صفحه نخست > دیدگاه > مکثی برتازه ترین چرندیات یوسف هیواد دوست درسایت دعوت‎

مکثی برتازه ترین چرندیات یوسف هیواد دوست درسایت دعوت‎

پرویز "بهمن"
شنبه 18 جنوری 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

درین روزها یکی دو مقاله وچند إعلامیهء پرطمطراق آقای یوسف هیواد دوست از آدرس بعضی انجمن ها واتحادیه های خود سری که جز نام ونشان ظاهری اصلا؛ وجود خارجی ودفتر ودیوان ندارند، درسایت دعوت بزبان پشتو؛ توجه مرا بخود جلب کرده است ، آن دو مقاله ای که بنده از قلم آقای یوسف هیواد دوست خوانده ام ، یکی راجع به حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی بود ودیگری هم راجع به مرحوم عبدالرووف بینوا. راقم این سطور درین نوشتار سعی کرده است تا ثابت کند که نوشتهء جناب محترم هیواد دوست دررابطه به مولانا تا چه حد با معیارهای عقلی وعلمی برابر است ومقالهء دیگرشان راجع به مرحوم عبدالرؤوف بینوا با چی انگیزهء سیاسی نوشته شده است وهمچنان جایگاه حقوقی وقانونی اعلامیه ها وابلاغیه های صادره ازجانب ایشان به نماینده گی از پشتونهای مقیم کشور دنمارک به سایتهای اینترنتی درکجاست و تا چه حد درست وحسابی بوده وروی چه میزان ومعیاری میتواند برایند یک ارادهء جمعی ساکنان وباشنده گان افغان تبار کشور دنمارک قلمداد شود.
با این مقدمهء کوتاه اکنون می پردازم به اصل مطلب :
مقالات جناب یوسف هیواد دوست با وجودیکه گاهی رنگ تحقیقاتی وپژوهش اکادمیک را بخود میگیرد ولی درلباس این رنگ آمیزی دروغین ؛ نویسنده میکوشد تا یک سلسله اراجیف و جعلیات کاملا مسخ شده را نیز بخورد خواننده بدهد وذهن خواننده را دربارهء حوادث تاریخی و شخصیتهای تاریخی مغشوش سازد که مشت نمونهء خروار همین مقالهء جناب یوسف هیواد دوست راجع به مولانا جلال الدین محمد بلخی را میتوان مثال آورد که درنوع خود ازبدترین وجنایتکارانه ترین جعل تاریخی درعصر فناوری وجهان ارتباطات می باشد. درآن مقاله آقای یوسف هیواد دوست به مولانا شناسنامهء ( افغانی) صادر نموده اند که به نظر من با هیچ معیار اکادمیک و با هیچ یک از ضابطه های علمی وتاریخی وهمچنان حالات وشرایط امروز سازگاری ندارد و بنده نظر بدلایل که در زیر ارائه میکنم مقالهء مذکور را خیلی بیسوادانه ؛ عوامفریبانه و درعین حال احمقانه یافتم. اگر غلط کرده باشم ؛ جناب محترم یوسف هیواد دوست نیز بعداز خواندن دلایل من ؛ میتوانند نظریات بنده را با منطق سلیم و استدلال موجه رد نمایند وحقانیت نظریات شانرا اگر در آن صادق می باشند بخواننده گان سایتهای اینرتنتی به إثبات برسانند تا سیه رو شود هرکی در او غش باشد.
من زمانیکه آن مقاله را خواندم وبعد یک سلسله سخنرانی های جناب یوسف هیواد دوست را درسایت یوتیوب دیدم ؛ به این باور شدم که باید چنین شخص احمق ودرعین حال متعصب وشارلتانی به مولانای بزرگ شناسامهء افغانی صادر کند؛
( مولانا یو واقعی وطنپرست افغان وو)
جناب یوسف هیواد دوست هم به حضرت مولانا شناسامهء افغانی صادر میکند وهم از آنانی تجلیل وتقدیر بعمل می آورد که همزبانان حضرت مولانا را درکشور آبایی واجدادی شان شایستهء زنده گی کردن ندانسته وآنها را حرامی میخوانند و برای إخراج و کوچ دادن اجباری شان به کشورهای تاجکستان وازبکستان وایران ومغولیستان فرمان صادر میکنند.
صادر نمودن این شناسامهء جعلی وتوهین آمیز یعنی افغانیت به حضرت مولانا یک توهین ویک فحاشی بیش نیست که باید آقای یوسف هیواد دوست ازین توهین آشکار شان به آن شخصیت فرا مرزی وهمیشه جاویدان؛ به پیشگاه خدا و مخلوق خدا توبه نموده واز روح آن بزرگمرد فرزانه واز مریدان واخلاصمندانش وبالاخره از تمام فارسی زبانان جهان عذر خواهی نمایند.
زیرا در گام نخست؛ هویت افغانی ؛ درشرایط امروز یک هویت جعلی است که تنها شامل پشتونهای این کشور میشود واین حاکمان پشتون تبار افغانستان بودند که به حمایت قوتهای استعماری روس وانگلیس درقرن نزده؛ نام این کشور چند قومی را افغانستان گذاشتند ولی درعمل تنها برای پشتونها هویت سازی نموده وهویت های اقوام دیگر را جبرا یا به حاشیه راندند ویا کاملا ازبیخ وریشه محو نمودند . منظورم ازبین بردن آثار ونامهای اماکن ومحلات تاریخی این سرزمین است که در زمان وزیر محمد گلخان مهمند در شمال وغرب افغانستان کنونی به شکل عمدی بخاطر بی هویت سازی اقوام دیگر صورت گرفته است. درحقیقت همین فعالیتهای هویت زدایانهء قبایل حاکم پشتون تبار بود که امروز مطیع الله تراب واسعمیل یون وجنرال عبدالواحد طاقت وافغانمل وغفور لیوال را تولد کرده است که افغانستان را تنها مال افغانها میدانند وسایر اقوام را درصورتیکه به هویت استعماری و جعلی افغان گردن نمی نهند آنها را شایستهء بودن وزیستن درین سرزمین نمیدانند. بناء در چنین حالتی ؛ صادر نمودن شناسامهء افغانی برای حضرت مولانا ازطرف محترم یوسف هیواد دوست نه ازسر وطندوستی وفرهنگ پروری ؛ بلکه ازسر منافقت ؛ ریا کاری وعوامفریبی است.
درگام بعدی؛ ازنظر زبانی؛ درفرهنگ لغات زبان انگلیسی واژهء افغان معادل سگ شکاری ترجمه شده است ؛ اینکه چرا نام آن سگ مخصوص شکاری؛ با نام افغان پیوند خورده است کار من نیست ؛ ولی این حق طبیعی من است که اگر دریک زبانی آنهم یک زبان بین المللی زندهء دنیا نام هویت قومی یا ملی من با سگ شکاری گره خورده باشد ؛ یا از متکلمان آن زبان درین باره خواستار ارائه معلومات میشوم ویا اینکه بحیث یک شهروند کشور وسرزمین آبایی واجدادی ام برای ازبین بردن این نام توهین آمیز دست بکار میشوم و برای خودم یک نام دیگریکه شایستهء من وشایستهء اولاد واحفاد وتاریخ وجودی من درین سرزمین باشد آنرا برمی گزینم. بناء ازین رهگذر جناب یوسف هیواد دوست به شکل عامدانه وآگاهانه به حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی توهین روا داشته اند وبه ایشان غیر مستقیم دشنام داده اند که گویا حضرت مولانا مانند جناب یوسف هیواد دوست افغان بوده اند یعنی خدا ناخواسته حضرت مولانا سگ شکاری بوده است؛ این نوع سخاوتمندی منافقانه هرگز قابل إغماض وبخشش نیست. العیاذ بالله هزار العیاذ بالله هرچه زودتر باید آقای یوسف هیواد دوست ازین گنده گویی شان معذرتخواهی نمایند.

ازنظر تاریخی نیز از روزیکه قبایل افغان از پشت کوه های سلیمان به کوی وبرزن سرزمین تاریخی مولانا چون یاجوج وماجوج ریختند؛ جز تباهی وفساد وبداخلاقی وکشتار و وطنفروشی وتسلیم نمودن بخشهای ازسرزمین به اجانب چه بطور قطعی ویا بطور اجاره چیز دیگری به باشنده گان این سرزمین بشمول پشتونها به ارمغان نیاورده اند؛ حالا جناب یوسف هیواد دوست به آن اولادهای نازنین خودش که درکشور دنمارک تولد وبزرگ میشوند چه چیز قابل افتخاری دارد که در طول دوصد سال حاکمیت ظالمانه وقرون وسطایی حاکمان اوغان که همهء این سرزمین تاریخی را بنام قوم وتبار خود ( افغان) مسمی کردند چه چیزی جز اختلافات داخلی قبیلوی وخاندانی ؛ تشدید نفرتهای قومی؛ به برده گی کشانیدن هموطنان؛ قتل عام ونسل کشی وکوچ دادنهای اجباری؛ دعوت از قوای بیگانه برای حفظ تاج وتخت و واگذاری زمام امور به بیگانه ها درتاریخ ازخود بجا مانده اند. آیا جناب یوسف هیواد دوست برای اولادها ونسل آیندهء خود بحیث یک قلمبدست پشتون یا افغان درین زمینه جوابی دارند؟ بناء ازنظر من جناب یوسف هیواد دوست بدون هیچ اما واگری بمقام حضرت مولانا توهین روا داشته اند. افغان بودن نزد من مساوی به سگ بودن است؛ افغان بودن یعنی افتخار نمودن به هویت سگ گری؛ افتخار به دوران عصر حجر وجاهلیت قبل از اسلام.
اشخاص وافرادیکه معرف هویت افغانی میتوانند باشند احمدشاه ابدالی وپسران ونواده هایش ؛ خوشخال ختک که تمام عمرش را درجنگ با قبیلهء یوسفزی گذشتاند، امیردوست محمد خان و نواده هایش چون ؛ امیر عبدالرحمن ؛ شاه امان الله ، محمود طرزی، بهمین ترتیب افغان اصلی محمدگلخان مهمند؛ نادر وبرادرانش تا سردار داوود ، همهء اینها افغانان اصیل اند. بخاطر خوشی هرچه بیشتر جناب یوسف هیواد دوست میتوانم بگویم که : افغان اصیل ازنظر من یعنی نورمحمد تره کی وحفیظ الله امین ونجیب الله احمدزی وگلبدین راکتیار وعصمت قانع وملاعمر مطیع الله تراب ؛ اسعمیل یون، جنرال عبدالواحد طاقت . حال محترم یوسف هیواد دوست بفرمایند تشریح کنند که چه وجوهات مشترکی میان این حیوانات وحشی و درنده وآن شخصیت فرزانهء تاریخ یعنی حضرت خداوندگار بلخ دیده اند که چنین توهین وتحقیر را به آن بزرگمرد روا داشته اند؟آیا خیلی مضحک وخنداور نیست : در کشوریکه زبان مولانا و قوم وتبار مولانا محکوم است و حق حیات وزیستن ندارد یک انسان شارلتان واحمقی بنام یوسف هیواد دوست بر میخیزد وبه حضرت مولانا شناسنامهء افغانی صادر میکند؟
باهمه حال من درین باره بیش ازین حرف نمی زنم وفقط از جناب یوسف هیواد دوست میخواهم:
اگر خودشان را یک نویسندهء باوجدان میدانند وبه قدسیت قلم باور دارند
اگر کوچکترین تعهدی بخاطر روشنگری وتنویر اذهان عامه درجامعهء استبداد زده و بابا زدهء پشتونی در وجودشان احساس میکنند باید از آنچه نوشته اند از روح حضرت مولانا واز همهء فارسی زبانان جهان معذرت بخواهند واین شناسنامهء گندیدهء افغانیت شانرا دوباره مسترد شوند.

.

مقالهء دیگر جناب یوسف هیواد دوست دربارهء مرحوم عبدالرؤوف بینوا یکی از شاعران ونویسنده گان زبان پشتو ویکی از بنیانگذاران حزب( ویش زلمیان) یا جوانان بیدار ونخستین مدیر کل نشرات رادیو افغانستان درزمان سلطنت محمد ظاهر نیز برایم خیلی جالب بود.
درآن مقاله؛ جناب یوسف هیواد دوست تلاش زباد بخرچ داده تا به شکل غیرمستقیم کودتای هفتم ثور 1357 خورشیدی را توجیه نمایند. ازنظر زمانی ؛ مقالهء مذکور درسایت دعوت در هفته ای نشر گردیده است که خبر رسوایی افشا شدن لست پنج هزار مقتول بیگناه توسط دستگاه جنهمی جاسوسی اکسا وکام در دوران حاکمیت بیچون وچرای رفقای هم مسلک یوسف هیواد دوست درسایتهای انترنتی گوش وهوش مردم را بخود مشغول داشته بود. در همچو یک زمانی؛ چسپیدن بر روی افکار واندیشه های مرحوم عبدالرؤوف بینوا وبارخوانی مبارزات سیاسی جنبش جوانان بیدار سوال برانگیز است.

نظر به اطلاعات بنده ؛ یوسف جان هیواد دوست همراه با خانم محترمهء شان فیضیه جان هوسا هردو؛ ازکارمندان سابق رادیوتلویزیون دولتی ؛ درحاکمیت احزاب خلق وپرچم درکابل بودند. این جفت خوشبخت دنیای ژورنالیزم پشتونی، بعد ازبقدرت رسیدن طالبان مانند هزاران پناهجوی دیگر افغان وافغانستانی درکشور شاهی دنمارک رحل اقامت افگندند وبعد از جا بجایی؛ در غم تقویت زبان پشتو افتیدند و برای چند روزی؛ مسؤولیت پخش ونشر یک نشریهء بی محتوا وعاری ازهرگونه ارزش ژورنالیستی را زیر نام (خپلواکی) بعهده گرفتند. ولی با اوجگیری سایتهای خبری ومعلوماتی درجهان انترنت و پیشرفتهای چشمگیریکه درعرصهء تکنالوژی معلوماتی رونما گردید؛ ستارهء بخت نشریهء (خپلواکی) رو به افول گذاشت وفعلا به گمان اغلب؛ نشریهء مذکور از نشر باز مانده است ویا هم اینکه بدست بنده نرسیده است.
نظر به اظهارات یکی از آیا سابق رادیوتلویزیون در تورنتوی کانادا: آقای هیواد دوست وخانم شان محترمه فیضیه جان هوسا ، پیشینهء ننگین خلقیگری را باخود حمل میکنند وحالا بخاطر پوشاندن این پیشینهء ننگین وشرم آور مجبوراند تا خودشان را زیر عبا وقبای پشتونوالی وافغانیت وناسیونالیزم افغانی پنهان سازند و مانند بقیهء پشتونهای چپگرا چون حبیب الله غمخور وسرلوچ مرادزی وغیره از خط مارکسیزم ـ لیننزم افراطی طرفدار شوروی دیروز به خط افراطی قومگرایی پشتونی امروز بلغزند. این کارمند سابق رادیو تلویزیون می افزاید:
« بعداز سقوط حفیظ الله امین وبقدرت رسیدن پرچمی ها جناح خلق بنابر خصلتهای قبیلوی شان بدور دو شخصیت محوری درسطح رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخاطر حفظ جان و گریز از پیگرد قانونی جمع گردیدند که یکی سید محمد گلابزوی بود ودیگری صالح محمد زیری
در آن زمان تا جاییکه من بیاد دارم؛ یوسف هیواد دوست پرودیوسر یا تولید کنندهء برنامه های نظامی برای سربازان وافسران وزارت داخله بود. اداره ای در چارچوب رادیو تلویزیون دولتی وجود داشت که آنرا ادارهء نشرات نظامی می نامیدند که بعدها این اداره خیلی وسیع گردید ودر رأس آن آقای امان اشکریز ویا همان ممثل مشهور رادیویی سابقه دار (میرزا قلم) قرار گرفت، این اداره درهمکاری مستقیم با سه وزارت عمده وکلیدی یعنی وزارت دفاع وزارت داخله و وزارت امنیت دولتی قرار داشت وپرسونل نشراتی آن به موافقت همین سه وزارت عمده تعین میگردید. آقای یوسف هیواد دوست تا زمانیکه سیدمحمد گلابزوی وزیر داخله بود؛ پخش برنامه ها برای افسران وسربازان وزارت داخله را پیش می برد ویک پروگرام زیر نام ( سارندویان دخلکو خدمتگاران) را همیشه ازطریق رادیو پخش میکرد که محتوای آن بیشتر مصاحبه با سربازان وافسران وتقویهء مورال رزمی آنها بود.»

این سخن کارمند سابق رادیو تلویزیون کاملا دقیق است؛ اگر دیروز همان خلقی های افراطی که درزمان نورمحمد تره کی وامین خون میخوردند ومردم را به نام عناصر ضد انقلاب به سوی جوقه های اعدام می بردند؛ و بعدا در زمان پرچمی ها بخاطر حفظ جان شان زیر چتر حمایتی مشاوران شوروی و رهبران قومی چون سیدمحمد گلابزوی وصالح محمد زیری قرار گرفتند امروز در اروپا وامریکا وکانادا علمبرداران هویت ملی افغانیت واسلامیت وپشتونوالی گردیده اند. دیروز در دفاتر شان عکسهای تره کی ومارکس ولینن آویزان بود؛ امروز درخانه های شان تمثالهای وزیر محمدگلخان مهمند نصب است وبدنبال هویت قومی درکشورهای غربی سرگردان اند. خلقی ها که بیشتر از لایه های پائینی جامعهء قبیلوی وبابا زدهء پشتون بودند در زمان سلطنت محمد ظاهر بدلیل فقر ومحرومیت وتبعیض های قبیلوی که از طرف قبیلهء حاکم درانی علیه آنها إعمال میگردید بطرف افکار چپروانهء کمونیستی طرفدار شوروی سابق کشانده شدند . نور محمد تره کی، بنیانگذار حزب خلق از قبیلهء غلجایی پشتونی در آنزمان که هم از سفارت امریکا پول دریافت میکرد وهم بدستور مقامات سفارت شوروی سابق درکابل از بدنهء یک جنبش سیاسی دیگر بنام جوانان بیدار (ویش زلمیان) جدا گردید؛ حزب مستقل دارای افکار واندیشه های مارکسیستی را بنا نهاد ، نور محمد تره کی؛ بعدا کار سیاسی خود را تنها محدود به اقشار سیاسی جامعه نکرد بلکه درصدد برامد تا افسران نظامی وصاحبمنصبان پشتون تبار ارتشی را نیز بطرف خود کشانده و ازطریق کودتای نظامی ؛ به تسلسل حاکمیت درانی ها نقطهء پایان بگذارد. او سرانجام به همکاری شاگرد وفادارش حفیظ الله امین موفق گردید که درارتش لرزان آنزمان نفوذ کند و سرانجام به کمک افسران پشتون تبار وعقده ایی خلقی وهمکاری مستقیم مشاوران نظامی شوروی سابق؛ رژیم خاندانی آل یحیی را در روزهفتم ثور 1357 خورشیدی سرنگون نموده وآخرین فرد این دودمان سردار محمد داوود را با تمام اعضای خانواده اش سربه نیست نماید.
نظر به نوشتهء خاطرات صالح محمد زیری؛ یکی از شخصیتهای سیاسی نزدیک به نورمحمد تره کی فعلا مقیم درلندن : نورمحمد تره کی تنها به وجود ستم طبقاتی در افغانستان باورمند بود وهرگز وجود ستم ملی وقبیلوی را برسمیت نمی شناخت؛ به عبارت دیگر: نورمحمد تره کی به این باور بود که تمام باشنده گان این سرزمین چه هزاره ویا ازبیک ویا تاجیک وپشتون به شکل مساوی از ظلم واجحاف خاندانهای حاکم رنج می کشند ودرین ظلم وبیعدالتی وفقر ومحرومیت هیچ نوع تبعیض وتمایزی وجود ندارد؛ درحالیکه این نظریه را یکی دیگر از همقطاران تاجیک تبار نورمحمد تره کی در داخل حزب خلق زنده یاد محمد طاهر بدخشی به این دلیل رد می نمود که در افغانستان در پهلوی ستم طبقاتی ؛ ستم ملیتی نیز وجو دارد . بدخشی به همین دلیل وهمچنان بدلیل وابستگی بیچون وچرای حزب خلق به شوروی سابق از بدنهء حزب خلق انشعاب کرد وسازمان دیگری را زیر نام محفل انتظار پایه گذاری کرد.منطق زنده یاد محمد طاهر بدخشی در آن روزگار براین پایه استوار بود که :

در افغانستان کنونی ؛ درپهلوی ستم طبقاتی ؛ ستم ملی ویا ستم ملیتی نیز وجود دارد؛ واقوام غیر پشتون این سرزمین درکنار ستم های طبقاتی ستم ملیتی را نیز بر دوش می کشند. حالا پس از سی سال واندی ازمرگ زنده یاد محمد طاهر بدخشی ؛ ثابت گردید که نظریهء آن مرحومی بمراتب پخته تر از نورمحمد تره کی بوده است و کاملا با روح وروان جامعهء متکثر وچند قومی افغانستان همخوانی داشته است . اما آقای نورمحمد تره کی به سان دیگر همتباران عظمت طلب وشوونیست خود جز به افکار وعقاید خود به رأی ونظر دیگران احترام قایل نبود وخودش را عقل کل ونابغهء شرق میدانست تا اینکه همین نابغهء شرق بعداز گرفتن زمام امور درکشور؛ افغانستان را بدتر ازگذشته چنان ستمگستر شد که روی ستمگران خاندان درانی را سفید کرد؛ با اقدامات نابخردانه وعاری ازهرگونه سنجش افغانستان را به سوی قهقرا و هلاکت سوق داد؛ هم خودش را به شکل مسخره ومضحک دریک رقابت قبیلوی با شاگرد وفادارش حفیظ الله امین هلاک ساخت وهم زمینهء مداخلهء نظامی شوروی سابق را مساعد ساخته و افغانستان را بکام شوروی سابق فرو برد که در نتیجهء آن دور دیگری از بدبختی وآواره گی مردم افغانستان اغاز گردیده که تا اکنون ادامه دارد. اما جناب یوسف هیواد دوست درمقاله اش راجع افکار مرحوم بینوا؛ او را بهانه قرار داده تنها دربارهء بدبختی ها ومظالم ومحرومیت ملت پشتون درزمان ظاهرشاه پرداخته است ؛ این نوع تحلیل ازنظر بنده کاملا جنبهء قلابی دارد و با انگیزه های سیاسی امروزی عجین شده است، به عبارت دیگر جناب هیواد دوست با این لا طائلات نویسی هایش دربارهء مرحوم عبدالرؤوف ببینوا وبعد نورمحمد تره کی وحزب خلق و ویش زلمیان تمام ، حالات آنزمان را با ترازو ومعیارهای امروزی بیان میکند که به نظر من این یک خیانت به تاریخ واسناد تاریخی می باشد. به نظر جناب هیواد دوست حزب ویش زلمیان وحزب خلق تقریبا ازنظر مرام و هدف دارای یک خط مشی بودند به این معنی که در آنزمان علاوه بر اینکه پشتونها در فقر ومسکنت وبدبختی زنده گی میکردند؛ داعیهء پشتونستانخواهی نیز شکل نمایشی را بخود گرفته بود ودرمحدودهء نشرات رادیویی وشعارهای : دا پشتونستان زمونز) محصور مانده بود؛ زبان پشتو در دفاتر دولتی کاربرد عملی نداشت؛ پشتونها بزبان مادری شان به مشکلات زیادی مواجه زیاد بودند ؛ زبان پشتو با وجود تعلق تباری خاندان سلطنتی به این قوم ؛ بازهم به حاشیه رانده شده بود؛ خلاصهء هدف ومقصد جناب یوسف هیواد دوست از آنهمه قلمزنی دربارهء شرایط زمان سلطنت ظاهر شاه وبعدا محمد داوود آن است که کودتای خلقی ها قابل توجیه است؛
درحالیکه؛ چنین خلط نمودن مباحث خودش درمسایل تاریخی گمراه کننده است؛ اگر خط مشی جنبش ویش زلمیان را در دایرهء خواستهای پشتونهای آن زمان بدانیم ولی خط فکری حزب خلق برهبری تره کی وامین هرگز به شکل رسمی خط فکری پشتونی نبود بلکه آنها خودشان را به تمام اقشار محروم و طبقات ستمدیده متعلق میدانستند ولی درین ادعای خود عملا صادق نبودند. حزب خلق؛ درآن زمان دربرنامه های سیاسی خود دغدغهء زبان پشتو را نداشت که چرا این زبان در دفاتر کاربرد عملی ندارد. ازهمین سبب بود که در ابتدا تعداد زیادی از شخصیتهای غیر پشتونی به محور این حزب جمع گردیدند که میتوان از شخصیتهای مانند عبدالحکیم شرعی جوزجانی، زنده یاد محمد طاهر بدخشی؛ عبدالکریم میثاق؛ ، دستگیر پنجشیری ، هادی کریم، کریم نزیهی وغیره یاد کرد. اما رهبران پشتون تبار این جناح منجمله تره کی وامین که در ظاهر خودشان را از تعلقات زبانی وقومی آزاد نشان میدادند ولی در خفا از نوک پا تا فرق سر در گند تعصبات قومی وبرتری طلبی قبیلوی پشتونی غرق بودند. هدف این است که آقای هیواد دوست زمانیکه حوادث زمان سلطنیت محمد ظاهر شاه را به بررسی وتحلیل میگیرد تنها محرومیت پشتونها درعرصهء زبانی پیش چشمش ظاهر میشود. درحالیکه آن محرومیت زبانی با معیارهای امروزی هرگز نمیتواند مقایسه گردد.پشتونها در آن زمان به اندازهء امروز اززبان فارسی نفرت نداشتند؛ آن تحصیلکرده گان پشتون تبار برگشته از غرب بودند که این مسایل را بنام محرومیت زبانی پشتونی مطرح ساختند که این داعیه آهسته آهسته امروز به یک خط فاصل وجدا کننده میان پشتونها وغیر پشتونها تبدیل گردیده است. دربارهء داعیهء پشتونستانخواهی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه بنده نمیخواهم اینجا چیزی بنویسم زیرا رسالهء محترم محمد اکرام اندیشمند زیر عنوان ما وپاکستان میتواند جواب بسیاری ازپاسخ ها را درمورد پشتونستان و داعیهء پشتونستان طلبی از آن زمان تا به امروز بدهد.

جایگاه حقوقی اعلامیه ها وانجمن های فرهنگی:

آقایو یوسف هیواد دوست وهمفکرانش تنها به نوشتن جعلنامه ها وتوهین نامه ها به اقوام غیر پشتون افغانستان اکتفا نکرده بلکه به تاسیس وایجاد یک تعداد انجمن ها واتحادیه های خودسر نیز مبادرت ورزیده اند واز نام وآدرس آن اتحادیه ها درحقیقت به نماینده گی ازتمام باشنده گان افغان وافغانستانی شهر های اروپایی که درآنجا ها این خلقی ها زنده گی دارند ؛ هراز گاهی به مناسبتهای مختلف اعلامیه ها وابلاغیه های پرطمطراق پخش میکنند.
به عبارت دیگر میتوان گفت که خلقی های گردپای غلجایی ازنوع محترم یوسف هیواد دوست خودشانرا حالا نماینده گان تام الاختیار ملت پشتون در آورده اند ؛ از آدرس همهء پشتونها تعزیت نامه وتقبیح نامه به سایتها مخابره میکنند ؛ از آدرس پشتونها ایام عید را تبریک میگویند از آدرس پشتونها بخاطر مسدود شدن ویا به تعلیق درآمدن تلویزیون ژوندون اعلامیه صادر میکنند. درحالیکه حقیقت طور دیگر یست؛ حقییقت مانند داستان ائتلاف مشرکان قریش با یهودهای مکه برضد مسلمانان در زمان حیات حضرت پیامبر گرامی اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم است که درآن زمان مسلمانان آنها را یک جمع واحد می پنداشتند ولی قرآن از حال آنها خبر داد که نخیر! چنین نیست؛ اینها آنطوریکه در ظاهر متحد ویکپارچه معلوم میشوند در نهان باهم اختلافات عمیق دارند آیهء قرآن درسوره حشر میفرماید
(تحسبهم جمعیا وقلوبهم شتی)
تو آنها را متحد فکر میکنی درحالیکه قلبهای آنها پراگنده است
امروز فاشیستان قبیله گرای پشتون نیز به این بیماری دچار اند؛ آنعده از پناهنده گان پشتونی که درسالهای هشتاد میلادی به کشورهای غربی از دست ظلم وبربریت خلقی های گردپا فرار کرده اند ؛ هنوزهم خلقی ها را نبخشیده اند؛ آنها خلقی ها را که حالا زیر نام پشتونوالی وفرهنگ افغانی پنهان گردیده اند هرگز نماینده گان خود ندانسته بلکه آنها را جانیان جنگی؛ وطنفروشان وخاینان ملی حساب میکنند؛ ولی بخاطر حفظ عصبیتهای قبیلوی شان دربرابر غیر پشتونها تا جای که امکان داشته باشد سکوت اختیارنموده اند که این یکی از ویژه گیهای جامعهء استبداد زده و بابازده ء قبیلوی پشتون می باشد.

. مثلا بحث روی امضای پیمان امنیتی با امریکا نقاب را ازچهرهء این مدعیان دروغین واین نماینده گان خود ساختهء ملت پشتون بر می اندازد. چنانچه بعداز تدویر لویه جرگهء فرمایشی حامد کرزی بخاطر امضای قرار داد امنیتی؛ فاشیستان پشتون نیز بدو دستهء موافق ومخالف تقسیم گردیده هرکدام خودشان را صدای ملت مظلوم پشتون معرفی میکنند. چپگرایانی مانند سرلوچ مرادزی وحبیب الله غمخور که دغدغهء بازگشت نظام طالبانی وبقدرت رسیدن نیروهای تندرو طرفدار پاکستان چون ملاعمر وگلبدین را درسر دارند واز فرورفتن افغانستان به کام پاکستان می هراسند؛ طرفداران امضای فوری وبدون قید وشرط قرارداد امنیتی با امریکا توسط رئیس جمهور کرزی می باشند درحالیکه؛ طالب گرایان وطرفداران گلبدین چون نبی مصداق و سیدخلیل هاشمیان و روستار تره کی درکل؛ طرفدار عدم امضای این قرار داد وخروج بلا قید و شرط نیروهای خارجی از افغانستان می باشند. ازنظر این گروه اخیر: امریکا مانند شوروی در افغانستان شکست قطعی خورده است وراه فرار جستجو میکند واین ازبرکت شمشیرزنیهای ملاعمر وگلبدین حکمتیار ومولوی حقانی بود که درین چند سال قوای ناتو را در جنوب افغانستان زمینگیر ساختند وحالا زمان آن فرا رسیده است که امریکا بخاطر جبران این اشتباهش بدون قید وشرط خاک افغانستان را همراه با قوای موتلف ناتوی خود ترک داده وبعدا بخاطر غرامات جنگی ؛ افغانها باید درشهرهای اروپایی دست به تظاهرات بزنند. ازنظر این آقایون؛ امریکا وقوای ناتو درمدت دوازده سال فقط پشتون کشی کرده است؛ خانه وکاشانهء مردم پشتون ویران شده؛ به زن وناموس مردم پشتون تعرض جنسی صورت گرفته؛ درمحافل شادی وخوشی مردم پشتون بم ها جند صد کیلویی از آسمان ریخته است؛ آنطرف مرز دیورند نیز هوا پیماهای بی پیلوت فقط پشتونها را هدف قرار داده اند؛ بناء اگر حامد کرزی این قرار داد را امضا میکند؛ باید منتظر محاسبهء تاریخ باشد که اورا پشتونها بدتر ومبغوض تر از شاه شجاع و امیرمحمد یعقوب خان و عبدالرحمن دانسته و بحیث یک وطنفروش نام او را درتاریخ حاکمان پشتونی درج میکنند وبا او و اولادش محاسبهء سنگینی خواهند نمود. ازنظر این آقایون کسانیکه بطرفداری ازامضای قرارداد امنیتی قلمرسایی میکنند؛ یا مزد بگیران کشورهای غربی و عناصر ضد اسلام وقرآن اند که با فرهنگ بی غیرتی خو گرفته اند ویا هم نوکران سابق روس بودند که قبلا افغانستان را به روسها واگذار کردند وچندین سال با زور قوای بیگانه برمردم حکومت نمودند ویا هم قومگرایان متعصب و انتی پشتون شمالی تلوالی می باشند که از بازگشت طالبان ترس دارند و ازترس محاسبهء پشتونها با آنها ؛ بدامن امریکایی ها پناه برده وبا استفاده از فضای کنونی ؛ ملیونها دالر را به جیب زده اند واز برکت جنگ وکشتار درجنوب افغانستان مالک قصرها وموترها وبلند منزل ها گردیده اند. بناء هرکی طرفدار امضای این قرارداد با امریکا است ازنظر این آقایون او خاین به افغانستان خاین به دین اسلام وخاین به منافع علیای افغانستان می باشد.
« منبع : نامهء نبی مصداق بجواب شخصی بنام سید رحمن غوربندی : سایت دعوت»
حالا جناب یوسف هیواد دوست وحبیب الله غمخور وسرلوچ مرادزی لطف کنند بگویند که آنها نمایندهء کدام پشتونها می باشند؟ آیا شما ( ولس) استید یا نبی مصداق وهاشمیان وروستار تره کی وگلبدین راکتیار وملاعمر؟

قطع نظر از اختلاف عمیق وشگرفی که راجع به قضایای روز درمیان طیفهای مختلف برتری طلب پشتون در بیرون از افغانستان هر روز تازه به تازه نو به نو بروز میکند مسأله دیگری که زیاد درین روزها اهمیت دارد تقلا وکوشش بعضی ازین حلقات برسر ایجاد یک تلویزیون سرتاسری پشتونی است که باید توسط آن؛ حلقه های پراگندهء پشتونی را در خارج وداخل افغانستان باهم وصل نموده وبه محور پشتونوالی جمع نمایند. تلویزیون ژوندون که حالا به پایگاه پخش ونشر افکار عظمت طلبانهء پشتونیستها درکابل تبدیل گردیده است درخفا وعلن توسط همینگونه اشخاص مانند آقای یوسف هیواد دوست وحبیب الله غمخور با پیشینهء ننگین جنایت وخیانت خلقیگری مورد حمایت وپشتیانی قرار دارد. همین اشخاص اند که درین فصل سرد زمستان در خانه های گرم اروپا بیکار نشسته اند واولادهایشان درمکاتب اروپایی مصروف تحصیل اند ولی خود شان ازطریق ایمیل وفیس بوک وتویتر مواد خام نشراتی آن تلویزیون را تهیه میکنند وزیر نام حفظ ارزشهای ملی وهویت ملی و وحدت ملی؛ از هزاره ها وتاجیک ها و ازبیکها میخواهند که به اوامر وفرامین پشتونها گردن نهند وخودشان را بدون هیچ اما واگری افغان بدانند؛ در غیر آن سیل از دشنامهای ناموسی وفحش وتوهین نثار شان ونثار پدر وپدرکلانهای شان می شود، امروز درشبکه های اجتماعی چون فیس بوک وتویتر نسل جوان وسرگشته وبیسواد وبیخبر پشتون به ویروس تبدیل شده اند وجز دشنام وفحش ناموسی به اقوام دیگر چیز دیگری در چانته ندارند؛ ولی این قلمبدستان بی مسؤولیت خلقی و وافغان ملتی وطالبی برای تربیه ورهنمایی این جوانان هیچ کاری نکرده بلکه حس خشونت طلبی و بداخلاقی را در آنها بیشتر تقویت میکنند ؛ این قلمبدست های قومگرای پشتون اند که برتری طلبی پشتونی؛ تشویق نمودن جوانان بسوی افکار وعقاید طالبانی و تروریزم را از طریق شبکه های اجتماعی وسایت های خبری بزبان پشتو ودرنهایت از طریق تلویزیون ژوندون به پشتونهای داخل افغانستان منتقل می نمایند.
درحال حاضر؛ جناب یوسف هیواد دوست ورفقای خلقی مشربش در سویدن ودنمارک درصدد برامده اند تا ارتباط شانرا با اوغانهای داخل افغانستان بوسیلهء تلویزیون ژوندون محکم سازند. بهمین خاطر است که آقای اسمعیل یون وطرفدارانش یک خبرنگاریکه قبلا با تلویزیون خیبر پاکستانی همکاری داشت او را اکنون به شکل غیر قانونی وغیر رسمی استخدام نموده وبه او مخفیانه پول میفرستند تا بعضی راپورهای خبری را از شهرمالموی سویدن وکوپنهاگن دنمارک اززنده گی پشتونها به آن تلویزیون مخابره نماید.

این خبرنگاربخت برگشته که قبلا نیز درباره اش درکابل پرس نوشته ام محترم وارث خان هوتک می باشد که مدت هشت سال میشود درسویدن بی سرنوشت ولالهان وبدون اقامه زنده گی میکند وحالا نیز از دید پولیس کشور سوید مخفی گشت وگذار میکند ؛ وارث خان که تابعیت کشور خدا داد پاکستان را نیز دارا می باشد با استفاده ازیک کورس آموزشی کوتاه مدت، هشت سال پیش از امروز با استفاده از موقف کاری اش در تلویزیون خیبر به سویدن آمد ولی ناگاه خود را به ادارهء مهاجرت سویدن بنام تبعهء افغانستان تسلیم نمود واز آنها تقاضای پناهنده گی کرد. تقاضای او ازطرف ادارهء مهاجرت رد گردید واز او خواسته شد تا هرچه زود تر کشور سوید را ترک گوید؛ ولی جناب وارث خان هوتک حاضر به ترک کشور سویدن نیست واز بازگشت به کشور خداداد پاکستان وپیوستن به اهل وعیالش ننگ دارد.

از آنجاییکه بٌعد مسافه میان شهر مالموی سویدن وشهرکوپنهاگن چندان دور نیست؛ خلقی های هردو کشور دنمارک وسویدن حالا با استفاده از فضای باز دموکراسی وبا استفاده از امکانات ووسایل رفاهی این دو کشور به مساعی مشترک دست زده و با ایجاد اتحادیه ها وانجمن های قومی وقبیلوی که درحقیقت جز تجمع و تشکل چند تا خانوادهء همنظر وهمفکر بیش نیست خودشانرا نماینده گان تام الاختیار و با صلاحیت همهء پشتونهای افغانستان وپاکستان درسایتهای اینترنتی معرفی میکنند. در اعلامیه های شان خودشان را (ولس) یا ملت می نامند؛ خواستهای گروهی وحزبی شان را خواست همهء پشتونها إعلام میدارند . درحالیکه چنانچه در بالا عرض شد این ظاهر فریبی ها در بعضی موارد حساس خیلی زود آشکار می شود وطشت رسوایی شان از بام بزمین می افتد که اینها نه کلیت پشتونی اند ونه هم از آرمان وارادهء قاطبهء پشتونها نماینده گی میکنند.

در آخر توصیهء من خدمت محترم یوسف هیواد دوست وخدمت خانم محترمهء شان فیضیه جان هوسا این است که بیائید خود تانرا ازین تعصبات جاهلانهء قرون وسطایی اوغانی وازین شعبده بازیها وشارلتانیزم بیرون کنید؛ این هویت افغانی تان نه به درد خودتان میخورد ونه بدرد نسلهای آیندهء تان. این افغانیت که بخاطر آن جاهلانه ودرعین حال کاذبانه گلو پاره میکنید وخودتان را دربرابر همهء اقوام وگروه های مختلف ایتنکی در افغانستان وپاکستان قرار داده اید و همهء مخلوقات عالم را برضد خود شورانده اید نه با معیارهای عقلی انسان متمدن امروز برابر است ونه با موازین شرع دین حنیف محمدی همخوانی دارد؛ نه با عیسویت و یهودیت سازگار است ونه با هندوییزم و برهمنزم ارتباطی دارد . نه با مارکسیزم ولیننزم روسی آشتی دارد ونه حتی با فاشیسم اروپا کدام ریشه وپیوند منطقی دارد. این افغانیت مخصوص خود تان است که آنرا استعمار انگلیس؛ وبرتری طلبان تحصیلکرده ء اوغان در آلمان نازی برای خرسازی واستحمار شما رنگ وروغن داده وبه آن صبغهء ملی بخشیده اند؛ این مفکوره جز خرگری وحشت وبربریت وزن ستیزی وجهالت وتعصب ونفرت چیز دیگری نمیتواند باشد. لطفا این جهان زیبا وپهناور را از عینک های دودی وکهنه وتاریک وقرون وسطایی که قرنها پیش آنراخوشخالخان ختک درچشمان خود می بست نبینید؛ آن عینک خیلی کهنه وفرسوده شده است . همان عینک تاریک وفرسوده به محمدگلخان مهمند به میراث رسید وحالا به اسمعیل یون وعصمت قانع وشما به میراث مانده است . به نظر من اگر آن عینک ها را بشکنید بهتر است؛ هم بخیر خودتان است وهم بخیر دیگر ملیتهای که در دور وبر تان زنده گی میکنند اگر این ده سال عمر عزیزی را که شما درکشوری چون دنمارک گذرانده اید نتواند شما را انسان متمدن سازد؛ یقین داشته باشید که صد سال دیگر هم بخاطر انسان شدن شما ومتمدن شدن تان کفایت نمیکند؛ زیرا به قول شاعران زبان فارسی وپشتو که گفته اند :

خرعیسی را گر به مکه برند
چون بیاید بازهم همان خر باشد

دکعبی په بزرگی کی شک نشته رحمانه
خو لیکن خر به نشی حاجی د کعبی په طواف

پس شما عزیزان نیز با اینقدر عمری که در کشور دنمارک گذرانده اید ومیگذرانید هرگز آدم نمی شوید. یعنی به تعبیر واضحتر: اگر تغیرات سالم در فکر و اندیشهء تان بوجود نیاورید شما همان خری باقی می مانید که درکابل بودید؛ آنگاه پسران تان نیز بحال تان خواهند خندید وشما را در ایام کهولت و از پا افتاده گی به یکی ازمراکز نگهداری کهن سالان در کوپنهاگن می سپارند وخودشان دنبال کار خود خواهند رفت وبدین ترتیب شما در زنده گی تان ازطرف اولاد های تان به موزیم تاریخ سپرده میشوید.

حافظ وظیفهء تو دعا گفتن است وبس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس