کدام کسی دیگه است و نویشته کده رایست . روبرویم کیتاب ماندگیست . امو کیتابای که صد دفه خاندگی استین . کیتاب خاندن آسان است برداشت کدن سخت . مثلآ شوما فیلسوفی بنام کانت دارین و او ره کافر میدانین لاکن مه میگوم او به خدا عقیده داشت و بلکه مردوم ره ملامت کده میگه : " پیش از گپی کانت باید بگویوم که مه گپای ساده ای فیلسوفا ره از زبان خودیشان و رسم الخطی کیتابی از خود کیتاب نویشه میکونوم تا کدام تومت و غلط فامی ده مابین نبیایه که شوما ام ده آخر نویشتی بخشی دویومتان اشاره کده بودین که ده ای نویشتا ضرورت پیدا میشه و شود . لاکن گپای سختیشه که عوام فام نیست و کلی امه گی غیر از ما و شوما ده او کار نمیکونه عوام فام خات کدوم " کانت میگه : (وقتی این جهان محسوس را مشاهده نمودیم و نتوانستیم به حقیقت (علت کافی) که سبب وجود جهان است پی ببریم یا به تعبیر دیگر نتوانیم به ماهیت و حقیقت ذات پروردگار که آفریدگار جهان است مطلع شویم ، پس صرف بخاطریکه نمیتوانیم ذات و صفات پروردگار جهان را درک نمائم مجاز نیست از وجود آن انکار کنیم زیرا با انکار از آن از جمله منکرین قانون علت خواهیم بود که هر شخص عاقل دیگر آنرا قانون ضروری عقلی و ثابت در عقول ما میخواند) و ده یک جای دیگه امی کانت میگه : (همه تلاش های را که عقل بخاطر رسیدن به حقیقت نهائی انجام میدهد تلاش های ناکام و بی ثمر است) ازی دو گپی کانت شوما چه فامیدین . یکی ایکه اگه عقل ما ده خدا رسیده نتانه و او ره قیسم شاید و باید شناخته نتانست نباید شوما واری صاف انکار بکونه . و گپی دیومیش حاجت تبسره نخات بود . شوما صحی نگوفتین که ای ستاره ها و کهکشان ها ده آسمان چه رقم معلق ایستاده و از کوجا شود ؟ . لاکن ده معلق ایستاده کدن چار قمر مسنوعی تان ده خلای زمین مغرور استین که ما گویا کاری ناشود ره انجام دادیم . ده حالی که امو عقل ام خدای توانا ده شوما ها داده گیست . خی ای که عقل چیست ای گپی بعدیست .اگه راجع به او میفامیدیم حالی ایقه جنگجال نمی کدیم .
      " بابک جان آشنا شوما ام بلا کدین . ده طیاره سفر نمی کونین . پیاده روان استین . راه ره کوتا بکونین ایقه دراز کدنیش دیگه از خاطر چیست ؟ یا پیچیده میکونین که کس نفامه . مه که ده صنف سویم بودوم معلیم صاحیب ما میگوفت : آسانترین طریقه ای جم ره ضرب میگن . یانی که 50 دفه 8 ره کتی 8 جم نکو آساندک بگو 8 ضرب 50 =400
      " برین مه قبول کدوم که ده آسمان ملیارد ها سال پیش هیچی نبود . برین امی ره ام از خاطر گل روی شوما قبول میکونوم که ذره های که به چشم دیده نمیشه ده هوا بود . ای ره ام نمیگوم که آسمان از کوجا شود و ای ذره ها از کوجا آمد . از خاطری اندیوالی تان امی ره ام قبول کدوم که اینا شریش واری ده یکی دیگیشان چسپیده رفتن و ازو یک بلای خدا جان جور شود که نه ده گوفتن جور مییایه و نه ده مثال دادن . باز ده درون ازینا از اول ای تروریست ها کدام مواد منفجره ره گور کده ماندن . خی ایره ام مه از شوما پرسان نمی کونوم که ای مواد منفجره از کوجا شود . کلگی ای رقم دلایل تانه زنده و زار قورت کدوم تا که ای کتله کلانتان انفلاق کنه . ای کتله کلان بد بخت ایقه کلان شوده بوده که بگوفتی آشنایتان 500000 کهکشانه یک طرف انداخت و ملیارد ها ملیارد توتی دیگیش پریده ستاره ها جور شودن . هر کهکشان از خود 30 ملیارد ستاره داره که یک دانیش از زمین ما کده ملیون ملیون ملیون ملیون بار کلانتر است . و فاصلیش از زمین به هزار ها سال نوری میرسه . چطو بابک جان انشاالله دروغ خو نگوفته باشوم یا غلو خو نکده باشوم ؟ از کیتابای ساینسی و فلکیات خودتان است مجبور استین بگوین بلی . و مه ام میگوم بلی و ازی تعدادی که گوفتوم انکار نمیکونوم و بالا تر ازو میدانوم . گپ سر امو تروریست است که او ره انفجار داده . بگوفتی شوما ای انفجاره نه طالیبا داده و نه خدا جان . ده او وقت و زمان خو نه کدام بوشی بوده و نه ام کدام موشی . زنده جان نبود . مه ام تصدیق میکونوم که زنده جان نبود . حالی آقای بابک از تمام چتیات گویی و سفسطه گویی خودیم تیر میشوم و فقط یک چیزه ده مه ثابت بکونین که ای توته های کنده شودگی از او کتلی بزرگ او ام یکی نی . دو نی . صد نی . هزار نی . لک نی . ملیون نی . ملیارد نی . بلیون بلیون و بالاتر ازو چه رقم بخود یک نظم ره ساختن و چه رقم از یکی دیگیشان فاصله گریفتن و زاویای معاین ره بری خود ساختن که تا امروز یکی بگرد دیگیش چکر میزنه . لاکن تکر نمیزنه ؟ اگه ای نظام ماکم ره مه قدرت خدای توانا بدانوم . آیا از عقل و خرد مه چیزی کم میشه ؟ یا عاقل تر از یک نفریکه او ره یک تصادف بی مانا بدانه مالوم میشوم ؟ خی ایقه زود ام که ده یکی دیگیما تسلیم نمیشیم . اگه نی قصه خلاص میشه . انوز ما ده زمین نامدیم . نباتات ره نرویاندیم حیوانات ره پیدا نکدیم . ماده و ماده بازی ما انوز ماندگیست . عقل و دماغ و شعور ره نشناختیم . ایمان ره نمیدانیم خدا ره نمیشناسیم . پیغمبر چیست و معجزه چیست و خودما کیستیم . از چه پیدا شودیم و که ما ره پیدا کده و برای چه پیدا کده . دوستان خاننده یک کمترک صبر بکونین . اگه زندگی بود بابک جان بریتان یکایک خات گوفت بشرطی که مه نگریزوم . باز ازی گپا که بخیر و خیرت خلاص شودیم . ای دین اسلام خوده خودیش ماریفی میکونه و از انکشافات تان تاریف میکونه و اندیوالیشه با ساینس و علم های جدید اعلان میکونه . و مستحق درجه اول بری ایمان آوردن امو دانشمندای ره میدانه که از همه زیاد ترک ده قیسمتی ساینس بلد ترک استن و عالیم های منبر مسجد ده قدم دویوم قرار میگیرن . باز پسان آیت های ره ده میدان خات انداختیم که خودیش معجزیشه نشان خات داد . از مزاری جان قندولک تشکر که با ما استن و امی که به خدا ایمان داشتن و لقب مقبول ره قبول کدن و یک مثال زنده مرگ و آخرت پیش کش کدن مه ام جواب اونجه ره یک کمترک سست ترک نویشته میکونوم . ده ای شک نیست که دو چیره دو خوی و دو خاصیت و دو فکر با ام یکی نمیشه میگن هر کله او بر خیال چه برسه که دو شکل بلکل یک رقم شوه خدا کونه که دو برادر جوره ای ام باشن و حتا دو برگ از یک درخت که یک رقم مالوم میشن یک چیز نیستن . مثلی که خط و نشان انگوشت ملیارد ها نفر باهم یکی شوده نمیتانه لاکن امی ره ام ما قدرت خدا جان میدانیم و از کمال های بی مثالیش یکی امی است اگرچه اولاد ها و برادران هر قدر از ام دیگر تفاوت داشته باشن باز ام نسبت به بیگانه باضی خاصیت های مشابی داشته میباشه . بابک جان شوما خودتان ده قسمت مه و مزاری شاهد باشین که کی شور انداز است و کی گپه ده پیسه میخره . باز ام با ما یانی که با بابک جان باشین . شوما ره ده وقت نویشتن پایبند نمیکونوم .

    • برادر عزیز آقای مزاری!خوشحال هستم که باز هم برایتان مینویسم.با خودم قرار داشتم که در این زمینه و در این صفحه بجز از دوست عزیز اقای سرپلی با کسی دیگری داخل تبادل کلام نگردم.چونکه هر عزیز تازه واردی با یک طرح جدید و یک سوال جدید و با یک فکر جدید ،ممکن خارج و یا داخل موضوع ،به میان صحبت داخل شده و حرفهای نا تمام را بدون اینکه به انها بپردازیم و یا وقت پرداختن به آن یافته باشیم ،به سمت دیگری ببرد.دیگر اینکه زمان کافی برای نگارش به چندین دوست در زمان محدود برایم میسر نیست.اما با محبت و احترامی که اینجانب به شما و نظریات شما دارم نتوانستم بدون تبصره از کنار نامه تان رد گردم.
      دوست عزیز! من و آقای سرپلی یک قرار داشتیم که هر کدام ما، هر لحظه که فرصتی نصیب ما گردد، چیزی به همدیگر بنویسیم.تبادل نامه ما بهمدیگر از قید زمان آزاد است.فلهذا من در دریافت نامه آقای سرپلی عجله ندارم.

      در مورد نامه شما قابل یاد آوری میدانم که نکات خیلی زیبا و ظریفی در نوشته تان وجود دارد.من از مطالعه آن خرسند شدم.برای تان آرزوی موفقیت و پیشرفت مینمایم. نوشته تان جذابیت خاص خود را داراست.مطالبی هستند که قابل تبصره میتوانند باشند.از مطالعه پیام های خوب احساس آرامش برایم دست میدهد.این مهم نیست که با آنها صد در صد موافق باشم و یا نباشم.در مورد بعضی نکاتی که اشاره فرمودید،یا بصورت دید فلسفی و یا پرسش های علمی و غیره ،مقداری شناخت داشتم.اگر در ابحاث اینده گذر ما به انها بیفتد یک تبصره خواهم نمود.برایتان از صمیم قلب سعادت آرزو میکنم.من به انسانهای متفکر احترام دارم.

    • دوست دانشمند اقای بابک به سلامت باشید . نهایت سپاس از پیام تان . معذورم دارید که عجله کردم . با بزرگواری خود تشنه گان و دلسوخته گان را معاف بدارید . موفقیت و بهروزی برایتان آرزو دارم .

    • آقای سرپلی احترامات مرا بپذیرید!
      نوشته هذا را به ادامه پاسخ نامه تاریخی اول جون 9:27 تان مینویسم.گرچند نظر به کمبود وقت نتوانستم به همه جزئیات آن در نامه قبلی بپردازم ،با خود گفتم به محض اولین فرصت به سراغ متباقی مطالب آن خواهم رفت.اما قبل از آنکه فرصت تحریر پیداکنم نامه جدید تر شما که طولانی تر از نامه های قبلی بود در صفحه آشکار شد.حالا من اجازه میخواهم که قبل از پاسخ به نامه جدید باید حرفهای خودرا در باره نامه قبلی تمام کرده باشم.بعد از این نامه ،نامه جدید تانرا که طولانی تر است اما چیز جدید و استثنایی در آن نیست برایتان مورد بحث قرار بدهم.تا تحریر پاسخ به همه حوصله مندی تان آرزوی من است.

      قبل از همه میخواستم بپرسم که آیا این همه نوشته به پاسخ آن سوال من در باره علت تفاوت های نژادی بین انسانها بود؟من توقع پاسخ از شما نداشتم و ندارم.من صرف از شما خواستم تا یک حدسی بزنید.مهم نیست درست یا نا درست.مگر شما به من یک بخشی از یک کتاب را نقل نموده اید.در هر صورت به خوانش نوشته تان میروم.

      درقدم نخست در مورد مطلب تان در مورد آقای نجیب کامل: من متاسفانه با این طرز صحبت موافق نیستم.هیچ انسانی جامع الکمالات نیست.صرف انسانهایی که خیلی اندک میدانند ،ادعای بیشتر میداشته باشند.چون هر قدر شما در شناخت و تحلیل و تجربه پیشتر بروید متوجه وسعت غیر قابل تصور مجهولاتی میگردید که ما با آنها بر میخوریم مگر با آنها آشنایی نداریم.موضوع رشته و مسلک را هم در نظر داشته باشید.یک پروفیسور جراحی( در طب)نمیتواند مثل یک نجار مسلکی چوبی را صیقل بدهد.قبلآ هم مسئله انجن طیاره را به شما یاد کرده بودم و شما آنرا پذیرفته بودید.امیدوارم عادت نا پسند، برتر شمردن خود از دیگران را همه مااز شیوه کاری خود دور بسازیم.نه تنها شما ،هم من و هم دیگرعزیزان.به نظر من شناخت بشر مثل شعاع کره و مجهولات جدیدآ پیدا شده مثل حجم کره است.هر قدر شعاع طولانی تر میشود،حجم، 4 بر 3 ضرب عدد پای وضرب مکعب شعاع ،بزرگتر میگردد.مجهولات قبلی افشا میگردند.مگر با و سعت شناخت مجهولات جدید عرض اندام مینمایند.این خود زیبایی کار است.وگرنه چیزی برای مطالعه آینده گان باقی نمیماند.

      چون متباقی مطالب را از کتاب نقل کرده اید اجازه بدهید در باره متن کتاب صحبت کنیم.

      کتاب تان در مورد داروین مینویسد که داروین یک فیلسوف نه بلکه یک طبیعت شناس بود.بلی این درست است.در نوشته بالایی من هم اگر مجددآ مطالعه کنید چنین چیزی به صورت واضحتر نگاشته شده است.اما این جمله که در ذیل تحریر گردیده کاملآ نا درست میباشد.

      "با انتشار کتاب (اصل انواع) در سال 1859 میلادی با جرات تمام مذهب طبیعی را به پیش برد و در نتیجه صاحب مذهب خاص در تحول نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل گردید که نام (داروینیزم) بر آن گذاشته شد."

      به نظر من داروین تجارب و نتیجه گیری هایش را و با تیوری های که به نظرش رسیده بود تحت این عنوان اصل انواع" به نشر سپرد.در اینجا استفاده از کلمات "مذهب طبیعی" و "جرآت تمام"و "صاحب مذهب خاص شدن در تحول و ارتقاع"را من اصطلاحات غیر مسلکی،جانبدارانه و غیر علمی میدانم.هیچ نوع مذهبی بنام مذهب طبیعی وجود ندارد.با تعاربفی که از دین و یا مذهب و یا آئین وجود دارد،هر طرز تفکر نمیتواند یک مذهب باشد.هرگز نمیتوانیم مجموعه مطالعات داروین را تحت عنوان مذهب خاصی بنام مذهب طبیعی بشناسیم و خود داروین را بنام پیشوای این مذهب قرار بدهیم.هرگز داروین ادعای پیشوایی از کدام مذهب و یا دینی را نکرده است.برای توضیح نوشته ام یک مثال میاورم.مثلآ یک معدن شناس در قسمت معادن ذغال سنگ کار و تحقیقات میکند.بعد از چندین سال نتیجه کار های خود را تحت یک عنوان مثلآ "شناخت معادن" نشر میکند.آیا این معقول است که این فرد را اساس گذار مذهب معدن شناسی بنامیم؟ویا او را صاحب مذهب خاص در معدن شناسی بشناسیم؟این طرز تحریر خیلی الوده با تعصب و غرض میباشد.باور کنید که در هیچ کتاب علمی و در هیچ رشته ای چنین تحلیل هایی را پیدا نمیکنید.

      انتخاب اصطلاح" جرات تمام" نیز در این کتب زیاد مورد ندارد.گرچند داروین از نتیجه انتشار تیوری هایش که در جامعه آنزمان میتوانست ایجاد بکند ،کمی بیمناک هم نمیتوانست باشد.

      آقای سرپلی!داروین یک بیولوژیست و یک طبیعت شناس بود.کار هایش نکات مثبت و درست و ضمنآ اشتباهاتی در خود دارد.مطالعه کار هایش مربوط شق بیولوژی میباشد.اگر شما مایل به شناخت آن باشید به مطالعه مستقیم کار هایش بروید.مطالعه تعصب آمیز و سوء تعابیر از کار های او و یا مطالعه دست دوم آثارش از زبان کتابهایی مثل همین کتاب به واقعیت شما را از درک درست آن باز میدارد.تمنا دارم نوشته قبلی ام را که در باره داروین نوشته ام باز هم مرور نمائید.من در نظر داشتم که بعد از شرح بعضی اصطلاحات و نظریات در باره حیات و پیدایش آن به شرح مختصر کار های داروین نیز بپردازم.اما شما مطالب گوناگون و نا مر بوط را با هم انباشته کردید که وقت مطالعه جزئیات هیچ باقی نماند.

      ادامه جمله بعدی کتاب را که نیز به همین شیوه است باطل کنید.
      "اما فیلسوفی که مذهب نشو و ارتقاء یا پیدائش و تکامل را اساس و زیر بنای یک فلسفه جامع و کامل قرار داده ، صاحب مذهب تحول و تکامل (هر برت سپنر) میباشد"

      استفاده از کلمه مذهب در مقابل اندیشه های یک فیلسوف رایج نیست.لطفآ از نویسنده محترم کتاب تان طی یک نامه توضیح بخواهید که چرا دست به چنین مغالطه بزرگ زده است.

      جمله ذیل را مجددآ مطالعه کنید.
      "اما آنچه که نظریات داروین و مانند آن خاطر جوانان را مشغول ساخته و به سرحد الحاد رسانیده است علت آن این است : آثار حیواناتی متحجر که در طبقات زمین کشف گردیده تثبیت و تآکید می نماید که انسان خیلی پسانتر بر صفحه ی زمین ظاهر شده اند.و..."
      جناب سرپلی بخاطر داشته باشید که در یک کتاب مسلکی و علمی از کلماتی مثل"الحاد"و یا"سرحد الحاد"وغیره یادی بعمل نمیاید.در کتب علمی طرح موضوعات باید بصورت بیطرفانه باشد.در اینجا نویسنده به وضوح عقیده خود را به نمایش میگذارد.انحراف از عقاید مذهبی و یا دینی را با کلمه الحاد بدرقه میسازد.ببینید.من این جمله را بیشتر توضیح میدهم.در کتب مذهبی (معمولآ در ادیان ابراهیمی) مسئله قسمی طرح میشود که خلقت انسان ،اساسی ترین بخشی از خلقت میباشد.و متباقی همه برای انسان و در خدمت انسان اند.خلقت در شش روز صورت گرفته و تفاوت عمر زمین ،عمر نبات،عمر حیوانات و بالاخره عمر انسان شامل یک هفته میگردد.و از مجموع همه کمتر از شش هزار سال سپری میگردد.اما مطالعه بقایای فوسیلی موجودات زنده برعکس این ادعا به چندین میلیون سال میرسد.وقتی عمر استخوان فوسیل شده یک موجود حیه به چند میلیون سال میرسد.و این تعین عمر متکی بر محاسبات دقیق است.سوال پیدا میشود که پس اگر این استخوان چند میلیون سال عمر داشته باشد.حساب شش هزار سال نا درست میباشد.ضمنآتفاوت عمر فوسیل یک حیوان عظیم الجسه مثل دینوزور ها به مراتب قدیمی تر از فوسیل های متعلق به انسانهاست.پس تفاوت نه یک روز بلکه چندین میلیون سال میباشد.در اینجاست که فرد مطالعه کننده در مورد اظهارات مذهبی تردید میکند.پس چه باید کرد؟باید یکی را انتخاب کرد.جالب آنست که نویسنده کتاب شما به "پسانتر ظاهر شدن انسان در زمین"اعتراف میکند.مگر اظهار نکرده است که به کدام اساس؟و این ادعایش متکی بر چیست؟

      اگر در ادامه ،مطلب کتاب تانرا شروع از جمله "این حفریات همچنان....تا ختم جمله... نمیتوان در فهم گنجانید."را دوباره مطالعه نماید همه تشریح تیوری "فاجعه و یا مصائیب"میباشد برای مطالعه بیطرفانه این بخش به تیوری( Catastrophism ) مراجعه نمائید.شرح این تیوری در اینجا گنجایش ندارد.

      جمله ذیل هم مربوط به توضیح دینی است که در صف مطالعات علمی متاسفانه نمیتواند اثبات گردد.فلهذا از کتگوری مطالعات علمی خارج است.و هرگز نمیتواند به حیث یک تیوری علمی مورد مطالعه قرار داده شود.

      "گروهی عقیده دارند که خداوند جانداران را در زمین خلق نموده و آن گاه ذریعه مصائب از بین رفتند . جانداران جدیدی راخلق و ایجاد نموده"

      در مورد تیوری تکامل لامارک بعضی مشکلات وجود دارد که این تیوری نمیتواند شرح بدهد.این مشکل عبارت از ارثی شدن خصوصیات اکتسابی میباشد.علم وراثت مدرن به این نظر است که این تنها جینوتایپ است که ارثی میگردد.نه فینوتایپ.توضیح این مطلب به شرح اصطلاحات بیولوژی نیاز دارد که در زمانش صحبت خواهم نمود.و در پاراگراف اخیر باز هم اشتباه استفاده مذهب را که برای داروین تکرار میکند، تاسف بار میدانم.

      چون نوشته فوق تان نقلی از یک کتاب بود من نیز در باره همین کتاب نوشتم.و بدون آنکه سایر بخش های کتاب تانرا خوانده باشم ،خدمت تان عرض میکنم که مطالعه این نوع کتب، مخصوصآ چاپ ایران ،شامل تحریف ها از واقعیت و انتخاب مطالب بشکل سلیقوی (ذوق نویسنده )و متکی بر تبلیغ مسایل خاص عقیدتی استوار است.شما که اهل مطالعه هستید، به یک تجربه من که در گذشته ها همچو آثار را میخواندم توجه فرمائید.برای مطالعه هر مذهب،هر فلسفه،هر تیوری و فرضیه علمی به اصل خود آن منابع مراجعه کنید.نه به کتاب های که مطالب شان آگنده از تعصب،بی اعتبار سازی علم ،تحریف واقعیت و امثالهم استوار باشد.در مجموع در باره همه مطالبی که در اینجا نقل کرده اید به جهانی از تبصره و تبادل معلومات نیاز دارد.نباید بدون درک کردن واقعی مطالب فوق به مطالب جدید تر میرفتید.آیا شما واقعآ مطمئن هستید که همه ای این موضوعاتی را که کاپی کرده اید ،درک هم کرده اید یا نه؟که یکباره در نوشته جدید تان به کهکشانها رفته اید؟صد ها مطلب در اینجا باقی مانده است.اینها را باید در ابتداخلاص کنیم ،بعد به نوشته جدید میپرداختید.سرسری گرفتن هر مطلب هم کار خوبی نخواهد بود.خوب حالا اگر شما مایل باشید،من در نوبت بعدی باز هم به تحلیل نوشته جدید تان میروم.بعد از آن از شما بار اخر خواهم پرسید که اگر کدام حرف دیگر هم دارید بفرمائید.و اگر حرفی جدیدی نباشد ،من شما را با حوصله فراوان به مطالعه یک رشته مطالبی که برایتان در نظر دارم بنگارم جلب خواهم نمود.تا شما هم کمی مرا درک نمائید.کتابهای که فعلآ در دست دارید شما را به درک نظریات من کمک نمیتواند.برای آنکه در همی و بر همی در نوشته ها بوجود نیاید ،از شما خواهش دارم تا ختم تجزیه نوشته مورخ اول جون10:15 تان ،نوشته و یا کاپی جدیدی از کتابهای تان تحریر نفرمائید.اما به حدس تان در مورد آن خانواده که به هوتل نزد تان مراجعه نمود بپردازید؟چگونه اینهمه تفاوت بین این افراد بوجود آمده است؟ موفق باشید

    • بابک عزیز خاطر جم باشین که مه حدس بیجا شاید نزده باشوم ای تمام قوانین که شوما خات گوفتین باز خودیتان سیل بکونین که به بالای کدام اساس خات بود . مجبور استین از زیر تا سر ده بالای تصادف خانه بسازین . یک شوخی گکی نازوکک : مالوم شوه که ای خانه چقه ماکم خات ماند . که کتی توپ چپه میشه یا کتی امپولوق . اگه امپولوقه نفامیدین از مزاری پورسان بکونین . امروز آمدوم و سبا ام استوم و باز از شوما و کابل پرس? جان باز چند روز دور میمانوم . دلکیم نمیخایه بیخدا باشین .

    • سلام و احترام خدمت بابک دانشمند ! تشکر ازی که نویشتی دور و درازی مه ره خاندین و مه ام نویشتی کوتا گکی شوما ره که کوچکترین جواب سوال مه ده او نبود خاندوم . از نام گیری اجمل بیخدا و نجیب کامل و یگان وقت مزاری ره نادیده بگیرین . مه بیسواد چه استوم که بخایوم خوده تاریف بکونوم . لاکن ده قسمتی کسی که از خدا منکر است با بیسوادی خود براستی که تن نمیتوم و ای عقلی کم خوده از صد هایشان بالا میدانوم و الحمدلله میگوم . اول ایکه مه از شوما راجی به داروین سوال نکده بودوم شوما خودتان راجی به او تشریحات دادین که مه ام یک کمترک راجی به او مالومات دادوم . دیگه حاجت نبود که به او میپیچیدین خی حالی که شوما شوق مند نظریاتیش استین شاید جواب سوال مه ده امینجه باشه یک کمترک دیگه ام بریتان میگوم تا غلط فامیتان دور شوه که داروین ره با تمام مانا شناختیم و اندیوال هایشه ام میشناسوم و هر چیزیکه ده کیتاب است برابر وس و توانیم درک میکونوم و ده نویشتایتان تا بالی بغیر از (مثال شناخت بشر مثل شعاع است) به کدام مشکل دیگه سر نخوردیم . مثال معادن شناس تان تا نظریاتی داروین و سپینسر و هیگل و بخنز و لامارک و غیره فرق میکونه . ده ای شک نیست که ازعقیدی خودیم دفاع میکونوم و گپای تعصب دار هر دو طرف جلوی حق ره گریفته نمیتانه . مذهب گوفته خو طریق و راه و رویش ره ام میگن و مه یا کیتاب ایچ وقت نگوفته که داروین یک مذهب دینی جور کده و کسی که او ره ملحد دانسته و زیر تعارضات سخت گریفت خصوصن علمای دینی از تمام ادیان چه عیسوی و چه یهودی و چه ام اسلام بود . لاکن فقط صاحیب امی کتاب مه او ره براات داد و او ره ملحد نخانده و میگه او بخدا ایمان داشت . لاکن ده قسمت نظر اصل انواع دو دله مالوم میشود و اگر چی او میخاست و خایش داشت که امه جاندارا ره به یک اصل بسته بسازه لاکن میگه که نی جانداران چار یا پنج اصل از زمانه های بسیار قدیم خلق شوده که هر جوفتیش یک اصل علایده میباشه . و ای طرفدارای مذهب و را و رسمیش او بیچاره ره ده دان علما دادن . نگوفتی که چیرا ؟ از خاطریکه اونا قناعت نداشتن که ای جاندارا ره خدا خلق کده باشه . بابک جان ! ایقه زود فراموش نکونین که ما و شوما طرف استیم انوز اندیوال نشودیم که کیتاب های ما یکی شوه . حالی باز ام یک کمترک از روی کیتاب : « زیرا آنها در مورد ایجاد حیات اولی از ماده مرده تفسیر های مختلفی را بوجود می آوردند . بعضی میگفتند که اصل اول حیات سلول های بسیط است و بعضی دیگر تصور داشتند که اصل حیات کتله های کوچک زلالی است که نسبت به حیوانات سفلی یک سلولی نیز کوچکتر اند . ازین سبب نامش را در یونانی (مونیرا) یعنی مرکز بسیط گذاشته تصور داشتند که از طریق (تولد ذاتی) از جماد بوجود آمده است . (ازنست هیگل) بیولوجیست آلمانی از طرفداران مشهور این نظریه میباشد . هیگل عقیده دارد که جهان از ماده و ماده از ذرات متشکل است و همه موجودات زنده و غیر زنده جهان ازین ماده بوجود آمده اند » . که آقای نجیب کامل ام به مه امی اشاره ره کده بود « حرکت جهان حرکت تحولی دائمی بوده از ذره بسیار بسیط آغاز یافته به پیشرفته ترین کائنات منتهی میگردد . کائنات زنده و غیر زنده همه از یک نوع عناصر تشکیل گردیده میان جانداران و جماد آن فرقی ندارد . زیرا عناصر مواد عضوی در موارد غیر عضوی موجود است .» اگه مه سوال بکونوم که ای حیات چگونه از جماد بوجود می آیه چه خات گوفتن ؟ « ماتریالستان دیگر همه از معرفت سر ایجاد و پیدائش اولی حیات از ماده جامد عاجز مانده اند ، حتی (بخنز) یکی از مویدین بسیار جدی مذهب تحول و تکامل و ماتریالسم که داروین را براعایت مدارای رجال دین متهم کرده از ارائه جواب در برابر ایجاد و خلق حیات از جماد عاجز مانده بحیث یک دانشمند منصف و دور از تعصب میگوید : فیصله قطعی در مورد ذاتی سلول اول که اصل نخستین حیات از آن بوجود آمده میسر نیست . صدور مستقیم و مباشر حیات از جماد ممتنع و نا ممکن است . این صدور از جماد را عقل و علم فقط میتواند معجزه بنامد .» فیلسوف مشهور دیگیش مثل (شوپنهاور) ده ای گپ چه میگه : « تمام ضروریات و احتیاجات را به لفظ (اراده) تعبیر نموده معنی اراده را بقدری توسعه می بخشد که آنرا حقیقت نهائی هر چیز میداند و تصور میکند که تمام جهان عبارت از یک سلسله حالات تفاعل متداوم یک گروپ اراده هاست . و اراده در نظر این دانشمند نیروی حیاتی است که هر چیز را تشکیل داده به مقتضای حاجات و ضرورت اشیاء را رهبری نموده بحرکت می آورد . آیا منظور شوپنهاور از اراده ، اراده ی خداوند است که جسد این جهان را بوجود آورده و اراده های تحول و حرکت را در آن جایگزین گردانیده و الی چیست و کیست که آن اراده را بوجود آورده است ؟ و حیات چگونه از جماد بوجود می آید ؟ » « اگر چه مذهب چارلز داروین در مورد اصل و منشاء انواع احتمال این سخن را بعید نمی داند ، ولی داروین خودش چنین نگفته است . اما ماتریالستان افراطی مذهب داروین از قانون انتخاب طبیعی و انتقال حیوان جدید از حیوان دیگر علی رغم انکار از خلقت یکبارگی و پیدائش کامل که در کتب سماوی ذکر آن آمده انسان را از نسل شادی میدانند . انتقال مذکور را بعضی از ایشان بصورت تدریجی میدانند و بعضی از آنها عقیده دارند که یکباره و ناگهانی صورت گرفته باشد . این مفکوره وقتی برایشان پیدا میشود که بعضی از خاصیت های میان انسان و شادی را شریک می بینند ، چون عادت ماهوار در طبقه اناث ، شعور بیشتر از حیوانات دیگر ، احساس دوستی و دشمنی ، خوشی و غم که بمانند انسانها عاطفه دارند ، هر چند این ها علاقه زیاد دارند که اصلیت تمام جانداران را یکی و مبداء شان را یک بدانند و سعی بی شمار میورزند تا ثابت نمایند که منشاء اول حیوانات جماد است و لی تا ایندم موفق نگردیده اند . فلسفه تحولی موضوعه (سپنسر) کدام است و تحول و تکامل باهم چه فرق دارند ؟ فرق تحول و تطور در اصطلاح علم فلسفه مانند فرق آن در زبان کم و کوچک است و نظریه تحول نظریه بیولوژیکی بوده میگویند که نسل های حیوانی و نباتی تحول میکنند و انواع جدیدی را بوجود می آورند . و تیوری تطور تیوری بیالوژیکی است که به تحول ارتقائی در انواع زنده عقیده دارد .» باز ام با ما باشین .

    • آقای بابک بار دیگر سلام ! « نظریه داروین در حقیقت همان نظریه بیولوژیکی (تحولی تطوری ارتقائی) است ولی از آن فلسفه نساخت تا همه کائنات را در بر گیرد . لیکن (سپنسر) آنرا به فلسفه تبدیل نمود که جهان را با مادیات و معنویات آن احتواء میکند و فلسفه تکامل شمرده میشود . او میگوید : همه اشیای مادی ، عضوی ، اجتماعی و اخلاقی این جهان زاده تجمع اجزای متجانس می باشد . از تجمع ذرات مادی سنگها و کو ها تشکیل میگردد و از تجمع قطره های آب دریا ها و بحر ها بوجود می آید و از تجمع افراد فامیل ها و از فامیل ها قبائیل و از قبائیل دولت بوجود می آید ، از عادات اخلاق نظام ها و ادیان ایجاد میگردد و از تعداد خدایان بی شمار زمینه توحید میسر گردید . تجمع احساسات افکار و معلومات جزئی را تشکیل داده و از معلومات و معارف جزئی علم را بوجود آورد و از تجمع علوم فلسفه ایجاد گردید . سپنسر چنانیکه در مورد ناتوانی عقل با کانت هم آواز است در ایمان نیز مانند کانت اندیشیده است ، یعنی اندیشه ی وجدانی او میگوید : آنجا حقایقی است که نفوس ما وجود آنرا به شکل بسیار قوی احساس میکند ، مگر بوسیله عقول خویش آنرا درک کرده نمیتوانیم . مهمترین این همه حقائق ایمان بوجود خداوند است . داروین نیز بوجود خدا وند ایمان دارد . لیکن اسباب تهاجم بیرحمانه چه بود و چرا این جنبش علیه سپینر و موسس مذهب تکامل که عینآ نظر داروین است براه نیفتاد ؟ سپینسر در نظریه آفرینش انواع ، چیزی جدیدی را بر نظر داروین نیفزود از آنرو بر علیه وی حمله صورت نگرفت ، از طرف دیگر روزیکه سپینسر فلسفه تحول را پخش نمود شدت حمله و هجوم علیه داروین به پایان رسیده بود . و هنگامه ی را که نظریات داروین بپا کرده بود ، نظریات سپینسر آنرا بوجود آورده نتوانست . زیرا نظرات داروین را اهل دین برای ایمان خطرناک توصیف کرده تکذیب نمودند . حمله و هجوم بر داروین به اندازه ی بی رحمانه و هیجانی بود که بزرگترین رجال لاهوت جهان و بسا علما ، سیاستمداران و ژورنالستان در برابر آن از ادب مناقشه علمی به ساحه دشنام ، استهزا و ضرر رسانیدن و تکفیر وی قدم گذاشتند . از جمله گذارش های این هجوم که شدت آن تا پایان قرن نزدهم دوام کرد . کاردنیال (ماننک) در مورد آن گفت : مذهب و مکتب داروین فلسفه وحشیانه است که علاقه به انکار از خداوند منجر میگردد . (داکتر به ری) بزرگترین اسقف ملبورن کتابی نوشت و داروین را به پاشیدن تخم کفر و الحاد و انکار از کتب آسمانی در اذهان مردم متهم نمود . در فرانسه (مونسنیورسه غور) در مورد مذهب و مکتب داروین متذکر شد که مذهب داروین از مذاهب پست و حقیری است که جز پستان و رزیلان آنرا تآئید نمیکند . پدر این مذهب کفر و مادرش پلیدی است . (لوتارت) استاد الیهات لایزیک اعلان کرد که نظریه نشو و ارتقاء یا تحول و تکامل با حکمت الهی تناقض کامل دارد و اندیشه خلق و ایجاد تنها و تنها به دین ارتباط دارد . یکی از علمای لاهوت در سویس مردم را بسوی براه انداختن جنگ صلیبی علیه این نظریه دعوت نمود . (مجاله پوهنتون دبلن) متذکر گردید : داروین تلا ش دارد که خدا را چگونه از عرش پائین آورد . (علامه دکتور کستنتین جمز) در کتاب خود بنام (داروینیزم یا انسان بوزینه) در سال 1877 م به نشر رسید و مذهب داروین را به افسانه ی مسخره توصیف نمود . همچنان (داکتر لی) میگوید : به هیچ روشی از روش ها تفسیر نمیتوانیم و کتاب مقدس را طوری تآویل کنیم که مذهب داروین را در خود بگنجاند . داروین و پیروانانش را پخش کننده گان کثافات و پلیدی ها خواندند . در بیروت و پوهنتون های امریکا استادانی را که طرفدار و پیروان مذهب داروین بودند اخراج نمودند . خلاصه از هر طرف در محاصره ی انتقادات و حمله های شدید ادیان قرار گرفت .» ده ای کشاکش بزرگ میدانین آقای بابک « در تمام جهان فقط یک عالم دینی و دانشمند مسلمان جرآت نموده کتابی را تآلیف و اعلام داشت که : مذهب داروین در صورت ثبوت آن ، با قرآن و ایمان بخداوند خالق جهان جل جلاله تعارض و منافات ندارد .و فقط شرط آنرا ثبوت گذاشت .» و مه ام گپی او ره تاید میکونوم و یقین داروم که اگه گپای داروین صحی برایه حتمن بگوفته ای علما با نصوص قرآن و دین برابر میایه و اگه نی نی . اگه مه بخایوم پیدایش جهان ره از روی گوفته های ای فیلسوف ها تشریح بکونوم ریشخند خاص و عام خات شودن که بخاطر گل روی شوما که باضی گپا ده شوما بر میخوره صبر جمیل کده شیشتیم . ای که انسان یکدم پیدا شود یا از روی قانون بالا مهیم نیست مهیم ای گپ است که او ره خدا پیدا کده باشه نه سر بخود . بابک جان خایش میکونوم به اصل موضو بیاین و مه ره کتی ای شادی بازا ده جنگ نپرتین . مالوماتی که راجی به کهکشان ها دادوم مانایش ای است که تا اینجه میدانوم که از صفر شروع نکونین . راجی به فامیلی که ده هوتل آمده بود یا کار خانگیتان اموقه که میدانیستوم نویشته کدوم ازی بالا که دانیش میداشتوم شوما بزرگواره تکلیف نمیدادوم . تا انوز یک سوال مه ره جواب نگوفتین . چگوفته ایقه پیچیدگی های ما حل خات شوه ؟ ای دونیا از کوجا شود ؟ ای زنده جان ها ره که خلق کد ؟ ای نظم ره بریشان که جور کد ؟ ای چشم ها ره ده پیشانی ما که چسپاند ؟ ای قلب ره که می تپانه ؟ ای گوش چرقم میشنوه ؟ ای عقل چیست ؟ روح چیست ؟ خدا کیست ؟ ای تمام سوالا یک جواب خورترک داره که ما اوره بخاطر رد کدنیش ده راه های دور و دراز میریم و راه کوتا ره که عقل ده او نزدیک است نمیبینیم چیرا ؟ و چطو ؟ اموگوفتی خود شوماست که نجار ره به طیاره چی و پیلوته به نجاری . اگه پیلوت طیاره ایتراف کده بگویه که مه نجاری ره یاد نداروم و چوکی جور کده نمیتانوم ویا نجار از جور کدن طیاره معاضرت بکونه . شاید از حیثیتیشان چیزی کم نشوه . دوست عزیز بابک جان ! ایتراض کدن و بگوفتی خودتان نقد کدن و غلطی کشیدن کار آساند است . چه فکر میکونین که هر چی نویشته میکونین کلگیش صحی و بجاست ؟ ایچ غلطی و خامی نداره ؟ مه نه مثل مزاری چاپلوسی ره یاد داروم نه مزاهیم نویشتای تان میشوم و نه از حق تیر میشوم . مقصد ما شناختاندن و ماریفی داروین نبود که مغز خوده سریش خراب کدیم . اگه به سوالای نویشتی اولیم فکریتان نیست که دوباره نویشته بکونوم . اگه ده باری هر گپی نویشتای شوما مه گپ بزنوم و ازو گپا شوما نقد بکونین شاید اصل گپ اصلن گوم خات شود .

    • Durod wa salam ba hama kabul presyan ! makh sosan Aqayane Aasef sare poly faylasof Iymandar wa babake Daneshmande Shakhk !! Ien munaqesha besyar delchasp , pur mohtawa wa qabely khwandan mibashad omid waram ta payan mawzo adama payda konad . Man bar awal ast ke ba chomin mabhas jaleb sar khorda am wa arzoy qate An ra nadhram . guman mebaram dalaele Aaqay sare poly ba qenaate babak beAnjamad . albata kamyabi Aqay Babak ra dar nakamy wa taslimy ba Aqay Sare poly medanam . muafaq bashed .

    • آقای (حسن )؟احترامات متقابل مرا هم بپذیرید.از نظر تان و از اینکه نوشته های مرا مطالعه نموده اید متشکر هستم.چیزی را که میخواهم در این نامه خدمت شما عرض کنم اینست که متاسفانه در طول سالهای متمادی،فرهنگ گفتگو و تبادله نظریات و تحمل شنیدن نظر مخالف،ارائه جواب و حفظ احترام متقابل در کشور عزیز ما حتی در بین روشنفکران ما از سطح رشدکافی برخوردار نبوده است.کوچکترین انتقاد و یا مخالفت و ارائه نظری (که یک بخشی از جامعه آنرا پذیرفته اند )با شدید ترین وجه پاسخ داده شده و میشود.هستند تعداد زیای از هموطنان ما که جرو بحث را به معنی جنگ ویا مبارزه فزیکی تلقی میکنند.مفهوم دشمنی از آن میگیرند.بالاخره همدیگر را دشنام داده و در صورتی که با هم نزدیک باشند موضوع به مشت و یخن رفته ،کارتا سرحدات باریک میرسد.

      دوست عزیز!من مصروف اظهار نظریاتم هستم و آقای سرپلی هم یک کتاب را روی دست دارند و مطالبی که در آن کتاب تحریر شده درست یا نادرست مینویسند و از من طالب پاسخ و توضیح میگردند.خود شما هم شخصآیاد آور شده اید که موضوع برایتان دلچسپ شده و خواهان ادامه آن هستید.این آقای سرپلی هستند که مصروف سوال پرسی هستند.اما تا حال اگر بیطرفانه مشاهده فرموده باشید،نکته قابل تعمقی را یاد نکرده اند.کتابهای که آقای سرپلی استفاده میکنند از جمله کتابهای است که به منظور تحریف واقعیت و دستکاری در موضوعات علمی و تجربی و اجتماعی میباشد.هدف آن شستشوی دماغی مخصوصآ نسل جوان ایرانی به منظور ادامه رژیم استبداد ولایت فقه میباشد.تکرارآ عرض میکنم که از این نوع کتابها و سایتها و تفاسیر در کشور ایران به همکاری یک مشت اخند و پول ملت ایران نشر و مصروف مسموم سازی اذهان ایرانیان و بقیه فارسی زبانان میباشند.اگر کسی کمی بیطرفانه در موضوعات این کتابها دقیق شوند نکات نادرست آنرا زود کشف میکنند.در هر صورت من و آقای سرپلی تا حال مصروف صحبت و تبادل نظریات با هم هستیم و من شخصآ با در نظر داشت امکانات زمانی در خدمت سوالات اقای سرپلی قرار دارم.

      دوست گرامی قراریکه قبلآ هم در نوشته هایم عرض کرده ام هیچکس جامع الکمالات نیست.حالا اگر سوالی باشد که من پاسخ آنرا ندانم با نهایت احترام خواهان معلومات میگردم.ممکن حتی از شماو یا سایر دوستان.اگر شما و یا دوست دیگری متوجه اشتباه من شدید و آنرا بمن گفتید من از شما تشکر میکنم چون به این ترتیب شما عیب کار مرا اصلاح میکنید.در آینده من بهتر میتوانم افکارم را اظهار کنم.پس چرا از انتقاد هراس داشته باشم.بعضی شرکت ها مثل مایکروسوفت به کسانی که عیوب کار شان را به انها اطلاع میدهند حتی پاداش هم قایل میشوند.من تا حال نکات نادرست زیادی رادر نوشته ها و نقل قول از کتابهای شانراخدمت آقای سرپلی نوشته ام. شما هم تلاش نمائید همان قسمی که اظهار علاقمندی به مطالعه نوشته ها دارید،به همین ترتیب قضاوتهای تانرا از قید تعصب آزاد سازید.تعصب یک عینک دودی و سیاهی است که باعث میگردد انسان واقعیت را نبیند.هدف من در اینجا اخذ امتحان از آقای سرپلی نیست.اگر من منظور کشت و مات کردن داشته باشم،خاطر تان جمع باشد که پاسخ به سوالاتم در تمام کتابهایی که آقای سرپلی میشناسد هم یافت نمیشود.ببینید من یک سوال خیلی معمولی که از آنها کرده ام ،اگر اجازه بدهید آنرا بشما کمی شرح میدهم .سوال من سوال از آسمان وریسمان نیست.چیزی را میپرسم که همه از نزدیک با آن آشنا هستند.ببینید من از ایشان پرسیدم که یک حدس بزند.در صورتیکه حضرت آدم یک انسان و با چهره و مشخصات قیافه و رنگ مو و جلد و شکل لب (وغیره دهها صفات )مشخص دیگر داشت.مثل شما و یا مثل دیگران.اما حالا اگر شما به نژاد های انسانی دقت کنید چقدر تفاوتها را میبینید.فرق یک افریقایی را با یک سویدنی بکنیدو یا با یک چاپانی و هندی.حالا در همین مدت که از خلقت حضرت آدم تا امروز چند هزار سال سپری شده است اینهمه تغیرات چگونه پیدا شده است؟حال اگر شما انسانهای باشنده در اطراف خط استوا را مد نظر قرار بدهید رنگ جلد همه تاریک و بعضآ قیرگون است.از هند و پاکستان شروع کنید تا افریقا و تا قاره امریکا به برازیل و همینطور دوباره چرخ زمین را تکمیل کنید.آیا این تاثیر آفتاب،تاثیر گرمی و یا دیگر اثرات محیطی میباشد؟ببینید چقدر پاسخ آسان میتواند داشته باشد.پس در اینجا سوال اساسی پیدا میشود و آن اینکه آیا محیط میتواند خصوصیات و صفات انسانی را تغیر بدهد.اگر این تفاوت به جای چند هزار سال چند میلیون سال باشد باید منظر تفاوت بزرگتر باشیم.و یا در سگ ها امروز به دها نژاد مختلف سگ وجود دارد.این تفاوتها از کجا شده است؟آیا با مرور زمان بیشتر ،این تفاوتها ادامه یافته و امکان آن هست که از این نژاد ها انواع جدید بوجود بیاید؟؟ببینید.آقای سرپلی همین یک سوال ساده را پاسخ ندارد.بقیه را کنار بگذارید.آینرا میداند که در صورت پاسخ خطر رد بخش عمده نظریاتش وجود دارد.من به امید سلامتی و موفقیت شما و سایر عزیزان هستم.صرف یک خواهش کوچک از شما دارم .لطفآ همین لقب افتخاری دانشمند را از مقابل نامم حذف کنید.از دادن القاب افتخاری خوشم نمیاید. من در این بخش تا زمانی هستم که حرف به دشنام و اهانت برسد.

    • آقای سرپلی!آرزوی سلامتی برایتان میکنم.
      شما از ابتدا تا حال چندین بار است که اشاره به تصادف میکنید.تعریف شما از تصادف چیست؟من هیچگاهی از تصادف نام نبرده ام.همین قضاوت شما که از نوشته های من نموده اید درست نیست.شما به این فکر هستید که گویا من معتقد به تصادف هستم .این طرز فکر در باره نوشته های من شما را عدم درک درست وبه اشتباه می اندازد.در باره تصادف در آینده بحث میکنیم.اگر حالا شروع شود مسایلی که در نامه های دیگر به آن پرداخته ایم با هم مخلوط میشوند.نوبت اول از موضوعات قبلی میباشد.از بابت بیخدایی دیگران تشویش نداشته باشید.موفق باشید.سفر واقعآ خوش برایتان آرزو دارم.

    • بسم الله الرحمن الرحيم
      خداگجاست؟ هموطنان گرامی وخوانندگان عزیز سایت کابل پرس? سلام برشما : خبرگان ونوسندکان چند نکاتی هست باید بنوسم چون بحث های زیادی دروجود داشتن خداوندج وپییدایش این جهان هستی توسط دوستان به درازا کشیده شد .به اجازه دوستان گرامی : امروز دیگر دشمنان ودین ستیزان با آن ماهیت دیروزه شان از جامعه ما رخت بربستن اما دردا که امروز ما تاریکتر از دیروز است فروع بد بختی ,مظلومیت و محکومیت دیندارها دیگر بنام سیکولار ها زده شده است . اینها بر خلاف سابق آ راسته با باورهای غربی هستند با هر پدیده بر محور شکاکیت برخورد میکنند بر قرآن شک میکنند گویا کلام خدا ج نیست , بر عالم غیب که جزعقیده یک مسلمان را تشکیل میدهد شک میکنند ودر نهایت برخداج هم شک میکنند وادعا دارند ما در زندگی ضرورت برخدا نداریم .هموطنم اینها میخواهند باطرفند ها از تو عقیده وباورهای دینی ترا با شکاکیت بربایند اما مطمین با ش این جامعه جنگ زده واسلامی دانشمندان خبره از نگاه عقیدتی واسلامی دارد که این خلا را پر کنند ومدافع باور های عقیدتی باشند .انشاالله خداج کجاست ؟ سوال بجا ست واستوار براساس عقل : ای کاش منکرین خداج بدون تعصب به حرفهای « دیکارت« دراثبات وجود خداوندج خیره میشدند.چقدر زیبا آندانشمند وفیلسوف وجود خودوخداوند را اثبات میکند . آنجاکه میفرماید: شک کردن درنهایت یعنی اندیشیدن .وقتی شک میکنم .یعنی می اندیشم .پس لااقل این را می توان پذیرفت که من می اندیشم .ولی من میخواهم در مورد اساسی ترین مسئله بیندیشم .این مسئله که حقیقت وجودم چیست ؟ پس حداقل چیزیکه درجهان هستی میتوانم تشخیص دهم این است که می اندیشم . بنا براین اگر می اندیشم باید بپذیرم که من کی هستم که فکر میکنم . وچون فکر میکنم . وجود دارم : می اندیشم پس هستم .ولی چه کسی با چیزی مسئول هستی من است؟ تردیدی نیست که من خودرا نیافریده ام پس دور از عقل نیست اگر نتیجه بگیریم که موجودی بزرگترازمن مرا به وجود آورده که کامل تر ازمن بی نقص تر آگاه تر ودانا تر ازمن هست . موجودی که دریک کلام به آن خدا می گویم بنا بر این می توان گفت که خدا ج وجود دارد . دوستانم این صفحه را بدوستان خویش بفرستید مدیون احسان شما «رسا«

  • jenabe zahedi ra salam taqdeem ast, khanom omar wa khanom sajiya do zane mosalman hastand ke ba ham dar deed gahe shan nesbate ba deen ekhtelafate darand , magar khodat dar een meyan chi nesbate ba aanha dari? chon ta jaye ke az naweshta hayat dar gozashta ha malom ast na ba een hasti wa na ba aan chon khodat aslan ba zate deen ekhtelaf dari , feker mekonam be mawred ast ke dar een meyan dakhalat koni, ma mardom ba masabaye benendaye en do barnama shayad hase aqale sawad ra dashta basheem ke bedanem ki chi waqt bar haq ast wa ki neest , to rahe khodat ra edama bede wa begzar ke een ha rahe khod ra berawand , hedayat nasebat bad ya hoooooooooooooooooooooo
    tareq

    • طارق بچیش اول دری نوشتن را یاد بگیر و بعداً انتقاد کن. آیا زاهدی حق ندارد نظر خود را در باره چیزی که دیده و درک کرده بنویسد؟ تو هم میتوانی بنویسی!!!

    • بابک جان روشن ضمیر احنرامات تقدیم تان باد ! بنده یکی از خوانندگان کابل پرس? و مخصوصآ نوشتار شما و آقای سرپلی هستم که تا حد امکان نوشتار هر دو را مس نمیکنم . امیدوارم بجواب آقای سرپلی بنویسید تا دلائل ایشان را بر بی خدایان بشنوم و هم چنان دلیل بی خدا بودنتان را که بار ها از شما شنیده ام تماشا نمایم . تا آنانیکه در میان هردو راه راه گم و متردد اند راه یاب شوند .

    • آقای سرپلی!احترامات مرا بپذیرد.همان قسمی که وعده کرده بودم که در اولین فرصت پاسخ نامه تان را بنویسم.خوشبختانه همین لحظه چنین موقع مساعد شد.نامه تان را مطالعه کردم.چون تعداد سوالات و ادعا ها زیاد است ،جواب هایشان نیز طولانی و طولانی تر.فکر میکنم که در چندقسمت باید تقدیم نمایم.اما خواهش من این است که اجازه بدهید همه را بنویسم .بعد از تمام شدن شان،شما نامه تانرا بنویسید.وگرنه حرفها مخلوط میگردد.چون اندازه اشتباهات در نامه تان زیاد از حد معمولی قبلی تان است من در باره هر کدام توضیحات کافی ارائه خواهم نمود.ممکن چیزی برای تائید در نامه تان باقی نماند.

      باید عرض کنم که شما مخترع این سوالها نیستید.و من بار اول با این نوع سوالات برنخورده ام.چند هزار سال است که این سوالات به اشکال گوناگون ارائه میگردد.هزاران نفر قبل از شما به این نوع سوالات پرداخته اند.ومن اولین پاسخ دهند نمیباشم.چند هزار سال قبل از من به این موضوعات پرداخته اند.جهانی از کتب و نظریات در این موارد وجود دارد.من و شما صرف تکرار گفته های دیگران را دوباره تکرار میکنم.مگر به شیوه و ذوق خود ما.شما چند بار است که نام امتحان را میبرید.من از این حرفهای شما نا راحت نمیشوم.اما من از شما امتحان نمیگیرم.من با مطالعه چند جلد کتاب ،احساس غرور نمیکنم.بلکه خودم را غریقتر احساس میکنم.

      بخش عمده سوالات و فرضیه های شما که تا حال طرح کرده اید مشکل تخنیکی،کلامی و معنایی دارد.لطفآ به من اجازه اصلاح آنها را نیز بدهید.و بعد تر ازآن از من نکته نظر هایم را بپرسید.تا انها راتوضیح بدهم.از زیاد نویسی من نا راحت نشوید.بعضآ یک سطر سوال ،چند صفحه پاسخ نیاز دارد.و حالا اگر آن پاسخ را هم سهوآ یا قصدآ دقیق مطالعه ننمودید مشکل جدید تر دیگری بوجود میاید

      قسمت اول در مورد کانت:

      شما در آغاز میگوئید که :

      "مثلآ شوما فیلسوفی بنام کانت دارین و او ره کافر میدانین لاکن مه میگوم او به خدا عقیده داشت و بلکه مردوم ره ملامت کده میگه" من تا حال کجا ازکانت اسم برده ام و او را کجا کافر خوانده ام؟شما چرا از قول من روایت نادرست میکنید؟این همفکران شما هستند که تمام بشریت را به دو گروه تقسیم کرده است.مسلمان و کافر.من هرگز انسانها را بر بنیاد عقیده شان تقسیم نکرده ام.خوب حالا این نوبت شماست که نزد یک ملا بروید و بعد از انکه راجع به کانت برایش معلومات دادید ،از او بپرسید که بگوید که کانت مسلمان بود یا کافر.

      خوب حالا برمیگردیم بر جملات نقل شده از کانت:
      در دو جمله که شما از کتاب مشهور تان که شاید همین حالا هم روی زانوی تان باشد نقل کرده اید.البته نقل قول شما در اینجابه معنی تائیدآنها است.در جمله اول کانت از قانون علت و معلول یاد میکند.واضح است که این قانون را عقل بوجود آورده است.مگر نه؟ و کانت نظر به عقل خودش خداوند را در محل علت و مابقی را در محل معلول قرار داده است.و به اساس آن ادعای رسیدن و شناخت خدا را مینماید.خوب حالا اینکه باید خدا در محل علت قرار بگیرد یا خیر بحث نمیکنیم.اما این مهم است که نظر به این ادعای کانت به این نتیجه میرسیم که کانت با استفاده از عقل خود به حقیقت نهایی و یا به خداوند رسیده است.

      اما در جمله دوم کانت با عجز تمام اعتراف میکند که با عقل نمیتوان به حقیقت نهایی یا خداوند رسید.پس این جمله اخیر چند معنی دارد.اول اینکه کانت انسان با عقل و عقل گرا بود و با عقل خود تلاش فراوان نمود تا به خداوند برسد.در اخیر مایوس شده اعتراف کرد که که با عقل ،رسیدن به این حقیقت نهایی نا ممکن است.پس نظر به این اعترافش خود کانت نیز به خدا نرسیده بود.دیگر آنکه با این گفته اش نظر اولی خود را که متکی بر عقل است رد مینماید.یک تضاد بزرگ در اندیشه های آن فیلسوف بزرگ.مهمتر آنکه شما که این دو جمله را نقل و براساس آن استدلال میکنید،اگر یکبار قبل از تحریر انها به معنی شان دقت میگردید، باید با مطالعه جمله دوم به این نتیجه میرسیدید که اگر با عقل به حقیقت نهایی نمیتوان رسید و خدا را یافت،پس چرا حالا برخلاف این جمله پافشاری به اثبات خدا از طریق عقل تان دارید؟چرا تلاش ناکام و بیثمر مینمائید؟قبل از شما کانت هم رفته و مایوس شده بود.مگر شما با وجود اعتقاد تان به این گفته کانت باز هم این تجربه ناکام را تکرار مینمائید.

      خوب حالا یک تضاد دیگر اندیشه ها و فرضیه های کانت را به شما نشان میدهم.در جغرافیه صنف ششم قدیم (از کتاب جغرافیه حالا خبر ندارم) کانت در مورد پیدایش زمین چه میگوید؟

      "کانت در سال ۱۷۵۵ یک تیوری برای پیدایش زمین دارد.او معتقد بود که منظومه شمس به شمول سیارات و اقمار شان همه از توده عظیمی از گاز متراکم تشکیل شده است."حالا در این فرضیه کجاست جای آن علت و معلولی که در جمله اول شما وجود دارد؟در قانون علت و معلول کانت در این فرضیه جای خدا خالی است.شما بگوئید که چرا در این فرضیه اش از خلقت صحبت نکرده است؟خود تان فرضیه کانت را در اینباره مطالعه نمائید.مگر در کدام دین چنین نظر ارائه شده است؟چگونگی خلقت در تورات آشکار است.خلق زمین و انسان اساسی ترین بخش خلقت است.که کانت آنرا از گاز ساخته است.
      من مطمئن هستم که هر سه گفته کانت نکات فکری اش در یک زمان نبوده و آنها را اظهار نکرده است.مثل هر انسان دیگر ،کانت در مراحل مختلف عمر خود دچار تحولات فکری شده است.اما چرا نویسنده کتاب شما اینها را در یک زمان نوشته است و شما هم انها را در یک نامه تحریر نموده اید؟

      حال اگر بار دیگر جمله دوم کانت را مد نظر قرار بدهیم..شما به من بگوئید که آیا با عقل میتوان به حقیقت نهایی رسید یا خیر؟یکی را انتخاب کنید:بلی یا نه.ایا شما خود تان به این حقیقت رسیده اید؟اگر با عقل نمیتوان رسید پس شما از کدام طریق دیگر به آن رسیده اید؟پس شما چرا مرا به راهی میبرید که در نهایت رسیدن به حقیقت نهایی یا خدا منتهی و منجر نمیگردد؟

      اقای سرپلی عقاید شما ارثی است و بس اینرا اعتراف کنید.اگر در یک خانواده هندو بدنیا می امدید حالا یک عقیده دیگری داشتید.هرگز با این عقل و شرایط موجوده تان به اسلام نمی امدید وتلاش هم نمیکردید که دیگران را هم با خود همقطار سازید.حال اگر ادعا دارید که با عقل ممکن است به حقیقت نهایی رسید.پس دیگر جمله دوم کانت را رد نموده و نخست آنرا خوب میخواندید ،بعد نقل قول میکردید.

      .اگر شما به زنده گی و طرز تربیه کانت در ایام طفولیت اش نظر بیاندازید،متوجه تربیه مذهبی شدید کانت در ایام طفولیت موصوف خواهید شد.با آن طرز تربیه جمله ای غیر از جمله بالا از او انتظار نخواهید نمود.خوشبختی کانت وسایر فلاسفه ذهنی گرا در این است که آنها برای اثبات و درست بودن اندیشه هایشان مجبور نیستند به ازمایشات تجربی بپردازند.اظهارات این نوع فلاسفه ،عرفا وغیره مربوط جهان اندیشه است.حتمی نیست که درست باشد.و یا نظریات همه با هم شبیه باشند.یک تعداد از فلاسفه معکوس کانت میاندیشند.بعضی ها ادیانرا افیون (تریاک)جامعه میدانند.اما جالب آنست که خود کانت در ایام بعدی زندگی اش(فکر میکنم در حدود 40 سالگی اش) با اندیشه های دیوید هیوم آشنا میگردد وبه قول خودش از خواب بیدار میشود.همانا در اندیشه های بعد ترش در زندگی بر عکس آنچه در جوانی میپنداشت نوشت.او میتافیزیک را ترک گفته و آنرا مورد نقد قرار داد.حال اگر شما اسم اثری که جملات نقل شده او را نوشته کرده اید برایم بنویسید.من بشما خواهم گفت که این نظر جدیدش بوده یا نظر قدیمی اش.تکرارآ عرض میکنم که فراموش نکنید که در دور بعدی زندگی فلسفی خودش، کانت از این افکاری که شما نقل کرده اید، فاصله گرفته بود.حتی از ناشر کتبش تقاضا داشت که در حین نشر آثارش ،آثار قدیمی او را نشر نکند.

      حالا شما به من بگوئید که ایا کانت مسلمان شده بود؟چرا مسلمان نشد؟شما که در نوشته قبلی تان میگوئید که رسید به خدا به رسیدن به الله منجر میشود.اما فرض کنیم که این جملات حرف آخرش باشد، باز هم گفتارش و دانشش ناقص است.دلیل عمده آنکه اگر او یک فیلسوف واقعی میبود باید به عوض طرح اینهمه اندیشه ها به شناخت الله و آخرین پیامبرش میرسید.مگر این مرحله و رسیدن به الله به نظر شما آخرین مرحله رشد فکری نیست؟که شما تلاش دارید همه را به آن برسانید. متاسفانه کانت هم به این واقعیت و رشد فکری که شما به آن اعتقاد دارید نتوانست برسد.شما که حرف های آنرا به حیث بهترین حرفها انتخاب کرده اید.باید یکی از این دو حالت را بپذیرید.
      یا اینکه کانت دانش کافی برای رسیدن به اسلام رانداشت.پس نقل قول از این فرد "کم دانش" بی مفهوم است.و یا اینکه کانت یک فیلسوف بود مگر دین اسلام را دین واقعی ندانست و به آن نپیوست.پس به یکی از این دو حالت باید اعتراف کنید.کتاب "نقد عقل محض " او را بخوانید ،بعد از کانت نام ببرید.گستاخی میگردد وگرنه همان قول معروف "پیر گرفتم هند...برآمد"را بیاد تان میدادم.شما هم رفتید و به کانت اقتدا کردید.به امید سلامتی تان و تا تقدیم بخش بعدی.

    • بخش بعدی نامه تان شروع از "شوما صحی نگوفتین که ای ستاره ها" تا ختم جمله" آیا از عقل و خرد ما چیزی کم میشه؟"را مورد صحبت قرار میدهم.در این جملات مرز ادعا،تیوری، شوخی و مزاح وپرسش آنقدر بهم مخلوط شده اند که تشخیص هر بخش مشکل به نظر میرسد.اما خلص هدف تانرا من در دو نکته اساسی تشخیص دادم.متباقی جملات فرعی میباشند.بخش اول عبارت از فرضیه انفجار بزرگ یا همان بیگ بانگ مشهور است و بخش دوم در مورد گردش سیارات.

      شما پس از تشریح بخش اول مدعی هستید که این مطالب را بخاطر "اندیوالی من "قبول میکنید.خدمت شما عرض میکنم که نه این تیوری از من است و نه من گاهی از آن یاد کرده ام.قبول و یا رد آن مربوط شخص شماست.اما من حاضر هستم آنرا برایتان شرح بدهم.هم نظریه موافقانش را و هم مخالفانش را.و این تیوری را تا حد آخر ساده سازی نمایم که هرکس با یک مشاهده اهداف آنرا درک نماید.اینرا من بشما وعد میکنم.اما قبل از آن توضیح یک مطلب را اساسی تر میدانم و آن اینکه باید در وحله نخست بدانیم که تیوری چیست؟باید فرق تیوری،قانون،نظریه وغیره را بدانیم.در غیر آن درک مفاهیم مشکل میگردد.در اینجا من جملاتی از ترجمه اقای هاشمی را برایتان نقل میکنم:

      "تیوری ها اساس پی بینی ها و توضیح واقعیت های عینی اند. بدین مفهوم که هر نظری را نمیتوان تیوری خواند؛ مگر اینکه واقعیت های عینی را توضیح نموده و اساس پیشبینی ها قرار گیرد. بناءً لازم می افتد تا نظریات بر مبنای مشاهدات و تجربیاتیکه اساس فرضیه های دایمی غرض توضیح پدیده های علمی میشوند، استوار گردد. صحت هر تیوری به تصدیق حوادث پیشبینی شدهء تیوریک بااوسیلهء واقعیت بستگی دارد."

      با درک معنی "تیوری" به تیوری انفجار بزرگ خواهیم رفت.اما با یک مثال موضوع را برای همه سهل میخواهم بسازم.این مثال راصرف برای تشریح میدهم مگر در موردش زیاد تبصره نخواهیم کرد.
      (در یک منزل شخصی بقتل رسیده است.نه کسی قاتل را دیده و نه کسی او را میشناسد.موضوع به پولیس میرسد.و تیم بازرسی به امید دستگیری قاتل و حل معما دست بکار میشود.هیات جنایی تا آخرین حد ممکن آثار مختلف از قبیل آثار انگشت،بقایای احتمالی از مو و یا هر چیزی که" دی ان آ "متهم در آن باشد،وضعیت مقتول،نوعیت قتل،تعین زمان احتمالی جرم،مطالعه وسیله احتمالی جرم،اگر مقتول قبل از مرگش با متهم دست و پنجه داده و مبارزه کرده باشدحتی مواد زیر ناخن هایش را به امید کشف مواد دی ان آ مطالعه میکنند.و یا اگر مقتول زن باشد و قبل از مرگ مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باشد ،سپرم متهم را غرض شناخت مواد ارثی مطالعه میکنند،نظریه طب عدلی،استماع شهود احتمالی، انگیزه جرم ووو...مورد مطالعه قرار گرفته و در نتیجه مسئولین و متخصصین همان رشته به طرح اولین نظریه و احتمال کشف و شناخت اولین مظنون یا مظنونین میپردازند.)

      حال اگر دوباره به اصل موضوع برگردیم ،دانشمندان نیز عین کار را در جریان مطالعه یک موضوع نا شناخته تحت مطالعه شان مد نظرقرار میدهند.برای شناخت هر پدیده نظریه و یا تیوریی طرح میگردد وبرای طرح هر تیوری باید مطالعات کافی صورت گرفته، برای هر نوع ادعا مواد و شهود کافی بدست بیاید.آنگاه هست که به طرح یک نظریه میپردازند.هر نظریه یک تیوری نیست.بلکه نظریات برای تیوری شدن به مطالعات و آزمایشات بیشتر نیاز دارند.مثلآ تیوری تکامل،تیوری نسبیت وغیره.اما اگر بگوئیم که از تجزیه برقی آب دو حجم هایروژن و یک حجم اوکسیژن بدست میاید.این یک تیوری نیست.این یک واقعیت شناخته شده غیر قابل انکار هست.و هرگز هم تغیر نمیخورد.

      حالا در مورد تیوری انفجار بزرگ میپردازیم که طرفداران این تیوری مدعی هستند که حدود 14 میلیارد سال قبل یک انفجار عظیمی به وقوع پیوسته است.و از اثر این انفجار هزاران کهکشان و میلیارد هاسیاره و اقمار و سنگهای فضایی سرگردان بوجود آمده است.هر یک از این دانشمندان به نوبت خود یک پروفیسور اند و هر یک تحصیلات عالی در ریاضیات،فزیک و کیهان شناسی وغیره دارند.با مجهز ترین دستگاه های تلسکوپ و رادیو و انتن واقمار و صد ها نفر متخصص کار و تحقیق میکنند.گاهی این دانشمندان یک ادعایی میکنند که به ظاهر ممکن طفلی را هم به خنده بیاندازند.اما لازم است قبل از خنده و تمسخر یکبار به حرفهایشان گوش داد.دلائیل شانرا شنید بعد از آن باید قضاوت نمود.در صورتیکه ما معنی حرف کسی را درک نکرده و بدون کنجکاوی و فهم کسی را مسخره کنیم به معنی مسخره کردن شخص خود ماست.کسی که یک ادعا را نمیپذیرد باید دلایل خودش را اظهار نماید.اما در اینجا اگر کسی این تیوری و یا تیوری دیگری را رد میکند بفرماید یک فرمول یا یک معادله ای که این دانشمندان آنها را کشف و با آن محاسبه کرده اند رد نماید.نباید افرادی مثل من که یک جذر و یا یک جمع و تفریق را نا درست محاسبه میکند اینطور ادعا های بزرگ نماید.حال انتیگرال و لوگارتم و غیره را کنار بگذار.

      سوال بعدی در اینجاست که مگر در 14 میلیارد سال قبل کی زنده بود که همه چیز را دیده و برای این بزرگوار صاحبان حکایت مینمود؟جالب آنکه یک عدد را بنام 14 میلیارد سال هم برای مردم میدهند.حال اگر کمی به مثال بالا نظری بیاندازیم و موضوع جنایی یاد شده را دوباره ببینیم.باید این دانشمندان نیز برای یافتن حقیقت مثل کارمندان جنایی معلومات کافی و اسناد کافی جمع آوری نموده باشند که افراد منتقدی مثل انشتین را بتوانند قناعت بدهند.این حرفها شوخی نیستند.همه واقعیت هستند.حال در این مجتمع بزرگان که اکثر شان جوایز نوبل و دهها جایزه علمی هم دارند.افرادی مثل بابک بیچاره و یا امثالهم را کسی حتی به حیث دروازه بان هم نمیگیرد.چه رسد که او قدرت انتقاد بر فرمول ها و محاسبات آنها رابنماید.اما اگر دوستان وعده نمایند که اشتباهاتم را با دیده اغماص خواهند نگریست یک کمی از نظریات و دلایل شانرا شرح میدهم.تائید و رد آن به من مربوط نیست.چون اینکارصرف از حوزه صلاحیت افراد صاحب نظر میباشد.

      اما آقای سرپلی حالا من از شما اجازه میخواهم تا لطف نموده شما که این موضوع را یاد کرده و در باره آن نوشته اید .در قدم نخست به کتاب دست داشته تان مراجعه بفرمائید و تشریحی که از این انفجار در کتاب تان یاد شده رو نویسی نموده و ما را مستفید سازید.حالا که این موضوع را یاد کرده اید تا اینکه تمام جزئیات قضیه حل نگردد به هیچ مطلب جدید نخواهیم پرداخت.مطالب مورد بحث و مهم در اینجا آنست که دلایل و شهود این علما در چیست؟و عدد14 میلیارد سال را از کجا و چگونه بدست آورده اند.چون این سوال از شماست.اول کمی روشنایی بیاندازید.بعدآ من به تعقیب تان نظرم را مینویسم.تکرارآ عرض میکنم که هدف تکرار قصه نیست.هدف در دلایل آنهاست.بقیه نوشته تانرا فردا مورد ارزیابی قرار خواهم داد.تا این مطالب برای هردوی ما حل نگردد به مطلب و سوال جدید پرداختن کار درست نیست.امیدوارم در این باب بامن همنظر باشید.لطفآقبل از آنکه پاسخ بدهید،تا خاتمه مرا همراهی کنید.

    • بخش دیگر سوال تان در مورد چگونگی معلق بودن ونظم ووو.. سیارات است.البته برای آنکه این نظام را بتوانیم کمی شرح بدهیم ،در قدم نخست نیاز به شناخت بعضی قواعد و قوانین در فزیک داریم.نخست از فضا به زمین مراجعت میکنیم و بعد از آنکه باچند موضوع کمی آشنا شدیم، دوباره به فضا میرویم.(چونکه تا حال کار زمین را نیکو نساخته و به آسمانها پرداخته ایم.)
      برای سهل ساختن و درک بعضی مفاهیم ابتدا اجازه بدهید چند مثال عرض کنم:

      یک سیب را از ناحیه چوبک آن به تار بسته نموده و دور خود به شدت دور بدهید.میبینید که تار کش میشود.علت کش شدن تار آنست که بالای تار یک قوه اثر میگذارد.حالا اگر تار متذکره از اثر این قوه قطع گردد ،چه حادثه رخ خواهد داد.خوب حتمآ نظر به جسامت سیب و نظر به سرعتی که شما آنرا دور میدادید به دور پرتاب میگردد.علت چیست؟شما که سیب را دور خود چرخ میدادید.باید بعد از کنده شدن تار نیز چند دور به ادامه استقامت قبلی میزد.علت چیست که نمیزند؟

      عین حادثه را با یک فلاخن "فلخمان" و یک توته سنگ بین فلاخن" فلخمان" مد نظر قرار بدهید.

      حال یک نفر اسفندی را مد نظر بگیرید که یک ظرف کوچک فلزی را با مقداری ذغال تازه شده و چند دانه اسپند دور خود میچرخاند.علت چیست که ذغال مشتعل همراه با دانه های اسپند به پاهین نمیریزد؟اما اگر شما همان ظرف را در حالت معمولی یعنی بدون چرخ دادن معکوس نمائید همه محتویات ظرف پاهین میریزد.

      وزن یک جسم یعنی چه؟چرا یک جسم در قطبین زمین سنگین تر است نظر به مناطقی که در خط استوا قرار دارند.علت سقوط و جذب یک جسم بطرف زمین چیست؟و علت آنکه یک جسم (یایک کتله)حدود شش مراتبه در کره ماه سبک تر است نظر به کره زمین.مثلآ شما 60 کیلو وزن دارید.در کره ماه وزن شما 10 کیلو میگردد.علت در چیست؟

      حال اگر ما بتوانیم به این پرسش های خیلی ساده که هر شاگرد مکتب (از صنف دهم به بالا)ممکن است آنرا بداند ،آگاه باشیم.تا حدود زیادی علت آن نظم و غیره سوالاتی که داشتید خود بخود حل میگردد.چون این سوال نیز از خودشماست.شما با ارائه پاسخ به این سوالات که مربوط خود تان است مرا کمک کنید.من پاسخ های خود تانرا اگر درست بودند پهلوی همدیگر قرار میدهم و یک نظریه ساده برایتان تقدیم میکنم.فکر نکنید که این امتحان از شماست.اگر در حل سوالات تان شما خود تان هم سهم بگیرید، درک آن و تشریح آن برای هردوی ما سهل تر میگردد.با حل پرسش های فوقانی ما مفهوم معلق را نیز تا حدی میتوانیم حل کنیم.اما باید قبل از آن پرسش های بالا حل گردند.اگر در مورد سوالات فوق پاسخی در ذهن تان نیامد مهم نیست.بنویسید که چیزی به ذهن تان نرسید.بدون جواب شما پیش خواهیم رفت.همچنان برای درک بهتر مفهوم معلق باید موضوع نسبیت را هم مد نظر قرار بدهیم.
      پرتاب قمر مصنوعی که تقریبآ همه ما از کار آنها استفاده میکنیم،نیز با این نوع محاسبات ارتباط دارد.

      سیارات را گفتید که تصادم نمیکنند.این حرف درست نیست.سیارات زیادی بوده اند که با سیارات و سنگ های فضایی تصادم کرده اند .سیارات را کنار بگذارید که حتی کهکشانها هم با همدیگر تداخل نموده و تصادمات فراوانی صورت گرفته است .به همین ترتیب سالانه به تعداد نامشخص سنگ های آسمانی به زمین سقوط میکند.این سقوط خود به معنی یک تصادم (تکر)میباشد.بعضی وقت ها این سنگ ها خیلی بزرگ اند و باعث بر جا گذاشتن حفره های عمیقی در زمین میگردند.در گذشته این حادثه سقوط سنگ اسمانی باعث انقراض نسل های موجودات حیه در روی زمین گردیده است.این سنگها را بنام میتااوریت ها (یا جسیم تر هایشانرا در فارسی بنام شهاب سنگها )یاد میکنند.سنگ "حجر الاسود که در مکه وجود دارد نیز از جمله همین سنگهای آسمانی میباشد.پس ادعای شما در مورد عدم تصادم و نظم مطلق ،یک ادعای میان خالی و غیر علمی میباشد.

      حال چند مطلب کاملآ شخصی و خارج از موضوعات مورد بحث:
      اګر به چند نامه قبلی تان دقت کنید ،این شما بودید که از من دعوت به مباحثه نمودید.همین صفحه را شما انتخاب کردید.شما نوشتید که هر وقت که فرصت یافتید بنویسید و هر وقت من فرصت بیابم برایتان بنویسم.شما از من خواهش کردید که در تحلیل مقدسات تان بیشتر دقیق باشم تا شما احساس اهانت نکنید.موضوع برادر خورد و فامیل را مثال دادید.آیا همه این حرفها درست است؟
      من چون نوشته های قبلی تانرا و دشنام های تانرا که به سایر دوستان(مثل آقایون توفیق،مزاری،کامل و..) نوشته بودید مد نظر داشتم و با در نظر داشت آن و با در نظر داشت روحیه عجله وغیره دلم نبود حاضر به تبادله نامه با شما گردم.در نوشته های نخست من مراجعه کنید.من اسم مستعار"سرپلی"را و شخصیت ایجاد شده اطراف این اسم را غیر مسئول گفته بودم.این موضوع را هم یادآوری نموده بودم که با هویت جدید و با قبول مسئولیت نظریات تانرا بنویسید.من گفتم که ابراز نظر و مباحثه در این موارد" صبر ایوب" و احترام متقابل کار دارد.و شما خودتان هم آنرا پذیرفتید.و از جانب دیگر عرض کردم که من مصروفیت زیاد کاری دارم.( با زمان رفت و برگشت از کار روزانه حدود ده تا یازده ساعت و بعضآ چیزی کمتریا بیشتر، در پنج روز در هفته.من صرف چند ساعت محدود را میتوانم در هفته به این کار اختصاص بدهم.)شما همه را پذیرفتیدوگفتید که هویت تان همان سرپلی است .شخص لچک نیستیدو در بین فامیل درست تربیه شده اید.از زنده گی و کار و بار تان گفتید من بخاطر حفظ اصل احترام به هر انسان و به همین ترتیب شما ،با جمله اینکه به حرفهای تان باور دارم به تبادله نامه آغاز کردم.آیا حرفهای که نوشتم واقعیت دارد ؟بلی یا خیر؟یکی را انتخاب کنید.حال اگر میگوئید که بلی درست است.پس با بیاد داشتن گفته ها و وعده های تان آرامش تانرا دوباره یافته و به مکاتبه ادامه بدهید.من نیز به همین ترتیب ادامه خواهم داد.اما اگر شما میگوئید که نه زود باش و راه کوتاه جمع کردن ضرب است.خلاصه کن .این حرف تان را من خلاف تعهدات قبلی تان میبینم.
      متاسفانه در نامه اخیر تان (اول جون)سراسیمگی،عجله،بی حوصله گی توام با نقض باقی اصولی را که متعهد بودید به وضاحت به مشاهده میرسد.آغاز گفتار و جملات تان نیز حکایت از ناراحتی تان دارد.در ضمن نباید فراموش نمایم که شما از آغاز با بدست گرفتن یک یا چند کتاب و نقل قول از آن به زعم خودتان به اخذ امتحان از من مبادرت نمودید.من در نوشته های قبلی نکات نادرست و بی اساس بودن منابع کتابی تانرا بشما گوشزد نمودم.اگر شما بقیه کتاب را هم بنگارید من همه آنرا بشما نقد خواهم کرد.نقد کاملآ بیطرفانه.اگر شما باز هم از آن کتاب تان نقل قول نمائید با رفع نکات مشکوک بهره بهتر از مطالعه آن اخذ خواهیم کرد.
      بخاطر دارید که نوشته بودید که در صورتی که یک مطلب را ندانستید، برای توضیح به خودم مراجعه مینمائید.خوب بعد از این همینطور عمل نمائید.من منتظر پاسخ تان به پرسش هایم در بخش مطالب در مورد"کانت"،پاسخ هایتان در مورد"انفلاق بزرگ "وچگونگی محاسبه عدد 14 میلیارد سال،و پاسخ به پرسش های تان در این صفحه دارم.محترم سرپلی!این نوشته ها به پاسخ نامه اول جون تان میباشد.بعد از ختم بررسی این نامه به جواب نامه های دهم جون میرویم.موفق باشید.در مورد سنگ های آسمانی و سقوط شان (تکر کردنشان)با زمین به این صفحه بروید.
      http://en.wikipedia.org/wiki/Meteorite

    • بسم الله الرحمن الرحيم دوستان گرامی آقای بابک وآقای سرپلی السلام وعلیکم دوستا ن گرامی ازابتدای بحث شما تا الحال که آقای بابک به آقای H حسن وآقای سرپلی نوشتن یکی بعد دیگر مطالعه نمودم. آقای بابک شما درین بحث تنها جوابگوی سوالات اول سرپلی هستید نه سوال کننده. بهر حال بابک جان نظربه نوشته شمااین جهان بزرگ هستی ازذره هاتشکیل شده بعدها انفجارنموده ومنظومه شمسی وقمری راتشکیل داده واین ارض که درآن همه موجودات اهم ازاتسانها وحیوانات و خزندگان وحتی تحت صفر درجه کرمهای هست زندگی میکنند ونیزپیدایش بشراز نظرداروین.استدلال رنگها وشکلها بحث دارید به نظربنده به آنجایکه این همه مخلوقات اهم از بشرالی ذرات خوردذره بینی وجاندارهای میکروسکوپی که توسط علمای ساینس وتکنالوجی به اثبات رسیده اند وشماکه سرسختانه دنباله رو همان ساینس وتکنالوجی هستید وباجدیت تمام ازپیدایش این جهان عطیم که به صورت یک انفجار بوجود آ مده است .هیچیک از سوالات آ قای سرپلی را جوابگو نشدید شما درهمه بحث های خود ازآن حقیقت ها طرفه میروید ازیک انسان مثل شما که از علوم ساینس وتکنالوجی باخبر هست میلیون ها سال دور میباشد. شما هرقدر که از ساینس وتکنالوجی پیش برویدخویشرا به این در و آندر بزنید بیک سوال آقای سرپلی که همان این نظم و نظام چگونه و که بوجود آورد جواب قناعت بخش داده نمیتوانید بیمورد.بحث خویشرابه درازا نکشیده ثابت بکنید همان ذره های که باهم یکجاشدند بعدا انفجاربزرگ بمیان آمد و این جهان امروزی با منظومههای خویش بشر جانداربااشکال های گوناگون از کجا و که آنرا پیدا نمود ؟ حالا من هم می پرسم همان ذره های که باهم یکجا شده انفجار صورت گرفت آن ذره راکه پیدا کرده است خود آن ذره چگونه پیدا شد. این جاست که شما بازهم دروازه ساینس را دستک میزنند واز آنها میپرسید که از کجا شد ؟ و ساینس نیز مثل شما مجبور اس طرفه روی و یا پیچیده بازی را در میان گذاشته موضوع را گنگ تر سازد . آقای سرپلی عزیزــــــــــ من با همه نظرات شما موافقم چراکه هستی این جهان باعظمت وگرداننده منظم روز وشب ماه وسال وفصول متوازین دربرخی حصص عالم وخلقت بشر از ابوالبشر وجاند اران دیگری اهم از ذره بینی وغیره آن این همه توسط یک خالق یکتای بی مثل ومانندهست که آن خداوند ج میباشد مطمین باشید تمام سایتس دانان وفلاسفه های قدیم وجدید که یکی ازآن آقای بابک باشد نمیتواند ثابت بسازند که این همه جهان هستی خود بخود پیداشده و خودبخود یکنواخت درحرکت است همانطور یکه استدلال میکنند که توسط ذره ها تشکیل شده وانفجارصورت گرفته پس چرا تا باحال به این نطام بعداز پیدایش کدام تغیر نیامد اینجاست که ساینس دانان خویش تسلیم ان نگهدارنده این جهان پرعظمت آن ذات اقدس الهی است وبس آنانکه ایمان نمی آرند . خویشرا دربرابر این همه استلال بی مفهوم خویش چگونه کم بزنند همین است که پایدارمیمانند وکوشش دارند بحث شما را که حق بودن ربالعالمین هست توسط ذره وذره بازی وشکل وشکل بازی به دور ببرند . پیدا کننده همان ذره خداوند ج هست وشکل واشکال بشر بصورت مختلف همه از قدرت خداوندج میباشد.بابک جان اگر بوت نپوشد پایش افگار میشود اگر دستش نباشد چگونه عملی را انجام بدهد اگر چشمش نباشد چگونه ببند هریکی این اعمال عاملی را درقبال دارد که توسط آن کاری را انجام میدهد پس عامل و پیدا کننده آن ذره را چگونه میتواندانکاربکند سرپلی جان با نظرات شما موافقم موفق و کامیاب باشید با احترام »رســـــــــا»

    • من هم بالمقابل خدمت تان سلام و احترام تقدیم میدارم.از نظرتان تشکر.من با یک بخش کوچک حرفهای تان موافقه دارم.اما متاسفانه یک بخش بزرگ آنرا نه.این بحث ادامه دارد.اگر شما و یک تعداد دوستان و علاقمندان دیگر اندکی صبر داشته باشید،با مرور و ملاحظه مطالب مختلف که مربوط این بحث میگردد،به اساسی ترین بخش فلسفی شما و آقای سرپلی خواهیم رسید.آنگاه اگر پرسشی از شما را بدون پاسخ گذاشتم حق دارید گلایه نمائید.من این نامه رابخاطر آن نوشتم که نامه شما بی پاسخ نماند.و عدم پاسخ به نامه تان را کمی گستاخی دانستم.شما خودتان شاهد خواهید بود که بعد از مدتی بررسی ها و رفع شبهات چگونه به آن پرسش اساسی و ستون اساسی فلسفه که شما هم از آن یاد کرده اید خواهیم رسید.اما اگر نامه قبلی مرا که در مورد نظم در بطن ماده گفته بودم یک خلصی فشرده از نظر من بود،مجددآ ملاحظه میفرمودید.یک راز باریک در آن وجود دارد.باید در آینده این راز را شرح داد.مگر چرا عجله باید داشت؟یک تعدادمطالب وجود دارد که من باید توضیح بدهم.و یک تعدادمطالب را شما دوستان توضیح خواهید داد.اما تاآن لحظه حوصله مندی شما را خواهانم.هر گاه تشریحات و اظهارات من به یک نکته خاصی رسید، من آنگاه دوباره به همین نوشته شما مراجعه خواهم کرد.شما چند پرسش را نموده اید.من باید به آنها بپردازم.از شما نیز بالمقابل توضیح نکات مجهول در نوشته تانرا خواهم خواست.تا آن لحظه که زمان دوری نخواهد بود .به امید سلامتی تان.موفق باشید.در هر صورت تا هفته آینده به همه دوستان وداع میگویم.تا هفت روز اینده.

    • درود بر خردگرایان

      نوشته زیر از آرش بیخدا است

      دنیا و انسان را چه کسی خلق کرده؟

      پاسخ کوتاه: هیچکس!

      توضیحات:

      این پرسش معمولا نخستین پرسشی است که از یک خداناباور توسط یک خداباور پرسیده میشود. این پرسش همچنین از پرسشهایی است که ذهن پرسشگر انسانها برای مدتهای زیادی بدنبال پاسخ آن بوده است و افراد زیادی از فلاسفه و دانشمندان گرفته تا شاعران و خرافه گرایان هرکدام تلاش کرده اند پاسخی به این پرسش دهند. در این نوشتار تلاش خواهد شد که پاسخی کامل به این پرسش داده شود. این پرسش درون خود سه فرض اساسی دارد

      1- دنیا خلق شده است.

      2- انسان خلق شده است.

      3- یک کسی دنیا و انسان را خلق کرده است.

      و بعد از این سه فرض، خداباور معمولا تلاش میکند که نتیجه بگیرد

      4- خداوند دنیا و انسان را خلق کرده است.

      حال بعد از این 3 فرض خداباور آدرس کسی که فرض سوم به آن اشاره میکند را از خداناباور میخواهد و میپرسد اگر خدا وجود ندارد پس چه کسی دنیا و انسان را خلق کرده است؟ این درحالی است که خداباور و بیخدا حداقل در مورد یکی از این سه فرض و در مورد بسیاری از خداناباوران در مورد دو فرض نخست نیز، توافق وجود ندارد. لذا اساسا این پرسش چون بر فرضهای غیر مشترک مبتنی است پرسشی صحیح نیست و به یک پرسش غلط نمیتوان پاسخ داد. در این نوشتار ریشه این پرسش رایج و همچنین خطاهای آن پرداخته خواهد شد.

      خداباور نخست باید 3 فرض اول را ثابت کند و بعد پرسش را مطرح کند؛ این مانند این است که شخصی از شخص دیگر بپرسد شما در چه زمانی همسر خود را غیب کرده اید؟ در پرسش شخص نخست فرض شده است که طرف مقابل همسری دارد، غیب کردن یک انسان ممکن است و اینکه این اتفاق در مورد همسر شخص مقابل و توسط شخص مقابل انجام گرفته است. حال اگر شخص نخست تمامی این فرضیات را ثابت نکند و یا حداقل این فرضیات مورد توافق طرفین نباشد، این پرسش، پرسش غلطی خواهد بود. و پاسخ شخص پرسش شونده این نخواهد بود که من در فلان زمان اینکار را انجام دادم.

      در این نوشتار به بررسی این سه فرض پرداخته خواهد شد اما قبل از آن شایسته است راجع به انگیزه این پرسش و دلیل اینکه این پرسش بسیار پرسش رایجی است اندکی توضیح داده شود.

      چرا این پرسش بسیار رایج است؟

      آدمیان از روی غرور و غیر واقع بینی خود همواره از اعتراف به "ندانستن" در هراس بوده اند و برخی اوقات این هراس بیهوده و خام باعث میشده است که جوابهایی را برای پرسشهایی که جوابشان را "نمیدانسته اند" از خود بسازند و اوهام و خیالات خود را بجای حقایق به مخاطبان خود تحویل دهند. از بارزترین مثالهای این عادت زشت تاریخی قضیه "خداوند حفره ها" است، . همواره بشر هروقت دلیل چیزی را نمیدانسه است آنرا به خدا و خدایان و سایر موجوداتی که مربوط به دنیای واقعی نبوده اند نسبت میداده است. یعنی حفره های خالی دانش خود را با چپانیدن موجودات خیالی پر میکرده است، زیرا این روش ساده ترین راه برای رسیدن به پاسخ پرسش های انسان بوده است. نمود این واقعیت را میتوان در طول تاریخ اساطیر بشری دید، هرچه بیشتر به گذشته باز میگردیم فعالیت خدایان و حضور آنان بر روی زمین بیشتر میشود و کارهای عجیب و غریب بیشتری از خدایان و اعمالشان نقل میشود اما حوزه فعالیت خدایان با مرور زمان و با پیشرفت دانش بشری و حوزه فعالیت او کمتر و کمتر شده است و پس از تصعید آنها به آسمان و بعد متافیزیکی شدن آنها، اعمالشان واقعاً ساده و مختصر از سوی خداباوران تلقی میشود.

      پرسیدن این پرسش نیز از همیجنا ناشی میشود، خداباور معمولاً چون با مفاهیم مرتبط به نحوه بوجود آمدن انسان و محیط اطراف خود و سیاره ها و ستاره ها و د ر انتها جهان آشنا نیست و اطلاعات چندانی نسبت به این مسائل ندارد، میخواهد نادانی خود را و این حفره ای را که در دانایی خود او وجود دارد را با ساده انگاری بسیاری پوشش دهد و نادانی خود را با دخالت دادن یک موجود ماوراء طبیعی پوشش دهد. شایسته است برای اینکه مسئله خدای حفره ها روشنتر شود مثالی بزنیم.

      فرض کنید فضانوردی بر روی کره مریخ میرود و انسانی فضایی می یابد، و به رسم یادبود به او یک مجسمه ساخته شده از یخ هدیه میدهد. آدم فضایی مجسمه را به خانه اش میبرد اما بعد از مدتی نالان نزد فضانورد آمده و میگوید، مجسمه من را یک نفر دزدیده است، من آنرا روی بخاری در خانه ام گذاشته بودم و بعد از مدتی دریافتم که دیگر روی بخاری نیست، لذا یک نفر آنرا از من دزدیده است! چه کسی آنرا دزدیده است؟ فضا نورد بعداً برای او توضیح میدهد که یخ در مقابل بخاری ذوب میشود و کسی آنرا ندزدیده است.

      در مثالی که زده شد نادانی آدم فضایی نسبت به چیستی یخ باعث شده بود که او دلیل اتفاق ذوب شدن و آب شدن یخ را نداند و به فکر این بیافتد که یک "کسی" باید حتماً این کار را انجام داده باشد. مثال خداباوران نیز وقتی که این پرسش را مطرح میکنند دقیقاً همینگونه است. یعنی همانطور که گفته شد چون با دنیا و انسان و سایر موجودات و چیستی و چگونگی آنها چندان آشنایی ندارند، فکر میکنند بوجود آمدن اینها را یک "کسی" انجام داده است. اینجاست که پرسش میکنند پس اگر خدایی وجود ندارد پس آن کس کیست که دنیا را بوجود آورده است؟ همواره انسانهایی عادت دارند اتفاقاتی را که علت واقعی آنرا درک نمیکنند به موجوداتی ذی شعور و هوشمند نسبت دهند. لذا این پرسش معمولا از روی نادانی نسبت به مسائل فیزیکی و بیولوژیکی و کیهان شناسی بر میخیزد و ضعف در فلسفه باعث میشود افرا به این نتیجه برسند که حتماً کسی باید جهان را و انسان را خلق کرده باشد و لزوماً آن شخص نیز خدا است. پس خدا وجود دارد، دقیقاً همانگونه که ضعف در زمین شناسی باعث میشود برخی گمان کنند زمین لرزه از طرف خدا است، و ضعف در پزشکی باعث میشود برخی گمان کنند مورد نفرین خدا قرار گرفته اند.

      اصولا از جایگاهی بالاتر که به قضیه نگاه کنیم دلیل به وجود آمدن توهمی بنام خداوند همین قضیه بوده است. انسانهایی که در اعصار گذشته زندگی میکرده اند در مقابل پدیده ها، حوادث و اتفاقاتی که در اطرافشان می افتاده به دلیل اینکه از اطلاعات و آگاهی فوق العاده سطحی ای در مقایسه با امروز برخوردار بودند خدایانی میساختند، مثلا در یونان برای آتش و گیاه و باد و طوفان و دریا و جنگ و... خدایانی میساختند، اما به تدریج با کشف واقعیت ها این خدایان از میان رفتند و خدایان کاملتری مانند الله آمدند که یک تنه مسئولیت همه این قضایارا بر عهده گرفته اند. واقعیت در این نکته پنهان است که بشر بطور ناخود آگاه هرگاه علت پدیده ای را نمیدانسته از روی آموزشهای قبلی و محیطی ای که قبلا دیده علت آن پدیده را به سوی خدا سوق میدهد تا جایی که خداوند را در مفاهیم اسلامی علت العلل مینامند، در حالی که در دنیای واقعیت علت هیچ چیز خدا نیست. شما در هیچ کتاب فیزیک یا شیمی ای (مگر چاپ شده در کشورهای اسلامی) حرفی از خدا و یا قدرت خدا نمیبینید، علت ها همگی زمینی و علمی هستند. علوم بشری، چه تجربی و چه نظری همگی روزگاری متکی به الهیات بودند، ولی با فرارسیدن پیشرفتهای متعدد در زمینه های مختلف کم کم بشر دست به اکتشاف علت های ماقعی و منطقی و غیر الهی زد، از این روست که علم اصولا مادیگراست و شما در هیچ رشته علمی ای انشاء الله و ماشالله نمیبینید.

      حتی دانشمندان و عالمان بزرگی نیز دچار این انحراف فکری شده اند که شاید بتوان معروف ترین آنها را نیوتون دانست. نیوتون را شاید بتوان بزرگترین مغز علمی تمام طول تاریخ نامید، وی برای کشفیات خود نیاز به ریاضیات جدیدی داشت که این ریاضیات در دوران او وجود نداشت و وی خود دست به کار شد و این ریاضیات را پدید آورد، حسابان (Calculus) بسیاری از مفاهیم خود را مدیون نیوتون است از دیگر خدماتی که نیوتون به علم کرد میتوان کشف نیروی جاذبه و قوانین حرکتی و بسیاری از چیزهای دیگر را نام برد. نیوتون که حدود 300 سال پیش زندگی میکرد خدا را باور داشت. شناخت نیروی جاذبه و حرکتهای فلکی سیارات و حرکت بیضی وار اجرام آسمانی به دور خورشید برای نیوتون همانطور که خود میگوید یک الهام بزرگ بود. نیوتون با نگاه کردن به اینکه چگونه ممکن است سیارات و اجرام آسمانی بر روی یک صفحه و در یک جهت و در مسیر مشخص حرکت کنند را نشان از یک نظم و طراحی و در نتیجه ناظم و یا طراح بزرگ و قادر دانا است و علت آنرا خدا دانست و گفت این نظم خدارا اثبات میکند. در حالی که ما امروز میدانیم چرا اجرام به دور خورشید میگردند و چرا در یک جهت و در یک صفحه میگردند و... بنابر این نیوتون در این نتیجه گیری خود دچار یک انحراف شده بود. ما میدانیم این شکاف در دانش نیوتون امروز دارای پاسخ های کاملی است و علت این پدیده ها خدا نیست بلکه پدیده های دیگر علمی است.

      بعد از توضیحی مختصر در مورد انگیزه شکل گرفتن این گونه پرسشها در ذهن خداباوران به بررسی فرضهایی که در ابتدای این نوشتار مطرح شد خواهیم پرداخت؛ اما پیش از آن شایسته است چند عبارت را که در این نوشتار استفاده خواهد شد تعریف کنیم.

      جهان/کائنات/دنیا

      کائنات (Universe) مجموعه ای است که تمام چیزهایی که وجود دارند را در خود جای میدهد. هرچیز که وجود داشته باشد جزو این مجموعه جهانی است و اگر وجود نداشته باشد جزوی از جهان نیست، لذا میتوان گفت جهان و وجود دو مفهوم برابر هستند، هرجا جهان وجود داشته باشد، وجود، موجود است و هرجا و هرزمان وجود موجود باشد جهان وجود دارد. کلمه مترادف با وجود، هستی است، لذا میتوان گفت بر اساس تعریفی که از جهان داده شد، جهان و هستی هردو به یک معنی هستند. با این تعریف نه میتوان جایی غیر از جهان را در نظر گرفت و نه میتوان زمانی خارج از جهان را در نظر گرفت.

      قدیم

      چیزی قدیم است که وجود داشته باشد و هرگز آغاز به وجود نکرده باشد، یعنی همیشه وجود داشته باشد. چیزی که قدیم است تابع زمان نیست، یعنی در هر زمانی وجود داشته است. موجودی که قدیم است، هستی را در ذات خود دارد و بوجود آمدنی نیست.

      حادث

      چیزی است که وجود داشته باشد و آغاز به وجود کرده باشد، یعنی در لحظه ای وجود نداشته باشد و در لحظه دیگر بوجود آمده باشد. در زبان پارسی حادث را همچنین پدیده مینامند. پدیده چیزی است که پدیدار شود یعنی در زمانی وجود نداشته باشد و در زمان دیگری بوجود آمده باشد. حادث هستی را در ذات خود ندارد و هستی در مورد آن اتفاق می افتد.

      علت

      علت اتفاقی است که انجام یافتن آن سبب تحقق معلول میشود. علت در واقع وجود دهنده معلول است و هستی را را به معلول میبخشد، علت و معلول لازمه یکدیگر هستند یعنی اگر علت وجود نداشته باشد، معلول نیز وجود نخواهد داشت. علت یک شیع نیست، بلکه یک اتفاق یا یک عمل است.

      معلول

      معلول اتفاقی (عملی) یا چیزی است که از خود (در ذات خود) هستی نداشته باشد، یعنی وجود خود را وابسته به چیز دیگری (علت) باشد، یعنی تنها و تنها اگر علت وجود داشته باشد معلول بوجود می آید و در غیاب علت هرگز معلول بوجود نمی آید. معلول لزوماً حادث نیست، ممکن است معلولی قدیم باشد و هستی خود را مدیون علتی که آن نیز قدیم است باشد.

      علیت

      رابطه موجود بین علت و معلول را علیت میخوانند. بین اینکه آیا علیت رابطه ای بین دو شیع است یا بین دو فعل (عمل یا اتفاق) است بین فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد، علیت عمیق ترین و اساسی ترین رابطه ای است که میتواند بین دو چیز وجود داشته باشد زیرا هستی و نیستی آن چیز در گرو رابطه علیتی است که بین معلول و علت برقرار میشود.

      آیا دنیا خلق شده است؟

      با تعریفی که از دنیا داده شد، بسیاری از فلاسفه چه خداباور و چه بیخدا معتقدند جهان اساساً قدیم است و خلق نشده است. یعنی همواره وجود داشته است و آغاز بوجود نکرده است. دلایلی که این فلاسفه برای اثبات این ادعا می آورند بسیار متنوع است، البته قدیم بودن دنیا به خودی خود به معنی معلول نبودن آن نیست. در مورد قدیم بودن دنیا و توضیحات بیشتر در این زمینه به نوشتاری با فرنام "در مورد ازلی و ابدی بودن جهان" مراجعه کنید. برخی فلاسفه، چه خداباور چه بیخدا نیز معتقدند جهان آغاز به وجود کرده است و حادث و معلول است. اگر دنیا خلق نشده باشد آشکار است که بر اساس توضیحات داده شده این پرسش اساسی که این نوشتار سعی در پاسخ آن دارد بطور کلی بی معنی خواهد بود و با تعریفی که از خلقت داده شد، دنیا خلق نشده است و نیاز به خالق نیز ندارد.

      اما برخی از فلاسفه چه بیخدا و چه خداباور نیز معتقدند که جهان حادث است و قدیم نیست، و خلق شده است. تئوری بیگ بنگ یا انفجار بزرگ امروزه معتبر ترین توضیح علمی برای تشریح چگونگی بوجود آمدن کائنات است. اما تئوری بیگ بنگ ثابت نمیکند که جهان برای وجود داشتن نیاز به علتی دارد. برای اطلاعات بیشتر در مورد اینکه چگونه جهان میتواند بدون وجود هیچ علتی خلق شده باشد به نوشتاری با فرنام "آغاز به وجود بدون نیاز به علت" مراجعه کنید. فیزیک مدرن و مدارک علمی نسبتاً جدید نشان میدهند که جهان میتواند بدون اینکه نیازی به علتی داشته باشد ناگهان بوجود بیاید. بسیاری از پدیده ها و اتفاقهای فیزیکی اساساً نیازی به علت ندارند و رابطه علیت در مورد آنها صدق نمیکند. این نوشتار بطور کامل این قضیه را نشان میدهد. لذا این نظر که "هر حادثی لزوماً معلول است و علتی دارد" زیر سوال است و مدارکی فیزیکی علیه آن وجود دارد. لذا حتی اگر با برهانهای صحیح و معتبر اثبات شود که دنیا بوجود آمده است و خلق شده است نیز هنوز اثبات نشده است که دنیا علتی دارد! لذا خلق شدن دنیا به معنی وجود خالقی برای آن نیست.

    • قسمت دوم

      آیا انسان خلق شده است؟

      پاسخ به این پرسش مربوط به رشته علمی بیولوژی است، خردگرایان بیولوژیست ها و انتروپولوژیست ها را شایسته ترین افراد برای پاسخ دادن به این پرسش میدانند. تئوری تکامل قابل قبول ترین و معتبر ترین تئوری است که برای توضیح چگونگی رسیدن انسان به شکل فعلی خود وجود دارد، درصورت درست بودن این تکامل انسان خلق نشده است، تکامل و خلقت یک تئوری و یک فرضیه کاملاً مخالف یکدیگر در مورد موجودات زنده هستند. در مقابل تئوری تکامل دین داران "افسانه های خلقت" را مطرح میکنند و روی درستی این داستانها که در کتابهای دینیشان آمده است تعصب میورزند. این داستانهای مذهبی که اساساً ریشه در اساطیر سامی دارند و آن اساطیر نیز خود کپی برداری شده از سایر اساطیر ایرانی، مصری، هندی و غیره هستند معمولاً ماجرای خلقت را به یک زن و مرد اولیه منسوب میدانند و معتقدند آن دو مرد و زن توسط خدا بوجود آمده اند. در منطقه خاور میانه انواع و اقسام افسانه های خلقت حتی قبل از بوجود آمدن ادیان وجود داشته است و ریشه تمام این افسانه های خلقت در همان افسانه ها و اسطوره های باستانی است، برای شرحی کامل و تحقیقی علمی در این زمینه به کتابی با فرنام "افسانه های خلقت در خاورمیانه" رجوع کنید.

      افسانه خلقت یهودیان که ریشه در باورهای اسطوره ای خاور میانه ای دارد ابتدا آدم از خاک پدید آمد و بعد حوا از دنده چپ آدم بوجود آمد (انجیل به این مسئله اشاره دارد اما قرآن نمیگوید حوا از دنده چپ آدم بدنیا آمده است، اساساً در قرآن نامی از حوا نیامده است). و بعد این دو شخص از بهشت اخراج شدند. بین تمامی ملتها اینگونه داستانها رواج داشته اند و هرکدام برای بوجود آمدن انسان نظریاتی داشتند که هرگز بر شواهد و بررسی های علمی مبتنی نبوده اند بلکه صرفاً مبتنی بر داستان پردازی ها و اسطوره های باستانی آنها بوده است، برای نمونه های فراوان از این داستانها به کتابی با فرنام "افسانه های اولیه: افسانه های خلقت در اقصی نقاط جهان" رجوع کنید. لذا ماجرای خلقت انسان با تعریفی که از خلقت داده شد اساساً غیر علمی و در نتیجه از نظر خردگرایان غیر معتبر است. اسلامگرایان در مورد سازگاری نظریه تکامل با قرآن نظرات مشترکی ندارند، عده ای روی غلط بودن این نظریه اسرار میورزند و دلایل(!)ی برای رد آن می آورند (هارون يحيي) و عده ای نیز میگویند تکامل اساساً در قرآن وجود دارد (فرقه رجویه و برخی از افرادی که خود را روشنفکر دینی میدانند) و داستان قرآن در مورد آدم و حوا به معنی وجود اولین انسانها و ماجرای خلقت نیست. اما در قرآن بطور مستقیم در آیه ای اشاره شده است که آدم از خاک بوجود آمده است (سوره آل عمران آیه 59) و این آیه باعث میشود نظر قرآن کاملاً در تضاد با تئوری تکامل قرار بگیرد و در نتیجه نظری که قرآن راجع به خلقت انسان میزند کاملا ضد علمی و اسطوره ای و همردیف با تمام افسانه های خلقت است. لذا خلق شدن انسان از آنجا که غیر علمی است مورد توافق بین خردگرایان و اسلامگرایان نیست.

      اسلامگرایان باید مدارک علمی را نشان دهند و تئوری تکامل را زیر سوال ببرند و ثابت کنند که انسان آنگونه که قرآن میگوید از خاک پدید آمده است و آدم و حوایی وجود داشته اند. البته قرآن در مورد خلقت انسانها دچار تناقض میشود قرآن درمورد انسان در جایی میگوید که او از لخته خون (سوره 96 آیات 1-2) پدید آمده است، در جای دیگر میگوید از آب (سوره 21 آیه 30، سوره 24 آیه 45، سوره 25 آیه 54) پدید آمده است و در جایی میگوید از "چیزی مانند سفال" (سوره 3 آیه 59، سوره 30 آیه 20، سوره 35 آیه 11) پدید آمده است.

      آیا کسی دنیا و جهان را خلق کرده است؟

      خلق شدن کائنات هرگز به این معنی نیست که لزوماً کسی آنرا خلق کرده است. بسیاری از چیزها هستند که بدون نیاز به "کسی" خلق میشوند، مثلاً گیاهان وحشی بدون نیاز به "کسی" خلق میشوند. سیاره های جدید در کائنات بدون دخالت "کسی" خلق میشوند. هر چیزی که خلق میشود لزوماً نیاز به خالق ندارد. تمام تلاشهای خداباوران از اقامه براهین مختلف این است که ثابت کنند جهان معلول است و خدا علت آن است. حتی اگر تمامی براهین خداباوران را برای اثبات معلول بودن دنیا بدون در نظر گرفتن خطاهای براهین آنها قبول کنیم، به چه دلیل باید این علت خدا باشد؟ خدا یک شخص (دارای شخصیت، بودن یعنی مختار و هوشمند بودن و زنده بودن) است که ویژگیهای خود را دارد. مثلا قادر مطلق است، همه جا حاضر است. چه دلیلی وجود دارد که "علت" جهان نیز این ویژگیها را داشته باشد؟

      یعنی خداباور با ثابت کردن اینکه جهان معلول است و علتی دارد، وجود خدا را ثابت نکرده است، بلکه تنها وجود یک علت برای دنیا را ثابت کرده است، حال این علت میتواند هر چیزی باشد. یک علت مکانیکی و طبیعی مانند تمامی علتهای دیگر میتواند علت پدید آمدن دنیا باشد، در مورد اینکه علیت رابطه ای بین اتفاقها است یا بین افراد است اختلاف نظر وجود دارد، و در مورد اینکه آیا یک موجود غیر طبیعی میتواند معلول اتفاقات و چیزهای طبیعی شود خداباور با مشکلات و تناقضات بسیار مهمی روبرو میشود که توضیح دادن در مورد آنها در حوصله این نوشتار نیست. اما حتی اگر فرض کنیم علت میتواند در رابطه علیت یک شخص نیز باشد، به چه دلیلی باید این شخص خدا باشد؟

      خداباور بعد از اینکه ثابت میکند دنیا علتی دارد، باید ثابت کند آن علت یک شخص است و بعد باید ثابت کند آن شخص خدا است، و ویژگیهای خدا را دارد. اثبات کردن چنین چیزی بسیار برای خداباوران دشوار خواهد بود. این برهان به همانقدر برای اثبات خدا به خداباور کمک میکند که شخصی ادعا کند دنیا توسط یک اسب شاخدار نامرئی، یا بابانوئل یا هر شخص دیگری خلق شده است. هیچ دلیل قانع کننده ای برای اثبات اینکه علت دنیا باید دارای شخصیت باشد و ویژگیهای خدا را داشته باشد وجود ندارد. خداباوران معمولاً برای اثبات این قضیه به برهان نظم پناه میبرند که خود برهان نظم خطاها و سفسطه های زیادی درون خود دارد .

      آیا خداوند میتواند خالق جهان باشد؟

      کسانی که خداوند را علت بوجود آمدن دنیا میدانند از قدیمی ترین و ابتدائی ترین تئوریهای موجود برای علیت که به دوران ارسطو برمی گردد استفاده میکنند. این درحالی است که تئوریهای زیادی برای علیت بعد از ارسطو بوجود آمده است و فلاسفه بسیاری این تئوری را پیشرفت داده اند و تعاریف و شرایط دقیقی برای آن وضع کرده اند. برای ارسطو و کسانیکه پیروان او بوده اند و هستند کاملاً طبیعی و منطقی به نظر میرسد که بگویند خداوند علت جهان است، اما همانطور که علم پیشرفت کرده است فلسفه نیز پابه پای آن پیشرفت کرده است. دیدگاهی که امروز نسبت به تئوری علیت وجود دارد نسبت به دیدگاه ارسطو که 2400 سال پیش زندگی میکرده است بسیار متفاوت است و کسانیکه از آن رابطه علیت استفاده میکنند مانند این است که از دست آوردهای علمی آن دوران استفاده کنند. خدا با تعریفی که خداباوران از آن دارند با تئوریهای جدیدتر از تئوری علیت ابداً سازگار نیست و اگر درستی این تئوری ها را قبول کنیم، خداوند هرگز نمیتواند علت پدید آمدن کائنات باشد، زیرا خداوند هرگز در تعریف علت نمیگنجد و لذا نمیتواند علت هیچ چیزی باشد.

      نوشته از آرش بیخدا

    • من بحیث یک افغان بخود میبالم که با گذشت هر روز، هفته وماه وسال شاهد تغیرات بس مثبت در مباحثات عدهء زیادی از هموطنان عزیزروشن فکر ما، با همه اختلافات شدید ، نظریات وانتقادات شانرا مودبانه بدون دو ودشنام ، به جانب مقابل ابراز مینمایند. این همه را مرهون ومدیون سایت های انتر نتی وگردانندگان خردمند وروشنفکراین سایت ها وخاصتا" کابل پرس? باید بود. امید وارم این بحث بسیار دلچسپ تا اخیر ادامه داشته وآنعده هموطنان عزیز ما که هنوز فکر میکنند اختلافات شان را با دو ودشنام وزور گویی میتوانند به کرسی بنشانند عبرتی باشد وبیاموزند که ما در هر نژاد ، دین ، مذهبی و عقیده ء که قرار داریم ،عقل ، منطق ودرایت ، صلح وصفا و صمیمت واحترام متقابل، بهترین روشی خواهد بود که مارا به منزل مقصود میرساند. وضمنا" باید به خدمت آقای سر پلی به عرض برسانم اگر کمی در اظهارات شان واقعیت های عینی را در نظرگرفته از افواهات وموهومات و تخیلات جلوگیری نمایند ومبحث را علمی بررسی واظهار نظر نمایند موضوع دلچسپ ترخواهد شد. با عرض احترام

    • نوشته بالا برای دوستان خداپرست بود

    • اجمل عزیز درود وسلام !

      پیامت را خواندم ، زیبا نوشتی به یقین انچه نگاشته یی همنظران وضدنظرانی دارد .

      بنظر شخصی این از دین حقیر، خداجویی علم است ، تفکر است ، کوشش است و پویش است که آنرا نمیتوان خرافات خواند . بلی آنانی را که از نام خدا استفاده نموده و هر جنایت ، خرافات و خود محوری را در قالب دین بخصوص آراسته وگاهی با شمشیر و گاهی با دستۀ گل به پیشواز مردمان میآیند میتوان خرافه پرست نامید .

      شما در یکی از پیامهای تان به جمله دانشمندان و محققان بیخدا که درمورد جهان هستی ، جهان امواج ، مرگهای کلنیکی وغیره اتفاقات عینی جهان امروز تحقیق نموده اند را هم خرافات خوانده و چارپایان کتاب دار خطاب نموده بودید . چطور باور نمایم متن این نوشتۀ شما را ، که این پیام شما هم دستآورد پویش و کوشش همان جنس دانشمندان و محققینی باشد که شما حکم نموده بودید .

      این جهانی را که ما دیروزمادی میپنداشتیم آنقدرهم مادی نیست که دانشمندان دیروز حکم می نمودند . به اتکا به فرموده های شما ، که علم و دانش به پیش میرود ، باز هم هرقدر علم و تکنالوژی امروزه پیش برود به گوشه های مرموزی دیگری میرسد که عقل و دانش بشری باز هم عاجز از شناخت آن میشود که این سلسله تا هستی هست ادامه دارد ! آیا عجزو ناتوانی تفکر وعلم بشری حکم به نبودن و نیستی خدا میکند ؟

      ما که تا هنوز نتوانسته ایم خود را بشناسیم و روح را درک نمایم .چی فکر میکنید که بعد از همان انفجار بزرگ ، جهان وهستی امروزه بشری مانند اجزای یک اتومی کوچکی باشد که در مقایسه با جهان هستی مادی امروزه به چشم نمی آید . حال که شاید ما در هسته قرار داشته باشیم تا ازین مدار خارج میشویم و بعدأ به مدار دیگری و بعدأ به همین شکل ، چقدر ادامه خواهد داشت ؟ اینکه ما نمی توانیم حقیقت ها را بشناسیم و بفهمیم لازم است بگویم و حکم نمایم که خدا نیست ؟

      آیا شما از روح و روان شناختی دارید ؟ آقای بابک عزیز مردانه فرموند که از روح چیزی نمی دانند ، وجواب اقای سرپلی را میتوانم احساس نمایم که چی خواهد بود . این ازدین حقیر و از مذهب فقیراز شما میپرسم که اگر از روح چیزی میدانند ، برایم تشریح بفرمایند که سخت آرزوی شناخت انرا دارم ، یا اینکه روح را هم جز مزخرفات میدانند ؟

      با حال پریشان فقط یک مطلب را خدمت شما عزیزان بیخدا مینگارم که داشتن امید و آرزو، نعمتیست که بشر ناتوان بدان دل خوش نموده و زجر و ستم روزگار را با شانه های رنجور حمل میکند ، و من هرگز امید و آرزوی خود را به یأس و نا امیدی تبدیل نخواهم کرد و از شما نیز خواهشمندم که این امید و آرزو را از کسی دیگری هم نگیرید ، اگر خردمند و خردگرا اید ! شما تشویق نماید که انسانان خدا جو گردند ، انسان خدا جو خردگرا خواهد شد . همچنان که آقای سرپلی مرا هم بیخدا میگویند .

      در قسمت کاروایی ها و مداری بازان دینی با شما همراهم که خرافات خلق نموده اند .

    • جواب بخش ششم شوما. بعد از عرضی سلام خدمت بابک و دوستان عزیز ! آقای بابک جان . شوما خوب دانستین که مردوم از نویشتای تند مه میگریزن . لاکن هیچ وقت متوجی نشودین که مردوم از نویشتای شوما ام میترسن و بخاطری جرو بحس ده شوما دیست نمیتن و شاید ام شوما ره نیمرایی میکونن . و ما و شوما فکر میکونیم که برنده شودیم و قهرمان کابل پریس میباشیم . نی ایتو نیست. گریز و خوفیشان از ما نمیباشه از نویشتای بیرقم ماست و بیجا ام نیست . حالی تقریبن کلگی میدانن که مه ده مقابل توهین به خدا و رسول بی حوصیله میشوم و هتک حرمتی که ده مقابل خدا یا رسولیش کده صد چند بالاتر ده مقابیلیش میکونوم و او ره بهر رقمی که باشه پیشی دوست و دشمنیش بی عزت میسازوم . . بخیالی خودیم او ره ادب میتوم که شوما شاهید ای نویشته های مه استین چه طرفدار و چه ام مخالیف . لاکن مردوم از شوما چیرا خار میخورن ؟ و ده جر و بحس ها از شوما خوده کناره میکونن . مثلی سلیمی مثلی مهنس رضا و مثلی نجیب کامل که تا بنامیش چیزی نویشته کدین دیست و پاچه شوده حیران بود که خوده از شوما چه رقم بکنه . فقط امی سرپلی دیوانی لوده پیدا شود که شوما ره بصد حیله و نیرنگ سر گپ آورد و خاست با شوما سر مناقیشه ره واز بکونه . و شوما ام میدانوم که اول برضایت نخاستین که بخیالتان با مه واری یک آدم لوچک هم گپ شوین . چون شوما عزتی دونیا ره مد نظر داشتین . ما و شوما نظر به یک پروتوکول و چند شرایطی سخت که ده قسمت اول نویشته شوده داخل بحث شروع کدیم که مه انشاالله تا نشکساتاندن امو شرایط با شوما با ادب کامل پیش آمد میکونوم و ازی درک تشویش نکونین و شرط مره ام که هتک حرمت خدا و رسول و پیغمبر ها بود از سر حجر اسود شروع نکونین . لاکن با دیگرا کودام عهد و پیمان نبستیم . آقای بابک ! شوما از کسای به مه دلیل خات آوردین که شاید پیش مه اونا کلانترین شیطان ها باشن و مه کودام ایتراض نداروم و ایکه مه از کودام کیتاب دلیل میگوم قضاوتی او ره خانندا میکونن نه ما و شوما . اصل گپ از پیشیم نروه که شوما ام ده نویشته کدن که چشمه پوت کده و دان ره واز و بگوفتی مزاری جان بربرک واری نویشته میکونین و فر فر ایتراضات . او ام نقد ده نویشتی مقابل و گفتای خوده که از زبان دانشمندا استن صد فیصد صحی میدانین و به او کسی که عقل و دانش ره به مردوم داده و مالک جان شان است یقین ندارین . ای تمام نظرات دانشمندای که شوما ازونا یاد میکونین بخداوند قسم یاد میکونوم که اکثریشه ذهنیم قبول میکونه و ده گپای که بثبوت رسیده یقین کامل داروم و گپای اونا ره کدام چیزی عجیب و ناممکن نمیدانوم . چرا ؟ بخاطریکه امو دانشمندا استن که قدرت خداوند ره به اثبات میرسانن . و دانشمندای که مه نام میبروم با ای که شوما مردوم ده او عقیدت مند تر استین رد میکونین چیرا ؟ بخاطریکه مه تاریف او ره کدیم . بطور مثال اگه مه از امی انشتین که شوما تاریف و توصیفیشه کدین مه ام توصیف بکونوم شاید شوما گپی مره تنز یا کودام چیزی دیگه دانیسته رد بکونین . پس فرق مه و شوما بسیار زیاد نیست از مه کده بالا استین و کم تر نی . مه ده بی ایمانی ماکم میگیروم و شوما ده هر چیز . به گپی حق تسلیم نشودن ام بی عدالتیست . آقای بابک علم دیگه چیز است عقل دیگه چیز و ای خرد ام دیگه چیز است و ایمان دیگه چیز . اجازه بتین تا مردوم گپی خوده بزنن و دلیل خوده بگوین و اصل مطلب ره باید ده نظر بگیرین و فکر نکونین که شوما فقط کار دارین و دیگا بیکار شیشتن . شوما هفتی دو روز رخصتی دارین و مه روزانه از شانزده ساعت کم کار نمیکونوم و رخصتی ره نمیشناسوم ده ای روز ها ده جای استوم که براستی و حقیقت از کمپیوتر و سیکنل انتر نت دور میباشوم و یکی دو شو ره بخاطر ای موضوع خوده ده پته جای میرسانوم و به چشم سفیدی و خوده نقسانی کده خوده ده سر کمپیوتر میپرتوم . مه وقت های بیکاری زیاد داروم خو ده زمستان ها . اگه گپا امی رقم پیش بره خانندا ام خسته میشن و مطلب ام گوم میشه . ده ای شک نیست که بخاطریکه خانندا ازی نویشای درازی مه خسته نشوه یگان شوخی میکونوم خوده استاد تان میگیروم که ده ای گپی مه مردوم میفامن و از حیثیت جناب عالی شوما چبزی کم نمیشه . لاکن اگه شوما داوای روشن ضمیری کده ای موضوع ره تختی سطرنج میدانین که اگه بخاین مه ره بایک کشت مات بکونین باید مه یک شوخی گکی باریکک بکونوم او ایکه مه شوما ره پیش از شور خوردن تان کشت شا وزیر دادیم و شوما باید اول وزیرکتانه داده از کشت مه خوده خلاص بکونین باز از کشت دادن گپ بزنین . کشت خورده کشت داده نمیتانه او ام کشت شاوزیر چه بازی شرقی باشه چه بازی غربی " ها " ایکه مه چالیتانه پس بتوم و چال خوده پس بگیروم خطی جداست . بهر حال تمام گپا و شکایت های تانه به H حسن که در میگوم دیوال تو بشنو بود با امی شوخی خلاص کدوم . ای گپیتانه تصدیق میکونوم که جر و بحس ما و شوما کودام گپی نو نیست . اموتو که شوما آرزو میکونین که ده ای جر و بحس ها سرپلی ره بانه کده دانیش و علم تانه نشان داده چند نوجوان و یا جوانان هموطن خوده که ایمانکای شان ضعیف است بطرف نظر خود بیارین سرپلی ام میخایه که ای جوانای ما ده تور شوما نغلتن و به امیدی که شاید کودام گپی ای سرپلی قشلاقی بیسواد لوده ده ذهنیشان خوش بغلطه و یک فکری قوی بریشان پیدا شوه تا اجر آخرتی ای گناکار سیا روی شوده بتانه کوشیش میکونه . بگوفتی مزاری جان قندولک که ده شوما نویشته کده بود که اگه گپی شوما آمد خو خیر خیرت است یانی که میموریم و خاک میشیم و اگه گپی سرپلی آمد و پورس و پال بود باز جوابیشه که میته . اگر چی ای رقم ایمان (اگر دار) ام کار نمیایه باز ام ده بی ایمان ها دلیل ماکم است که خوب فکر بکونن و فردا ره مزاق ندانن ما زور و تاقتی آتشی یک نخ گوگرده نداریم که بری یک دقیقه زیر بینی خود بگیریم بگوفتی کسی ازو رقم آتشی که شوله هایش ده گوفتن جور نمیایه ترسانده شودیم یک کمترک بترسن و ایقه زود به مفتی تسلیم ای گپای بیخدایی که ده عقل مه جور نامده نشون . لاکن مه نفامیدوم که ای بیخدا ها ازی جر وبحس خلاف خداوند چه فایده خات گریفتن بغیر از ذلت و خواری . و چیرا ده ای گپی که تا حالی ثابت نکدن ماکم میشن ؟ مه خو اقای بابک ایتو ده قسمت شوما برداشت کدیم که شوما فقط ده نویشتایتان میخاین لیاقت و دانیشی تانه به مردوم نشان بتین از مطالعات خود و از برداشت های شخصی خود گپ بزنین و خوده ده قطار فیلسوف ها و دانشمند ها قرار بتین ده حالی که خودیتان دیده رایستین که یک دفه ای عقل سبیلی که ده یگان راه بیراه رفت او ره کسی گشتانده نمیتانه . شوما مثالی هندو ره داده بودین و مه مثال یک رقاصه ره بریتان میتوم که ده کابارا لوچ میرقصه . او ام کار خودیشه یک هنر میدانه و ده کس تن نمیته لاکن مردوم با غیرت میدانن چه دین دار و چه بی دین که ای کار او صحی نیست . ای مثال مه سر شوما نیست عام است
      ای سرپلی بیسواد سه صنف خاندگی از روی لیاقت و فامیدگی کتی تان پنجه نرم نمیکونه . مه با ایمان خود با ای که شوما ره خوب میشناسوم و درک کدیم ده مقابل تان ایستاده شودگی استوم . مه رقم شوما نه مکتبه پوره خاندیم و نه پوهنتون ره دیدیم و نه با استادای پوهنتون مالبورن بلدیت و رقابت و همسایگی داروم . نه ده کودام شهری از امریکا زندگی داروم که شرایطی محیط و ماحول کفری سریم تاثیر بیندازه . فقط با ایمانیم کتی تان زده رایستیم و بگوفتی شوما با چند کیتاب های که مغزه شستوشو میکونه . لاکن ای کیتاب ها مغزه چپه نمیکونه گنده نمیسازه و نترسین که کوچکترین گپی دانیشمندایتانه ام رد نمیکونه بلکه تصدیق میکونه . ای کیتاب های مه به مه غرور نمیته ای کیتاب ها مره اجازی انکار از حق ره ام نمیته مه از امی کیتابها بود که کهکشان ها ره شناختوم و فاصلایشانه فامیدوم و تعداد ستاره ها ره دانیستوم . چه فکر میکونین که ای چیز های ره که ای کیتاب میگه و تصدیق میکونه مربوطی دانشمندای مسلمان است یا کافر ؟ خیر باشه ما انوز یکی دیگی خوده نتانیستیم بشناسیم با ای که مقابل یکی دیگی خود قرار داریم خدا ره چرقم خات شناختیم . بابک عزیز مه ده کوجا از قول شوما راجی به کانت چیزی گوفتوم که پریشان شودین . اموتو که از مه توقعی درک مطلبیتانه دارین مطلب و مقصد مه ره ام باید بدانین . چه فکر میکونین که مه امیقه نافام استوم که کانت ره یک مسلمان صادق میدانوم ؟ استغفرالله . شوما میفامین که سخت ترین فلسفه امی فلسفی ایمانویل کانت است که شوما ام او ره درک نتانستین (بی ادبی معاف). صرف ده قسمت ایمان کوشش خوده به پیدا کدن خدا کده گیست و مثلی سقراط که ده مقابل سوفیست ها ایستادگی کد او ام از عقل دفاع کده ده مقابل شیخ شکاکا ( هیوم ) ایستادگی کده و سلایی ره برای مردوم ده حصی ایمان بخدا ساخت با ای که خودیش ازو استفاده نکد . مه چه رقم میتانوم او ره یک مسلمان بناموم ؟ مسلمانی از خود شرایط داره که شوما او ره میدانین و مه ده ای گپ وقتیمه ضایه نمی کونوم . لاکن ای ره باید واضیح و روشن بگویوم که شوما ده قسمتی گفتای مه راجی به کانت خوب و درست مطلبیمه فامیده و ده مقصدیم رسیده چرا خوده گول زده به مردوم گپی مره سرچپه نشاندادین و مه شوما ره خوگر فکر نمیکدوم . و ای برداشت های تانه مه سراسر ناجوانی میدانوم . باید بفامین که شوما ده مقابل کسی قرار دارین که یک وجه خرابات از دیگرا بیشتر داره که اگه مناجاتیش بدردتان نخورد میتانین وجه خراباتیشه بشورانین . ده قسمت کیتاب صنف شش تان ایقه زود یادیتان نره که مه صنفی شش ره نخاندیم که گپای او ده یادیم بیایه . بلی ای گپی شوما ره مه ام تصدیق میکونوم که هر سه گپی کانت ده یک وقت نبوده . مه از گپای خوبی او استفاده میکونوم و شوما از گپای خرابیش و یا بر عکس چه فرق میکونه . «اقای سرپلی عقاید شما ارثی است و بس اینرا اعتراف کنید.اگر در یک خانواده هندو بدنیا می امدید حالا یک عقیده دیگری داشتید.» ای جمله از شوماست . شوما ده کودام خاندان بیخدا پیدا شوده بودین ؟ راست بگوین و دروغ نگوین چند نفر فامیل تان مثل شوما نظر داره ؟ که میراث بی خدایی ره میگیرین . عزیزوم میراث حلال است اگه حق باشه . تابیعت از پدر و مادر تا وقتی جایز است که شوما ره به کفر راه نمایی نکونن . چه عیب داره که باغ ام از بابی ما باشه حلال و پاک ام باشه و حالی از خودیما ام باشه ؟ لطفن ای عیب ره به هر راه و رسم و مسلکی که میدانین ناجایز نشان بتین . وای بحال او بچه که میراث حلال پدری ره ایلا کده به جنگل حیوانات رفته مثل نجیب کامل به شادی اقتدا بکونه . ما اگه شو و روز سر خوده از سجده به درگاه خداوند بالا نکونیم اینمی یک نعمت بزرگ او ره ادا کده نمیتانیم که ما ره میراث خور دینی حلال ساخته و گپی شوما اگه خدای ناخاسته ده مابین اموتو فامیل پیدا میشودیم چه خاکه بر سر میکدیم . آیا راهی خوده پیدا میکدیم یا رام رام گوفته غرق بودیم . لاکن کسای میبودن که حق ره یافته بطرفیش میدویدن . مثل جناب شوما چطو از دینی میراثی برامدین . اینمیتو مردوم ها روزانه ترک میراث کده شیشتن شاید مه ام اموتو میکدوم . آدم های کونجکاو همیشه یا غرقتر میشن یا راهی خوده پیدا میکونن. بابک جان ! بسیار میبخشین که مه نادان شیشته شیشته از یک فیلسوفی نام گریفته تاریفی چند جملیشه که خوشیم آمد کدوم و ندانیستوم که او از هم بازی های طفلی شوما بوده و سری کدام بازیچه ازو تا امروز خفه ماندین و کتیش جنگی شودین و از تاریف مه بسیار نا راحت مالوم میشین . برین دیگه ازو گپ نمیزنوم و خصوصن که حالی خبر شودوم که او بدبخت مسلمان نشود مه ام کتیش جنگی . اینالی یک خنده خو بکونین . آشنای قدیمی مه از خاطر شوما ایلا کدوم . و الا ای سرپلی ره باید میشناختین که غیر از خداوند پاک و عظیم بکسی اقتدا مقتدا میکدن والا نیست اگه نی کتی ای بیخدا ها پرخاش نمیکد . مه شوما ره ده وقتی نویشتن از امی خاطر پا بند نکدیم که شوما ره بیخو نکده باشوم تا به خیال آرام نویشته گکای تانه بکونین . باز ام با ما باشین .

    • جواب بخش هفتم شوما/صافات 53 ترجمه: زود است که بنمایم ایشانرا نشانه های خود را که در آفاق است و در نفس های ایشان ، تا روشن شود برای ایشان ، که او حق است آیا بسنده نیست پروردگار تواینکه او بر هر چیز گواه است .
      با سلام دوباره خدمت بابک و کابل پرسیان ! مره ای سوال بسیار پریشان میکونه که ای آقای بابک چرا با ایقه عقل تمام از خدا انکار میکونه . بلاخره دو چیز ده ذهنیم آمد که یکی ماحول و محیط و دیگه مطالعات کیتاب های که به انسان غرور فهم و دانیش بیحده میته شاید ای آدم ره به ای راه پور خطر کشیده باشه و گپی سیوم ازی دو گپ پیدا میشه که غرور و خود خاهی او باعیس میشه که خداوند ام او ره رانمایی نکونه که ده ای باره ام آیتیشه که ده سوری بقره است از مه کده بابک جان میدانن ازی خاطر نویشته نمیکونوم . حق خو امیست لاکن ای گپی مه ام نقد میشه . خیر است حق بگو هرچه میشه شودن بگیره . بیاین که امروز مه ام از یک گپی شوما چند تا گپ بسازوم شاید به دیگرا بکار بیایه ( قصی مقتول در یک منزل ) مثال بسیار خوب بخاطری قبولاندن و فاماندن یک تیوری . حالی آشنا جان مه امی مثال شوما ره ده دیگه جای استیمال میکونوم . اگه اجازه بتین . میفاموم مهربان استین انکار نمی کونین . تشکر . ای مقتول که شش چاقو ده سینیش و پشتیش و گردنیشه ام بریده شودگی ده میدان مانده شوده و مه و مزاری ره بری تفتیش کدن ماجرای قتل روان بکونین و ما هردویما یک راپور بسیار اساس نویشته کده ده لوی سارنوالی یا محکمه پیش بکونیم و سارنوال یا ریس محکمه ام که آقای بابک باشن اول راپور ما ره میخانن که ما هردویما به اتفاق نویشته کدیم که : ما ده باری ای مقتول بسیار تلاش کدیم و تحقیق نمودیم و ایچ اسری از قاتل ره نیافتیم و شاهد ام درک نداره و ای مرده ای دوس ام گپ نمیزنه تا قاتلیشه نشان بته ما هردویما به ای نتیجه رسیدیم که نی ای یک قتل نیست . مقتول خودیش سر بخود چاقو خورده و گردنیشه ام سربخود بریده شوده و یا تصادفی هوا از راه کلکینچه نظر به ای تیوری و خاصیت های که ده باد است بتیزی آمده چاقو ره از سر میز ورداشته ده سینی مقتول درون کرده مقتول شاید کارد ره از سینیش کشیده اوسو انداخته باشه که باز ای باد سبیلی او ره از زمین ورداشته ده تختی پوشتیش زده باشه و امی رقم شش چاقوی تصادفی خوردگی مالوم میشه لاکن راستیشه اگه پورسان بکونین گردنیشه ما و مزاری جان خو نفامیدیم که چه رقم بریده شوده باشه . حالی ای آقای قاضی لقضات بابک ما چه خات گوفت ده ای راپور پور محتوای ما . و ما چه بگویم ده ای مطلبی بیگ بانگ شوما . ما ام رفته مقتول ره دیده آمدیم و شوما ام با تلیسکوب هایتان آسمان ره دیده شیشتین . از عمری ای انفجار چارده ملیارد سال تیر میشه و از کشفیش شصت سال میگذره و تحقیق ده باریش ادامه داره . بابک جان ده یک گپی دیگه ام باید متوجی شوین که کسی عمری ای بیگ بانگ ره 14 ملیون میگه کسی 13 تا 15 بلین میگه و کسی تلیون ره استیمال میکونه و ای رقم راپور ها با تمام تیوری هایش رقمی راپور مزاری مسخره رقم نیست ؟ فرق هزار سال نیست فرق ملیون سال نیست مثلی امیست که قیمت یک چیز ره اول بگویی که یک شانزاپولی پسان پوشیما شوده بگویی که نی مه یک کمترک غلط شودیم قیمت ای خو شانزده ملیون دالر امریکایی میشوده که مه باز ام شاید فرقیشه کم گوفته باشوم . بهر حال ایقه مهم نیست گپی آدم هاست ما ماکم نمیگیریم کدام کیتاب خدا نیست که کتی ذره بین ببینیم و عیب پالی بکونیم . مه ای نظریه ره رد نمیکونوم و جالبیش ایست که ای نظر حقيقتی ره كه خداوند دنيا ره از هيچ آفريد تايد مي كنه .( در دو تلاش بزرگي كه در تهيه نقشه جهان تا امروز صورت گرفته است، دانشمندان به مواردي دست يافته اند كه نظريه انفجار بزرگ را به شدت تائيد مي كند. نتايج تحقيقات در كنفرانس زمستانه جامعه نجومي آمريكا ارائه شد. وسعت زياد پراكندگي كهكشان ها توسط اخترشناسان محاسبه شده است كه به عنوان مهم ترين يافته دانشمندان در اين زمينه به حساب مي آيد. بنابراين با اين وجود مي توان از اطلاعات محل قرارگيري كهكشان ها به عنوان «پنجره اي به سوي تاريخ جهان» استفاده كرد. در اين تحقيق كه چندين سال به طول انجاميد، دو گروه مختلف كه شامل دانشمندان كشور هاي انگلستان و استراليا و امريكا بود نقشه اي سه بعدي از 266000 كهكشان تهيه شد. دانشمندان اطلاعات جمع آوري شده در مورد توزيع كهكشان ها را با اطلاعات تشعشعات پس زمينه كيهاني كه در سرتاسر كيهان پراكنده است مقايسه كردند و كشفيات جديدي در مورد مبدا كهكشان ها به دست آوردند. محققان از اطلاعات جمع آوري شده نتيجه گرفتند كه كهكشان ها در جايي شكل گرفتند كه ماده 350000 سال بعد از انفجار بزرگ شكل گرفته بود و دسته هاي مواد كه در كنار هم بودند به خاطر نيروي جاذبه همديگر چسبيدند. اين يافته ها نظريه انفجار بزرگ را كه مي گويد جهان با يك انفجار از يك نقطه كوچك بدون حجم و جرم بينهايت زياد در 14 ميليارد سال پيش آغاز شد تائيد مي كنند. اين نظريه توسط مشاهدات نجومي زيادي كه در طي چندين دهه انجام شده بود تائيد شد و به صورت بي نظيري با بسياري از يافته ها سازگار است. انفجار بزرگ مورد تائيد بسياري از اخترفيزيك دانان است و اين حقيقت را كه خداوند دنيا را از هيچ آفريد تائيد مي كند.) نه ما قاتل ره یافتیم و نه شوما انفجار میدادگی ره . نه مه ای گپی انفجار بیگ بانگ تانه تصدیق میکونوم و نه ام رد . ممکن و نا ممکن بوده میتانه چون انوز ام اختلافات مابین دانشمندا است . صرف فرق ده نظر مه و شوما امی است که شوما ای ممکن و ناممکن ره ده یک قانون بی صاحیب از روی گفتار و تیوری تجربه شوده میدانین و مه قدرتی خداوند . اگه نی اونمو قصی راپور ما و مزاری خات بود . ادامه دارد با ما باشین.

    • ادامه جواب هفتم شوما/ با سلام مجدد آقای بابک خایش میکونوم یک کمترک زیاد ترک و بغور بیطرف و بی تبعیض لاکن بافکر و عاقلانه ده ای آیت دراین و خوده ده درونیش غرق بسازین که خداي متعال درقرآن کريم چه ميفرمايد:(21:30) أولم ير الذين كفروا أن السموت والأرض كانتا (رتقا ففتقنهما) وجعلنا من الماء كل شيء حي أفلا يؤمنون * آيا کافران درک نمي کنند که آسمان و زمين در آغاز به صورت (يک توده جامد بود و ما آن را منفجر ساختيم) تا موجوديت پيدا کند؟ و هر چيز زنده اي را از آب به وجود آورديم. آيا ايمان مي آورند؟
      ده اي آيه خداي متعال به انفجار اولي که بااراده او اسمانها و زمين پیدا شد اشاره مي فرمايد. چگونه در زماني که هيچ دانشي بوجود آمدن کائنات وجود نداشت تصور كنيم که بشري يکي از بزرگترين اکتشافات قرن بيستم ره به جهان آشکارميسازه . هر گز اگه بگوین که نی ای گپ از انسان است یانی که از محمد ص است و گپی خداوند نیست . پس کم از کم باید او شخصیت ره یک فیلسوف و دانشمند خو میدانیستین و از ای دانشمندای حاضریتان که با تلسکوپ هایشان میبینن و او با چشمان خود ای حقیقت ره 1400 سال پیش دیده بود و شوما شصت سال قبل . چقه فرق میکونه . اگه شوما یک کمترک به ای شخصیت ایمان میداشتین حالی خوده به دروازه وانی انشتین افتخار و به او اقتدا نمیکردین . ده حالیکه بالا تر از انشتین ده مابین دین میراثی قدیم تان یک شخصیت داشته بودین . قرآن كه تنها كتاب آسماني است كه تحريف شوده نیست يك حقيقت ديگره ام بيان میكونه و مي گویه كه جهان در حال انبساط است : بدیع السماوات والارض انعام: 101 «او آغاز كننده آسمان ها و زمين است» انبساط كيهان كه يكي از گپ های مهم تحقيق علم امروز است در آيه زير آمده است: والسماء بنیناها بآید وانا لموسعون ذاريات: 47 «و ما آسمان را به قدرت آفريديم و ما هستيم كه آنرا به تدريج گسترش مي دهيم.» ديديم دو بخش مهم یکی انفجار بزرگ و دیگیش انبساط كيهان بود ده قرآن و ده زماني بيان شود كه وسايل پیش رفته نبود . ای خودیش اثبات ماکم است كه قرآن از طرف خداوند نازل شوده میباشه .
      حالی میایم باز سری انفجار بیگ بانگ از طرف پاول استینهارت و نیل توروک (نظریه ای که چند سال اخیر ابراز شده بیان می دارد که احتمالا فضا و زمان پس از انفجار بزرگ Big Bang آغاز نشده است بلکه فضا و زمان همیشه وجود داشته است و یک چرخه بی پایان از انبساط و انقباض را انجام می دهد. پاول استینهارت ، فیزیکدان دانشگاه پرینستون و نیل توروک از دانشگاه کمبریج دو دانشمندی هستند که این نظریه را ابراز کرده اند. طبق این نظریه در هر چرخه جهان از ماده داغ و چگال انباشته می شود و پس از آن مرحله انبساط را آغاز می کند که در طی آن جهان سرد می شود. تا اینجای کار همه چیز شبیه تصویر ارائه شده از نظریه انفجار بزرگ است. بعد از گذشت 14 میلیارد سال انبساط جهان شتاب بیشتری به خود می گیرد. البته مشاهدات تجربی موید این نظریه می باشد. بعد از گذشت تریلیون ها سال ماده به طور کامل منتشر شده و به حداکثر انبساط خود می رسد. تابش نیز در سرتاسر جهان پراکنده می شود و بدین ترتیب مرحله انبساط جهان متوقف می شود. در مرحله بعد یک میدان انرژی ، ماده و تابش های جدیدی تولید می کند و بنابراین این چرخه مجددا شروع می شود. این تئوری جدید پاسخ های محتملی را برای چندین مسئله که مدت های مدیدی در زمینه انفجار بزرگ در ذهن دانشمندان وجود داشت ؛ پاسخ می گوید. نظریه انفجار بزرگ طی چند دهه گذشته نظریه غالب در زمینه کیهان شناسی به شمار میرفت. از جمله پرسش هایی که در نظریه انفجار بزرگ بدون پاسخ مانده است می توان به پرسش زیر اشاره کرد :

      "چه چیزی برای اولین بار منفجر شده و چگونه قبل از آغاز زمان آن چیز وجود داشته است؟" استینهارت ، استاد فیزیک که از جمله ارائه دهندگان این نظریه میباشد در این زمینه می گوید : " این نظریه نیز تفسیر های موفقیت آمیزی در مورد جهان هستی ارائه می دهد و همانند نظریه انفجار بزرگ ، قادر به توجیه شرایط موجود می باشد ؛ اما نکته قابل ذکر آن است که شواهد قاطعی در دست نیست که بیان کند کدامیک از این نظریه ها صحیح است." در این مرحله من نمی توانم هیچ کدام از این نظریه ها را رد کنم. چیزی که برای من جالب است این است که ما در حال حاضر دو نظریه داریم که از جهات بسیاری با یکدیگر فرق اساسی دارند و ما احتمالا تا چند سال آینده می توانیم به طور تجربی صحت و سقم این دو نظریه را بررسی کنیم ."
      ای بود مختصری گوفته های پور ارزشی دانشمندای بیخدا و مه ام هر دو گپه ممکن و ناممکن میدانوم بشرطی که قصد و ارادی خداوند ده او شامل باشه . اگه نی باز گپ سری ماده و ماده بازی خات آمد که ای غاز و مایع و جامدیش از کوجا شود و ای کتلی کلان ره که انفلاق داد . ای کودام پتاقی یا ماین و بم نبود که مه بگویوم خی میشه دیگه و شوما ام یک کمترک ده درک ای حجم و کتلی کلان فکر بکونین و باز که ای پرخچه های که از آفتاب ما کده به ملیون ملیون ملیون ملیون بار کلان تر است با امو عقلی و مغزی نیم میلی متری اندازه گیری بکونین و باز خوده خادمی انشتین بگیرین . آقای بابک عزیز گستاخی ماف ما که ایقه گپی کلان ره ده قالب سربخودی پرتیم دیگه راهی یافتن خدا ره بخیالیم که سر خود خودما بند خات کدیم . اگه ده تلاشیش استیم و اگه ازی بیگ بانگ پند نگیریم و قدرت خدا ده کلی ما نبیایه و وقتی قاتل ره نیافتیم از قتل مقتول انکار بکونیم . وای بحال ما خات بود . راز ها ده درون شوما وجود داره که کسی نمیدانه و یا ده درون مه . اگه امی راز درونی مه و شوما به همگی افشا شوه حالی از شرم ده کابل پریس نویشته نمیکدیم و خوده ده مردوم نشان نمیدادیم . ده حالی که او راز دان میدانه و افشا نمیکونه و ما او ره انکار میکونیم . آیا ای کار ما ده کودام قانون و تیوری جور میایه ؟ و امی شرطی وفا داری ما است ؟؟؟ با ما باشین

    • جواب بخش هشتم شوما/ با عرض سلام و احترامات خدمت بابک و خانندگان محترم کابل پریس ! شوما ده ای قسمت ضرورت به فزیک پیدا کدین و مه به سوره (ق) 6 تا 11 «آیا آثار قدرت ما را مشاهده نکرده به آسمان بالای سر شان نمی نگرند که چگونه بنا کرده با ستاره گان آنرا زینت بخشیدیم و در آن هیچ خلل و شگافی نیست ، و به زمین نمی نگرند که ما آنرا بقدرت کامله خود برای امر معیشت آنها گسترده و بغرض نفع دادن کوه های بلند و محکم روی آن قرار دادیم تا از آنها و سائر چیز های آن منفعت برند ، همچنان بقدرت کامله خود هر صنف و نوع نباتات و گل های با حسن و طراوت از آن رویانیدیم ، این همه دلائیل قدرت در آسمان و زمین موجب بصیرت و تذکر برای هر بنده است که با توبه از آن گناه و غفلت بدرگاه خدا باز گردد . و از آسمان باران پر خیر و برکت فرستادیم که به سبب آن روی زمین باغها و حبوباتی که زرع و درو میشود رویانیدیم ، و نیز درختان بلند خرما را که میوه ی آن منظم روی هم چیده شده رویانیدیم ، و زنده گردانیدیم به سبب آب باران زمین مرده را ، مانند زنده ساختن زمین مرده شما نوع بشر را هم پس از مرگ حیات داده از زمین بیرون خواهیم کرد » به تشریح و تفسیر ضرورت نداره
      حالي بیاین که سوال های شوما ره جواب بگویوم و میفاموم که شوما میخاین که مه باید ای جواب ها ره از عقل خودیم باید بگویوم به ای خاطر کیتاب میتاب ره سیل نمی کونوم . وزن یک جسم گوفتین که چیست ؟ شاید قرچ و صفت (هر دو کلیمه به پیش خانده میشه ) بودن امو شی ده مقابل قوه ای جازبی زمین باشه . راجی به قطبین و خط استوا ره نمیدانوم شاید تاثیر گردیش زمین باشه یا ممکن تاثیرات هوا و کمی و بیشی اکسیجن و دیگه غازات باشه . و فرق شش برابر وزن کم شودن ده کره مهتاب ممکن است که تاثیر کمی قوه ای جازیبی خودی امو کره باشه و نبودن غازات میتانه تاثیر بکونه ده حالیکه مهتاب نسبت به زمین خورد است قوه ای جازبیش ام شاید از امی خاطر کمترک باشه ممکن قوه ای جازبیش ام شش برابر از زمین کمتر باشه و مه ده گوفتن ای جواب ها که شاید میتانیستوم از کیتاب های سر زانویم کار گریفته پیدا بکونوم یقین بکونین که نقل نکدیم ایسو اوسو ام سیل نکدیم اگه غلطی داشته باشه بازم کوشیش بکونین که لمبریمه کم نکونین . آقای بابک عزیز ! مه فکر میکونوم که ما و شوما فقط یک مشکل داریم او ایکه شاید نویشته های ما تا قسمت و بخش های بالاتر از صد ام برسه و مه یکرنگ گپای دانشمندای تانه بخاطریکه قدرت خداوند ره آشکار میکونه قبول کده بروم و نظراتیشانه از عقلیم دور ندانوم و شوما شاید تا آخر نتانین یک حرفی مره ام قبول بکونین ده حالیکه هردویما ره ای نظام دیوانه کده هردویما عاشقی ای نظام ماکم استیم فرق صرف یک چیزک است و او ایکه شوما ای نظام ماکم ره سربخود و خودساختی خود جهان کر و کور میدانین و مه ای نظام و ترتیبات و فزیک و هندسی تانه از الیف تا ی قدرت امو قادر بیچون و چرا میدانوم و فکر میکونوم ده تمام جهان و کاینات بحری و بری و غازی و غیره ایتو چیزه نخات یافتین که بی ترتیب و از عقل بشر دور باشه حتا دیدین که بیگ بانگ ام روی یک نظام انفجار کده بود و امو چیزی که ده عقل جور نامد و نظام نداشت و از مقررات بیرون بود انموره میگن معجزه ای پروردگار . ما عقیده داریم که روزی ای آفتاب بجای شرق از غرب می برایه . آیا ای گپ ده نظام جور میایه و اگر بیایه ام فکر بکونین که اونمو آخرین وقت دنیا خات بود اگرچه ده امی گپ ام دانشمند فزیک دان استینهارت اشاره کده بود که بعد از ترلیون ها سال حالتی رکود واقی میشه و گپای بسیار که مه او ره کاپی نکدوم . زنده شودن پس از مردن ره میتانه دانشمندایتان قبول بکونه ؟ لاکن ما قبول میکونیم . چیرا ذهنی ما میتانه ای گپی ناشود رقم ره قبول بکونه و شوما نمیتانین قبول بکونین ؟ لاکن ای مزاری جان قریب قریب ده سر روس ها زنده شودن پس از مرگ ره ثابت ساخته بود . ما دیدیم که خداوند از ایچ ما ره ساخت ای جهان بی سر و پا ره ساخت و چقه نظام های عجیب و غریب ره ده وجود ما ساخت ده پیشی ایتو یک خدای قدرت مند دوباره زنده کدن دیگه چه سختی خات داشته باشه . اگه از درون ای کمپیوتریتان یک دانه آی سی او ره بکشوم کمپیوتریتان بیکاره و فلچ میشه امیتو اگه یک عضوی بدنیتان خدای ناخاسته از بین بره بیکاره میشین . باید ده ای راز ها غور شوه فکر شوه . تنها اگه مه بیسواد راجی به چشم گپ بزنوم شاید ده ده قسمت خلاص نشوه و شوما خو از مه کده بصد ها بار زیادترک میدانین . لاکن فکر شوما ره چیز های دیگه بخود جلب کده و امی که خدایتانه درک کده نتانیستین فکر کدین که دیگه چیزی نیست . یکی از امی فیلسوف هایتان میگه از اثر بسیار نزدیک بودن ام آدم نمیتانه چیزی ره ببینه مثلن : ده داخل دندان هایتان به ملیون ها میکروب یا باکتریا ها وجود داره . آیا ممکن است ای باکتریا ها شوما ره ببینن و بشناسن ؟ خداوند ام با بزرگی که داره ما بیچارا ره چاپیر کدگیست ما با ای جسم خورد خود نمیتانیم خدا ره ببینیم و او ره قسم شاید و باید درک بکونیم . بیگ بانگ شاید پیشی خداوند مثلی یک پتاقی ترقیده باشه . لاکن میدانیم که او است زنده باقدرت و صاحیب عقل و دانایی و با حکمتی تمام امه چیزه کنترول میکونه . اموتو که دندان جور و سالیم باشه گوشت خورده میتانه و چارمغزه میده میکونه و اگه کرم خورده گی باشه نمیتانه و از خوردن گوشت و چیز های خوبی دیگه که سخت باشه محروم میمانه . عقل ام امورقم سالیم و نا سالیم داره . امو رقم که دندان سالیم داشتگی یا نداشتگی ده کش و فش صاحیبیش تالق نداره عقل سالیم داشتگی و نداشتگی ره به علم و دانیش و درس خانی فامیده نمیشه .
      بابک قندولک ! مه ای ره خوب درک کدیم که شوما ده شهری از شهر های امریکا به اسم (اشاره شوده) بادوستان و عقارب و فامیل نجیب تان زندگی دارین و اسم مستعارتان ام از شخصی خودتان میباشه و شخصی اجتماعی استین و مردوم به شوما احترام دارن و شوما ام ای عزتی که مردوم به شوما دارن لذت میبرین . و تا به حالی غیر از مه بدبخت به شوما قبل از پروتوکول کسی سخت نگوفته و تاب شونیدنیشه ام ندارین آیا ده قسمتی فال بینی شوما غلط یا اضافه گویی نکده باشوم ؟ مه ام آصف سرپلی نیمچه باسواد با دوستای چیز فهم و قوم زحمتگش خود زندگی شرافت مندانه داروم . لاکن مه هر رقم بی عزتی ره ده مقابل بی عزتی خدا و رسولیش قبول کده ده میدان درامدیم . با شوما که مه داخل مباحسه شودیم علتیشه میفامین و فکر میکونوم که ده مابین لامذهب ها و بیخدا ها شوما شخصیت تاق و ماکم تر و دلیل دار تر استین و ده ای گپای مه نباید قار شوین چیرا که شوما خودتان بار بار خوده بی دین و بی مذهب و بی خدا مارفی کدین و بگوفتی خودتان بیخدا کارتانه پیش بردین و ده امی بیخدایی افتخار ام میکونین که میده بچا ام ازی گپیتان میتانه برداشت بکونه . از ای گپی مه نباید برداشت تنز و بی احترامی شوه . اگه مقصد کودام امضای پروتوکول جدید نباشه باشرایطی سابقه تجدید سه باره میکونوم تا مقصد اصلی مالوم شوه . ده قسمتی شرایط ما و شوما نظریم کاملن بلی است که یک کمترک ده قسمت 9خودیم و بجواب شش شوما ام یاد آوری کدوم . به امید ایکه قلبکیتانه خدا جان واز بکونه و دلکیتانه روشن . تشکر

    • ای سرپلی بیسواد از پروفیسر های بیخدا یک سوال داره . هر لودی که میتانه جواب بگویه دیستیشه بالا کونه . ما مردوم که شوما ره ده دین خدا دعوت میکونیم از خود دلیل داره و مقصد ما صواب و اجر از خدا جان است . اگه یک نفر کافر ده گپ های ما آمده خوده از آتیشی دوزخ نجات داد خداوند درجی ما ره ده جنت بالا میبره . لاکن امی شوما که ما ره ده راه بیخدایی دعوت میکونین چه فایده میکونین ؟ خودیتان خو ده ای دلدل کثافت بیننگی غرق استین . ما ره چیرا تشویق میکونین ؟ چه مقصد دارین و فایدیش چیست ؟ ما خو یقین کامل داریم که مردن حق است زنده شودن حق است سوال و جواب است جنت و دوزخ حق میباشه . بیاین یک مثالک بتوم شاید کلی بی مغز کدام پروفیسرتان خلاص شوه . بگوفتی جمبروکیم مزاری جان برین گپی شوما نه عذاب قبر بود و نه زنده شودن باد از مرگ . تو ام میموری و مه ام میموروم . هر دویما زیر خاک خاک میشیم خلاص . خوب کدی ام رفت و بد کدی ام رفت پشت کلایش . یانی که ایچ تو ایچ مه . گوفتی اوغان ها هر دویما بچ شودیم . لاکن اگه گپی مه آمد و ده قبر ده جانیت نکیر و منکر دندانایشه تیز کده سوال و جوابه شوروع کد باز چطو میکونی ؟ ای قبر تو ره مثل دو سنگی آسیا سایده رفت باز چطو میکونی مار و گژدوم ها تره نیش زده رفت باز چطو میکونی ده تو کالای آتشی پوشاندن و کلکینچه ای دوزخم بریت واز شود باز چطو میکونی خلاصه چیغیته که کشیدن باز چطو خات کدی ؟؟؟؟؟ باز ده روز قیامت که مولی واری سوز کده سر کشیدی خو خودکیت میفامی که باقی ماندیش چه میشه . باز که ده سر و کلیت بزنی و فایده ام نداشته باشه نمی دانوم چه خات کدین شوما پروفیسرا ؟ گنای خودیتان بس نخات بود که گنای صد ها نفر دیگه ره ام ده سر خود میگیرین . مه ایچ نفامیدوم با ایکه خوده از همگی کده هوشیار میگرین چرا ایقه لوده میشین . از لودی کلانیت جوابیمه طلبگار استوم .

  • زاهدی صاحب ( به فکر بنده Geert Wilders افغانی الاصل) نمیدانم که باز چی خواب دیده؟

    صرف نظر از اختلافات خانم عمر و خانم سجیه که یقیناً کمتر فرد شاغل در امریکا و اروپا برنامه هائ آنها را تماشا میکند وگرنه کار خیر و انساندوستانه به خانم سجیه و خلیفه بیات محدود نمیشود بلکه هر انسانی میتواند در قدم اول اقارب نزدیک و مسکین خود را معاونت کند و در قدم دوم افراد مستحق دیگر را... در کُل یک سوال داشتم از آقای زاهدی صاحب که آیا ایشان دین اسلام را بطور عام و کتاب قرآن را بطور خاص، قبول دارند یا خیر؟

    اگر قبول ندارند، که بحث تمام است و هیچ نیازی نیست تا وی میان آن دو خانم قضاوت کنند و ما بر نوشتۀ وی قضاوت نماییم.

    اما در صورتیکه اسلام و قرآن را قبول دارند، بفرمایند و این آیات را بطور دقیق و درست بخوانند:

    مسئله حجاب در دو سوره از سوره هاى قرآن مطرح شده است. ابتدا اين نكته به طور اجمال در سوره احزاب آيه 59 مطرح شده20، و سپس با تفصيل بيشتر در سوره نور آمده است:
    و َقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيوبِهِنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيرِ أُوْلِى الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آن چه طبعاً از آن پيداست، و بايد روسرى خود را بر گردن خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همكيش] خود يا كنيزانشان يا خدمت كاران مرد كه [از زن ]بى نيازند يا كودكانى كه بر عورت هاى زنان وقوف حاصل نكرده اند آشكار نكنند و پاهاى خود را [به گونه اى به زمين ]نكوبند تا آنچه از زينت شان نهفته مى دارند معلوم گردد. اى مؤمنان!همگى [از مرد و زن ]به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد. وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِى لَا يرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيسَ عَلَيهِنَّ جُنَاحٌ أَن يضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيرَ مُتَبَرِّجَات بِزِينَة وَ أَن يسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ; و بر زنان از كار افتاده اى كه [ديگر ]اميد زناشويى ندارند گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطى كه] زينتى را آشكار نكنند، و عفت ورزيدن براى آن ها بهتر است و خدا شنواى داناست.

    و برای معلومات بیشتر به دانشنامۀ رُشد مراجعه کنند.

    و در اخیر برای خودم و تمامئ دوستانم که چون آقای زاهدی بر مرکب لرزان عقل، مغرورانه و با فخر زیاد سوار هستیم یک چیز از خداوند مهربان میطلبم:

    اهدناصراط المستقیم!

    • جناب ذبیح الـــــله ناصری بن عبدالوهاب، و تمام هم اندیشانش!!!
      به این شعر توجه کنید> جهان به فکر اتم و شما به فکر استنجاه بیبین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.

      تمام ممنوعیت ها در اسلام از خود فلسفه و برهان دارد. آیا جناب عالی با مفاهیم درست آیه های که نوشتی آشنایی دارید ؟؟؟ آیا اینکه چرادر قران تنها زنها را موظف به رعایت حجاب یعنی پوشاندن بیشتر از جاهای بدن نموده پی برده ای ؟؟؟ نـه!!! مسلما نه!!!

      چون اکثریت مسلمانهابه خصوص هم اندیشان شما که شناخت درست از دین ندارند و دین اسلام را به عنوان یک دین تحمیلی از نیاکان و اجداد خود به ارث برده اند، و هیچ وقت هم به خود اجازه نداده اند تا در مورد واقعیت ها از روی دانش و خرد نگرش داشته باشد و واقعیت ها را با هویت اصلیی خودش ببیند. شما که ادعای مسلمانی و پیروی از دین اسلام را دارید کدام یک از اعمال شما مطابق دستورات و فرموده های قران و پیامبر است؟؟
      مردم مسلمان امروزی برداشت شان از اسلام تنها به رعایت چند چیز محدود می شود. پنج وقت در روز خم وراست شدن، حجاب، گوشت خوک نخوردن، الکحل نخوردن. که فلسفه ای این موارد را هم نمی دانند. دروغ گفتن، غیبت کردن که جزء از غذای روح مسلمانان محسوب می شود. دزدی هم اگر مال کافر باشد روا است، خشونت علیه زنان، تجاوز جنسی بر کودکان،اهانت کردن به ارزشهای دیگران و چندین موارد آزاردهنده ای دیگر را حق خود دانسته و تمام این اعمال ناشایسته وانسان ناپسند را به نام خدا و پیامبر انجام میدهند.
      اگر اسلام تنها به حجاب محدود شود، و قرار باشد که خداوند در روز رستاخیز تمام اهانت های خانم عمررا عفو کند و اورا فقط به خاطر رعایت حجابش به بهشت بفرستد، و بر عکس تمام اعمال انساندوستانه ای خانم سجیه رانادیده گرفته و اورا فقط به جرم نپوشاندن موها و رنگ ناخن هایش راهیی جهنم کند، عدالت خداوند زیر سؤال قرار گرفته و تمام این باور ها رنگ افسانه ایی بخود خواهد گرفت.

      به نظر من برای آگاه شدن هنوز هم دیر نیست. منظورم از آگاه شدن به معنای بی دین شدن نیست بلکه کنار رفتن و فاصله گرفتن آگاهانه از دین و باورهای سنتی است. واین دین را از وضعیت ارثی بیرون بیاوریم و ذهن را از این محدودیت های سنتی آزاد بسازیم.

    • واه واه هلمندی برادر!

      یکی گفتی وپخته!

      درود برخودت!

      چه اندیشه یی والای داری که ماتاهنوز از آن بی خبربودیم فقط یک کمبود داری که آن اعلان نمودن پیغمبری ویا ریفورمیست بودن را بکنی مطمئنا که هواداران و امتیان ات بیشتر خواهد شد.

      درود

    • خانم یا آقای هلمندی

      از سرقت و تحریف اشعار حافظ قرآن کریم و یا خواجۀ شیراز نمیدانم که شما چی مقصد و هدفی را تعقیب میکنید؟ بیتی را که شما پس از سرقت و دستکاری به طنز منظوم مبدل کرده اید در حقیقت از لسان الغیب و یا حافظ القرآن شیراز است، که میفرماید:

      صلاح کار کجا و من خراب کجا

      ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

      اما صریحاً باید خدمت تان عرض کنم که از دزدی و سرقت بنابر امر آفریدگار مهربانم به شدت متنفر و در هراسم چرا که او در کنار لطیف و مهربان بودن، قهار است و سخت گیر، یعنی که از حق بنده هایش نمیگذرد. حالا چی سرقت مال و اموال مردم باشد و یا هم دزدئ شعر و نثر عوام الناس.

      و گیرم که جهان به فکر اتم و غنی سازئ اتم باشد، اما دستآورد شما و آقای زاهدی در این میان چیست؟

      فرضاً شما و آقای زاهدی دو تن از دانشمندان خبرۀ علم تجربی باشید، از قدیم گفته اند که ملا و عالم شدن آسان است اما آدم شدن مشکل.

      حدود نیم قرن پیش امریکا موفق شد که سلاح اتومی بسازد. نتیجۀ آن چی بود؟ قتل صد ها هزار انسان بیگناه در هیروشیما و ناگاساکی و معیوب شدن میلیون ها تن دیگر...؟

      امریکای امروزی با پیشرفت چشم گیر در عرصۀ دانش و فن چی دستآورد بهتر و مفید تر از اشغال فلسطین، عراق ، افغانستان و نقشه برای تسخیر مسلحانۀ بقیۀ کشور های دارای ذخایر طبیعی را دارند (در این پیوند تنها مصارف عراق را خوانده و اگر عاطفه و خرد داشته باشید خواهید دانست که با این پول چی کار های مثبت و نیک را میتوانستند بکنند؟)؟

      حال لطفاً خود تان با کمک خرد و دانشی که ادعای داشتن آنرا کرده اید، قضاوت کنید. دانش و خرد منهائ (بدون) دین و معنویات چی جهنمی از این دنیای دوست داشتنی ساخته است؟

      مطمئناً که در یکی از کشور های غربی زنده گئ راحت و بدون درد سر دارید و از کشتار مردم بیگناه در فلسطین، عراق و افغانستان خم به ابرو نمیآورید و به مذهب و دین نیز بخاطر یک مُشت یورو، پوند و دالر یقیناً پُشت پا زده اید. اما هیچگاهی این حق را ندارید که نظریات بی بنیۀ خود را بر دیگران تحمیل کنید.

      متأسفانه شما مرا در آئینۀ خود تان تماشا کردید. بنده از مخالفان سرسخت عبدالوهاب
      (فردیکه که چون شما و آقای زاهدی نوکر کشور های پیشرفته و استعمار گر بود)
      ، ملاعمر نوکر، ملا شیر محمد اخندزاده ، ملا رسول اخندزاده (که بنابر هلمندی بودنشان احتمالاً شما نیز از نزدیکان وی میباشید) و امثال آنها هستم.

      نمیدانم منظور شما از معنئ درست آیات قرآن کریم در مورد حجاب خانم ها چیست؟ شاید در عالم خواب و خیال در حال برهنه کردن سر و تن زنان مسلمان میباشید؟ بهرحال برهان و فلسفه حجاب خانم ها و همچنان چشم آقایان، بر همه گان واضح و روشن است و نیازی نمیبینم که در اینجا برای شما یک صنف درسی تشکیل داده و جزئیات آنرا شرح دهم.

      جای تأسف است که بسیار با جرئت تمام و بدون در نظرداشت حقایق پیهم خالی بندی نموده اید. با اینگونه ادعا هایتان شما در حقیقت درونمایۀ خود را به نمایش گذاشته اید. اگر بر خلاف ادعا های تُند و تیز خود قرآن را گاهی مطالعه کرده باشید، این آیه را حتماً خوانده اید:

      قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ‎هایشان را از نگاه ناروا بپوشند.

      بنده قبول دارم که دین مبین اسلام را بطور ارثی از نیاکانم به ارث برده بودم، اما پس از شناختن دست راست و چپ خویش به گفته شیخ محمود شبستری هر روز و هر لحظه در پئ به روز نمودن ایمانم هستم:

      ز نو هر لحظه ایمان تازه گردان

      مسلمان شو مسلمان شو مسلمان

      بسا ایمان بود کز کفر زاید

      نه کفر است آن کز او ایمان فزاید

      ریا و سمعه و ناموس بگذار

      بیفکن خرقه و بربند زنار

      حال نمیدانم که شما هلمندی های مبتکر از اوامر خداوند متعال در مورد حجاب و سایر احکام چی برداشتی نآبی را دارید که ما از آن بیخبریم؟

      و نمیدانم که دانش و خرد شما هلمندی ها در تفسیر آیات قرآن باز هم چی دسته گل هایی را میخواهد به آب دهد؟

      راجع به دروغ گفتن، غیبت کردن، دزدی نمودن، و غیره اعمال منع شده و حرام در دین اسلام که شما ادعا کرده اید که تنها مسلمان ها بر خلاف احکام دینئ خود مرتکب آن میشوند باید صریحاً بنویسم که در قدم اول خود تان یک بیت از از لسان الغیب شیراز و حافظ قرآن عظیم الشان را سرقت و تحریف نموده اید که بقیه افراد را نیز مانند خود بپندارید...

      هر فرد چی مسلمان و چی یهودی و عیسوی اختیار اعمال خود را دارد. دین و بویژه دین مبین اسلام حجتش را بر مسلمانها تمام کرده و این به خود مسلمین مربوط میشود که به احکام صریح و روشن اسلامی عمل میکنند و یا خیر.

      خدواند (ج) در هیچ نقطه از کتاب پاکش نفرموده که تمام مسلمان ها را صرف نظر از اعمال شان به بهشت خواهد برد.

      به قول عامیانه، "موسی به دین خود و عیسی به دین خود"

      من و تو کوشش مان بر این باشد که عمل خود را اصلاح کنیم و بعد از آن به اصلاح دیگران بپردازیم.

      انتقاد بنده از آقای زاهدی نیز در آن بود که ایشان فتوای برهنه کردن سر و بدن زنان مسلمان را صادر کردند و من نیز با دلایل قرآنی به ردش پرداختم. (این تصویر زن مسلمانی را که با حجاب مخصوص از نوعی که شما و آقای زاهدی در پی ترویج آن میباشید نشان میدهد...)

      شما اگر تفسیر جدیدی از قرآن نوشته اید لطفاً یک نسخه اش را در دسترس خواننده گان محترم کابل پرس? قرار دهید تا همه آنها فیض ببرند.

      در غیر آنصورت در رکاب دانشمندان و خردمندانی چون یهود اولمرت، بوش و بلر به کشتار مردم بیگناه در آسیا و افریقا بپردازید تا باشد که همه به حقیقت دانش و علم بدون دین و عقیدۀ تان پی ببرند...

      با آنکه در پس پیری و هنگام مرگ اکثریت تان سر عقل آمده و اعتراف میکنید... (لطفاً این پیوند را بخوانید تا بدانید که سفیر خداوند در درون انسانها <وجدان> یکروز آنها را سر عقل میآورد با آنکه آنروز شاید بسیار دیر شده باشد...)

      اما امیداورم که از جملۀ هلمندی های چشم سرمۀ ملا عبدالسلام ولسوال موسی قلعه نباشید، که در آنصورت ارزش بحث و گفتگو را نخواهید داشت (در این پیوند تصویر سفیر دانشمند و با خرد امریکا را در حال ملاقات با همولایتئ خشتکشال شما میبینیم و الی ختم داستان....

      پس دانستیم که میان مرتجعینی چون عبدالوهاب، اسامه، ملاعمر، ... و مولانافضل الرحمن از یکسو و سیاستمداران دانشمند و با خرد غربی رابطۀ نزدیک و تنگی موجود است که شما و آقای زاهدی از آن بیخبرید و یا هم به دلیل (نمک حلالی) چشم تانرا بر این حقیقت بزرگ میبندید...

      بهر حال غلامی و برده گی هم از نظر اسلام و هم از نظر قوانین بشری محکوم و مردود است. فلهذا آرزو میکنم تا گردن تان هر چه زودتر از حلقۀ غلامی غربی ها آزاد گردد. آمین

    • مشو غافل در این دنیای فانی

      مسلمان شـو برای بار ثـانـی

      کار های خیر را پیشه ات کن

      صراط المستقیم اندیشه ات کن

      مکن توهین به دین پاک اسلام

      مشو همدست با اســلام ستیزان

      بیا غافل مشو در زنده گانی

      مسلمان شو بـرای بار ثانـی

    • واه واه ذبیح جان،
      خوب ملاستی خوب. نوش جانت که با این سفسطه های تکراری که از بس شنیده ایم دیگر بادی بیش نیستند، دل خوش میکنی. خدایت جنت نصیب کند من که از جنت و منت هردو تیرم. فقط آرزو میکنم ازین بادها کمتر برود.

    • جناب اسلام دوست.حال واقعآ تصمیم دارید شعر و شاعری نمائید.انتخاب ان بدست خودتان است.اما لطفآ از کلام من کاپی ننمائید.فرد چهارم نوشته خودت را من گفته ام.اما اگر میخواهید نقل قول نمائید.لطفآ انرا در بین قوس دو ناخنه قرار بدهید.

    • لامذهب عزیز

      هر فرد در انتخاب راه، اختیار خود را دارد... اما طبق قانون طبیعت (کنش و واکنش) افتخارات باد، باد گفتن تان به خود تان میرسد نه به فرد دوم.

      در اینجا بحث روی دعوت لامذهبان هموطن و همزبان به دین اسلام نبوده بلکه گفتگو راجع به این است که موقف خواننده ها و نویسنده ها را در برابر دو نیروئ (خوبی) و (بدی) باید مشخص کرد.

      همانطوریکه همه میدانند انسانها از دو جبهۀ (انسانی) و (شیطانی) یکی را باید انتخاب کنند و در این میان بیطرف، بیشرف است.

      بهشت و دوزخ را بگذاریم برای پس از مرگ. فعلاً شما موقعیت تانرا مشخص کنید که آیا از ماشین جنگئ امریکا (بی حجاب کردن زنان و تشویق آنها به برهنه گی و خود فروشی نیز مستقیماً به نفع ماشین جنگئ استعارگران است. همچنانکه در ممالک عربی مردان را به شهوترانی و تن پروری عادت داده اند و از تعلیم و دانش محرومشان نموده اند...) جانبداری میکنید و یا مردم بیدفاع عراق، افغانستان، و فلسطین؟ در اینجا لطفاً کج بحثی نکنید. اگر میگویم مردم بیدفاع و مظلوم، منظورم الگائیده و طالبان نیستند. چرا که آنها خود عساکر امریکا هستند و در این موضوع هر کسی که شک دارد، احمق و بیشعور است.

      بطور مثال آیا شما از اعمال امریکا که در جنگ ویتنام از مواد کیمیاوئ (اورنج اجنت) بر علیه مردم بیگناه و مزارع بومی استفاده کرد و یا هم در هیروشیما و ناگاساکی از بم های اتمی استفاده نمود دفاع میکنید و یا از مردم بیگناه و بی دفاع منطقه؟

      این مهم است نه رفتن و یا نرفتن جناب عالی به بهشت موعود. و یقیناً هیچ فردی بیکار نیست تا شما را دعوت به بهشت کند.

      به پناه باد هایت باشی

    • Zabehullah Naseri Aziz

      chi rabte dara Seyasate Aamreka wa israel ba KHERADGARAYAN ?

      BA GOFTAE HAMWATANE MA))) KHAG BAD NAKON DOSTE AZIZ !

      ISRAEL BA KHATERI DEEN(YAHOODEYAT) BANA NEHADA SHOD WA

      EMROZTAWASSOTE

      MASEHEYANI EFRATI MANANDE BUSH HEMAYAT MESHAWAD .

      ATHEIST HA ( KHERADGARAYAN )DAR AMRIKA AQALLEYAT HASTAND WA

      DAR SEYASATE KHAREJI AMRIKA BA KOLLI NAQSH NADARAND . AGHLABE

      KHERADGARAYAN RA DANESHMANDAN ASATEDE DANISHGAHA WA QESHRE

      RAWSHAN FEKR TASHKEL MEDEHAD . AWWALEN KASANEKI AZ SEYASATE

      KHAREJI BUSH ETERAZ KARDAND HAMIN HA BODAND . WA MA BA DEEN

      MOSHKEL DAREM MOSHKELI JAHAANE EMROOZ DEEN

      HAST FARQE NAMEKONAD AZ

      KODAM NAW E AAN BASHAD

    • ببین جناب ذبیح الله! اولا اینکه شما حتما یک آخند هستید و از همین راه در آمد دارید. این را بدانید که اگر فکر مردم روشن تر شود دیگر ادامه ای زندگی برای صنف روحانی دشوار می شود. هرکس با تفکر خویش خدا می سازد، چیزهای را که شما می فرماید به زعم خود تان درست است چون ذهنیت شما قابلیت درک فراتر از آنچه گفتید را ندارد.

      ببیند فلسفه و برهان محجوب بودن زنان از چشم مردان نا محرم ازین قرار است. موهای زن یکی از زینت های زن است که در صورت نپوشاندنش اگر چشم مرد مجرد به این ذلف های پیچ پیچ و پریشان زن بیافتد، انگاه سبب تحریک غریضه جنسیی این مرد خواهد شد،که مرد را وادار به انجام عمل ناشایسته ای استمناء خواهد کرد که استمناء یکی از گناهان کبیره محسوب می شود و حکم زنا را دارد.

      و از سوی دیگر استمناء کردن از نظر طبی هم خیلی تأثیرات منفی روی سیستم عصبی می گذارد و منجر به افسرده گی می گردد، که درین صورت رعایت نکردن حجاب جزء مردم آزاری هم محسوب می شود. لذاست که در اسلام زنان را توظیف به رعایت حجاب نموده است.

      اما هر سخن و جا و هر نقطه مکانی دارد. در کشورهای اسلامی که اکثرا محجوب است، هر زنی باید حجاب را رعایت کند چون نپوشاندن موها و دیگر جاهای بدن زن برای یک جوان مجرد معمولی نیست، تا بیبیند اذا زلزلت الارض زلزالها می شود و به لقاء الله می پیوندد. اما در کشورهای اروپایی که اکثرا محجوب نیستند و دیدن جاهای برهنه ای بدن یک زن کاملا معمولیست و هیچ گونه غریضه را تحریک نمی کند پس بدین صورت رعایت حجاب منحصر به مکان و زمان می گردد. الان شما شاید آیه های دیگری را به رخ ما بکشید. اما یک چیز یاد ما نرود که زمان تغیر کرده است. یک نظریه ای که برای چهارده قرن پیش بوده شاید بدرد زندگی امروزی نخورد. مثلا چهارده قرن پیش که اسلام فقط به سرزمین های عربی و آسیای میانه محدود میشد، هیچ حرفی در مورد احکام اوقات نماز و روزه در
      قطب شمال زده نشده است ودرآن زمان همه به هموار بودن زمین معتقد بودند و اصلا فکرش را هم نمی کردند که جای در دنیا وجود داشته باشد که شش ما ه شب و شش ما هم روز باشد. درست است که ما باید از دین خود پیروی کنیم اما باید آپدیت کنیم وگرنه کار ما دچار مشکلات خواهد شد.

    • هلمندی خوری او یا وروره

      اولاً اینکه حدس تان در مورد شغل بنده کاملاً اشتباه است. بنده دانشجوی اقتصاد در یکی از دانشگاه های بریتانیا میباشم و در گذشته نیز هیچگاهی به مدرسه و یا حوزه علمیه نرفته ام.

      دوماً با روشن شدن اذهان مردم نیز کاملاً موافقم چرا که اولین سخن خداوند (ج) به رسول اکرم (ص) کلمه پاک و مقدس (اقراء) بود. و علاوه بر آن رسول اکرم (ص) صریحاً امر نموده تا دانش بیآموزیم، اگر چه در چین باشد...

      ثالثاً با این حرف تان که "هرکس با تفکر خویش خدا میسازد" موافقم. همانطوریکه خدای بعضی ها (دالر) و از بعضی دیگر (یورو) و (پوند استرلینگ) میباشد... بنده افتخار میکنم که ذهنم محو جمال دوست شده است. دوستیکه مولوی در باره اش چنین فرموده است:

      بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

      بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

      خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه​ها

      ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

      راهیکه رهروانی چون مولوی، حافظ، سعدی، نظامی، ... و هزاران عاشق شیفته و سینه چاک داشته باشد، یقیناً که راه نجات بشریت است.

      دلایلی را که در باره ضرورت مراعات حجاب نوشته اید، نه تنها در جوامع شرقی بلکه در جوامع غربی نیز صدق میکند. به عباره دیگر مردان در غرب (ایزک) نمیباشند یعنی شهوت، شهوت است. غربی و شرقی ندارد. علاوه برآن در غرب به دلیل رفاه اجتماعی و استفاده از غذا های مقوی و متنوع و دارو های تقویه کننده قوه جنسی، شهوت مردان بیشتر و با کیفیت تر از همجنس هائ شرقی آنها میباشد. پس در شرق اگر بنابر کم جرئتی و یا ترس از عملی شدن احکام دینی و یا شرم از اطرافیان دست به استمناء میزنند، در غرب وقیحانه تر از آن دست به تجاوز جنسی زده و حتی در بعضی موارد به کودکان نیز رحم نمیکنند.

      پس نظر شما در باره نیاز عملی شدن حجاب در جوامع شرقی و یا ترک آن در جوامع غربی کاملاً ناقص بوده و لطفاً این افسانه ها را صرف هنگامیکه در افغانستان تشریف بردید برای دوستان نزدیک تان بازگو کنید، چرا که نظر شما برای افرادیکه در غرب زنده گی نموده و مشکلات اینجا را با تمام وجود حس میکنند، خریداری ندارد.

      این گزارش نشان دهنده یک قسمت از این مشکلات تنها در جامعه بریتانیا است. حالا دیگر کشور های غربی خصوصاً ایالات متحده امریکا جای خود را دارند که اگر پای آنها را نیز در این بحث بکشیم، بحث به درازا خواهد کشید.

      بنده بدون دلیل آیه قرآن کریم را برای تان نمینویسم. فقط هنگامیکه شما از موجودیت بعضی از مسایل در قرآن منکر شدید، مجبور میشوم تا با ذکر آن موضوع پاسخ تانرا بدهم.

      قوانین و احکام اسلامی بر خلاف ادعای شما محدود به 14 قرن قبل نبوده بلکه نیازمندئ انسانها به عملی شدن قوانین مذکور چی از نگاه روحی و چی از نقطه نظر مادی امروزه بیشتر از هر زمانی محسوس است.

      راجع به اوقات شرعی و افق کشور های اسکاندیناوی یا قطب شمال نیز تشویش نداشته باشید. اگر علاقه مند به دانستن آن احکام هستید، لطفاً به نزدیکترین مرکز اسلامی مراجعه نموده و مشکل تانرا حل نمایید. و یا هم بطور آنلاین با افراد و مراکز مسئول رابطه کنید.

      در اخیر شما را به خدای خودتان میسپارم

    • جواب آقای هلمندی همان چیز بود که من میخواستم بگویم و در آخیر یک بیت از حافظ بزرگ را می نویسم تا برای همه پند باشد:

      واعظان چون جلو در محراب و منبر می کنند - چون بخلوت میروند آن کار دیگر می کنند
      مشکل دارم از دانشمند مجلس باز پرس - توبه فرمان چرا خود توبه کمتر می کنند

      امیدوارم آقای نویسنده خود از جمله همان واعظان به گفته حافظ بزرگ نباشد!!!

    • ذبیح الله ناصری عزیز

      چه ربطی دارد سیاست امریکا و اسرائیل به خرد گرایان به گفته هموطنان من کج باد نکن دوست عزیز .اسرائیل بخاطر دین ( یهودیت) بنا نهاده شده و امروز توسط مسیحیان افراطی مانند بوش حمایت میشود.اته ایست ها(خرد گرایان)در امریکا اقلیت هستند.و در سیاست خارجی امریکا به کلی نقش ندارند.اغلب خرد گرایان را دانشمندان،اساتید دانشگاه و قشر روشنفکر تشکیل میدهد.اولین کسانی که از سیاست خارجی بوش اعتراض کردند،همین ها بودند.و ما با دین مشکل داریم.مشکل جهان امروز دین است.فرق نمیکند از کدام نوع آن باشد.

  • متعسفانه درجوامه عقب افتاده دین تبدیل به یک اسلحه خطرناک شده که انسانهای استفاده جو میتوانند به نفع خود از ان سود ببرند ورقیبان را از سر راه بردارند
    و سمین عمر نیز از جمله همین افراد میباشد که این اسلحه را به سوی هر کس نشانه میرود

    • اما من برخلاف خانم سیمین دین را اسلحه قرار نمیدهم تا بسویت نشانه روم من سواد ونوشتن را اسلحه قرار میدهم وبسویت نشانه میروم ومیگویم که:

      ضیا جان متعسفانه غلط است باید متأسفانه بنویسی

  • دوست عزیز سلام . مقاله تحریری تان خیلی جالب و تآییدی است اما بشما این اندیشه چطور دست داد که از حق مسلمانان دفاع کنید چون جناب عالی در یک مفکورهء ماتریالیستی زندگی را سپری میکنید .
    از خانم عمـــر گفته اید: سمین عمر یک شخص عقده یی و تجار دین است .که موجودیت شان در اسلام مفید نبوده بلکه به ضررش هم است .خانم عمر بهر شکل و بیان هر کلمات توهینی و یا خارج از خواست دین هم که باشد و در قبالش پول داشته باشد دریغ نمیکند. هر گردهمایی را راه میندازد و تکت میفروشد و بهره میگیرد و مهمانهای را که دعوت میکند مصرف مهمانها را نمیدهد چرا بدهد ؟ شخص بخاطر تبلیغ دین می آید اسلام سرش حق دارد . و آقای مسکینیار بدون اینکه در موضعات توهین نمودن این شخص مداخله کند پولش را میگیرد و اجازه نشر میدهد وبس. اگر شخصی دشنام بمردم بدهد مانند ..... پول یا اُجــرت بپردازد مسکینیار با وی پرابلم ندارد چون یک دوکان داررا پول جنسش در کار است نه اینکه خریداراز این جنس چه شکل استفاده میکند . این خانم زن نکاحی عمر خطاب بود که در نتیجه یک دختر بجا گذاشته اند بعد از چند سال زندگی مشترک هردو با یک مشکل با هم ناساز شدن که حق طرف عمر خطاب بود چون قرار گفتار سمین شوهر حاکم اجازه و عفت ...... زن است پس چرا از قبول کردن اوامر خطاب سرکشی کردو زندگی بدون طلاق را در تنهایی اختیار کرد پس چــرا حرفی قرآن و احادیث نبوی را نغض میکند .
    آقای وثیق که یک شخصی مسلمان روشن و با حوصله بود سمین عمر و مسکینیار به ضــد شان ایستادگی کردن جون از بزم طالب و گلبدین نبود.آیا خانم سجیه که دوست ما از شهکاری هایش یادآور شدن مصدر خدمت به جامعه ما میشود یا سمین عمر ؟ همه بفضل خدا مسلمان هستیم همین قدر که میدانیم کافیست قلب ما پاک است نان خود را نیم کرده به همنوع خود تقسیم میکنیم احساس بشر دوستی داریم احــمـق پولی به سمین عمــر تجار دشمن اسلام نمیدهیم . در حال حاضر به نظر بنده در افغانستان از اسلام کرده امنیت نان سرپناه مکتب .... ضرور است نه الله و اکبر دروغ و چشم در جیب و زن و دختر مردم .
    دوستان عزیز من خودم یک مسلمان هستم که خداوند و کلام خدا را در قلبم دارم و افتخار هم میکنم . سوء تفاهم نشود .

    سمین عمــر رانده شده است

    • آقای معصومی!

      پیامهای شما وطرز دید شما نسبت به دین وغیره را دربحثهای تند وتیز تان با آقای آزادی خوانده ام.

      ضرورت به تکرار مکررات نمیبینم امالطفا در بالا بردن سواد نوشتاری تان توجه کنید:

      افعال را بجای مصدر نوشتن غلطی فاحش به حساب می آید

      مانند :

      "کردند" رفتند "شدند" وغیره که جنابعالی همیشه (دال) آنرا نوش جان میکند وآن تبدیل به مصدر میشود:

      کردن" رفتن" شدن "وغیره که کاملا معنای متضاد دارد.

      دیگر از لاطائلات شما یکی( نقض) است که شما آنرا همیشه نغض می نویسید لطفا توجه کنید که هر زبان خصوصا زبان فارسی دری از خود قواعد وقوانین دارد که شکستاندن آن انسان را بی آبرو میسازد.

      بحثهایکه سبب مغلوبیت شما با آقای آزادی شد بار دیگر باید آن برادر پیدا شود واین یاوه سرائی فعلی تانرا ازنظر اسلامی اصلاح کند که متأسفانه بنده وقت اش راندارم.

    • آقای طالب حق که ای کـــاش چنین میبود .

      شمــا که خودرا یک اُلگــوی زندهء زبان فارسی دری معرفی کرده اید برای مایان تـآثیری نمیبخشد. و بنده این نوشته انتقادی و بی معنای تانرا مطالعــه کردم غیر از یاوه سرایی بی ربط چیزی دیگری نیافتم که گویااز تـحریر من نقد کرده باشیدکه این نوشته از چوکات دستور زبان شیرین دری خارج شده باشد صرف یک اشتباهی کمپیوتری در قسمت نقض و (نغض) وجود دارد که عاقلان پی نقط نروند . ولی حقجانبه اگر قضاوت کنیم چیز های رااز مقاله تان در یافت کردم که بی خبری تان از عنوان و ماهیت مقاله بود. شما به جای اینکه انتقاد زشت و بی معنا از من میکردید بهتر این بود که راجع به مقاله ومقاله نویس تبصره میکردید که آیا از لحاظ دید روشن شما این نویسنده حقیقت را انعکاس داده یا خیر. ثانیآ اینکه من خود را استاد زبان وادبیات معرفی نکردم من یک بیسواد مطلق هستم امــا بـخـود اجـازه میدهم که در اجتماع وطندارانم ابراز نظر نمایم .
      دوست عزیز شما که عقل عالم هستید در یک نشریه معتدل آزاد که روزانه همه سطورش از چشمان زیادی میگذرد ازیک طرز تکلم درست که گنجایش تحصیل شما را داشته باشد استفاده نکرده اید . قسمی وانمود میشود که یک شخصی عقده یی و بی مسولیت هستی. جـمـلاتی که در ذهنت خطور کرده بدون سنجش نثار بنده نموده یی . من شما را خدا ناخواسته ناکام نمی گویم ولی کوشش کنید که بیاموزید و خوب بیاموزید تا طریق درست نوشتن را در مقابل یک بیسواد(که من باشم ) یاد بگیری . تا نشود که بعدا دوستان تان شما را مخاطب شاخته نگویند که ( ولسوال میشوی مگر آدم نمیشوی ) .
      امید که آزرده و ملول نشوید جوان هستید من شما را بخشیدم در زندگی اشتباهاتی رُخ میدهد مگر قابل فکر زیاد نیست .

      آدمیت نه به نُطق و نه به جان و نه به ریش است ""

      طوطی هم نُطق و خرهم جان و بز هم ریش دارد

    • جناب آقای معصومی!

      مثل اینکه نقد تند وصریح بنده اعصابت را خراب کرد از اینکه خودرا کم زدید نشان دهنده نوع فرار شما از انتقاد است.

      بنده نیز طوریکه شما ادعا دارید به هیچ صورت الگوی زنده زبان فارسی دری نیستم.

      یک انسان معمولی هستم که دربرابر کسانیکه بالاتر از سویه خودشان حرف میزنند موضعگیری تند دارم وخوش دارم که همچو اشخاص را سرجای جان بشانم.

      شما ازیکطرف خودرا بی سواد میخوانید اما نظرات تان ازسطح بالا گز میکند.

      درعین حال ابتدائی ترین قواعد یک زبان که همانا فرق گذاشتن بین فعل از مصدر باشد در نوشته های تان مراعات نمیشود.

      بناء علاج کار این است که باید شما را گوشمالی داد تا بین نظرات بلندبالای شما وسویه سواد تان یک توازن برقرار شود.

      اگر بینی که نابینا وچاه است

      وگر خاموش بنشینی گناه است

      بنده خودت را متوجه اشتباهات نوشتاری ات کردم خواه ممنون میباشی ویا خواه برایم لعن میفرستی کار خود شماست.

      شاد باشید

    • جناب طالب صاحب من اصلآ ندانستم که شما درد تان از کجاست به ارتباط چه صحبت میکنید آیا امتحان فارسی دری را میگیرید یا نظر خویش ازاینطریق انعکاس میدهید . برادر شما شاد باشید ازاینکه دانستم شما تا حدودی رسیده و رسم وخط را یادگرفتی خوش شدم ولی کوشش کن که طرز ارایه مطالب را هم یاد بگیری (....... یا سخن سنجیده گو ای مرد دانا یا خموش ) . مرا کافیست همین اندازه که نهفته دارم.

    • هیچ درد نیست جناب معصومی بزرگوار!

      درد ااین است زمانیکه ازماتریالیزم واسلام وغیره می نویسید به املاء وانشای تان نیز توجه کنید.

      اینکه شما به وضع فعلی تان کفایت کرده اید نیز ازاشتباهات شما محسوب میشود

      بنا به قول ظهیرالدین فاریابی:

      تابدانجارسید دانش من

      که بدانم هنوز نادانم

      انسان همیشه کوشا ودرعین حال انتقاد پذیر میباشد.

    • آقای به اصطلاح (طالب حق) اگر واقعاٌ تو طالب حق ميبودی بيشرمانه هموطنت را بخاطر اشتباه املايی تحقير نميکردی .بنظرم تو از همان خواجگان دسترخوان آل سعود وامثالهم هستی که بهر شکلی که شده بايد به مخالفين خويش بتازی . که البته مريضی روحی وپرابلم های فاميلی تان هم در آن بی اثر نميباشد . بنده خواننده دايمی کابل پرس? هستم . طوريکه ديده ميشود چندی قبل با آقای کاسترو وبعداٌ با آقای پوپل همين پرابلم را داشتيد . نميدانم شماسر پياز وياکون پياز .بگذاريد تاهموطنان نظرات وانتقدات خويش را ارايه کنند ؛در خاتمه به آرزوی صحت شما . ح .حميد

    • آقای حمید!

      سلامتی براهل هدایت بادا!

      نه تکلیف روانی است ونه هم تکلیف جسمی.

      خوشحالم ازاینکه برایتان معلوم شده که چرندیات نویسان دیگری بنامهای پوپل وکاسترو را سرجای شان شانده ام وخود شاهد استید شاید شما هم اگر اراجیف ویاوه سرائی های بیجا را سردهید به سرنوشت همان دوستان مواجه شوید.

      قابل تذکر است کسانیکه سایت کابل پرس? دوست داشتنی را میخوانند توقع دارند که چیزهای مفیدرا بخوانند ولذب ببرند.

      اما کسانیکه بجای اطلاعات مفید اراجیف را بمردم نشخوار کنند حق مسلم هرانسان است که آنرا باشدیدترین وکوبنده ترین کلمات nick out سازد.

      موفق بادا

    • لام بهمه خوانندگان کابل پرس? .
      آقای طالب زياد کوشش نمودم تاکدام نبشته ويانظر مشخص شما در کابل پرس بدست بياورم که متاسفانه موفق نشدم .طوريکه از نظرات تان هويدا است از نظرجامعه شناسی انسانهای خودخواه جاه طلب خواهان آن اند که بهرشکلی که شده هميشه افکار خودرا بشکل اجباری بديگران بقبولانند که باتاسف بايد بگويم آقای طالب هم درهمين رديف قرارداردکه اين خودنمايانگر جهالت شما را نشان ميدهد . اين را بپذيريد که منقدين شما هميشه نسبت بشما احترامانه ومودبانه برخودنموده برعکس شما نظرات وانتقادات شانرا چرنديات خوانده خودراانسان معقول وباتمدن خواستيد معرفی بداريد. نميدانم منظور تان از مات کردن و يا نيک اوت چيست نه مصروف بازی فوتبال هستيم ونه مصروف بازی شطرنج .در خاتمه از خداوند آزوميکنم شما را از حالت ماليخويای نجات

    • حمید خانه وروره!

      سلام براهل هدایت!

      شمادروغ گفتید طبق مثل مشهور که دروغ گو حافظه ندارد شمانیزبرخلاف پیامهای قبلی تان که مناظره بنده را باافراد دیگر متذکرشدید اما درین پیام برعکس میگوئید که تمام کابل پرس? را جستجو کردم ازطالب حق چیزی نیافتم.

      بناء خودتان تناقض گوئی نموده اید ومتهم به دروغ گوئی دربرابر خواننده گان عزیز شدید.

      باقی ادعاهای تانرا میان تهی دانسته شایسته جواب نمیدانم.

    • طالب آغا: کابل پرس? سایتی نیست که دوستان از واژه های که تازه آموخته در سایت به نمایش گذاشته استفاده کند . شما که در قسمت فعل و مصدر بسیار کوشا و دانسته هستید مبارکتان باشد .ولی خواهش میکنم که مزاحمت نکرده بگذارید تا همه دوستان بی آلایش بدون واژه ها و دستورات زبان راجع به سرنوشت کشور شان قسمی عام فهم بنویسند. به هر شکل که باشد فعل بجای مصدر یا مصدر بجای فعل مقصد از رساندن منظور است . بلــــــی زمانی که فعل و افعال و املا و درست نویسی طرح شد باز ما اصلآ جیزی نمینویسیم شما آنزمان میتوانید که سر تا آخر صفحهء کابل پرس را بنویسید تا هموطنان در باره تان تصمیم بگیرند.که استاد ادبیات در کابل پرس شوید یاخیر و همان جایزه طلایی که به من و حمید جان داده میشود به شما داده شود . خـــدا هــدایت بدهد شما و همچو شما ها را

    • جناب آقای معصومی!

      مثلیکه شنیده اید که علی آباد شهر است مگر این شعر را نشیده اید که میگوید:

      خشت اول را گرنهد معمار کج

      تاثریا میرود دیوار کج

      بنده به هیچ صورت خواهان مقرر شدن بعنوان استاد ادبیات درسایت کابل پرس? نیستم ونه هم کاندید جائزه ادبی .

      اما ازانتقادات تند اصلاحی نسبت به افراد لجوج زورگو وازخود راضی مانند جنابعالی شما و حمید خان نیز یک لحظه فرو گذاشت نخواهم کرد.

      بامنطق رسا باید به دهن های جنابعالی بکوبم تا درست وحسابی منظور تانرا باخواننده گان درمیان بگذارید تاهمه بفهمند.

      اگر میخواهید که سایت کابل پرس هم شهر خربوزه باشد که هر بیسواد وکم سواد هرچه دلش بخواهد بنویسد اینکار را بنده کار فرهنگی نمیدانم.

      کار بنده انتقاد تند است نه چاپلوسی وتملق این روش شاید برای شما ناآشنا باشد.

    • طالب باطل؛
      خودخواهی وزروگوی تو مرابياد زمامداری دوران سياه مجاهددنمايان انداخته، طوريکه از گفتار تان ديده ميشود ازهمان گلدستهای سرسبد وطنفروشان وغارتگران جهادی هستيد .که ازپول چور وچپاول مردم در اروپا سکونت نموده تحت نام اسلام از پاکی وصداقت سخن گفته ودر خفا باذليل ومنفور ترين دشمنان افغانستان همکاری داريد.چهرهای سياه شما دوستان پاکستان وايران را بهمه مردم عيان شده حتی خوشخدمتی تان در نزد باداران تان هم هم بازاری ندارد.بنا به عادت تان دست به خفاشی در کابل پرس? انداخته و بضم خويش ميخواهيد بنوعی مانعی از افشای جنايتگران وهمسنگران جهادی خويش گرديد. تجاور،حمله زورگوی شما در مقابل همکاران کابل پرس مرا بياد اشخاص مفعولی ميندازد دربعضی ازکوچه هاي شهر کابل بدون مقدمه به مردم افترا وتهمت ميزدند

    • آقای حمید!

      مثل مشهور را باید شنیده باشید که میگویند:

      کاسه چینی که صدا میکند خود صفت خویش ادا میکند

      تاحال نه قرینه نه شاهد نه مدرک بدون هیچ سند بربنده تاختید که خوشبختانه از تعلیم که قبلا هم محروم بودید که تربیه فامیلی تانرا نیز الحمدلله به بهترین شکل آن به نمایش گذاشتید.

      آنچه که به دشنامهای کوجه وبازار ارتباط میگیرد بعدازگذاشتن این پیام جنابعالی شما مصداق واقعی همان افراد را پیداکردید.

      قضاوت به خواننده گان عزیز تعلق میگیرد.

      باوجود نشان دادن تربیه فامیلی تان خواستم برای تان بگویم که هیچگاه "زعم" را "ضم" ننویسید.

      مشت نمونه خروار!!!!؟

      اگر بازهم خودرا می آزمائید منتظر پیام بعدی تان میباشم.

      شادباشید

    • آقای طالب : شما لطفآ واضع سازید که شما از مــاچه میخواهید ؟
      در ضمن شما اگر سواد کامل میداشتید اگر به قلم و گفتار دوستانه حُرمت میگذاشتید این چنین احـمقانه به فامیلی یک وطندارتان نمی تاختید که گویا تربیه فامیل ندارید. در حالی که آقای حمید صرف شخصیت و ظرفیت تانرابا گرفتن دو یا سه masseg ارزیابی و معرفی کرد . نه به فامیل و تربیه فامیل شما . بنده اگر قضاوت عادلانه و دوستانه کنم شما یک شخصی زور گو خودستا از خو زاضی هستید. وچندان از تربیه ... مستفید نشده اید نه آموخته اید .فکر میکنم که شما مانند گیاهی خود رو هستیدکه با چندکلمه و لغاتی که اکثرآ در فرض های زبان مورد استفاده است زندگی شباروزی تان را سپری مینمایید. باقی مغز شما پوسیده است و کدو. ما بعد از 1992 همچو جنابعالی زیاد دیده ایم و تحویل نگرفته ایم .لطفآ حق و حقوق خود را بشناسید تا در اجتماع نکته دانان یک شخصی پثیف و کثیف محسوب نگردید .

      حافظااز تو یک گفتن است و بس
      در پی آن مباش که عمل کرد یا نکرد

    • طالب پول نبشته سراپا از تمسخر ت را مطالعه نمودم اول خواستم برموجويت دهمچو شخصي که فاقد شخصيتوفاقد کلتور است خطه بطلان بکشم .اما بنا برمسوليتم نسبت بوطنم ومردمم مجبور ومکلفم چهرهای خودفروخته همچو اشخاصی را تا حد امکان افشا نمايم .تا درآينده به آزاده گان وطن مانند باداران خويش توطيه نبندد.
      با تفاوت از خودت در آغوش ازمحبت بوطن و عشق بمردم بزرگ شدم دزدی وغارتگری ووطنفروشی باتفاوت از خودت عمل نابخشودنی برايم تعليم داده شده .بنده با صداقت وبدون مقصد عاشق مردم ووطنم هستم دين ومذهبم آزاده گی است باهمچواشخاصی چون تو آشتی ناپذير بوده چون تو وامثال تو خوشبختی خويش در نابودی وطن ومردم جستجو ميکنيد .اين آخرين پيامم برايت ميفرستم تاکمی راجع بخود فکر کنی از گذشته وازباداران خارجی ات وجدانت را قاضی بساز و ازگذشته ات ازخداوند( ج) طلب مغفرت کن. در خاتمه با تشکر بی پايان از آقاي کامران از حوصله مندی وشکيباي.

    • حمیدخانه وروره!

      1 اول هر وقتی که خواستی که کسی را ندا کنی ویاخطاب کنی لطفا علامه ندائیه را فراموش نکن.

      مثلا" طالب پول" اگر منظورت من استم که خواسته ئی مخاطبم سازی باید بین جملات فرق قایل شوی تاهمه بایکدیگر خلط نشوند به این ترتیب:

      طالب پول!

      2 موجودیت را هیچگاه موجوبت ننویس .

      3 هیچگاه " توطئه" را " توطیه" ننویس

      4 جملات داخل چوکات ازخودت است یکبار دیگر دقیق بخوان وبعد مطلب که من مینویسم آنرا نیز دقیق بخوان

      با تفاوت از خودت در آغوش ازمحبت بوطن و عشق بمردم بزرگ شدم دزدی وغارتگری ووطنفروشی باتفاوت از خودت عمل نابخشودنی برايم تعليم داده شده .بنده با صداقت وبدون مقصد عاشق مردم ووطنم هستم دين ومذهبم آزاده گی است باهمچواشخاصی چون تو آشتی ناپذير بوده چون تو وامثال تو خوشبختی خويش در نابودی وطن ومردم جستجو ميکنيد .اين آخرين پيامم برايت ميفرستم تاکمی راجع بخود فکر کنی از گذشته وازباداران (...)

      کلمه "از" کاملا بی معنی است وقتا که مقصد خودت این است که تو بامن تفاوت داری یعنی اینکه خودت در آغوش مادر وطن بزرگ شده ای ومن نه خودت درس آزاده گی را آموخته ئی اما من نه خودت عاشق وطن استی و من نه.

      تمام این مقاصد بااستعمال کلمه "با" میتواند معنا پیدا کند اگر میخواهی درست خواننده گان بمطلب خودت پی ببرند

      باید بنویسی که باتفاوت باخودت نه ازخودت.

      دیگر اراجیف ویاوه سرائی های تکراری ات قابل تأمل نیست که خودت بدون شناخت ازمن به دشنامهای کوچه وبازار متوسل شده ای خودت پائین تر از آن استی که درموضوعات سیاسی و مکتبی باخودت وارد گفتگو شوم

      زیرا باز تکرارا برایت می نویسم که:

      کاست چینی که صدا میکند خود صفت خویش ادا میکند

    • جناب محترم معصومی بزرگوار!

      من ازشما سواد میخواهم سایت کابل پرس? شهر خربوزه نیست شما بنام اظهار درد دل تمام اشعار کلمات وجملات را طوری مینویسد که طفل دبستانی را نیز خنده میگیرد.

      مثلا درهمین پیام ات که تظاهر به انگلیسی دانستن هم نموده اید "واضح" را "واضع" نوشته اید واین بار اول نیست بلکه درتمام پیامهای تان چنین بیسوادی از سر و کله پیامهای گهر بارتان موج میزند.

      من از هردوی شما خواسته ام که وقتیکه پیام میگذارید اینطور فکر نکنید که مطابق ضرب المثل:

      دیوانه دیوانه را بیند خوشش آید یکدیگر خودرا خوش سازید یک بیسواد از بیسواد دیگر دفاع میکند.

      هردوی تان زیر شعارکاذبانه اظهار کردن درد دل وغیره خواسته اید تا تمام سایت کابل پرس را از غلطی های املائی وانشائی مملوء سازید.

      درهمین جا جنابعالی شعر حضر ت حافظ شیراز آن شاعر زمانه ها را ظالمانه توته توته نموده اید بدون اینکه کوچکترین احساس خجالتی برایتان عاید گردد

      شما چه نوشته اید؟

      آیا حضرت حافظ اگر زنده میبود وشما اینچنین بیسوادانه واحمقانه شعر بزرگوار را برایش میخواندید مگر به دهن تان نمی زد؟

      شاید نمی زد ولی دلش رنجور میشد وباخودش میگفت که وای برمن بیچاره که خواننده های شعرم اینچنین بیباکانه شعرم را توته میکنند اما من باید به دهن تان بزنم تاعقل برسرتان دوباره برگردد وباجرأت بگویم که شما شعر حافظ را مورد دستبرد قرار داده اید شما دزد استید و جعل کار.

      شما نوشته اید:

      حافظااز تو یک گفتن است و بس در پی آن مباش که عمل کرد یا نکرد

      درحالیکه حضرت حافظ چنین فرموده است:

      حافظ وظیفه تو دعاگفتن است وبس

      دربند آن مباش که نشنید یا شنید

      امیدوارم مقصد مرا فهمیده باشید که من فقط پیامهای را می پذیرم که اندک از سواد کافی برخوردار باشد.

      امید که فهمیده باشید اگر نفهیده باشید میتوانید دوباره پیام بدهید.

    • Talib jane Haq khodat ki eddeaie Profesori dari ham naweshtahayat khali ya aari az eshtebahat nist , naweshti)))

      کاست” چینی که صدا میکند

      Dar payami bala naweshti

      آنچه که به دشنامهای “کوجه” وبازار ارتباط میگیرد

      ya dar jaie degar naweshti

      اما کسانیکه بجای اطلاعات مفید اراجیف را بمردم نشخوار کنند حق مسلم هرانسان است که آنرا باشدیدترین وکوبنده ترین کلمات “nick out” سازد.

      Talib jan knockout ast na nick out

      Kherad yaretan

    • طالب تو یک انسان نا تکمُل هستی. یاوه سرایی ات را مرور کردم که دُر فشانی کرده بودی و باز هم از جملات بی موردو بیهوده استفاده کرده اید . شما سری پیاز کون پیاز شما چه کاره هستی که از من سواد میخواهی من همانقدر سواد و ادب دارم که همچو شما دون صفتان و پست فطرتان را خریده و آزاد میکنم ولی بنده را بعد از نوشتن چندین پیام دوستانه مجبورم ساختی تا قسمی بنویسم تا که حالی خاطر تان گردد .
      شما من و حمیدجان را دیوانه و بیسواد خطاب کرده اید آیا شما دَورِِِِِ دسترخوان پدر بزرگ شده ای ؟ یقینن که نه . چــرا که چون شما یک انسان ماجرا جو و بی تربیت در بین فامیل های کشور وجود ندارد. تو نوشته یی که کابل پرس? را از غلطی پر کرده اید آغا جان این بشما چه ربطی دارد . من که از شعر حافظ و سعدی به سویه سواد کمی که دارم کم وبیش چیزی گرفته ام اما حیف آنست که اشعار ایشان را که شما را به راه ادب و تربیه رهنمایی کرده است نـخوانده ویا فراموش کرده اید. تو به دهن ما نمیزنی بلکه به دهن بزرگانت که ترا چنین علف ارزه را خورانده و در اجتماع ریسمانت را در گردنت انداخته رها کرده اندمیزنی . چه باشد اینکه شما پیام های دوستان را حاوی سواد در کابل پرس میخواهید . آغا جان شما تربیه ندارید قبلآ گفته بودم که شما ولسوال میشوید مگـــر آدم نمیشوید . و شما به یک سرزنش ویک پروفلکتیک ضرورت دارد که ایکاش که نزدیک من میبودی تا کمی شما را ........بسازم و ادبی و تربیهء که تا امروز برایت داده نشده برایت تدریس کردم . چرا که نظرات و گفتاری خیلی احمقانه دارید خجالت بکشید باور کنید شما مریض هستید به داکتر مراجعه کن .
      از این ببعد بجواب تان نمی پردازم چون خیلی بی عقل و احمق هستی . میدانی جـــواب احمقـــان خــاموشی .

      امیدوارم که خدای یگانه عقل و هدایت و آدمیت برایت عطا کند .

    • شهزاده لاتین نویس!

      اگر یک کلمه نوک اوت را همرایت بحث نکنم درقسمت کلمه کاسه وکاست باید به پیام اولی هم رجوع کنی که آیا در آنجا کاسه نوشته شده یا کاست اگر یک کلمه یکبار غلط نوشته شود قابل بحشش است اما شما وهم سویه های بیسواد دیگر تان به صدها کلمه را بار بار غلط نوشته و به دیگران تلقین میکنید که باید به دهن تان کوبیده شود.

      خودت هم از اینکه نمیتوانی فارسی بنویسی کلمات عامیانه را با حروف لاتین مینویسی که خود دلالت بر بیسوادی جنابعالی میکند.

      من امیدوارم که از طرف سایت کابل پرس? قانون وضع شود که تمام پیام گذاران لاتینی منع قرار داده شوند.

      اگر انگلیسی زبان استید بفرمائید به بخش انگلیسی سایت مراجعه کنید وپیام ها وتبصره های خودرا آنجا بنویسید اگر فارسی زبان استید که طبعا زبان فارسی از خود حروف وقواعد دارد که به اشخاص احمق وکودن وبیسواد مانند شما نباید این اجازه داده شود که به حروف لاتین فارسی شیرین را مردار سازید.

      در آخر این را باید بدانید که من ادعای پروفیسوری نیز ندارم.

      بار دیگر اگر مانند دوستان بیسواد دیگر تان میخواهید پیام بگذارید باید به حروف فارسی بنویسید.

      ختم

    • Ba jawabe Talib kawdan

      yak zarbolmasal ast ki mega sazaie qorot aabe garm ast

      hal to ki ba ma wa saiere Khanindagane KabulPress tawheen wa tahqer rava dashti az man ham beshnaw ahmaq khan. (you do not deserve better word)!
      baham(khanendagane KabulPress) naweshta haie en kharsaware betomban ra moror mekonem.

      en Ahmaqe behama cheez menawesad:-

      اگر یک کلمه نوک اوت را همرایت بحث نکنم درقسمت کلمه کاسه وکاست باید به پیام اولی هم رجوع کنی که آیا در آنجا کاسه نوشته شده یا کاست اگر یک کلمه یکبار غلط نوشته شود قابل بحشش است اما شما وهم سویه های بیسواد دیگر تان به صدها کلمه را بار بار غلط نوشته و به دیگران تلقین میکنید که باید به دهن تان کوبیده شود.

      wawa.....aqaie be aql zaada to ki bar degaran khorda megeri hadde aqal en jawanmardi ra dashta bash wa ghalati haie khod ra ham qabol kon
      na en ki ba yawa saraie bepardazi wa degaran ra besawad wa bedanish khetab koni ghalati hayat ra kamrang jelwa dehi . ghalate emlaie ghalate ast chi yakbar ya beshtar . az degaran ham yakbar dobar beshtar naboda ast.
      en aaqa kach kola khan dar edamaie hozyan goie khod menawesad.-

      خودت هم از اینکه نمیتوانی فارسی بنویسی کلمات عامیانه را با حروف لاتین مینویسی که خود دلالت بر بیسوادی جنابعالی میکند.

      oo khanda salar man baraie en ba zabane ameyana naweshtam ki
      kharake misle tora KHAR FAHM KARDA BASHAM

      en harza goi bakhetereki az harzagoyane degar aqab namanda bashad menawesad:-

      من امیدوارم که از طرف سایت کابل پرس? قانون وضع شود که تمام پیام گذاران لاتینی منع قرار داده شوند.

      Hamaqat wa kham andeshi en agha ba haddi ast ki ba kalla ra merawad
      Talib khane cha cha magar namebini ki site KabulPress tanha dar afghanistan wa Iran khanenda nadarad balki dar sarasari en koraie khaki khanenda darad tabeie ast ki baazie khanenda ha Farsi ra khob balad nest ,sawad tanha ba farsi naweshtan nest ,ya Computere shan font farsi nadarad shoma ba kodaam manteqe kaj mekhahid khanendagan ra az ezhare nazar dar morede wataneshan mahrom besazid !??

      en jahele khorafa parast ba edamaie kaj goiehayash menawesad:-

      اگر فارسی زبان استید که طبعا زبان فارسی از خود حروف وقواعد دارد که به اشخاص احمق وکودن وبیسواد مانند شما نباید این اجازه داده شود که به حروف لاتین فارسی شیرین را مردار سازید.

      en lawda nawes bedoni shenakht az man wa Hamid wa bedoni ra aayate effate kalam ma ra ba besawadi mottaham namoda mekhawhad qawanene talibe dar KabulPress wazh shawad .

      Talibe ablah ba an dahane gooshade khod dar payami degari menawesad:-

      خوشحالم ازاینکه برایتان معلوم شده که چرندیات نویسان دیگری بنامهای پوپل وکاسترو را سرجای شان شانده ام

      che kheyali ahmaqanaie!! POPAL wa KASTRO khob mefahmand ki Khar ra agar 100 sal darse kherad wa manteq bedehie baz ham haman Khar khowhad bod .

    • اگر از دشنامهای که معرف تربیه فامیلی شما است بگذرم تمام هذیان گوئیهای شما اینطور خلاصه میشود که:

      از آنجاییکه فارسی زبانان درتمام کره زمین زنده گی میکنند اما به نوشتن به زبان فارسی توانائی ندارند یاهم کامپیتوترهایشان برنامه خط فارسی را ندارد باید باایشان مدارا صورت بگیرد.

      اماباید عرض کنم که این مشکل شما ورفقای بیسواد تان است که به چنین توجیهات وتبریرات غیر عقلانی متوسل میشوید ورنه کامپیتوتر این بنده نیز مانند کامپیوتر شمااست برنامه های جدید ورد اکسپی همه خط فارسی وعربی را دارا میباشد هیچ نوع معذرت قابل قبول نیست.

      مطمئنا که جناب کامران میرهزار به این بیسوادان لاتین نویس قانون وضع میکند وبعداز این شما به اینصورت فعلی نمیتوانید بیسوادی تانرا توجیه کنید.

      خوب است که جملات کوبنده بنده را بار دیگر در داخل چوکات آورده اید ومنظور بنده را فهمیده اید که باید شما وهمسویه های تانرا با تازیانه ادب بتوانم باسواد سازیم من ازاین همه چاپلوسی ها واغماض ها مداهنه ها خسته شده ام برای اصلاح افراد مانند شما ورفقای تان اندک از خشونت باید کار بگیرم .

      امیدوارم که جواب آینده تان به حروف فارسی باشد تا بهتر به قناعت تان پرداخته شود.

      این شعر عربی را هم برایت نوشته وترجمه میکنم

      ادبوالجاهل بعصی الأدب

      جاهل را باید با تازیانه ادب تأدیب نمود

    • آقای معصومی!

      هرقدر به دشنام متوسل شوی بیشتر خویشتن را رسوا میسازی من در اولین پیام خدمتت عرض کردم که درحقیقت خشت اول شما کج نهاده شده است شما اصلا هیچ حرف تلخ وتندرا در رابطه به اصلاح اخلاق اجتماعی تان نشنیده اید همیشه گرم خورده اید وسرد نوشیده اید وگل شنیده اید حالا که بیسوادیهای تانرا به پیشگاه خودتان وسایر خواننده گان عزیز آشکار ساختم به دشنام متوسل میشوید.

      مانند:

      تو سر پیاز کون پیاز وغیره یااینکه شما تکلیف روانی دارید باید به دکتر روانی مراجعه کنید

      شما بااین دشنامها میخواهید بحث را از مجرای اصلی آن به طرف دشنام بکشانید اما من صرف وظیفه اصلاح را دارم که باید شما را اصلاح کنم خواه خوش میشوید یاخفه.

      درعلم منطق جاهلان را به دو گروه مشخص ومعین تقسیم میکنند.

      الجاهل علی قسمین:

      جاهل مرکب وجاهل بسیط}

      یکی جاهل بسیط است که به جهل خویش آگاهی دارد می فهمد که وی بیسواد است هیچ قدرت نوشتن وگفتن را ندارد اگر حرف بزند خودرا رسوا میسازد این نوع جاهل خیلی زود به عیوب خویش پی میبرد.

      اما نوع دیگر آن جاهل مرکب نام دارد که همانا اصرار به فهمیده گی وعلمیت خویش میکند خودرا باسواد وا نمود کرده وهر نوع انتقاد را کسر شأن میداند.

      به یقین که شما از نوع دوم آن هستید زیرا اگر در پیام اولی شما به جفنگ گوئی نمی پرداختید من میتوانستم که شما را بازبان ادب تأدیب کنم.

      اما دیدم که خودت از سویه خویش خیلی بالا حرف میزنید ویکی دو بیسواد دیگری هم ازشما به دفاع پرداخت جالبتر از همه اینکه جاهل سومی خودش به زبان فارسی نمیتواند بنویسد اما ماشاءالله در هذیان گوئی میخواهد ریکارد قایم کند ایشان به حروف لاتین از شما دفاع را شروع کردند بناء من مجبور شدم که هرسه شمارا آدم بسازم.

    • Ba jawabe Talibe pochool

      Be ghairat ra agar darakhta da k...bazani ham,
      baz da sayeesh mesheena !! To ham az jomalaie haman be ghairat ha asti .
      aghaie Jahil zaada to khodat ki ba degaran tawhen wa tahqeer mekoni wa harf haie zeshto nasaza megoie tarbeyaie famil dar kar nist . man ki ba dashnam haie to pasokh dadam an waqt masaieli tarbeye famil pesh me aayad aare ? Ajab be wejdani bodi to dega . paste wa rezalat az khod haddo andazaie darad.harfe zesht ba degaran gofti zesht meshnawi. bar degaran khorda gerifti kasane ham hast ki ghalati haie to ra begerand. dahan dahan ham zeyad nago ki ba qawli Iraniha mardom an dahane gande tora sevice mekona . jakeshi behama cheez.

    • درست و یا اشتباه بودن بحث تان به جای خود، اما انصافاً از (فنگلیسی) نباید استفاده نمایید. شما در صورتی که نمیتوانید زبان فارسی را در ویندوز (اکس پی) و یا (ویستا) نصب کنید، لطفاً در این سایت نخست مطلب تانرا نوشته نموده و بعداً از آن نسخه برداری نموده و به کابل پرس? انتقال دهید:

      www.darimail.com

      و یا در غیر آنصورت از دوستان تان بخواهید تا در نصب زبان فارسی (که مطمئناً چند دقیقه را میگیرد) شما را معاونت کنند.

    • شهزاده Infidel درعین حال بیسواد محض!

      بحث اینکه آیا جنابعالی تربیه فامیلی داری یانه’ خودت این موضوع را به تمام خواننده گان عزیز بدست خود آنرا نمایش گذاشتی که در آن مورد تبصره بیشتر را لازم نمیدانم.

      صرف میخواهم معنی کلمه Infidel را برای خواننده گان عزیز ترجمه کنم که معادل آن بیدین بی بندوبار بی تربیت و دشنامزن و کافر معنی شده است.

      اینکه جنابعالی علی الرغم بیسوادی خودت به خوشی خود چنین لقب را بالایت گذاشته ئی باید آنرا برایت از صمیم قلب تبریک بگویم.

      اما آقای Infidel!

      من یک انچ از اصول که برای خودم دارم از آن عدول نمیکنم دربرابر بیسوادان وبی تربیه ها انعطاف وتنازل را بخود عیب میدانم.

      بیسوادان مانند تو معصومی حمید را از طریق برهان ومنطق به دهن اش میکوبم تاعقل برسرتان بیاید.

      اگر خودت غیرت علمی ودانش داری بفرما از زبان فینگلیسی بزبان شیرین فارسی بنویس تا علی الرغم نبود تربیه فامیلی حداقل سویه علمی خودرا به نمایش بگذاری.

      بنده خودت را درجمله انسانهای معذور حساب کرده ام به همان قسمیکه زنان با آمدن دوران قاعده گی از نماز وروزه گرفتن معاف میباشد خودت نیز درجمله همین معاف شده گان بحساب میروی

      سخن ات وقتی میتواند طرف توجه خواننده گان عزیز قرار بگیرد که از فنگلیس به فارسی فصیح رو بیاوری.

      امیدوارم که دوران معذور بودنت به پایان برسد وپیام آینده ات را من حیث یک انسان مسؤول وبااندیشه باوجودیکه Infidelهستی آنرا به خوانش بگیرم وبعد آنرا سبک وسنگین ساخته دورباره به دهنت بزنم تا سواد نوشتن وخواندن را یاد بگیری.

      بنده سیستم یاد دادن و تعلیم دادن انسانهای مانند خودت را از لابلای پیامهایت درک کردم که بدون سوته آدم نمیشی

    • Do not write garbage idiot . You are one of the stupidest cunt I´ve ever see till now . you thing the one who write in Persian is educated Those who do not write in persian is uneducated ?
      Infidel mean denying the existing god, not what you mooron said .
      Infidel (literally "one without faith") is an English word meaning "one who doubts or rejects central tenets of a religion or has no religious beliefs", especially in reference to Christianity or Islam
      It is true that I do not believe in God and I reject every kind of relegionIn the past I´ve posted many comment on KabulPress ( of course in English ) That must be clear for you Guys . I am proud Infidel and Humanist
      .I study philosophy in Ruhr-Universität(University) Bochum Germany
      .

    • آقای نادان خوش لباس و خوش کلام .
      تو شرافت داری حیثیت داری که نداری در تمــام پالتالک تو سری کی دهن نه انداختید تواز جمله آن جاهلان پاچه گیر هستی .
      از همین لحظه خودت آزاد هستی تو کسی هستی که آدم شدنی نیستی که در اجتماع خود تان از نزدیک که تو را آدم ساخته نتوانستن من نمیتوانم که از پشت پالتالک در یک یا دو تکس آدم بسازمت .

      تو نه تربیه داری نه اخلاق نه ادب نه انسانیت هیچ هیچ نداری .
      چرا به حق هر کس تجاوز میکنی چرا خود را به درد سر می اندازی برو لطفـآ سری تربیه وآدمگری ......خود فکر کن که دنیا از پیشت میرود .

    • Yes,

      I am sure that you are infidel and in the meantime illiterate person,by this reason you are angry on yourself

      As long as you are infidel you can curse att anybody whom you wish, including me.But I am doubtfull wehether you are a real human. You can never write one sentence in Persain,

      If you want to continue with me this debate in English , please don’t disturb the other people, and go to the English section of this website you can find me.

    • سلام به همه ی خوانندگان،

      لطفا از توهین و تحقیر يکدیگر پرهیز کنید. اینجا محل بحث و گفت و گوست و نه توهین و تحقیر. ادامه ارسال اينگونه پيام ها باعث می شود پیام شما در آينده نشر نشود.

      با احترام

    • Now you use my name as an argument against me right ? if you look at my first comment you see how I kindly( Talib jane Haq ) said to you that you have also some mistake in your comment . Instead to say thank you to remind me on my mistake , you started with such word ( besawad , kawdan , ahmaq ....) and that is not acceptable . if you or any other person remind me on my mistake I as rational person will say thanke you . I curse to no one , it was only a responce to your harsh word . I am Humanist and Infidel believe it or not it is up to you . As long as kabulPress allowed us to write in english or any other language I think there is no word to debate . It makes no sence to debate with you

      kherad yaretan

    • آقای معصومی!

      بنده باخودت پدر کشی ندارم ونه هم در کدام پاکتاک باخودت رو برو شده ام من طالب هستم خوب میدانی که روش طالب دربرابر انسانهای که عمر شان از مرز چهل تجاوز کند جز باکیبل با روش دیگری آنها قابل اصلاح نمی باشند فقط با سخنان کوبنده و تند به غرض آدم شدن اینگونه افراد بیسواد مانند جنابعالی میتوان به هدف رسید.

      زبان فارسی زبان طلبه واهل علم چون مولانا حافظ وبیدل وسعدی بوده است بنده صرف یک طالب العلم استم نه بیشتر.

      چگونه بخود حق بدهم که انسانهای بیسواد مانند جناب شما بدون مراعات کوچکترین قواعد زبان فارسی سایت کابل پرس? را عمدا وقصدا آگاهانه مملوء از غلطی های املائی وانشائی کنند.

      که فعل مصدر و توقیت و مفرد جمع همه را کچر قروت میسازند شرم نمیکنید؟

      اگر شما اندک عقل خویش را بکار بیندازید این غلطی ها آهسته آهسته تکثر پیدا میکند ونسل جدید از این غلطی ها الهام گرفته روزی میرسد که اززبان خوراکه برنج وقروت که درلحظات آخرین قروت وبرنج یکجا شود آنچنان میگردد.

      بنده ازحریم زبان خود همچو طالبان دفاع میکنم تا هر غلط نویسی بخود اجازه ندهد که خودرا نویسنده جازده وبه تخریب تدریجی زبان بپردازد.

      تکرارا خدمتت عرض میکنم که باکسانی مثل شما باهمان روش طالبی پیش میروم.

      درین راه از دشنام وتوهین هیچکس نه هراس دارم ونه هم ترس. قسم به پرورگار است که درهرجای به هرنام که پیامهای بیسوادانه وبی پروا به قواعد واصول قبول شده زبان را بخوانم هرکسی باشد باوی در مناظره می افتم وبا تندترین الفاظ وی را تنبیه میکنم. چه شهزاده باشد یا بیدین باشد یامتدین باشد یا متقی باشد یا مرتد باشد.

      ناگفته نماند که شهزاده بیدین که به زبان انگلیسی برایم پیام داده بود فکر کرده بود که شاید تنها خودش انگلیسی بلد است وبااستفاده ازکلمات بیدین وشهزاده مرا شکست خواهد داد .

      شاید ایشان به این فکر خام بودند که این طالب به زبان انگلیسی بلد نیست چون کلمه نوک اوت ونیک اوت را غلط نوشته بودم.

      ایشان خودرا از ملحدین جدید آلمان معرفی کرده ونام کدام دانشگاه را به غرض سوء استفاده آورده تا مرا بترساند.

      به دهنش کوبیده شد و از وی خواستم که باید به پیامهای انگلیسی در بخش فارسی خاتمه داده وبه دیگران مزاحمت خلق نکند اگر مثل یک انسان باادب میتواند فارسی بنویسد خوب درغیر آن ضرور نیست که خودرا رسوا سازد.

      جوابش را دریافت کردم امیدبخش بود شاید عنقریب عقل به سرش بیاید.

      تغیردادن نام نیز دردی را دوا نمیکند جه بنام معصومی پیام بگذارید یا بنام حمید یا شهزاده بیدین یا سیدفرهاد ویاهرکس دیگر.

    • آقای میر هـــزار عـــزیز سلام .
      دوست عــزیز از کمک و مهربانی و احساس تان قلبآ ممنونم از شما بنده یک خواهش دوستان دارم که از شروع تکس مربوطه مروری داشته باشید که این آقای طالب نژادچه دُر فشانی ها کرده در حالی که من در تکس های اول و دوم خود خدمتش نوشتم که من به همین اندازه سواد که دارم خدمت هموطنان نوشته و تفاهم میکنم من استاد دستور زبان نیستم .ولی طالب با کلمات زشت و انتقاد زشت و رکیک ما را بدرقه کرد نه تنها من را بلکه دو ، سه دوست دیگر را هم .اگر زحمت نباشد با طالب کمی صحبت کنید تا نزاکت و حق جامعه را درک کرده نه بخود درد سر بدهد و نه ما و نه به شما .

      از شما متشکرم .

    • معصومی صاحب بزرگوار!

      خودت بیچا خشم گرفتی تاختی توهین کردی دشنام دادی. من بار دیگر میخواهم خدمت جنابعالی عرض کنم که:

      درین عذرنامه به جناب کامران میرهزار خودت فرق بین "تکس" که در زبان انگلیسی معنای مالیات را میدهد وهمچنان "تکست" که معنای جمله وعبارت را میدهد نکرده ای.

      اینکه از کابل پرس? تقاضای استرحام نموده ای بیجااست زیرا کابل پرس هم از خودت سواد میخواهد نه چیز دیگر

      امیدوارم درپیامهای آینده تان یک نام واحد را انتخاب کنید یا سیدفرهاد یاحمید یاهم معصومی.

      موفق باشید

    • آقای معصومی سلام تقدیم است .
      برادر محترم من که جوابهای محترم طالب حق را در مقابل تان مطالعه کردم خیلی جگر خون شدم که چرا دوستان ما اینقدر خود ستا و خود تراش هستن وهمچنان من را با شما اشتباه گرفته اند که قابل بخشش است زیرا هر انسان اشتباه میکند ولی در نوشته املا و انشای شان به صفحه(افکار و عقاید ناسیونالیست های عصر حاضر) مراجعه کنید و سواد او را نگاه کنید که چه رقم خود را معرفی کرده و مرتکب چه گناهی شده البته نظر به گفتار خود طالب حق جان که اشتباه خورد شما را گناه پنداشته است .

      با احترام

    • سلام؛
      وبلاکتان را دیدم. إن‌شاءالله هر روز بهتر از دیروز باشی و بتوانی در راه خدمت به مکتب اهل‌بیت قدم برداری.
      در ضمن اگر دلتان خواست و وقت داشتید یک سری هم به وبلاک "استاذنا" بزنید و از نظراتتان ما را بهره‌مند سازید. اگر دیدید که "استاذنا" حرفی برای گفتن دارد و می‌تواند در خدمت به مکتب مفید باشد آن را لینک بدهید. متشکرم.
      فعلاً شما می‌توانید در "استاذنا" مطالب ذیل را مشاهده بفرمایید:
      1- "جواب به شبهات مطرح شده توسط دکتر یوسف القرضاوی" در سه جلسه توسط حضرت آیت الله حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی)(حتماً بخوانید.)
      2- "اسکاتولوژی یا غایت شناسی در ادیان". که به بحث فرهنگ موعودگرایی در ادیان الهی و غیر الهی می‌پردازد.
      3- نکته‌هایی از محضر حضرت استاد
      4- بازگشتگان (1- حسن بن فرحان المالکی؛ 2- شیخ عبدالله القصیمی)
      5- ...
      6- آدرس ما: www.ostazona.blogfa.com

      آنلاین : استاذنا

  • اکثرا دیده شده که اسلام نمایی بیشتر در وجود کسانی ملاجظه میگردد که سوابق خوب اخلافی ندارند.

    گلبدین و سوابق اخلاقی وی تقریبا به همه کان معلوم است و اسلام نمایی اش نیز.و یا ربانی...

    سال کذ شته خانمی با معرفی هویت ،سکونت قبلی، و فعلی خود به یکی از همین پروکرام های اریانا افغانستان تلفون کرده و خودرا همصنفی خانم سیمین عمر معرفی کرد.وبه اصطلاح تمام لنده بازی های سمین جان را از دوران مکتب تا زمان حجاب پوشی اش رسوا ساخت .وبه تاکید وحتی دادن تمبر تیفون خویش برای اثبات گفته خود پافشاری میکرد.و میگفت سمین جان با جنین سوابق اخلاقی مسلمان و زنان دیگر به خاط رعایت نکردن حجاب کافر اند.

    • آقای هوشمند!

      این درست است که سایت کابل پرس? سانسور نمیکند وسایتهای افغانی نیز خیلی زیاداند که یکی برعلیه دیگر تا جان دارند بک دیگر را بدنام ساخته وفحش میدهند و درپهلوی آن میشود گفت که شبکه های تلویزیونی نیز به همان اندازه.

      اما وجدان محکمه است که احتیاج به قاضی ندارد شما شخصا چه وقت باگلبدین ویاربانی بودید که حالا آوازه های مردم را درینجا رکلام میکنید.

      آن همصنفی های خانم سیمین ازکجا معلوم که از روی عقده ها ونفرت های شخصی به چنین ادعاهای متوسل شده باشند.

      گیریم که ادعاهای شما و خانم مذکور هم صحیح باشد آیا این بدان معنی نیست که مردم بالاخره از عیاشی وبداخلاقی رو میگردانند حجاب میپوشند ودیگران را نیز ازعاقبت کارهای بد هوشدار میدهند.

      آیا شما من حیث یک انسان هوشمند به گذشته انسانها نگاه میکنید ویاهم به حال ومستقبل انسان

      درین سایت شما خودرا هوشمند معرفی کرده اید ازکجا معلوم که خودتان چه سابقه ای دارید؟

      ازکجا معلوم که شما که خودرا پشت نام مستعار پنهان نموده اید اگر روزی خودتان در سمت رهبری ویاهم در کدام قله شهرت قرار بگیرید ببنیم که شاهدان دیگر نیز برخلاف شما ده برابر گلبدین وخانم سیمین شهادت خواهند داد آیا ما بپذیریم؟

      ازهممین جا است که اسلام به شایعات وپروپاگندها اهمیت قایل نیست تاوقتیکه رسما محکمه باصلاحیت وشاهدان قابل اعتبار درمورد کدام شخص شهادت نداده باشد وشهادتش مورد تصدیق دیگران قرارنگرفته باشد به شایعات نباید باور کرد.

      اسلام مسئله خودنمائی نیست . حجاب رکن بزرگ اسلام محسوب میشود.

      پیام شمارا ازجمله پیام فاسقان قلمداد میکنم زیرا انسان فاسق بدون مدرک وسند در اشاعه فحشا همیشه کوشا میباشد امیدوارم که از تهمت زدن وایجاد فضای بی اعتمادی دراجتماع مسلمین خود داری ورزید. به خدا رجوع کنید که پذیرنده توبه هاست.

  • The Ariana TV which is broadcasting from USA is totally nonsens and we have stoped to watch this tv does not have any purpose or any learning program only calling bad names,accusing specially this Ms.Umer she is full of dirt you can see from her face even you can read her mind who is she to correct others she must go and sit at home to serve her husband if she is a good muslim woman but she is sitting in TV only to gain money like the leaders of the Afghan mujahiden parites

    lanat khoda ba hee zanee shaytaan parast

    Ahmad

    • دوست گرامی شاهد
      قبل از اینکه آقای زاهدی به جواب شما بپردازد اجازه میخواهم تا برداشت خودم را از این کلیپ که کباب درست میکردند را ابراز نمایم
      نوشته زاهدی در باره قربانی را قبلا خوانده بودم.
      به نظر من جواب بسیار ساده است. در عید قربان به میلیون ها حیوان سر بریده میشود و استفاده هم نمیشود و به گور های دسته جمعی دفن شده تا در آینده نفت و تیل بیشتر از خاک سعودی ها استغراج شود" در ضمن موضوع اساسی این است که این کشتار چند میلیون حیوان در یک روز برای خوشنودی خدا است و دستور خداوند اینجا سوال خلق میشود، این خدا چگونه خدای است که به ریختاندن خون میلیونها حیوان مسرور میشود؟! لطف کنید مرا به کفر گویی متهم نسازید این یک سوال است. اگر خداوند خداوند کشتار حیوانات و کشتار انسانها است و در یک کلمه تشتنه خون آفریده هایش است این خدا خدانیست یک هیولای خونخوار است نباید اسم خداوند را رویش گذاشت.
      و اما در مورد کباب پزی که شما دیدن اش را پیشنهاد کردید جواب در این مورد هم خیلی ساده است 20 هزار نفر در یک روز قرار است کباب بخورد نه اسم خدا را رویش گذاشته و نه گوشتها را زیر خاک دفن میکنند. موجودات اگر نخورند که زند نمیمانند اگر خداوند دستور قربانی میلیونها حیوان را نیمداد چه اتفاق می افتد.؟
      خرد نگهدارد شاهد گرامی

  • نبشته آقای زاهدی در رابطه بموضوع خانم سیمین عمر یک پدیده نو نیست . بلکه این طوفان خشونت و تضاد های متجانس مملو از کین توزی و حسادت بنا به سازماندهی حلقات سیاسی بیرونی از مدت هاست که در تلویزیون آقای نبیل مسکینیار سایه افگنده . بزرگان گفته اند سنگ که زورت نرسید ، ماچش کن و بگذار بجایش . مگر ما شاهد هستیم که برخی از پروگرام ها ی تلویزیون آقای مسکینیار ارزش و ماهیت خود را از دست داده میرود . غیر از آنهای که فکر میکنند که روزی فراه خواهد رسید ، که آقای مسکینیار از دست شان گرفته به چوکی های قشنگ و مقبول دولتی نصب شان میکند ، دیگر از تعداد بینندگانش کاسته شده میرود. اولأ خودم و دیگر دوستانم تلویزیون مسکینیار را از آن زمان برای خود مان تحریم نمودیم که پروگرام آقای وثیق را بنا به مداخله دست ارتجاع سیاه قطع نمود. بنأ اگر آقای مسکینیار در سیاست و پالیسی خود ترتیب اثر نبخشد از تلویزیون آن بو تعفن ونفرت ببار خواهد آمد مشت نمونه خروارست.

  • محترم تمیم:

    اولا اگاهی یافتن از بد اخلاقی اشخاصی مانند گلبدین و برهان الدین نزدیکی با ایشان را ایجاب نمیکند.شما و دیگر نزدیکان شان یااجازه آگاهی یافتن از همجو قضایا را ندارید ویا هم جشم میبندید.

    ثانیا شخص سمین جان هم گذشته خورا چندان پاک معرفی نمیکند.

    ثالثا تعجب من هم درهمین بود که چرا اشخاصی با سوابق بد بیشتر از کسانیکه سوابق پاک و صاف دارند اسلام نمایی میکنند.

    رابعا در ین عصر انترنت و پیشرفت که حتی 20 سال قبل انسانها همچو پیشرفت را تصور کرده نمیتوانستند ما را سر لچ ویا پت خانم ها ویا ریش مردها آنقدر مصروف نگه دارد که اساسی ترین کارهارا کنار بگذاریم.

  • بسم الله والصلات والسلام علی رسول الله و بعد.

    اسلام و علیکم هموطنان عزیز وگرامی شما نباید به هیزم کشی های افراد خود فروخته مثل اقای زاهدی ها توجه کرد و خاطر ارام تانرا بیجاوبی مورد نارام و نا راحت ساخت زیرا این اقا در ادامه به خوش خدمتی های قبلی اش اگاهانه بالای موضوع صحبت کرده که اصلا این موضوع نه واقع شده و نه وجود دارد چون در پروگرام اقای تیمورشاه حسن که مجری و پیشبرنده برنامه خانه و خانواده است روز بعدی ان گفتهای گله امیز و بی خبرانه خانم سجیه را که در عالم بی خبری و عدم موجودیت دیش انتن به اثر تحریک اعمال مغرضانه و غرض الود افراد اقای وثیق از پا افتاده صورت گرفته بود مورد انتقاد و تنقید قرار داده و در جواب به سوال های متهم گرانه وانتقام جویانه چوبکی های وثیق که خلاف گفته های پروگرام خانم سمین عمرادعا وبیان میداشتند در دفاع از گفته های خانم سمین عمر همه گفته هاو ادعای بیشرمانه وخجالت اور همین چوبکی ها را کاملا دروغ جاهلانه بیجا و بی موجب خوانده و به زبان مودبانه متوجه اعمال توطعه گرانه و دسیسه کارانه شان میساخت که حتی عده از همین چوبکی ها از صورت عمل و گفتاراقای تیمورشاه حسن نیز به قهر وخشم می امدن بناها وطنداران متدین و با ایمان با بیان حالات این واقعه نه تنها که سبب شرمندگی و خجالتمندی اقای زاهدی میشود بلکه الحمدلله سبب روی سیاگی و شرمساری بسیار چوبکیها و چوبکی علیه های دیگری میگردد . وسلام سلطانمحمد

    • من ناجیه ساهل خروتی سلام میگویم :
      من برنامه سجیه را همیشه دوامدار تعقیب می کنم . مقبولی این برنامه در سخنان کارشناس سیاسی شان آقای داکتر ملک است . این کاشناس سیاسی در نظر دارد که خود را برای ریاست جمهوری آینده کاندید کند. نظر خانم عمر را در مورد داکتر ملک می خواهم بدانم .
      با احترام

      آنلاین : برنامه سجیه با داکتر ملک

    • salam
      maqbuley barnama khanom sajia khodesh wa barnama zibaesh ast na DR malik
      Dr malik waqt barnama khanom sajia ra besyar ba harf hey ghalat zaey mekona khoda kona kee degar sajia jan Dr malik ra dar barnama nagzarad

    • سلام !
      در افغانستان داستان ها و قصه های زیادی موجود است که مردم کمتر به این قصه های مفت گوش می دهند و بس خلاص .

      آنلاین : ما هم نطر می دهیم

  • بنده نظرم اینست که همینطور که است باشد

  • سلام و احترامات
    خواننده محترم اين سايتها حتمآ باز کرده مطالعه نمايد
    سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید
    http://www.ustadfaizi.com/index.htm
    http://www.google.ru/search?hl=ru&a...
    http://www.azmoone-melli.com/i...

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس