صفحه نخست > دیدگاه > در پی نیمه ی ممنوعه

در پی نیمه ی ممنوعه

به بهانه ی نام گذاری پسرم و یادکرد از هنرمند فقید وطن زنده یاد احمد ظاهر
حفیظ انگوری
جمعه 12 جون 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

انتخاب اسم برای فرزند از هیجان انگیز ترین لحظه ها، حالات و مهم ترین تصمیم ها پیش و پس از تولد نوزاد است. اصطلاحا به این امر "نام شانی" می گویند و برای خود ادب و رسم ویژه ای دارد. برای گزینش اسم البته عوامل زیادی نقش دارد و این عوامل هم از درون سنت ها و فرهنگی می آید که انسان در آن رشد یافته و یا زندگی می کند. در جامعه ای که من در آن زندگی می کنم این کار به دو صورت انجام می گیرد:
روش سنتی: در مناطق هزاره نشین افغانستان نام شانی معمولا بعد از تولد نوزاد و در یک مراسم غیر رسمی ولی سنتی و با حضور اعضای خانواده و اقوام درجه یک انجام می شود. درین مراسم از همه ی اعضای خانواده خواسته می شود که اسم پیشنهادی خود را روی برگه های جدا گانه ای نوشته و بعد آن را در بین صفحات قرآن قرار دهند تا بزرگ خانواده با باز کردن یک صفحه، نامی را از میان نام های پیشنهادی بیرون بیاورد. هر نامی که بیرون بیاید نام نوزادی خواهد بود که تازه پا به جهان هستی نهاده است. این گزینش با هلهله و خوشحالی و پخش نقل و نبات و دادن دستمال های نوگله همراه مبلغی پول به بزرگتر فامیل و یا احیانا ملای ده یا محله همراه می شود.
نام های پیشنهادی نیز با توجه به مذهبی بودن مردم، یا از نام های امامان و چهارده معصوم بر می گزیده می شود یا ترکیبی است از اسم آن ها یا ترکیبی از اسم ایشان و دیگر اشیا و حتی حیوانات. و معمولا هم تکراری اند. به دو دلیل: اول اینکه از چهارده معصوم، چهارده تا اسم بیشتر نمی شود استخراج کرد. دوم اینکه اکثر آن بزرگان به دلیل نقلی یا "محمد" یا "علی" نام دارند. (1)
با توجه به محدود بودن نام های معصومین و پرهیز از تکرار، مردم مجبور می شدند که از پیشوند یا پسوندهایی مانند: کلب، خادم، غلام، داد، رام، گل و میر در کنار اسامی معصومین استفاده کنند و یا اسامی آن ها را با هم ترکیب کنند. مانند " کلب علی!؟", "کلب حسین!؟" ویا "غلام علی". علی رغم این تمهیدات مشکل تکراری بودن همچنان وجود دارد.
در کنار این فضای مذهبی البته ذوق های خاصی هم بودند که برای فرزندان شان نام های غیر مذهبی بر می گزیدند. این نام ها معمولا روایت گر حس بومی مردم، آمیختگی شان با طبیعت و برخی شخصیت های تاریخی بود. نام هایی مثل باتور، گل اندام، گل آغی، بیگم، مزیور(ماه زیور) خورشید و غیره از این دسته اند.
بد نیست که نکته ی ظریف دیگری را هم اضافه کنم و آن این که در گزینش نام نوزاد معمولا پدر خانواده و سمت و سوی او نقش چندانی نداشت یا لااقل تجربه ی من این گونه روایت می کند.
روش نو: امروز اما وضعیت تا حدودی تغییریافته است. ذایقه ی خانواده ها به دلایل مختلفی عوض شده و هر فردی می خواهد از زیر بار باورهای گذشته و به ویژه سنت های دینی و مذهبی بگریزند. در انتخاب اسم فرزند آزادی بیشتری در حوزه ی خانواده ها دیده می شود. مثلا در استرالیا که هر قومی مایل به رفتار فرهنگی خود است و همچنین دموکراسی اقتدار بیشتری دارد، پدر درانتخاب نام فرزند نقش پررنگ تری دارد. تجربه ی من نشان داده است که او می تواند اسم دلخواه را برای فرزندش انتخاب کند. معیاری را که در نظر می گیرند این است که اسم باید مفهوم فکری مثبتی را به لحاظ تاریخی، اجتماعی، سیاسی و یا لااقل قومی با خود داشته باشد. مثلا به کودک شخصیت بدهد. تکراری نباشد. متناسب با عرف روز جامعه و خانواده باشد. کوتاه و با معنی باشد. با توجه به اینکه کودک وقتی بزرگ شد به اسمش فکر می کند و این اسم باید با پیشینه ی خانوادگی او نیز همخوانی داشته باشد. بنا بر این بنده اسم اولین پسرم را که در استرالیا متولد شد "گری"برگزیدم. اسم "گری" برگرفته از نام جد اعلای من است.(جاغوری سه فرزند به نام های گری، ایزدری و باغچری داشته که به مرور زمان تبدیل به سه دسته نامبرده شده اند. فرزندان "گری" نیز عبارت بودند از: انگوری، داود، حیدر، زیرک، دولت شه و قره) . اسم گزینشی من:"گری" متأسفانه به علت غیر مذهبی بودنش مورد توجه اکثر اعضای خانواده قرار نگرفت.
برای پسر دوم ام که در استرالیا به دنیا آمد، اسم "احمد ظاهر" را انتخاب کردم که خود داستان درازی دارد. در این مجال لازم می بینم به این نکته اشارتی کنم.

در کابل دانش آموز صنف ده مدرسه ی فنی و حرفه ای (تخنیک ثانوی) بودم که تلویزیون روی کار آمد. یک دستگاه تلویزیون در سالن غذا خوری گذاشته بودند تا دانش آموزان از آن استفاده کنند. از همین تلویزیون آهنگ های احمد ظاهر خواننده ی پاپ کشور را نیز نشر می کردند که من می شنیدم و در واقع شیفته ی صدا و آهنگ این آوازخوان بزرگ شدم. هر وقت آهنگ احمد ظاهر را پخش می کردند، نا خود آگاه و غیر ارادی خود را به سالن می رساندم. این علاقه ی مفرط من باعث می شد که همدوره های بنده حتی مرا تمسخر کنند. از جمله می گفتند که تو هزاره ای و تو را چه به احمد ظاهر!؟ برو صفدر توکلی را گوش بده! به هرحال از آن روزی که بنده خود را شناخته ام مثل اکثر قریب به اتفاق مردم، روز گار را با آهنگ های "احمد ظاهر" سپری کرده ام. چه مست بوده ام یا هشیار. چه خواب بوده ام و یا بیدار. به هرحالی که بوده ام چه در وطن چه بیرون از وطن، با احمد ظاهر بوده ام. اما احمد ظاهر مدام در میهن و برای هم میهنان ماند:
اگر مستم اگر هشیار اگر خوابم وگر بیدار
به هر حالت که بودم با تو بودم میهن ای میهن
گذشت روزگار و حوادث زندگی مرا در چنان تنگناهایی قرارداد که ناگزیر شدم تا به این پرسش پاسخ بدهم که: چرا و چگونه شد که از میان انبوهی از هنرمندان، احمد ظاهر را برگزینم؟ واقعا چرا احمد ظاهر پس از گذشت بیش از سه دهه از کوچ اش هنوز این گونه جاودانه است؟
نویسندگان و پژوهشگران دو عامل را برای شیفتگی و علاقه ی شدید دوست داران احمد ظاهر ارایه کرده اند:
نیمه ی عریان و نیمه ی پنهان یا ممنوعه
نیمه عریان:
سیمای مقبول، صدای افسونگر و استعداد با‌لای احمد ظاهر در اجرای موفق آهنگ هایش.
فرزند نخست وزیر وقت و انتصاب او به خانواده اشرافی و معروف - در بعد موقعیت و پایگاه اجتماعی.
شناخت کامل از وضعیت زمانی و مکانی هنرموسیقی.
تغییر جایگاه هنرمند از "سازنده" که در افکار عامه پست و تحقیر شده می نمود به جایگاه اصلی و قابل احترام.

تو را من دوست می دارم خلاف هــرکه در عالـــــم
اگر طعنه ست بر عقلم وگر رخنه ست در دینـــم
نو آوری ها دریک کشور به شدت محافظه کار و سنتی با تلفیق موسیقی شرق وغرب و نزدیک کردن موسیقی را به زندگی مردم.
انتخاب اشعار نغز و پر مغز از اشعار شاعران بزرگی چون مولانا، سعدی، حافظ، بیدل، رهی معیری، فروغ فرخزاد، خلیل الله خلیلی، صوفی عشقری، ابوالقاسم لاهوتی، فرخی یزدی، معینی کرمانشاهی، حمید مصدق، سیمین بهبهانی و هوشنگ شفا.
نیمه پنهان:
خصوصیت دیگری که در شخصیت احمد ظاهر وجود داشت و کمتر کسی به آن توجه می کند نیمه ی پنهان یا بهتر است بگویم "نیمه ی ممنوعه" ی این هنرمند جاودان یاد است. از منظر این قلم نیمه ی ممنوعه ی شخصیت احمد ظاهر روح سرکش، تابو شکن و شور آفرین او بود که باعث شد تا با اجرای شعرهای نغز و حرکت آفرین، تمامی باورهای کاذب و روابط ریا کارانه ی اجتماعی زمانه اش فرو بریزد. او با گزینش شعرهای ستم ستیز و دارای پیام های انقلابی در جامعه ی خود عصیان کرد تا توانست "احمد ظاهر" باشد. ترانه هایی مثل "عجب صبری خدا دارد" از معینی کرمانشاهی و ترانه ی "این چه آیینی؟ چه قانونی؟ چه تدبیری ست؟ و با شعر "یاغی" از هوشنگ شفا باورها و پایبندی ها به رسوم و سنت های خرافی مردم زمانه اش را مورد سؤال جدی قرار داد. کاری که کمتر کسی تا کنون جسارت و جرات آن را داشته است.
این چه آیینی؟ چه قانونی؟ چه تدبیریست؟
من از این آرامش سنگین و صامت عاصی ام دیگر
من از این آهنگ یکسان و مکرر عاصی ام دیگر
من سرودی تازه می خواهم
جنبشی، شوری، نشاطی، فریادهایی تازه می جویم
من بهر آیین و مسلک، کو کسی را از تلاشش باز می دارد
عاصی ام دیگر

برای من ابعاد شخصیت این هنرمند بزرگ حتی در همان موارد خلاصه نمی شود. من معتقدم او در اوج ترکتازی پیروان مفکوره ی " افغان گرایی" یا "پشتونیزم" در مقابل همگانی کردن فرهنگ قبیلوی "افغان" و "پشتونوالی" و فرهنگ زدایی سایر اقوام و به ویژه"فارسی ستیزی" ارباب جهل و ستم و تعصب، یک تنه ایستاد و مانع از بین بردن زبان و ادب پارسی در کشور گردید.
او کسی است که هرگز در آهنگ هایش ازواژه "افغان" یا "پشتون" که مفهوم برساخته وهویت کاذبی به نام "افغانیت" را با خود دارد، استفاده نکرد. به زبان "اوغانی" یا "پشتو" آهنگ نه سرود (جز چند آهنگ پشتو که در محافل غیر رسمی و به اصرار دوستانش مجبور شد که اجرا کند). دیگر تحت هیچ شرایطی ساز و آوازش را در خدمت نگرش های متحجرانه و قبییله ای قرار نداد. او مردانه در آهنگ هایش بر این پیمان ایستاد و در عمل نیز آن را ثابت کرد.
احمد ظاهر مردم کشورش را وارث اصلی و مهد تمدن پارسی می دانست. در یکی از سفرهایش به ایران که همراه با دیگر هنرمندان از جمله ظاهر هویدا، شفیقه حبیبی و زلاند صورت گرفت، با اجرای آهنگ های ناب، گفتاری سلیس و سخنی روان به زبان پارسی؛ دولت مردان و نخبه های فرهنگی-ادبی ایرانی ها را وادار کرد تا اعتراف کنند که پارسی گویان خراسان زمین بهتر و اصیل تر از ایرانی ها گپ می زنند. (2)
به قول بانو مهرالنسا شاعر تاجیک تبار
به هم آرد خراسان را
سمرقند و سمنگان را
پیام وحدت و پیمان
صدای احمد ظاهر

به تعبیر کاوه جبران نویسنده و شاعر معاصر "نخستین مساله‌ای را که احمد ظاهر و ترانه‌هایش برای هم نسلان من خلق کرده، نوستالوژی است. نوستالوژی عصری که نسل من هرگز آن را تجربه نکرده است.
احمد ظاهر علیه سنت بویناکی طغیان کرد که ابهت این مبارزه با ذهن پوسیده‌ای به تمام معنا "افغانی" را، حتی امروز نسل من احساس می‌کند. نسلی که نه قدرت طغیان دارد و نه تحمل پوسیدن و همین است که نسل ما به جسارت و جرات احمد ظاهر غبطه می‌خورد و دل به حرکتی می‌سوزاند که پس از احمد ظاهر هرگز جریان پیدا نکرد" (3)

آری؛ هستند نویسندگان، شاعران، هنرمندان روشنفکر مآبی که تحمیل عنوان کثیف فاشیستی "افغان" در اذهان شان ابدیت یافته و در برابر آن کرنش و تعظیم می کنند – شعر می سرایند - و آهنگهای "مونژ پشتانه یو" سر می دهند. به بیان دیگر در برابر اصل و ریشه ی معضل سر در زیر برف فرو می کنند ولی برای اصلاح شاخه های زهرآگین آن نوحه و مرثیه سرایی می کنند. یک افغان یا پشتون هویت کاذب "افغانی" و دستور زبان "دری" مستقل از "پارسی" را در صحن مجلس نمایندگان به آن ها دیکته می کند. اما در خلوت لاف از تاریخ کهن و فرهنگ غنی چند هزار ساله می زنند.
ولی احمد ظاهر تنها راست قامت جاودانه ی تاریخ است که در مقابل اصل و ریشه ی فساد اجتماعی (هویت کاذب "افغانیت" و "پشتونوالی" ) که امروز مردم کشور در آن می سوزد عصیان کرد و فریاد برآورد: "کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت".
در مقابل تمامی باورهای ناسالم اجتماعی اعم از مذهبی و سنتی و عنعنوی آشکارا و جسورانه تا آخر ایستاد. آهنگ های سیاسی سرود. از جان مایه گذاشت. تهدید ها را با آهنگ " زندگی آخر سرآید بندگی در کار نیست" جواب داد.
گـــر که با وابستگی داران این دنیــــــــا شـوی
دورش افگن این چنین دارندگی در کــار نیسـت
گــر بشرط پایکوبی سر بمـــانــــــــد در تن ات
جـــان ده و رد کن که سر افکندگی در کـار نیسـت
سخن آخر این که هر پدر یا خانواده ای به دلایل خاصی که برای آن ها مهم است اسمی دلخواه برای فرزند تازه به دنیا آمده ی شان بر می گزیند. من هم با توجه به علایق و سلیقه ای که طی این سال ها در این جهان بی بنیاد کسب کرده ام، برای فرزندم نام "احمد ظاهر" را برگزیدم تا اگر روزی کودک من بزرگ شد و خواست در باره ی اسمش بیندیشد و فلسفه ی پنهان در نام اش را کشف کند بداند که پدرش در پی نیمه ی پنهانی بوده که هر انسانی از آن برخوردار است و این نیمه ی پنهان که نویسنده گان پردرد آن را به حق" نیمه ی ممنوعه" تعبیر کرده اند، در هر زمان و یا جامعه ای مجال ظهور نمی یابد. برای خیلی ها اصلا امکان ظهور نداشته و گاه تنها در شخصیت برخی از هنرمندان، بزرگان و اندیشمندانی ظهور پیدا می کند که هر از چند گاهی پا به عرصه ی گیتی می گذارند. من این نیمه ی ممنوعه را در صدا و هنر زنده یاد احمد ظاهر یافتم و امیدوارم پسرم، دوستانم و خانواده ام نیز این انتخاب را درک کنند و دوست دارم پسرم روش و منش هنرمند محبوب وطن، جاودان یاد "احمد ظاهر" را سرمشق زندگی خود قرار دهد.
حفیظ الله انگوری سیدنی استرالیا
30/11/2014

پایان
(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
لا یُولَد لَنا وَلَدٌ اِلّا سَمَّیناهُ مُحَمَّداً،فَاِذا مَضی سَبعَةُ اَیامٍ فَاِن شِئنا غَیِّرنا وَاِلّا تَرَکنَا
هیچ نوزادی برای ما متولد نمی شود مگراین که نخست نام او را محمد می نامیم و پس از هفت روز، اگر خواستیم نامش را تغییر می دهیم وگرنه همان نام را براو می گذاری، مستدرک الوسائل، جلد 15- ص 127
عبدالرحمن بن محمد عزر می گوید:
اِستَعمَلَ مُعاویةُ مَروانَ بنَ الحَکَمِ عَیَر المَدینة،وَ اَمَرَهُ اَن یَفرَض لِشَبابِ قُرَیش،فَفَرَضَ لَهُم،فَقال علیُّ بنُ الحسین فَاَتَیتُهُ،فَقالَ:مَا اسمُکَ؟ فَقُلتُ عَیُّرح بنُ الحسینِ فقالَ: مَا اسمُ اَخیکَ فَقُلت:عَلیّ فَقالَ:عَلیّ وَ عَلیّ!ما یُریدُ اَبُوکَ اَن یَدَعَ احداً مِن وُلدِهِ اِلاّ سَمّاهَ علیّاً، ثُم فرض لی، فَرَجَعتُ اِلی اَبی، فَاَخبَرتُهُ فَقال: وَیلی عَلی اِبنَ مروان الزَّرقاء دَبّاغة الاُدَمِ،لَو وُلِدَلی مِائَة لَاَحبَبتُ اَن لا اُسَمّی اَحَداً مِنهُم اِلاّ علیّاً
معاویه مروان بن حکم را والی مدینه ساخت و به او دستور داد تا برای جوانان قریش مبلغی مقرر بدارد. امام سجاد می فرماید:من نیز نزد او رفتم و او از نامم پرسید: گفتم:علی بن الحسین گفت: نام برادرت چیست: گفتم علی، گفت علی و علی، مثل اینکه پدرت قصد دارد نام تمام فرزندانش را علی بگذارد. سپس مبلغی برایم مقرر نمود و از نزد او بیرون آمده و به حضور پدرم رسیدم و ماجرا را به ایشان عرض کردم پدرم فرمود: وای بر فرزند مروان چشم زرد دباغ!اگر صاحب صد فرزند نیز شوم دوست ندارم جز علی نامی بر آنها بگذارم، وسائل الشیعه، جلد 15، ص128
(2)
"مرحوم امیر عباس هویدا نخست وزیر وقت ایران در ملاقات اش به منظور امتنان گفته بود: مرسی! احمدظاهر جواب داده بود:"تنک یو، وری مچ". برای نخست وزیر تعجب آور بود که چرا کسی که تا به حال فارسی حرف می زد، به یکباره انگلیسی صحبت می‌کند. احمدظاهر گفته بود: چون شما با من فرانسوی صحبت کردید من هم به انگلیسی جواب دادم. این استدلال طنزآمیز در مقابل بعضی ادعاهایی بود که گویا مردم افغانستان فارسی را درست صحبت نمی‌ توانند".
"احمدظاهر تنها از اشعار کوبنده‌ی ابوالقاسم لاهوتی شاعر مبارز ایران ١٤قطعه را در قالب آهنگ های دلنواز به یادگار مانده است که شعر ذیل نمونه‌ای از آن است:
«زندگی آخر سر آید» به صدای احمد ظاهر
زنــــدگی آخر سر آیـــد بندگــی در کـــار نیست
بنـــــدگی گر شرط باشد زنـــدگی در کار نیست
گــر فشار دشمنان آبت کنـــد مسکیــن مشــــو
مرد باش ای خسته دل شرمندگی در کار نیسـت
بـا حقـارت گـــر ببـارد بـر سـرت بـــــــــــاران در
آسمـــــان را گـو برو بــــارندگی در کــارنیست
گـــر که با وابستگی داران این دنیــــــــا شـوی
دورش افگن این چنین دارندگی در کــار نیسـت
گــر بشرط پایکوبی سر بمـــانــــــــد در تن ات
جـــان ده و ردکن سر افکندگی در کـار نیسـت
زنـــدگی آزادی انســـان و استقــــــــلال اوست
بهـــــر آزادی جدل کن بنـــــدگی در کار نیست"
"احمد ظاهر بخشی از شعر «بیداد» فرخی یزدی، شاعر ستم ستیز و پرشور ایران را که در اوج استبداد شاهی علیه رضا شاه سروده است خواند که در جامعه ی بسته ی ما کمتر کسی از شدیدا سیاسی بودن این شعر آگاهی داشت و بیشتر آن را شعر صرفا عاشقانه می‌پنداشتند:
«کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت» با صدای احمد ظاهر

کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت
هیچکـــس همچـــو تــو بیدادگــری یاد نداشت
گــوش فریــاد شنــو نیست خدایـــا در شهـــر
ورنه از دست تو کس نیست که فریاد نداشت
خــوش به گل درد دل خویش بافغان می گفت
مـــرغ بیـــدل خبـــر از حیلـــه صیــاد نداشت
عشــق در کوهکنی داد نشــان قــدرت خویش
ورنـــه ایـــن مــایــه هنـر تیشه فرهاد نداشت
جــــز بـــــه آزادی مــلــــت نبــــــود آبـــــادی
آه اگــــــر مملـکتــــــی ملــــــــت آزاد نداشت
فقـــــــر و بیچــــــارگی و خـــــــون جـــــــگر
چـــه غمی بــود کـه این خاطر ناشاد نداشت
هـــــر بنـــائی ننهـــادند بـــــر افکــــار عمـوم
بـــود اگـــر زآهــــن، او پــایـــه و بنیاد نداشت
کــــی تــوانـست بـدیـن پـایه دهـد داد سخن
فــــرخـی گـر بــه غــزل طـبع خـداداد نـداشت"
"و یا شعر اندیشه برانگیز «یاغی» از هوشنگ شفا برای نخستین بار توسط احمدظاهر به گوش مردم ما رسید:

بر لبانم غنچه‌ی لبخند پژمرده‌ ست
نغمه‌ام دلگیر و افسرده‌ ست
نه سرودی، نه سروری
نه هم آوازی، نه شوری
زندگی گویا ز دنیا رخت بربسته ست
یا که خاک مرده روی شهر پاشیده ست
این چه آیینی؟ چه قانونی؟ چه تدبیری ست؟
من از این آرامش سنگین و صامت عاصی ام دیگر
من از این آهنگ یکسان و مکرر عاصی ام دیگر
من سرودی تازه می خواهم
جنبشی، شوری، نشاطی، فریادهایی تازه می‌جویم
من به هر آیین و مسلک، کو کسی را از تلاشش باز می‌دارد
عاصی ام دیگر
.....
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو"
(3) چرا احمد ظاهر برای نسل من مهم است؟، کاوه جبران، بی بی سی فارسی، تاریخ نشر 24 خرداد 1391، بازدید شده 8 آذر 1393، http://www.bbc.co.uk/persian/a...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس