صفحه نخست > دیدگاه > « لش» زخمی ما و تداوم استبداد تاریخی بر آن!

« لش» زخمی ما و تداوم استبداد تاریخی بر آن!

میراحمد لومانی
شنبه 11 می 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

زور گفتن و اعمال خشونت توسط پشاتین « افغان ها » در تاریخ توده های درد مند و نیمه جان افعانستان، از دیر باز زمان به عنوان یک اصل جاری بر روان اجتماعی توده های این دیار به دیکته و تحمیل گرفته شده است! .تاخت و تاز بر حیثیت و دارایی، جان و مال، فرهنگ و هویت بومیان این سرزمین، برای « افاغنه» یک پدیده رایج بوده؛ و گاه همچون روند تفریحی؛ « به شکار رفتن » را به خود اختصاص داده است!. پشاتین هر گاه خواسته اند به زنجیر مان کشیده اند، و هر گاه بنا بر تشخیص، علل, و نیاز مند ی های منطقه یی و جهانی، در گستره ملت و رعیت سازی مان در راستای منافع قبیله یی خویش، ما را در جایگاه چندم و چندمین، موقعیت اجتماعی داده، و تعیین تکلیف نموده اند! هر گاه زمینه ها را آماده سازی نموده، و آماده دیده اند، تو دهنی مان زده اند، و هر گاهی چند، لجام مان زده، و در روند ملت سازی « افغانیزه شدن مان » به نوازش های مقطعی مان پرداخته اند و...! نسل های مان بر مبنای همین اصل شکل گرفته، هویت یافته، و به آن خو گرفته اند، و قاعده و بنا استبداد را پذیرفته، و هریکی از پی دیگری آمده و رفته اند. استبداد در امتداد خط زنده گی مردم و جامعه مان به عنوان یک اصل همواره سایه گستر بوده است و.... در هر هجوم استبداد و زخمه نمودن پیکره ملت و مردم مان؛ چند صبا یی خون گریسته ایم، و ناله هذیان گونه سر داده؛ و بعد فراموشی و آلزایمر تاریخی بوده و شریک در آتن استبداد، سر و دم تکان داده، و در اسارت خویش، دل خوش بوده ایم... و گاه؛ آنانی که « سر ی » فراز تر از ساطور استبداد داشته اند، در مسلخ ستم قربانی آزاد اندیشی های خویش گردیده اند. و ملت در سکوت گوسفند گونه گی خویش؛ - و ابن الوقت ها و چو تار ها در معامله گری و دلالی خویش، روند دل مشغولی تاریخ مردم و ملت ما را شکل داده و سمت و سو بخشیده اند و...! و حال؛ در این مقطع تاریخ و در این روز ها، هجوم کرگدن وار دسته یی از کوچی های افغان تبار، این تکرار فاجعه های تاریخی ملت و مردم هزاره بازهم در رسانه های خبری به انعکاس گرفته شده است..! این یعنی : باز هم در تکرار دیگر از تاریخ؛ مادر و مادران هزاره، به سوک عزیز و. عزیزان اش باید خون بگریند!. به « گل آغی » دیگری باز هم باید تجاوز صورت گیرد، و شاه زوار دیگری در خون خویش باید شته بزند و... تا تاریخ در این سرزمین باز هم، بر محور استبداد « افغانیت» رقم بخورد، و شمله و شمشیر و اتن در دهل و سرنا ی جشن « غزنی مرکز تمدن جهان اسلام » بلند تر به اهتزاز در آید، و هزاره در ان دست و پایی تکان بدهد و...

در این پروسه « هجوم، کشتن، و غارت » کی و کی ها مقصر اند؟! در محیط گرگ و گوسفند، آیا لذت بخش ترین مقوله برای دسته یی از گرگ های وحشی، ما سوای هجوم دسته جمعی آنان بر رمه یی از گوسفندان چاق و چله، آیا چیزی دیگری را میتواند احتوا بنماید؟! شکار؛ خون ریختن و دریدن موجود ضعیف، همواره شوق آمیز ترین پدیده یی از لذت، برای صاحبان قدرت در جهان وحش بوده است. این قاعده برای خصلت های حیات وحش، در قالب انسان و حیوان، عمومیت همگانی را دارا بوده است...

و حال؛ در تاریخ میانه و معاصر،< ما > کدام نقش ی را ایفا نموده ایم؟! این < ما > من، یعنی : ما ملت پارس، در گستره تاریخ افغانستان امروزی؛ و بخصوص هزاره های آن را احتوا مینماید! این ما هستیم که در خرف بودن خویش همچون خر ی لنگ، در باتلاق تاریخ گیر مانده ایم. و روبه هان از هر گوشه و کناری بر ما و بر « لش» نیمه جان مان هجوم میاورند و.. به تاریخ، تقدیر و سرنوشت و چگونه گی عمل کرد های تاریخی مان دقتی؛ و آنگاه به کنه حقانیت کلام من واقف خواهید گردید!! و گاه بوده است که یک افغان، گله یی از مردمان ما را در پی خویش همچون رمه یی در قفا ی شتر ش کشانیده اند و..! به تاریخ و سیر جریان های آن نظری بیندازیم. حتی در انتخابات زمان دموکراسی، و صف بندی های روشنفکران و رهبران مردم هزاره و..!. مدام که ما شیوه زنده گی انسانی، و عقلانیت را نه آموخته و پیشه خویش قرار ندهیم، تکرار فاجعه ها در قالب کوچی و گونه های دیگر آن بر ما هرچند گاه به تحمیل گرفته خواهد شد!! این سخن و مقوله درس ایست حک شده بر پیشانی تاریخ دور و نزدیک مان ملت و جامعه مان، که با مقداری عقلانیت و بصیرت، به ساده گی میتوان آن را به باز خوانی اش گرفت...!. در پروسه استبداد تاریخی در افغانستان؛ این گوسفند گونه گی ما ملیت های تحت ستم است که شوق دریدن را در ذهن و روان استبداد ترغیب نموده و اشتهای خون خواری آنان را به ولع وا میدارد ..

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقاى لومانى عزيز و ساير خوانندگان كابل پرس را سلام عرض ميكنم!
    نوشته ى آقاى لومانى چيز تازه اى براى گفتن ندارد، همان حديث تكرارى است كه هميشه و در هرجا از قلم نويسنده هاى هزاره تراوش مى كند.
    مثل همان «بگذارنفس بكشمِ» عزيزرويش، مثل «چى بايد كردِ» داى فولادى يا هر نوشته ى به ظاهر پرُ مغز، طبلى ميان تهى را ميمانند، كه فقط صداى شان از دور خوش است، و عنوان هاى شان چشم گير. چى ميخواهى بگويى آقاى لومانى؟ اين حديث را، صد سالى مى شود كه همه تكرار كرده ايم. اينكه هزاره متحد نيست، اينكه پشتون قدرت مند است، اينكه چرا چنين و چنان نمى كنيم و... ديريست« قلم» را در خدمتِ خود شيرينى هاى مريض گونه ى ادبى گفته اند.
    بيچاره ملتى كه روشنفكر و نويسنده اش بجاى ارائه ى " راه حل " براى مشكلات مردم، آه و ناله هاى عوامانه را تكرار مى كنند. بجاى اينكه بياييد راه هاى برون رفت ازمشكلات را به بحث بگذاريد، معايبى را كه هر پيتاب نشينى ميتواند رديف كند، را مقاله كرده ايد.
    اينها را هر گندنه فروش برچى هم، در مورد هزاره ها مى داند. بگو راه حلش چيست؟
    شب بخير

  • سلام به همهء کابل پرسیان وسلام به جناب میراحمد لومانی بزرگمرد!
    حرف حرف مقالات جناب لومانی بزرگمرد برای خوانندهء استبداد ستیز وانقلابی نو است، آنانیکه میخواهند با حقارت زنده گی کنند امکان دارد حرفهای لومانی بزرگ برای شان کهنه وفرسوده وتکراری باشد، اما آنانیکه استبداد ستیز اند هرکلمه و واژه لومانی برایش جدید است.
    این عالی جنابی که بنام قدیرنیکزاد بر جناب لومانی بزرگ ما اساءه ادب روا داشته و بیباکانه وگستاخانه بر ایشان تاخته است وبه شکل خیلی عاجل راه حل را از ایشان پرسیده است؛ به عوض آقای لومانی من جوابش را میدهم، راه حل : بیداری انسانهای خوابیده است، راه حل ؛علاج انسانهای بیماری است که احساس وشعورشان را مرض الزایمایر کشته است، راه حل تداوی افراد مریض وبیمار ازنوع جناب قدیر نیکزاد می باشد.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • پرويز بهمن خان چرا بجاى لومانى صاحب گپ ميزنى؟
    بمان كه خود لومانى صاحب به جوابِ نيكزاد جواب بته. د هرگپ تو غرض دارى نى! دهرديگ دست ميندازى،
    هركس حق داره نظر خوده بگويه. چرا خودت بيهوش ميشى؟ ايقه عقده عليه پشتونا دارى كه از هركس كه عليه پشتونا چيزى نوشته ميكونه، خودت دفا ميكنى!
    كمى شرم كو نى!

  • سلام خدمت همه عزیزان باز دید کننده؛ و بخصوص جناب بهمن بزرگوار!
    برادر عزیزجناب قنبر نیکزاد! پیچیده گی بحران های سیاسی - اجتماعی در افغانستان؛ این پدیده همچون کلاف سر در گمی را میماند، که چه بسا سیاست مداران خبره کشور های دور و نزدیک را به اشتباهات و لغزش های جبران ناشدنی تاریخی واداشته است...! اما من معتقد هستم که: هیچ پدیده و مقوله، و قوانین از سیاست و اجتماع، آنچنان سر در گم و پیچیده نیست، تا انسان های بالغ و شعور مند بر آن چیره گی یافته نتوانند! اساس علم جامعه شناسی ماسوای عینیت های جاری لایه های درونی جوامع بشری، تاریخ و سیر تکامل تاریخی آنان را احتوا مینماید! هرگاه اگر بخواهیم چگونه گی سیر تکامل و یا افت تاریخی جوامع و ملل را مورد باز شناسی و مطالعه قرار بدهیم؛ تشریح تاریخ آنان یک امر مطلق واجب بر اجرا میباشد. این یعنی این که، تاریخ وسیر روند چگونه گی تحولات تاریخی آنان را مورد مطالعه و جستجو قرار بدهیم و... موضوع افغانستان نیز از این قاعده مثتسنی نه میباشد! ما باید دقت بنماییم که در گذشته های دور ما کیها بوده ایم و روند زنده گی مان بر کدام مبنا استوار بوده است؟ مفاخر و موفقیت های مان بر مبنا ی کدام اصل ها برپا بوده است. این یعنی: در کدام مقطع از تاریخ ما موفق بوده ایم و رمز موفقیت مان بر کدام اصل ها استوار بوده اند و...! و همچنان سیر نزولی مان از کدام مقطع از تاریخ آغاز یافته است؟ علل و علت ها در کدام امر نهفته بوده، و حال نیز میباشد و.. حال هر گاه بر این امر ها واقف گردیدیم؛ بدون شک سر آغاز عبور از سایه استبداد به جانب سعادت و ارامش برای ما و ملت مان فراهم خواهد گردید!! میدانم جواب دادن به سوال شما در حد این کمنت نیست! اما از جناب شما میخواهم تا بیشتر مقالات این حقیر را مطالعه بنمایید! شاید در لابالای آنان؛ شمه یی از جواب تان را دریافت بنمایید و اگر نه! من شرمنده شما هستم که نتوانسته ام این خدمت را برای شما نسل انجام بدهم و...

    آنلاین : http://loman1.blogfa.com

  • مظلوم نمایی هم حدی دارد اقای لومانی هنوز مگر نمی دانید شاید پروژه عربی بالای ما و شما تطبیق گردد پروژه که در ان کشتن ما گمراهان اعم از شیعه و سنی های نام نهاد یا همان صوفی های مدعیان دین مباح بوده انگاه ناگواری های قبلی فراموشت گردد. توبه هم از جنس تقی را همه دیگر فهمیده اند که هیچ به درد بخور نخواهد بود. پس وای به حال من و شما که اگر بیدار نشویم به ادعای دینی بودن خود خاتمه ندهیم و دین را انچه که هست نپذیریم.
    با احترام

  • باسلام خدمت اهالى كابل پرس!
    خدمت آقاى لومانى گرامى هم سلام مجدد عرض مى شود!
    در كمنت قبلى، از كهنگى بحثِ جناب لومانى در نوشته ى شان گفته بودم و هرگز قصد« اسائه ى ادب » به قول جناب " پرويز بهمن " به ايشان را نداشته ام. در هر جامعه اى كه قصد اصلاح وجود داشته باشد، لاجرم نقد هم روزى به كار آن مردم، خواهد آمد. نمى دانم انتقاد از يك متن، و نه از شخصيتِ نويسنده، شخص ديگرى را، چرا آنچنان آشفته بسازد كه حتى نام منتقد را غلط بنويسد و بدون توجه به طرفِ نقد و موضوعش به لگد پرانى ادبى مبادرت ورزد. البته شخصى چون پرويز بهمن و نوشته هاى عصبى اش و پريدن هاى حق و ناحقش بر هر منتقدى، براهالى مطبوعات مجازى پوشيده نيست. ايشان عجيب شوق درگير شدن و به رخ كشيدنِ معلوماتِ ناقص شان را دارند.
    جوابِ عاقلانه جناب لومانى كه يك نويسنده ى محترم هستند را اينجا بخوانيد و آنرا با جوابيه " بهمن" مقايسه كنيد، تا تفاوت بين نويسنده و نويسنده مآب آشكار شود.

  • جناب فطرت عزیز درود برشما دوست فرهیخته! شما در نقطه اساسی اغاز فروپاشی تمدن و تاراج داشته های تاریخی مان اشاره فرموده اید! دریغ و درد که بر ما و داشته های تاریخی ما چه رفته است. بنیاد استخوان بندی پیکره تمدن تاریخی مان از آغاز هجوم اعراب از هم پاشیده، و تداوم اندیشه های استبدادی، بنیه های رشد و تکامل تاریخی مان را در درون ش به خفه نمودن گرفته است! تقسیم بندی پیکره ملت پارس در تقسیمات گونه های مختلف مذهبی آن، در گونه های از شیعه، سنی و اسماعلیه؛ شالوده ملت بودن را در بتن مان به خنثی برده، زمینه ظهور تنش و تضادها را پدیدار نموده است و... دوست من موفق باشید. منتظر نقد و نظر بشتر شما عزیز و برادر میباشم!

    آنلاین : http://loman1.blogfa.com

  • جناب قدیر نیکزاد!
    اگر جناب عالی اهل نقد ونقادی می بودید من هرگز شمارا متهم به بیماری الزایمایر نمیکردم، کلمات وسبک پرسش شما به سطح اطفال کوچه وبازار بود بناء خودم را مکلف دانستم که بدفاع ازآقای لومانی چیزی بجواب شما بنویسم. جناب عالی بنده را متهم به عصبی بودن کرده اید ولی این را ننوشته اید که عصبی شدن درمقابل کی ها وکدام افراد؟ خوب میشد که مواردی از موارد عصبی شدن بنده را به شکل مستند می آوردید . چنانچه که من همین اکنون به شکل مستند ازیکی از همین قماش افرادیکه من با ایشان پرخاشهای عصبانی گونه داشته ام اینجا نقل میکنم. این شخص زیر نام چمبرعلی دربارهء آقای لومانی چنین نوشته است:
    یاد یار، ایران من!
    11 مه 17:08, بوسيله‌ى چمبرعلی
    اقای لومانی ! بسیار خوب گپها به زبانم میایه ، ولی تربیه ام اجازه نمیته ... منحیث یک نیمه با سواد باید کمی شرم داشته باشی، کمی عفت کلام را مراعات کنی، یک قوم که همه جهان به غرور و عزت نفسش سلام میکنه ، به توهین یاد کردن ، بی سوادی و بی سویه گی ترا نشان میته ... در این بحث ها چند بار من از تو سوالهای کردیم ، ولی تو بیسواد حتی نتانستی عادی ترین سوالهای مرا جواب بتی ... به سویه علمی خود نگاه کن باز درباره دیگه مردم قضاوت کن ...

    اما حالا دیگر من به این شخص جواب نمیدهم و وارد این بحث نمیشوم که آیا واقعا تمام جهان به غرور وعزت نفس پشتونها سلام میکنند ویا اینکه برعکس از آنها ابرقدرتهای جهانی ومنطقوی استفادهء ابزاری کرده وآنها را همچو مال ومتاع بازار به معامله گرفته اند. من پاسخ جناب (باب) را درین مورد خیلی رساتر ومناسب می بینم وآنرا هو به هو اینجا نقل میکنم:
    افغانستان از ديدگاه حقوق بين الملل يك وجب به آن طرف خط ديورند حق ندارد
    11 مه 23:47, بوسيله‌ى باب
    قابل توجه دوستان:
    تبصره ای بر چرندیات و روهای کثیف یک افغان بنام ببرکزی:
    دروغ شاخ و دم ندارد و نمی تواند هم داشته باشد. این جناب به دنیا اعلام می دارد که افغان ها همیشه بحیث یک مشت واحد علیه دشمنان قیام نموده و وطن خود را حفظ نموده است. در اینجا یک فکاهی بسیار بزرگ است: در حالیکه افغان ها هیچوقت وطن نداشته پس آنها از چه دفاع نموده و از دفاع برای چه در برابر دشمنان قیام نموده اند. اگر ما قرار باشد مناطق پشتون نشین را وطن این بی وطن ها حساب کنیم، حتی امروز که امروز است این منطقه زیر سلطه پنجابی های پاکستانی قرار داشته و حتی از سنگ های پاکستان صدا آمد اما از این بی مسلک های شرفباخته حرکتی صورت نگرفت! پس نمی فهمم که این افغان ها چرا می خواهند نظر خویش را با دروغ ثابت سازند؟
    بیائید شهکاری ها و وطنفروشی های این خائنین را در افغانستان امروزی مورد بحث و شور قرار دهیم. امروز کرزی کیست و طالبان کیست بجز همان افغان های شرفباخته. امروز کرزی در کابل در زیر عکس احمد شاه مسعود قهرمان ملی افغانستان روز گذرانی دارد. وقتی امریکائی ها این بی وطن بی وجدان را وارد کابل ساخت، وی صرف یک تنبان پشاوری در کون و یک پتوی قندهاری در شانه داشت. بعد این خائنین تاجیک، هزاره و ازبک بودند که ار این بی هویت یهودی الاصل یک شخصیت جعلی ساخت!
    سردار محمد ظاهر خان هم گفته می شود یک افغان بود در حالیکه آنها از پدر پدر ملتانی هندی بوده و همینکه آن ها نام افغان را بالای خود گذاشتند از شرفباختگی و خود فروشی شان بود. وقتی نادر را انگلیس وارد کابل ساخت وی به اردو صحبت می کرد. وی نه فارسی و نه پشتو بلد بود. بالاخره از اثر توجه فارسی زبان ها وی و فامیل او فارسی را یاد گرفتند و خود را افغان جا زدند و نسل بالنسل چاکری انگلیس ها را بحیث آرزو و آما شان انجام دادند. بالاخره فکر می کنم که داود افغان بود که بالای شرف و وجدان خویش پا گذاشت و سردار محمد ظاهر را سرنگون ساخت ... این تره کی و امین خروتی افغان بودند سردار محمد داود را راهی جهنم ساختند. همچنان امروز عبدور های خرزی است که علیه تمامیت ارضی افغانستان بحیث آله در دست آی اس آی پاکستان علیه تمامیت ارضی و حاکمیت افغانستان به بهانه خرزی مسلحانه می جنگند.
    حال من خوب نمی دانم که افغان ها چه وقت و در کدام تاریخ و در کجا در راه دفاع از وطن و ماوای آبائی شان جنگیده اند؟
    "
    با احترام
    پرویز بهمن

  • jjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjjj

  • The crimes committed by hazaras in kabul and some other parts of Afghanistan in the 1990s were the worst kind of athrocities accomplished by a minority ethnic group against a nation
    These crimes included but were not limited to:1
    Raping and then toruring women and cutting thier breast off and then killing them. After the west of Kabul was liberated from hazara fighters by forces loyal to Ahmad shah musood, tens of women were freed, some of them barly alive from just one of thier safe house in Afshar, the safe house belonged to Hazara leader Ali Mazari
    Hazaras are also known to kill their victim by burning them alive or driving nails down their victims skul, or cutting of their heads
    Hazaras can play the victim in the west to get asylum, but we Afghan know them better, and if they think they can fool anyone,well they are only fooling themself

  • تو بى ناموسmmmmmmmm
    غيرت ندارى كه نام خوده نوشته كنى باز به مردم شريف هزاره توهين ميكنى؟
    تو هم جاسوس امريكايا هستى كه تفرقه مندازى, بى ناموس!
    اگر جاسوس نيستى چرا به انگليسى نوشته ميكنى؟ يا خوده نشان ميتى اى نجس مسيحى!
    تمام اقوام افغانستان متحد ميشن، انشاالله جاسوساى ايران، پاكستان و امريكا و عربستان را نابود ميكنند!
    اردوى با اقتدار ملى از وطن دفاع مى كند!
    دست تفرقه انداز ها كوتاه باد!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس