صفحه نخست > خبر و گزارش > آيا وقت آن نیست که هویت توهین آمیز افغان را به خودشان برگردانیم و زمین (…)

آيا وقت آن نیست که هویت توهین آمیز افغان را به خودشان برگردانیم و زمین هایمان را پس بگیریم؟

کابل پرس
دوشنبه 15 دسامبر 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در 13 سال حکومت حامد کرزی، مسیر اصلی که دستگاه او پیموده، گسترش فساد، گسترش تولید و قاچاق مواد مخدر، چپاول و تخریب دارایی های همگانی و حمایت، فرماندهی و گسترش خشونت و تروریزم بوده است. افراد مافیای حامد کرزی در خشونت های مختلف در نقاط گوناگون افغانستان دست دارند و رابطه ی تنگاتنگ آنان با تروریستان افغان، این امکان را به آنان داده تا صداهای مخالف را سرکوب کرده و سیاست دایمی حاکمان دیکتاتور و اشغالگر را برای غصب زمین های بیشتر این سرزمین و کشتار و یا بیرون راندن صاحبان آن دنبال کنند. سیاستی که تقریبا از زمان به قدرت رسیدن احمد شاه ابدالی آغاز شد، در زمان دوست محمد خان اوج گرفت و در زمان عبدالرحمان خان با کشتار جمعی و ارتکاب شدیدترین جنایات ضد بشری اوج بیشتری به خود گرفت و به عنوان سیاستی پایدار در نزد حاکمان افغان تثبیت شد. حتا شیک پوش ترین حاکم افغان امان الله، با اندیشه های کاپی کرده از غرب نیز نتوانست از این سیاست قبیله ای افغان ها عدول کند و پروژه ی غصب زمین و دست اندازی بر منابع طبیعی باشندگان اصلی این سرزمین، همراه با جعل و افسانه بافی در مورد تاریخ ادامه یافت. حاکمان پس از امان الله هر کدام به اندازه ی توان خود همین سیاست را دنبال کردند و این سیاست همچون میراثی دست به دست به نسل ملا عمر و حامد کرزی رسید. تجربه ی یازده سال حکومت کرزی در همکاری و هدایت تروریزم، بخوبی نشان می دهد که اگر برای او مجالی باشد، نه تنها چپاول و غصب زمین و منابع زیر زمینی را بیشتر خواهد کرد، بلکه مانند ملا عمر، به کشتار سیستماتیک روی خواهد آورد. همدستی و همکاری کرزی با تروریست های طالب و کوچی و نیز پروژه ی انتقال جنگ به مرکز و شمال افغانستان بخوبی گویای این مساله است. همه ی شواهد حاکی از آن است که باید ملا عمر و کرزی را در یک جبهه ی واحد دانست و تفکیک موضع این دو از هم غیر ممکن است. حالا نیز اشرف غنی احمدزی مهره ی دیگر بریتانیایی آمریکایی همین سیاست را دنبال می کند.

نظامنانه ناقلین بسمت قطغن
4 میزان سنه 1302
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • همین وطنفروشان (کرزی و عین و غین) را کی به فدرت رسانید؟
    کی ها با هزینه ملیارد ها دالر یازده سال تمام این کثافات را در قدرت نگهداشت؟
    و کدام قدرت ها برای 11 سال دیگر کثافات عین و غین را بر گرده مردم
    افغانستان سوارخواهد کرد (توسط مسخره ترین انتخابات روی زمین)؟
    ناصداقتی تان به مردم این کشور ازهمینجا آغاز میشود، که خود تان به بادران این کثافات
    سجده میکنید، اما از نوکران شان شکایت دارید.
    زبان تان لال میشود اگر نام بادران این وطنفروشان را به زبان بیاورید.

  • جناب اقای بی نام درود برشما به این حقیت عریان تان ، کاش دوست عزیز کشور افغانستان که همه می لافند حل هستم و بل هستم همه افغان باشند نه اینکه اجیر و خود فروخته از الف تا ی انکشور به پول سجده بی وضو میکنند کاش وجدان همه بیدار بود اگر وجدانی وجود داشته باشد .

  • "شناسنامه" که واژه فارسى و يا درى است را در ستان ناله وفغان "تذکره" مى نامند. تذکره لغت عربى است که به فارسى به وام گرفته شده است. تذکره در لغت به معنای «به یاد آوردن»، «پند دادن»، «یادگار»، «یادداشت» آمده‌ است. تذکره درادبيات فارسى نو از رودکى تا به جامى براى سرگذشت و يا زنده گينامه بزرگان ادبيات پارسى بکاربرده شده است.

    عطار نیشابوری به عنوان اولين تذکره نويس ( تذکرة الاولیاء) شهرت يافت. تذکرة الأولیاء · عطار » ذکر ابن محمد امام صادق(ع) شده است.

    تذکره نويسى ويا زنده گينامه به اولين بخش ادبي پيشينه نگارى ادبيات فارسى درى در پيوند به شاعران و عارفان شد. پيش از اينکه از آثار يک شاعر نگارش شود از زاد روز و زادگاه وزبان اش ياد مى شود. شناسايى وشناخت با زبان پيوند ناگسستنى دارد.

    از همين رو تذکره در تمام زبانهاى دنيا با شناخت وهويت وشخصيت فرهنگى ديده مى شود . اولين شناخت شناخت خودى وشخصيتى است با زنده گى خودى. با واژه است که شخصيت فردى خدا را مى شناسد.

    تذکره به معنى بيوگرافى است و زبان اصليت , هويت و مليت فرهنگى و حوزه زبانى (فرهنگى) را مى سازد ونه دولت که يک کشور را نام مى دهد. نام کشورها در روند روزگار با تير و شمشير و تفنگ و توپ و قدرت دولتى تغير پذيراند. ولى هيچ قدرتى دولتى زبان (فرهنگ) را تغير داده نمى تواند.
    دولت افغان يعنى دولت پشتونهاى فارسى زبان با تصويب قانون اساسى افغانستان در سال ١٣٤٣ خورشيدى تنها "فارسى" زبان را از صفت اش درى حذف نمود. اين کار را دودمان طلايى فقط و فقط توانست کند چون که اول قدرت داشت و دوم خود مان به زبان پارسى فارسى قندپارسى و دُر درى مى ناميديم.

    آيا "افغان", "پتان" و يا "پشتون" سه مليتهاى جداگانه اند?
    آيا جرمنى و آلمانى و دويچ يا دچ سه مليتهاى جداگانه اند?
    آيا آريانا, اران, ايرانشهر و ايران حوزه هاى فرهنگى جداگانه اند?

    کوشش حاکمان افغان يک زبان را دو زبان جداگانه بسازد ناکام ماند. پشتون که به ايران و تاجيکستان رود به برگردان ضرورت ندارد

    همين اکنون داکتر غنى پشتون و دوستم اوزبيک با کدام زبان با هم ديگر گپ مى زند?

    همين اکنون يک بلوچ با هزاره با کدام زبان گپ مى زند?

    برخورد علمى برخورد با واقعيت هاست و نه به خواستها!

    چرا دولت مرکزى پشتون ويا افغان به زبان مادرى غير پشتون را کمک نمى کند و روزبروز برنامه هاى پشتون گسترش و برنامه هاى ديگر زبانها کاهش مى يابد!
    يک پشتون بنام "استاد گل زمان" که فارسى را خوب مى داند به پشتو گپ مى زند باوجود که شخص مقابل اش مى گويد که سخن افغانى را ياد ندارد!!!

    زبان نه تنها که يک پديده فرهنگى است و زبان خودش هم فرهنگ است هم فرهنگ ساز وهم نگهدار فرهنگ بلکه يک پديده ملکوتى و چرخ فلکى است. زبان يک پديده بزرگ و يک پديده کوچک است . تمام مواد زبانى در گيتى وخوشه پروين وسرک شيرى و گلکسيها و غارهاى سياه نورخور وجود دارد که گيرنده با حسهاى خود با تارپود خود با روى بدن خود با چشم وگوش ولب و زبان (دهن) پوست وگوشت و بينى و روح و روان خود ودل وجان خود وقلب و شش وجگر خود حس و لمس و مزه و بوى ودرک مى کند. چه اين واژه ها مادى باشند ويا معنوى چه گل گلاب باشد چه گِل وخاک, چه نوازش باشد و چه مهر و محبت! يعنى زبان در پهلوى چگونگى چندين پديده اى بودن خود پديده عاطفى مى باشد.

    در اينجا شناخت ويا شناس با نام پديده فرهنگى زبانى در عميق ترين تاروپود وجود جوش و گره خورده است . چيزى که به آن هويت گفته مى شود. هويت فرهنگى ويا زبانى همانا هويت ملى است. "افغان ملت" واژه فرهنگ هويت پشتون است و عاطفه و هويت مليت هاي غير پشتون را زخمى ساخته است چون همين کلمه عاطفه و هويت مليت هاي غير پشتون را انکار مى کند.
    از سال ١٣٤٣ تا به امروز حاکمان افغان کوشش مى نمايند واژه "افغان" را قربانى قدرت دولت پشتون نمايند. در اين زمينه ازخودهاى ما هستند که زمينه براى آموزش وپرورش "ستون پنجم" در پوشش "اسپ چوبى تروايى" خنجر به پشت غير پشتون مى زنند. افغان هيچ تعبير و تفسير ديگر ندارد! به جزء از پشتون بودن! واژه "افغانستانى" هم با هر چال و نيرنگ يک "سازش پوسيده" است.

    من افغان نيستم ! من از اين ستان هستم بدون واژه افغان

  • خودت که افغان نیستی میتوانید به ایران بروی که نیاکانت از انجا امده است در نوشته ایت از ایران صفت کردی معلوم است که ایرانی هستی یا جاسوس ایران هستی . ایرانی ها ما مردم هزاره را بر بر یعنی جاهل کثیف ها خطاب میکند و در پارک ها و بازار ها اجازه نداریم پس چطور من ایرانیها را هم نسل و هم زبان بګویم . خودم در اسلام اباد پاکستان زندهګی هم کردیم ما افغانها در انجا صاحب قدر و عزت بودیم و ما افغانها درانجا اتحاد و اتفاق داشتیم . حکومت ایران و اخوندهای ایران به نفع امریکا و انګلیس کار میکنند . همین امریکا و انګیس زمینه سقوط شاه را مساعد ساخت واخوندها را از فرانسه به ایران انتقال دادند . و در نقاب دشمنی به نفع امریکا کار میکند . هر که افغان است افغنستان از انها است ولو که از هر ملیت افغان باشد . تا که یکنفر افغان است زنده افغانستان است . مثل شما اشخاص این ارمان را به ګور خواهد برد .

  • خليلى چون هزاره اى هر چيزى گوهى حق با تو است زيرا تو پيشينه ٥هزارساله تورانى دارى! توران و ايران يکى است.
    بلى پاکستان از سوى امريکا و اسراييل و انگليس .......... تحريم مى شوند. ايران از سوى امریکا و انګلیس پشتيبانى مى شود و خدا نه کند که خليلى در نقاب مردم شريف هزاره به نفع اوغو کار میکند ?

    اى هزارستانى!!!
    پس بخوان و کيف کن

    هر کس به جبر و اکرا افغان است
    نام سرزمين از سوى انگليس افغانستان است
    تا ‌یک نفر اوغان است
    اوغانستان در لیلام است
    در تمام دنیا مردمش سر گردان است
    غنى احمدزى با تقلب کلان اوغان است
    تا ‌یک نفر اوغان است در خورستان افغان است
    هیروین و تریاکش در دنیا فروان است
    در خاک فروشی هم اول در جهان است
    انتحار و اختطاف و انفجار هم افتخار هر اوغان است
    در نوکری و غلامی مشهور و قهرمان است
    در زنستيزى همه جا نمایان است
    تا ‌یک نفر اوغان است مردم به فغان است

    من از آنهاى که کلمه "افغان" را آنقدر مقدس ساخته باز هم مى پرسم و خواهشمندم به پرشسهاى ايم پاسخ دهند .

    1- واژه افغان چه است?

    ا- واژه "فغان" و "افغان" از کدام زبان آمده است و از نگاه واژه شناسى و ريشه شناسى چه معنى مى دهد . پيشينه اين واژه چه است

    ب- واژه فغان و افغان } براى کدام مردم استفاده شده است واژه افغانيت چه است?
    ج- کدام دانشمند اين واژه را از ديدگاه تاريخى و اجتماعى تعريف نمود?

    2- تاريخ افغانى چه است?
    3- فرهنگ افغانى چه است?
    4-فرهنگ پديده هاى زير را در برمى گيرد
    1.4- زبان افغانى چه است?
    2.4- ادبيات افغانى چه است?
    3.4 موسيقى افغانى چه است?
    4.4- آلات موسيقى افغانى چه ها اند?
    5.4 هنر هاى افغانى چه ها اند?
    6.4- آثارباستانى افغانى چه ها اند?
    7.4- اديان باستانى افغانى چه ها اند?
    8.4- شاهان باستانى افغانى کى ها اند?
    9.4-زبانهاى باستانى افغانى چه ها اند?
    10.4- جشنهاى باستانى افغانى چه ها اند?
    11.4- رقصهاى افغانى چه ها اند?
    12.4- ادبا و دانشمندان افغانى کى ها اند?
    13.4. سرودهاى افغانى چه ها اند?
    14.4- بازى هاى افغانى چه ها اند?
    15.4- غذاهاى افغانى چه ها اند?
    16.4- اسطوره هاى افغانى کدامها اند
    17.4- آيا رستم و زال و بهمن و آذر نوش و نوبهار و سوبهار و شاه بهار افغان بودند?
    18.4- آيا ارديشير با پگان افغان بودند!
    19.4- اسپنديار و نوش آذر و لهراشيب و گشتاسپ رودابه کابلى و توارن دخت سمنگانى مادر سهراب افغانى بودند
    20.4- آيا گاهتاه ها سروده هاى ژند اويستا با بر افراشتن درفش گلگون ژند اش و در نوش آذر و نوبهار بلخ اش افغانى بودند?
    21.4- نقاشى و منياتورى چه ها اند?

    بطور نمونه اگر کسى بپر سد که غذاهاى افغانى چه ها اند جواب داده مى شود آش و آشک ومنتو!!!!
    عجب و عجيب و غريب!!!.

    افغان و يا پشتون که از نظر عدم فرهنگ کشاورزى ويا داشتن مالدارى وکوچى و شکار و شيوه جمع آورى ميوه هاى درختان و شکار حيوانات گوشت خور بودند به مردمان کشاورزى شهر نشين فارسى زبان وتوران وايران باستان "خمير خور" مى گفتند.

    اگر کسى بپر سد رقصهاى افغانى چه ها اند? جواب "اتن" مولى است. راستى که همين رقص جنگى بومى از خود افغان نيست بلکه از خدا جنگ "اتنا" است که از آتن به هند و از انجا پتانها آنرا به قبايل خود آوردند.

    همين دولى و يا تخت روان را هم دزدى کردند! همچنان در هر پرسش گونه نمونه سامانه هاى موسيقى افغانى
    چه ها اند? پاسخ مى دهند: رباب و چنگ و دف و نى وکرنا و سرنا و شاه نى و اقسام گوناگون سازه هاى چرمى و تارى چوبى کمانى دستگاهاى موسيقى هندوايرانى و تورانى. کليه اين سامانه ها ى موسيقى در آثار بزرگان ادبيات فارسى و تورانى و هندى که بسيارى آنها شاعران پارسي و تورانى گو: مانند حضرت حسن دهلوى وحضرت ناسرخسرو ........

    يکى از انگيزه هاى قربانى کلمه افغان و بخشيدن آن به غير افـغان و يا ناافغان و فورمولبندى و يا معادله سازى الجبرى " ( افغان = پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه یی، نورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، قزلباش، گوجر، براهوی و سایر اقوام) جبران عقده ژرف انگيز و حس عميق فقر و تحقير فرهنگى حاکمان افغان بوده باشد.
    کمبودى فرهنگى را با قدرت دولتى جبران مى کنند .
    نگاه کنيد که افغان چه چالاک و زيرک است.

    پس فرهنگ حاکمان افغان چيست?
    با يک سخن کوتاه : ندارند

    چگونگى شان
    1- دزدى و تقلب ,جعلکارى دروغ گوهى پى در پى و پى در پى

    2- تغير نامهاى شهرها به پشتو

    3- تخريب فرهنگ و آثار فرهنگ با ستانى

    4- نازى ها کتاب سوزى - حاکمان افغان "کتاب اوى" اين شيونيستا کتابها را به رود هيرمند انداختند.

  • چرا پشتون ها چند صد سال حکومت کردن؟ برتر و بحتر همیش سر میشود۰اگر پشتونهآ حکمان خوب و با خرت نمیبودن٬ پدر وپدرکلانها مان ایشان را قبول نمیکردن۰

  • "پدر وپدرکلانها مان انسان هاى با خرت بودند" . اگر آنها با خرد و باسواد و با فراست و با دانش مى بودند , تقلب و جعل , قلدرى حرامزى و حرامزوى و حرام خيلى , حرامخورى , فريب و نيرنگ , خرابکارى افغان را زودتر درک مى کردند.

  • ارمان جان یعنی که پدر و پدرکلانهای تو احمق بیغیرت نافهم بذدل جاحل بودن که حکومت پشثونها را قبول کردن؟

  • آرمان عزیز! انسانیکه براجداد خود نفرین میکند . اوچگونه میتواند مصدرخدمت به فرهنگ خود شود . وهمچنان توکه خود را ازپشت پدرنمی دانی برای نجات ازفریب ونیرنگ افغان ها (که تونیستی ) کدام راه معقول را سنجیده ای وهم برای خوانندگان واضح کنید . که توازکجا هستی ومنسوب به کدام کشورهستی ؟ فرض مثل تو ایرانی ، خراسانی ، آریانایی یا تاجکستانی هستی . ولی راه بهبود وآبادی کشورت را چگونه پی ریزی میکنی ؟ کشورهای اروپایی اکنون کوشش میکنند که مرزی دربین شان موجود نباشد ومنحیث یک انسان باداشتن یک کارت هویت به تمام کشورهای اروپایی مسافرت کنند ویک واحد پولی داشته باشند ولی شما هنوزهم درفکرتجزیه افغانستان هستید . ولی نمیدانید که ازتجزیه بوی خون وجنگ میآید آیا راه حل برای عمران کشورتان همین است؟

  • شامى و حميد عزيز!
    هدف اصلى شما چه است? .

    پيام من پيرامون حاکمان افغان و نام منحوس افغان که همچم ناله وفرياد است که در "گرونج" قبیله گرایان فاشیست و ضد فارسى و تورانى خوش نمى خورد.

    همين است انگيزه اين کج قلمى وکج بحثى که گويا من پدر و پدرکلانهای خود را احمق , بیغیرت , نافهم بذدل (sic) جاحل (sic) خواننده ام .
    عجب استدلال!

    خواننده گان خودشان خوبتر مى دانند که اين پندار وگفتار و کردار افغانى ايست و نه درجمله نيکوکارى هفتگانه نيکان ام که همانا شناخت نيک , پندارنيک , گفتار نيک, رفتار نيک , کار براى روزى نيک و اعانه نيک مى باشد. که سه تاى آن ورد زبانهاى امروز هم مى باشد:
    پندارنيک , گفتار نيک, رفتار نيک . من از آميزشهاى تخمه هاى پاکان فريدون لراشب و گشتاشب و اسپنديار و رستم و توراندخت و کانشکاها با کتابهاى شان ريگويدا و ژند اويستايم از تخمه رادا و راگنى و ميترا و انديريام من از فرهنگ ودانش نواده تور وسام ايرج ام . من ازخاک امير على شير نوايى ام از خاک البيرونى ام, من هزاره ام و پشتون, تاجيک ام و بلوچ, کورد ام و اوزبيک, من از اولاده انسان ام فقط افغان نيستم ديگر هر چيز هستم!

    افغان راستى که نه تنها به جعل و تقلبکارى مشهور است در جهل جهالت نيز حاکم است و هم در خواندن جملات خيال و خواب مى بيند. "احمق بیغیرت نافهم بذدل جاحل (sic)" در جملات من به کار برده نه شده است بلکه اين واژه ها از شما نگاريده شده اند . افغان ادب کمونيکاشين را تا کنون پى نبرده است. وحتى اين واژه ها در پيوند با واژه هاى بکاربرده من خرد و باسواد و با فراست و با دانش قابل تعبير و تفسر هم نيست.

    بخاطر که افغان پى ببرد. واژه هاى متناقض , مخالف و ضد "احمق بیغیرت نافهم بذدل (sic) جاحل" را بيابيم. واژه "احمق " ضد دانش نيست بلکه ضد احمق زيرک و چالاک است. واژه ضد "بیغیرت " "غيرت" "نافهم" هم ضد دانش و خرد نيست بلکه فهميدن.

    شامى نگاريد : " چرا پشتون ها چند صد سال حکومت کردن؟ برتر و بحتر همیش سر میشود۰اگر پشتونهآ حکمان خوب و با خرت (Sic, as the label " [sic]" found immediately following a copy of text, indicates that the source is presumed to be erroneous and has been intentionally transcribed without correction =sic) نمیبودن(sic)٬ پدر وپدرکلانها مان ایشان را قبول نمیکردن (sic)?"

    خرت در زبان فارسى ديوانى به الاغ تو و يا خرتو گويند و خرد به دانش و دانايى گويند. در جمله اول هجو و هجا بود که "هاجى ها" باکمال ادب و شوخى ادبى شخصى را متوجه غلطى اش يعنى اشتباه اش پيگار ويا پيغار مى کنند.

    شامى باز نگاريد: "ارمان جان یعنی که پدر و پدرکلانهای تو احمق بیغیرت نافهم بذدل جاحل (sic) بودن که حکومت پشثونها را قبول کردن؟"

    جاحل :لغت نامه دهخدا:
    1 جاحل . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جَحْل .بر زمین زننده : جحَله ؛ بر زمین زد او را. (منتهی الارب ).
    2- جاحل . [ ح ِ ] (اِخ ) ابومحمد صدفی . از راویان است و ابن ربیع گفته است تا آنجا که من میدانم بجز اهل مصر کسی از وی روایت نکرده است . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 85).

    جاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نادان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) الجاهلین . (قرآن 199/7).
    جاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) دهنده . (منتهی الارب ). || گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کسی که مرتکب جعل و تزویر شود. رجوع به جعل شود.

    جعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآوردن . || گمان بردن چیزی را چیز دیگر. || شرط نهادن . قرار گذاشتن بر سر چیزی . || شروع کردن . آغاز کردن . نزدیک شدن به آغاز کاری. هر چیز ساختگی که در آن دعوی اصل نمایند وهر چیزی که کسی از پیش خود اختراع کند.
    بزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان (آنندراج ). (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت

    بى سوادى , دانش و خرد با اخلاق وادب, و انسان بودن سروکار ندارد. بى سوادى نه دشنام ونه نفرين است و نه توهين !

    دانش و خرد با ادب و اخلاق و انسان بودن در قدم نخست سروکار ندارد بلکه با باسوادى!!!! سواد امر ضرورى براى فراه گرفتن دانش است. ولى نه براى ادب و اخلاق و فرهنگى شدن واجتماعى شدن انسان. کميت مواد دانشها در کيفيت ادب انسان وبشردوستى تاثير ندارد

    انسانيت و آدميت با ادب آموزش وپرورش فاميلى سروکاردارد. با سوادى با خواندن و نوشتن سروکار دارد. دانشها با خواندن و نوشتن و حساب والجبر پيوند و بستگى دارد . و نه به اخلاق و فهم و فهماندن. زبان و فهميدن و فهماندن يعنى کمونيکاسيون با خواندن و نوشتن سروکار ندارند.
    زبان به عنوان پديده فرهنگى خود فرهنگى شدن و اخلاقى شدن واجتماعى شدن انسان ىشدن آدمى زاد است.

    شما بين دانش و نادانى تفاوت نگذاشتيد! کسيکه دانش کميتى دارد "دانا" نيست. دانش چون اطلاعات پيرامون دانش با توانايى فرهنگى شدن پيوند مستقيم ندارد. به گونه نمونه يک وزير بهداشتى و صحت عامه "افغان ستان " در يک همايش جهانى پزشکى پيرامون ضرر تنباگومقاله بسيارعلمى و همگون با کليه معيارهاى دانشگاهى بخوانش گرفت. پس از پايان مقاله خود و استقبال گرم گرينده گان مقاله با کف زدن هاى پى در پى به گاه خود نسشت و سگريت را روشن کرد ودود آنرا کشيد. همه شنوندگان اين فرستنده خنديدند. در اين جا اين افغو دانش خود را دانشمندانه بيان کرد ولى اين شخص دانش را در بدن خود مانند لغتنامه ويا دانشنامه آموزش بيان کرد که جنبه آموزشى خودى ويا خودآموزشى (آموختن= دانش+ رفتارو کردار) نداشت. وى اخلاق آموزشى را زير پا نمود وخود را رسوا نمود .

    هر کسيکه دانش ندارد نادان وجاهل نيست. بسيارى از بزرگان ما عربى خواندن را ياد ندارد ولى قران شريف را ازياد دارن

    من بخود اجازه نمى دهم که بومرانگ ها و واژه هاى شامى جان وحميد عزیز را به گونه "احمق" "بیغیرت", "نافهم", بذدل (sic منظور ايشان بزدل يعنى ترسو ) جاحل (sic منظور ايشان جاهل يعنى جهل) به من لطف نمودند آنها را به ايشان پس دهم. چون انسان به انسان آيينه, و پژواک مى باشد. چنين واژه هاى کج به سوى خودم بومرانگ ( چوب خمیدهای که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده برمیگردد) بازگذشت مى کند.
    در واقعيت امر هم نظرات شامى جان و هم نظرات حميد عزيز سرانجام از ديدگاه جنرال طاقت واسماعيل يون ريشه گرفته است. تفاوت نظر اين دو "افغان" با طاقت واسماعيل يون ("پشتون افغان است و افغان پشتون" و هر کسى که افغان نيست درهمو آدرس که آمده پس آنجا بازگذشت نمايد. پشتون سرداران افغانستانيم و افغانستان يعنى پشتونستان و پشتونستان يعنى افغانستان و ديگران يعنى مردمان غير پشتون وغير افغان "نااهل" و" ناخلف" و "حرامى" اند. آقاى طاقت افزود که "کسيکه افغان نيست مسلمان هم نيست"). در کجاست?
    حميد عزیز نگاريد “توکه خود را ازپشت پدرنمی دانی” بيبند که طاقت بزدل نبود ولى حميد جان از شيوه نگارش اش آشکارشد که پشتون است. . در حقيقت کلمه "حرامى" را استفاده نکرد و اما منظوراش عيان است.
    من لقب افغان را براى مردم شريف پشتون کلمه ناميمون, و منحوس, شوم و نافرجام و بداختر و نحس و بد و بدبخت, بدشگون نامانوس مى دانم.
    فغان فرياد و ناله معنى مى دهد. فغان اسم مفرد افغان است و کلمه عربى است.
    “که توازکجا هستی ومنسوب به کدام کشورهستی ؟ فرض مثل تو ایرانی ، خراسانی ، آریانایی یا تاجکستانی هستی”
    من بارها گفتم که "من در مرکز تقاطع سه حلقه فرهنگى هندو ايران و تورانزمين قرار دارم! . من در مرکز آميزش فرهنگهاى سه حلقه فرهنگى هندو ايران و تورانزمين قرار دارم.
    با گفتن همين جمله من در واقعيت امر تفکر شما را پژواک دادم. کشورهای اروپایی اکنون کوشش میکنند که مرزی دربین شان موجود نباشد ومنحیث یک انسان باداشتن یک کارت هویت به تمام کشورهای اروپایی مسافرت کنند ویک واحد پولی داشته باشند ولی شما هنوزهم درفکرتجزیه افغانستان هستی

    ولى اتحاد کليه کشورها تحت عنوان کدام نام باشد لويه پشتونستان و يا با لقب صفت افغان اش? چرا از تجزيه اين چنين مىترسيد? تجزيه با انتخابات و همه پرسى بدون خون وجنگ امکان پذير است!!!! اگر در انتخابات تقلب گسترده وگوسفندى ويا شترى صورت نگيرد يعنى که حاکمان جاهل و جاعل افغان جعل وتقلب نه کنند. چرا حاکمان پشتون تقلب مى کنند. بخاطر اينکه اقليت ناچيز اند. اصل توقف صدور تذکره از ترس آشکارا شدن اقليت پشتون بود.

    فغان کنان . [ اَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) فریادکنان . در حال ناله و زاری :
    چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بر رخ زنان
    وز نای حلق افغان کنان بانگ رباب انداخته .

    افغان کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ای خدایا گفتن به استغاثه . زاری کردن . ناله کردن :
    بانگ بردارند و بخروشند بر امید خورد
    چون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند.
    ناصرخسرو.
    مطرب همی افغان کند که می خور
    ای شاه که این جشن خسروان است .
    ناصرخسرو.
    گر عیب من ز خویشتن آمد همه
    از خویشتن به پیش که افغان کنم .
    ناصرخسرو.
    خسروا عدل تو جاییست که از چنگل باز
    هیچ تیهوبچه در ملک تو افغان نکند.
    مجیرالدین بیلقانی .
    میترسم از این کبود زنجیر
    کافغان کنم آن شود گلوگیر.
    نظامی .
    در نهان جان از تو افغان می کند
    گرچه هرچه گوئیش آن میکند.
    مولوی .
    افغان برکشیدن . [ اَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . افغان برداشتن . ضجه کشیدن . ناله کردن . و رجوع به افغان شود.

    افغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن :
    کزان پیش کافغان برآرد خروس
    برآید زلشکرگه آواز کوس .
    نظامی .
    برآورد افغان که سلطان بمرد
    جهان مانده نام پسندیده برد.
    سعدی .
    افغان نشانه های اختصاری
    افغان . [ اَ ] (اِ) فریاد. (میرزاابراهیم ). فریاد و زاری . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (مجمعالفرس ) (برهان ) (شعوری ). فریاد.زاری . فغان . (ناظم الاطباء). فریاد. فغان . (شرفنامه ٔمنیری ). ناله . (غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. (مؤید). فریادی از دردی یا مصیبتی . (شاید مرکب است از (اَ) حرف ندا و فغان جمع فغ، یعنی ای خدایان . مانند: آمین عربی که خواندن آمن خدای مصریان است ). (یادداشت مؤلف ). زاری . ناله . (فرهنگ فارسی معین ) :
    گر جهل ترا درد کردی از تو
    بر گنبد گردان رسیدی افغان .
    ناصرخسرو.
    از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی
    هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان .
    ناصرخسرو.
    من هم از باد سربدرد سرم
    ابرم از باد باشد افغانم .
    خاقانی .
    ز بس کاورد درد چشمش بافغان
    گلوی خراشیده ز افغان نماید.
    خاقانی .
    در طواف کعبه ٔ جان ساکنان عرش را
    چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
    خاقانی .
    گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
    در همه عالم منم موی شکاف از زبان .
    خاقانی .
    خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
    چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی .
    خاقانی .
    هزارت مشرف بی جامگی هست
    بصد افغان کشیده سوی تو دست .
    نظامی .
    ز بس خنده که شهدش بر شکر زد
    بخوزستان شد افغان طبرزد.
    نظامی .
    کزان پیش کافغان برآرد خروس
    برآیدز لشکرگه آواز کوس .
    نظامی .
    نماند جانوراز وحش و طیر و ماهی و مور
    که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش .
    (گلستان ).
    بهر سو بلبل عاشق در افغان
    تنعم از میان باد صبا کرد.
    حافظ.
    افغان ز تو شوخ نامسلمان افغان
    افغان ز تو آفت دل و جان افغان
    افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
    از دست فغانی بچه افغان افغان .
    ؟ (از آنندراج ).

    • در افغان بودن ؛ در ناله و زاری بودن . نوحه سرایی کردن .
    • افغان از دل برآمدن ؛ از دل نالیدن :
      برآمد هر شب افغان از دل زار
      چو روز موسی عمران فروشد.
      خاقانی .
    • به افغان آوردن ؛ به ناله درآوردن :
      ز بس کاورد درد چشمش به افغان
      گلوی خراشیده ز افغان نماید.
      خاقانی .
  • شامى و حميد عزيز!

    " توازکجا هستی ومنسوب به کدام کشورهستی ؟ فرض مثل تو ایرانی ، خراسانی ، آریانایی یا تاجکستانی هستی?"
    شامى و حميد عزيز, مگر پوليس مرزى اند??????

    اين جمله از حميد عزيزاست کشورهای اروپایی اکنون کوشش میکنند که مرزی دربین شان موجود نباشد . مگر آيا همين اکنون مرزى بين کشور ايران با کشور نامنهاد افغانستان و يا مرزى بين کشور نامنهاد افغانستان و کشور تجزيه شده از هند وجود دارد. اگر مرزى وجود دارد پس اين ده ها ميليون مهاجرين از زمان تره کى تا به اکنون با رواديد سفارتهاى ايران و پاکستان و گذرنامه و شناسنامه دولتکشور نامنهاد افغانستان پناجوشدند.

    پناجو ١٠٠ نفر, پناجو ١٠٠٠٠ نفر, يک ميليون نفر??????

    من باز مى نگارم : چندين بار پى درپى بازگو نمودم که من در مرکز تقاطع سه حلقه فرهنگى هند وايران و تورانزمين قرار دارم! در قدم نخست مى توانيم با الگو گفته شما “کشورهای اروپایی اکنون کوشش میکنند که مرزی دربین شان موجود نباشد ومنحیث یک انسان باداشتن یک کارت هویت به تمام کشورهای اروپایی مسافرت کنند ویک واحد پولی داشته باشند” در اول اتحاديه سياسى اقتصادى و پولى ومالى درحوزه فرهنگى مشترک هند وايران و تورانزمين بنيادگزارى شود که حتى نامهاى همه پول هاى شان چه ايرانى چه هندى و چه تورانى «دريک, اسکال و کشيره روپيه و ريال و ِقران , تومان کلدار,تنگده و کسيره دينار, ‏آقچه‎, » , «تومان» وام‌واژه ای از زبان مغولی به معنای ده هزار است. دريک از درى و يا زرى سکه طلا زمان هخامنشيان داريوس گرفته شده باشد. شير و خط ,شعله جاويدان, خورشيد کمان در سکه هاى ايران زمين در دودمانهاى گوناگون پيش و حتى پس از اسلام وجود دارد

    «دينار» واژه پارتيان ساسانيانى به معنى ده است که امويان ( ‏الأمويون ,اين واژه هندواروپايى را در کشورهاى عربى گرفتند.

    اعداد از صفر تا نو و صفر و يک ( ده) اعداد هندى بوده که هم اعداد هم الجبر سوى خوارزمى, ابن سينا بيرونى ذکرياى رازى وخيام ايران زمين به عربى و فارسى نوشته شدند از همين ده گرفته شده است. دسامبر و يا ديسيمال و يا لس پشتو= ده هندى ويا فارسى ; لاس= دست. “دال” هندوايرانى فارسى “وال” پشتو تبديل شده است.
    شهردار > شاروال
    پاسدار> پاسوال
    نخستین اسکناس ایران. یک تومانی زمان ناصرالدین شاه در سال ١٨٩٦ ميلادى از سوى بانک شاهنشاهى ايران به چاپ رسيد. همين سند ثابت مى کند که کلمه ايران واژه خودى مردمان ايران زمين مى باشد. حتى علامه ها و اکادميسيونهاى افغان مى گويند که کشور ايران در سال١٩٣٤ نامگذارى شد. فقط و فقط ناله وفرياد , دروغ و فريب فغان ها را انعکاس مى دهد. پيش از فردوسى اين سرزمين آريانا نام داشت. که خورازم به عنوان کشور خورشيد از تورانيان بود. از زمان فردوسى تا به امروز ايرانزمين به کشورهاى گفته مى شد که زبان هاى شان هندوايرانى ويا فرهنگ نوروزى داشتند که بخش بزرگ تورانيان خود فارسى را زبان اول و يا دوم مى دانستند . تورانيان سمرقند و بخارا هرات و کابل مازندران وخزر, هزارله و تموريان گورگان وغزنه و باميان و سمنگان, هند و کابل يعنى مغولها کبير با تاج بيگ و تاج محل ممتاز محل و جلال آبادها در بزرگى ادبيات فارسى خدمات شايسته نمودند
    http://upload.wikimedia.org/wi...

    راه حل برای عمران کشور؟
    ولی راه بهبود وآبادی کشورت را چگونه پی ریزی میکنی ؟
    کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد ۞ چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ختاست . سوم به مریخ و آن ترکستان باشد. چهارم به آفتاب و آن عراق و خراسان است . پنجم به زهره و آن ماوراءالنهر است . ششم به عطاردکه روم باشد. هفتم به قمر که آن اقصای بلاد شمال است . (برهان ). کشخر. اقلیم . (ناظم الاطباء) :
    "کشور" که به معنى و مفهوم قوم وقبيله "افغان" باشد و در پيوند دولتافغان اش باشد با آن مخالف ام. البته پشتون ها حقدارند که در خاک خودش که همانا مناطق خود بدون بحث دولت پشتون را بسازند آنها حق دارند پساوندان پشتو مانند "خاوره" و يا "خواه" و يا "تون" براى نام دولت و کشور خود گزينند و يا پسوندهاى گاهى فارسى ويا هندوايرانى را مانند ستان و ان ٫ انا و استان, گاه و آباد, پور و آواتى هم بگزيند.
    واما وآبادی و آبادانى وچه خاصا شگوفايى اقتصادى با هرکسى که خود را افغان مى داند امکان پذير نيست. چون افغان هويت فرهنگى ندارد. شما نيکو بيان نموديد: مرزی دربین شان موجود نباشد ومنحیث یک انسان باداشتن یک کارت هویت به تمام کشورهای اروپایی مسافرت کنند ویک واحد پولی. روپيه را هند و پاکستان گرفتند ونام واحدهاى کابلستان و زابلستان و بلخ و هرات باوجود تغير روپيه و قران (کرون= تاج, ترون =تخت) به افغانى مردم عام در نقشه امروزى ستان نامنهاد افغان تا که رستم نام است کريسه وپول وروپيه نام است.
    يا هنوز در فکر آن اى که نام واحد پولى ايران و تورانزمين وهند افغانى باشد.
    بلى فقط و فقط نام تحميلى افغان اين سر زمين نابود گردد در آن صورت آبادانى اين سرزمين امکان پذير مى شود. همين اکنون اين کشور با نام قلابى افغان تجزيه است. تجزيه خو شاخ و دم ندارد. اين تجزيه هرج ومرج است “ ولی نمیدانید که ازتجزیه بوی خون وجنگ میآید” حميد گرامى همين اکنون بوى خون و جنگ در دولتکشور افغان جنگ (انتحار وانفجار باروت و صرب) و خون ( مرگ و کشتار عام) جريان دارد.
    تجزیه شاخه‌ای از دانش بنیادین است که به مطالعه روش‌های جداسازی، شناسایی و بررسی کمی اجزا طبیعی یا مصنوعی یک ماده می‌پردازد.
    تجزيه و تحليل در اصل دانش بنیادین شیمی است. يگان زمان دومواد مختلف در باعث انفلاق مى شود و شيمى يکى به شيمى ديگر سازش نمى مى کند.
    ممالک دموکراتيک, وسازمانهاى بين الملى و حتى کشورهاى با حق ويتو حق تجزیه طلبی را از طریق شورش و یا انقلاب عمومی , و یا همه پرسى ومردود نمی‌داند. بطور مثال دادگاه عالی اتحاد ایالات آمریکا !!! و رقاصه اش سازمان ملل تجزیه‌طلبی را حق

    اين “وحدت” وحدت ملى نيست بلکه وحدت مولى است. تجزيه منظم و صلح آميز و هماهنگ راه حل و گزينه اصلى است براى اين سرزمين که کليه مردمان وملتها و مليتهاى اش براى خود اداريت واستقلال وآزادى داشته باشند. تجزیه‌طلبی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
    افغان ستان کشور جعلى و تقلبى مى باشد و تجزيه آن آمدنى است. اين دولتکشور افغان وحدت ملى افقى ندارد چون اقتصاد و بنيادهاى واحد مالى وپولى ندارد. وحدت اين کشور عمودى است بدين معنى که مردمان اش در آن سهم نداشته اند بلکه حاکمان يک قوم خاص در آن غالب بوده اند.
    مشترک وارگانهاى دولتى افقى ندارد.
    دولتکشور افغان وحدت ملى ندارد زيرا اقتصاد مشترک ملى ندارد. دولتکشور افغان وحدت ملى ندارد زيرا فرهنگ مشترک ملى ندارد. دولتکشور افغان وحدت ملى ندارد, زيرا زبان مشترک ملى ندارد, دولتکشور افغان وحدت ملى ندارد زيرا هنروادبيات مشترک ملى ندارد. نام افغان انتحار وانفجار باروت و صرب , ويرانى و آوار کردن, نابودى آثار باستانى, تخريب سنگنبشته ها را به ياد مى آورد. چه اين نام گل محمد خان و يا عبدالرحمان وچه غلام محمد فرهاد افغان ملت ويا محمدعمر طالبان باشد.

    هویت افغان توهین آمیز است. در زمان ظاهرخان و داود خان در جدول شناسنامه (تذکره ) مليت تک تک مانند پشتون و تاجيک و هزاره و اوزبيک .......... درج مى شد.
    http://www.afghan-aid.de/tazkira.JPG

  • همين اکنون کشور پارچه پارچه است. قانون اساسى کرزى که توسط جرگه ريش سفيدان قرن سنگ خود براى تجزيه اين کشور معادله فورموله کرد.

    و واژه *ملت و افغان* (افغان ملت) را در قانون اساسى چنين گنجانيد: " ملت افغان = پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک ، ترکمن، بلوچ، پشه ي، نورستانی، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، براهوى و ساير اقوام مي باشد. “

    "ملت" پديده بود سياسى که در زمان ناسيوناليسم و جنگهاى ناسيوناليستى براى وحدت درونى کشورهاى اروپايى بين دولتهاى اروپايى سر تقسيم جهان سازماندهى و فورمولبندى شد که همين ناسيوناليسم ملت پرستى به امپراليسم و فاشيزم انجاميد. اصلن در زبان هاى ايران زمين - فارسى (با صفت درى) , پشتو با صفت افغانى , بلوچى و کردى و ديگرزبانهاى تورانى و هندى واژه ***ملت*** وجود نداشت .

    چيزى که وجود داشت واژه **مردم** با مهفوم زبانى!
    اين مردم زبان مشترک, فرهنگ مشترک, تاريخ مشترك، جغرافيه مشترك، ارزشهاى مشترك, اقتصاد مشترک و ديگر اشتراکات هنرى , ادبى وموسيقى و رسم و رواجهاى مشترک داشتند.

    کشور نامنهاد يعنى به نام افغانستان اصلن کشور فرهنگى باپيشينه نبوده بلکه مانند پاکستان (درعصر امپريالسيم امريکا) در عصر کلونيالسيم روباه پير از بطن رقابت روسيه تزارى وانگليس روباه پير زاىيده شد.

    دولت- کشور که در نقشه امروزى در زنده گى مردمان تاثير نداشته و حتى امروز ندارد. دولت و نهادهايش براى مردم ازسوى مردم نبوده بلکه وسيله وهدف براى تحقق قدرت حاکمان وبراى مفاد کنسرنها و منافع کشورهاى قدرتمند وبويژه شوروى وامريکا بودند.

    فقط يک قشر کوچک است که دارايى هاى کشوررا بين خود تقسيم مى کنند.

    دولت داراى ها را از سوى نهادهاى کارى مالى و پولى و بيمه هاى گوناگون پرداخت مزد , و بيمه بى کارى تقاعدى و صحى مى پردازد ويا کنترول اش رادردستدارد هر کارگر بايد ماليه بپردازد!!!

    ولى در کشوريکه اقتصاداش در دست خود اش نباشد. آيا از اقتصاد مشتر ک دارد. اقتصاد مشتر ک يک نشانه ملت و يا ويا دولت مشترک است.
    امروز کمتر از يکسال از انتخابات گذشته پس از چندين ماه ها نتيجه انتخابات اعلان شد و بيشتر از سه ماه مى گذرد که کشور بدون کابينه حکومت است.

    گرداننده گان قدرت در کشور , به زبان "ملت افغان" می گویند، که انگار همه ملتها و مليتها را در بر مى گيرند اما منظورشان همان قوم دارد. افغان و يا پشتون است.

    زمينه سازى:
    در کشورهاى دموکراتيک واژه هاى ملت و خلق معنى و مفهوم خود را ازدست داده است.

    دولت و فابريکه ها ديگر از *"*ملى سازى*"*, ناسيوناليز , ناسيوناليستى گپ نمى زند بلگه گلوباليز ( "جهانى شدن") !!!
    ملت و تابعيت آنقدر مهم نيست. واژه "شهروند" واژه دولت مدرن است که در آن ارزشهاى انقلاب کبير فرانسه برابرى و قانونيت و برادرى شعار داده مى شد.
    ديگر زبان , دين , مذهب, جهانبينى, تبار قوم و جايگاه
    در مرکز ديد قرار ندارد بلکه شهروند, همشهرى, هم مهين, و يا باشنده!

    موانع براى حق شهروندى!!

    1- نام افغان و افغانستان
    2- دافغانستان اصلى بچه گان: فرزندان اصلى
    3- "حرامى و نااهل و ناخلف و مهاجرين , مغولى وچنگيزى " گفتن به غير پشتونها ! هر مهر و نشانى که به من مى زنيد , از دشمن خوش است. به من مايه خوشى شادى وسور وساز که صد شکر افغان نيستم

    4- ساختارهاى چندين مليتى
    5- قدرت از حاکمان به مردم
    6- عدم موافقت ساختارهاى فدرالى

    سويس, آلمان, فرانسه و امريکا و حتى انگلستان, و بسيارى از کشورهاى اروپايى سيستمهاى فدرالى دارند!!

    راه که حاکمان افغان مى روند همان است
    تاکه افغان نام است: کشور در فغان و افغان است.
    وحدت ملى مانند سرآب در بيابان است
    ساکنان اش باهم در گير ودار است.

  • افغانستان د ټولو افغانانو شریک کور دی. د افغانستان هر استوګن افغان دی. هر څوک چې وایي افغان نه یم کوم بل وطن ته دې لاړ شي. که تاجک وي تاجکستان که ازبک وي ازبکستان که پښتون وي پښتونستان که ترکمن وي ترکمنستان او که هزاره وي منګولیا ته دې لاړ شي.

  • دريک کشوريکه تقلب ا نتخابات گسترده سازمانى شده براه انداخته شد و نتايج تقلبى حتى بيرون نشد تشکيل کابينه اش پس ازسه ماه هنوز معلوم نيست ثابت ساخت که کشور ناله و فغان وغوغا و واويلا اصلاً کشور تاريخى و بنيادى نيست بلکه ساختگى و قلابى و هستى اش ضد قانونى!.
    در واقعيت امر تجزيه است. کشور با نام منحوس و ناميمون فغان قاعده و قانون ندارد همانکه بچه گان "اصيل" شترمرغى اش که حتى ريشه و کنده شان
    نامعلوم است و يکبار خود را از اقوام گمشده یهود اسراییل, گاهى از اقوام ايرانى.
    تجزيه منظم و با هماهنگى راه گشاى از فلاکت و بدبختى مى باشد. با ساختار کنونى پيشرفت ساختارهاى افقى امکان پذير نيست.

    دور انداز همچم ناله فرياد را از وطن مردمان پارسال
    که مهاجراند اين گمشده گان از راه دور بر مهين پيشينه ما
    در حقيقت اين سرزمين از خداست اين امانت هميش پيش توران و هندوايران بود
    ستان اين مردمان بدون آن کلمه منحوس گلستان و بوستان بود
    بازگشت شان به مکان آبايى پس سزاوار خواهد بود

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس