صفحه نخست > کابل پرس افشا می کند > سند رابطه پنهانی امریکا با نورمحمد تره کی

سند رابطه پنهانی امریکا با نورمحمد تره کی

در سند از نورمحمد تره کی زیر نام "منبع تحت الحمایه" یاد شده است. باید نوشته شود که در قاموس استخبارات، "منبع" برای کسانی که از اهمیت سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی در یک جامعه برخوردار هستند و خیلی ها مهمتر از اجنت های معمولی عمل می کنند، گفته می شود. "تحت الحمایه" بودن تره کی هم اهمیت مهم تره کی را در نزد امریکا نشان داده است.
حکيم نعيم | Hakeem Naim
يكشنبه 7 مارچ 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

زمانی که صدای طبل "اصلاحات" و "مبارزه با فساد" در افغانستان از طرف امریکا خیلی ها بلند نواخته می شد و مهره های بومی پسا استعمار کنونی برای یک بار دیگر باید روی صحنه سیاسی در افغانستان چیده می شدند، خانم هیلاری کلینتون وزیر پر صلاحیتِ براک اوباما در نوامبر 2009، به ظاهر به دلیل اشتراک در مراسم تحلیف حامد کرزی، سفری به افغانستان داشت. در جریان این سفر خانم کلینتون از آقایان فاروق وردک، عمر زاخیلوال، آصف رحیمی و امرالله صالح آشکارا حمایت کرده و با رمز و راز، خواهان ابقای این آقایان در پست های شان گردید. درست یک روز قبل از اعلان کابینه، آقای رابرت گیتس وزیر جنگ امریکا هم پشتیبانی اش را از آقایان عبدالرحیم وردک و حنیف اتمر اعلام کرد و ما هم شاهد نصب این همه آقایان در پست های کلیدی بودیم و هستیم. شاید هم استدلال شود که در یک کشور اشغال شده نمیتوان انتظار متفاوت تر و بهتر از این وضعیت را داشت؛ و نصب مهره ها هم جز مهم در فرهنگ قبول مداخله است. و شاید هم تنی چند از بیچاره گان قند بگیر و فند بگیر، انتصاب نصف کابینه از طرف یک قدرت خارجی را بخش از "پروسه جهانی شدن" بدانند. (1)

فقط، جان مسله در عدم درک درست مان از تاریخ معاصر کشورمان،و تحلیل تاریخ در چارجوب گفتمان ابزاری قدرت حاکم، نهفته است. اگر تاریخ تکامل استعمار غرب به دقت مطالعه شود، نسیان ِ تاریخ همیشه هدف است؛ و در مقابل نفع از تصور ساخته شده از تاریخ، سیاست ِغیر قابل تغیر.

نگارنده این سطور باور دارم که درک درست مان از گذشته، میتواند منبع خوبی باشد برای فراورد اندیشه و افکار قابل پسند و تاثیر گذار و آغاز یک بدیل مناسب بر حل مشکلات کنونی و آینده. تا زمانی که با پیروی از گفتمان های ساخته شده و ابزاری، تاریخ کشور مان را با پرده های ضخیم اسرار بپوشانیم و درک مان از کشور خود مان وابسته به تلقین های لوکس ولی کشنده ی پسا استعماری باشد، دریافت نقاط مشترک از حقایق مشترک غیر ممکن

خواهد بود.

سندی (2) را که از آرشیف ملی امریکا بدست آوردم، نشانهِ دیگریست از چگونه گی آغاز و شاید هم دوام بازی بغرنج کنونی که متاسفانه مردم مان قربانیان نخستین آن هستند. این سند ایرگرام محرمی است که به تاریخ 20 مارچ 1965 از طرف سفارت امریکا در کابل به وزارت خارجه امریکا ارسال شده است. در این سند نور محمد تره کی درست مدتی بعد از تاسیس حزب نامنهاد دموکراتیک خلق به یک نمایندهِ ارشد سفارت امریکا که به گمان غالب مسول بخش استخباراتی سفارت نیز بوده است، گزارش تاسیس حزب دموکراتیک خلق را داده است. در سند از نورمحمد تره کی زیر نام "منبع تحت الحمایه" یاد شده است. باید نوشته شود که در قاموس استخبارات، "منبع" برای کسانی که از اهمیت سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی در یک جامعه برخوردار هستند و خیلی ها مهمتر از اجنت های معمولی عمل می کنند، گفته می شود. "تحت الحمایه" بودن تره کی هم اهمیت مهم تره کی را در نزد امریکا نشان داده است. در سند آمده است که آقای تره کی از یک کارمند خاص امریکایی به تاریخ 14 مارچ 1965، قبل از اینکه این کارمند عالی رتبه امریکایی افغانستان را ترک بگوید، خواهان ملاقات شده است. در سند همچنان تذکر رفته که رابطه ی سفارت امریکا با تره کی بعد از دسمبر 1963، بنابر ترس از تعقیب شدن توسط مامورین امنیتی افغانستان، و بخاطری که دولت افغانستان مشکوک نشود که تلاش تره کی برای تاسیس یک حزب از طرف امریکا حمایت و پشتیبانی می شود، برای مدتی قطع شده بود.

از گفته های مهمل و مجهولِ آقای تره کی در این سند که تاریخنویس و مبارز نستوه، میر غلام محمد غبار را به عدم نداشتن محبوبیت در میان نسل جوان در آن وقت، آن هم گویا به دلیل "گرفتن یک باب اپارتمان از دولت وقت" (؟) متهم ساخته، و حزب دموکراتیک خلق را یک جریان "چپ میانه" خوانده است، که بگذریم، مهمترین پیام این سند همانا ثبوت رابطه دوامدار نورمحمد تره کی با امریکا می باشد. همچنان این سند می تواند زمینه ساز تحقیق و پژوهش ژرفتر و متفاوتر در رابطه به اصرار های مکرر آقای تره کی از در زمان زمامداریش از شوروی سابق برای ارسال نیرو به افغانستان شود.

منابع:

(1) سرور کبریت. اصرار بر فروتنی، شکیبایی و منطق علمی. کابل پرس?. 14 جنوری 2010.

(2) بانک معلوماتی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی : برگرفته شده از آرشیف ملی امریکا.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • محترم نعیم اشنا

    سلام تقدیم است، شما چطور به این سند دسترسی پیدا نموده اید؟

    • جلال آبادی عزیز:

      تشکر از سوال تان. همان طوری که در منابع ذکر شده، این سند از آرشیف ملی امریکا، با استفاده از امکانات کتابخانه دانشگاه برکلی بدست آمده است. اکثریت کتابخانه های دانشگاه در پهلوی کتاب پایگاه ها و یا ذخیره گاهای بزرگ معلومات (دِاده) را هم دارند، که به آرشیف ها، روزنامه ها، ژورنال های پژوهشی و دیگر منابع معلوماتی وصل شده است. همچنان پوهنتون های بزرگ دنیا شبکه استفاده باهمی از منابع را هم دارند. بطور مثال یک محصل در دانشگاه برکلی کالیفرنیا می تواند از منابع دانشگاه اکسفورد در بریتانیا استفاده کند. طبعاً ،استفاده موثر از این همه منابع عظیم ِ دانش کار ساده نیست و تحقیق و پژوهش هم بخشی از علم اکادمیک است که باید فراگرفته شود.

      در نتیجه، تمام آنچه که در بالا نوشته شد، رابطهِ جداناپذیر دانش و قدرت را نشان می دهد. و متاسفانه که در بسیاری موارد با انحصار دانش، از این منابع آگاهانه و یا نا آگاهانه، برای حفظ ساختار قدرت موجود استفاده می شود. جان مسله این است که چگونه می توان شکل متفاوت استفاده از دانش را ارائه کرد؟

      شاد باشید.

      حکیم نعیم

    • محترم حکیم نعیم سلام تقدیم است.
      از معلومات همه جانبه تان تشکر می کنم.
      این سند در رشد افکار سیاسی جامعه نقش ارزنده دارد، اینکه در صحفات انترنیتی اکثر جنایت کاران دیروزی به اشکال مختلف نمایان است و در شرایط کنونی و مبرم مردم ، جوانان و روشنفکران افغانستان در انتظار راه های روشن و مترقی خواهانه بسر می برند و نیاز است تا پاسخ با ضرورات مردم که همانا شعور سیاسی است داده شود.
      طوریکه دیده می شود سیاست های پراگنده اذهان مردم را تا حدی ناراحت ساخته است و انعده سازمان های که توقع مردم و ملت از ان میرفت در تششتت فکری بسر می برند و گاهی با هم سازگار نبوده اند، در این محول سیاسی میدان برای جنایتکاران دیروزی که بنام ترقی و عدالت جنایت کردند باز است.
      به نظر من هر چی در توان است در افشای این باندهای خرابکار نباید دریغ کرد و تا توان است این بدصفتان افشا و تا سرحد محاکمه مردمی انها را نباید رها کرد.
      اکنون شرایط ذهنی برای پذیرفتن نظریات ترقی خواهانه در جامعه به کلی اماده است و کسانیکه خود را در قبال سرنوشت مردم مسول می دانند نباید وقت را ضایع کرد؟
      زه يو ځلی بیا د تاسو څخه مننه کوم او دومره ویل غواړم دا چی یوازی هغه وګړی او انسانان بریالی کیدی شی چی د ځان پر وړاندی ستر هدفونه ټاکی او د هغه د تر لاسه کولو له پاره په خپل ټول طاقت کار او مبارزه کوی.
      په درنښت جلال ابادی

  • با خواندن این اسناد من شخصاً چنین استنباط کردم که تره کی گویا به حیث یک فرد آگاه از اوضاع کشور به یک امریکایی در رابطه به اوضاع کشور و پایه گذاری یک حزب سیاسی معلومات میدهد.

    این به نظرم هیچ ربطی به ارتباط او با امریکا ندارد. زیرا اگر چنین تصور شود پس بسیاری از افراد باید به رابطه پنهان متهم شوند. در بسیاری از کشور ها مامورین سفارت برای آگاهی از اوضاع کشور میزبان با سیاستمداران محل ، استادان فاکولته ها و مدیر مسولان جراید و اهل خبره در تماس شده و حتی آنها را به سفارت برای دادن لکچر دعوت میکنند.

    شاید هم من اشتباه میکنم ولی این اسناد هیچگونه پیام در بر ندارد که دال بر اجنت بودن یا ارتباط مخفی آقای تره کی با امریکا کند.

    • آقای بابر

      کسی که برای لکچر به سفارت امریکا دعوت می شود، از تعقیب پولیس بیم ندارد. تمام معلومات سفارت های خارجی باید به شکل آشکار با "سیاست مداران محل" صورت گیرد. چرا در سند آمده که " ارتباط با ترکی قطع شده بود ، زیرا ترکی نمی خواست که دولت و پولیس مشکوک شود و بیم از دولت داشت؟" چرا در داخل قوس به شکل بسیار واضح ، ترکی (منبع محفوظ) خوانده شده؟

      و باز هم چی لازم بود که یک ملاقات امریکایی به زعم شما با "سیاست مدار محل" سال ها محرم بماند؟ هروز به صد ها "لکچر" و ملاقات، امریکایی ها با "مدیر مسولان جراید و استادان فاکولته صورت می گیرد ولی روز بعد در رسانه ها نشر می شود. چرا این سند حتی بعد ازاین که وقت قانونی آن هم فرا رسیده، ولی از طبقه بندی خارج نشده است؟( به تاریخ که این سند declassify شده توجه شود)

      آیا سفارت آمریکا نمی توانست یک "لکچر" را بدون از اینکه با دها کود محرم بسازد، به شکل عادی به واشنگتن گزارش بدهد؟

      (منبع محفوظ) و یا همانطوری که آقای نعیم ترجمه کرده (حمایت شده) به استادان فاکولته و سیاست مداران محل که برای ملاقات های تعارفی می آیند گفته نمی شود.

    • آقای محترم رسول

      طوریکه در بالا خدمت شما دوستان عرض کردم که من نمیگویم کاملا ً متیقن هستم ولی اجازه بدهید در رابطه به نظر شما چند نکته ی دیگر هم بنگارم.

      این معمول است که بعضی از سیاستمداران یا ماموران یک اداره یا یک کشور اسم و نشانی شانرا هنگام ارائه معلومات و یا اخبار مخفی نگهدارند. از همینرو ژورنالیستان زمانیکه خبری را از یک منبع که نامش نمیخواهد افشا شود، نشر میکنند ، مینویسند که منبع که نخواست نامش افشا شود.

      دوم اینکه تره کی در امریکا به حیث آتشه مطبوعاتی سفارت افغان کار کرده و با امریکایی ها ناگزیر نشست و بر خاست های کاری از گذشته داشت. اینکه او نمیخواست پولیس و دولت از گفتگو های او با کارمند سفارت افغانستان آگاه شود باید در این راستا جستجو شود که او رهبری یک حزب را تازه بدست گرفته بود و گذشته او و بخصوص اینکه در جریده انگار ارگان ویش زلمیان و در هنگام کار در واشنتگتن دولت افغانستان را دولت خودکامه خوانده بود جستجو کرد.

      مگر دولت افغانستان و مردم با آن سطح نازل سواد سیاسی این درک را داشتند که بدانند تره کی به حیث یک آگاه سیاسی به یک مامور سفارت امریکا در مورد اوضاع کشور معلومات میدهد ؟

      خواهش میکنم در نظر داشته باشید که منظور و قصد من دفاع از تره کی یا شخص دیگر نه بلکه من میخواهم تا بدون دلیل موجه و قوی نباید هر کس را مارک جاسوس یا اجنت بزنیم.

  • اسلام سیاسی در تضاد با علم خداشناسی بوده، به عوض آزادی و رستگاری، اطاعت و فرمانبرداری بی قیدو شرط را آنچنان که در نظام های قبیله يی مروج است، حکم میکند ." حکیم نعیم "

    این یکی از سفسطه های حکیم نعیم است . این شخص مرض ( کم بود ) را دارد . به هر وجهه که است باید یک سرو گردن از دیگر ها بالا تر باشد . و در این بالا بودن از همه چیز خود میگذرد . حتی دین خود را در گرو سیاست میگذارد و بعداء انرا در ضمانت نشناختن خدا و یا انکار از خدا رها میکند . در این مبحث خود را از یند ایزار تره کی اعدام نموده است , این یکی از اخلاقیات تفیلی های جامعه است که حکیم نعیم برای خود اختیار نموده است .

    • آقای اپریل

      این پیام شما نشاندهنده ضعف و برخورد طفلانه شما است. آقای حکیم نعیم برعکس ادعای شما با پست کردن این اسناد کاری خیلی ارزشمندی را انجام داده است. اینکه من و شما با نحوه ارائه اسناده موافق نیستیم به هیچوجه کاری بزرگی را که او انجام داده تحت الشعاع قرار نمیدهد.

  • در این روزها، شروع از 21 حوت 1371 عده ای از اعضای عالیرتبه حزب دموکراتیک خلق از جمله ببرک کارمل ، محمود بریالی ، عبدالوکیل، کاویانی، فرید مزدک، جنرال عظیمی ، جنرال علومی و عده دیگر به اشاره روسها کودتای درون حزبی را بر ضد حکومت داکتر نجیب الله به همکاری مستقیم همکار دیگر روسها مسعود سازماندهی کردند که سر آغاز تمام جنایات و ویرانی های گردید که از سال 1992 تا حالا صورت میگیرد. این کودتا پلان صلح ملل متحد را ناکام ساخته و دروازه های کشور را برای مداخلات بیگانگان بخصوص کشور های همسایه باز کرد.

    در بین کودتا چیان نقش جنرال عظیمی از همه مهمتر بود چون او راه را برای مسعود و گروه او به کابل باز کرد که بالنتیجه سایر گروه های جهادی تحریک شده و با ورود به کابل جنگهای تنظیمی آغاز گردید.

    مقاله ذیل را درخور مطالعه میدانم:

    جنرال سرخ با ضمیر سیاه

    در کتاب مقدس عیسویان انجیل آمده است که یهودا یکی از دوازده حواریون عیسی مسیح ، او را در مقابل دریافت سی سکه نقره به حکمرانان یهودی روم نشان داد که آنها بلا فاصله عیسی (ع) را دستگیر و به شیوه دردناکی به صلیب کشیدند. از آن زمان بدینسو هر کسی را که به راه و رسم خویش، آئین و مذهب خویش خیانت کند ، یهودا خطاب میکنند.

    از هیفآلتیس در یونان باستان به جرم همدستی با قوای دشمن ، کلاوس شتاوفنبرگ به اتهام سئو قصد به جان هیتلر ، جنرال اندری ولاسوف به جرم همکاری با نازی های جرمنی تا جولیس و هیدال روزنبرگ به اتهام افشای، اسرار اتومی امریکا به روسها ، یهودا خطاب شده و به جرم خیانت به وطن یا آرمان های مردم شان به مرگ محکوم شدند. در کشور ما هم افرادی به حق یا ناحق با این لقب پر از شرم وننگ نشانی شده اند که تعدادشان کم نیست. ملک خان بدون دلیل و ثبوت به جرم خیانت به نظام سلطنتی آخرین نفس های خویش را در سلول های تنگ و تاریک محبس دهمزنگ کابل کشید، حفیظ الله امین را به اتهام خیانت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، قوای اشغالگر روس بدون محمکه اعدام کردند و یکعده معلوم و یا گمنام دیگر بوسیله این و یا آن گروه، یهودا خطاب شده و محکوم گردیدند.

    با سرنگونی نظام شاهی بوسیله یک گروه از نظامیان وفادار به اولین رئیس جمهور افغانستان شهید سردار محمد داود خان چهره های جدیدی به لیست یهودا های زمان ما اضافه شدند. یکی از آنها جنرال نبی عظیمی است که به اصطلاح مردمی در سه پاچا گردی شریک بوده و رول بازی کرده است. او با داود خان شهید در بر اندازی نظام شاهی ، با کمونیستهای افغان در براندازی شهید داود خان و در بر اندازی حکومت داکتر نجیب الله به نفع مجاهدین و نتیجتا ً ویرانی کابل و قتل هزاران هزار بیگناه سهم فعال داشت. عظیمی که به پاس زیر پاه کردن منافع دولت جمهوری افغانستان و حرمت یک افسر اردوی افغانستان و همچنان به نسبت خیانت پدر کلانش به مشروطه خواهان به عظیموی ثانی معروف است، بهترین نماد یهودای زمان ما شمرده میشود. اما اگر یهودا بعد از خیانت به عیسی مسیح باشتاب از عمل خویش پشیمان و پس از باز گرداندن سی سکه نقره خود را حلق آویز کرد ، عظیمو این جنرال سرخ با ضمیر سیاه هنوز که هنوز است با افتخار از خیانت های خویش یا به قول خودش از فداکاریش، شجاعت و دلیـــــــری و آتش افروزیش از اینکه کشور را از شر دشمن نامرئی دیگری غیر ازچهره های به همگان آشکار، نجات داده است، یاد میکند و خود را از هر تقصیری مبرا میداند.

    در این روز ها عظیمو با چشم درایی که خاص خود او است رهبران حزب دموکراتیک خلق و دولت های بعد از شهید داود خانرا ، یعنی درست همان رژیم های را که او تا پای جان در خدمت آنها بود مورد خشم خویش قرار داده و گفته است که دروازه های کابل از زمانی به روی مجاهدین باز شد که نور محمد تره کی و امین جنایت کردند و مردم را به کوه ها بلند کردند و از زمانی باز شد که داکتر نجیب الله سیاست مصالحه ملی را اعلان کرد و میخواست با مخالفین دولتش کنار بیاید و باز هم داکتر نجیب الله را مقصر دانسته که به قول او میخواست در تاریکی شب فرار کند.....

    این آقای عظیمی یا خیال کرده خواننده های افسانه های او جمع نادان و بیسودای استند که هیچ نمیدانند و یا هم این رسم خیانت پیشه ها است که در زمان حسابدهی به مریضی آشفته خیالی مبتلا میشوند و نمیدانند که چه چرندیاتی مینویسند.

    اگر سیاست مصالحه ملی داکتر نجیب الله واقعا ً اشتباه بزرگی بود که دروازه های شهر کابل را بروی مجاهدین باز کرد چرا این جناب در همان زمان لب از لب نگشود و حتی یکبار هم از خطر آن ما را هشدار نداد ؟ چرا به حیث یک نظامی که به قول خودش به مسلک و پرنسیب های نظامی احترام عمیق دارد از سمت خویش به خاطر مردم و وطنش استعفا نداد تا مردم و حزب او از خطرات مصالحه همان زمان آگاه میشدند ؟ چرا آقای عظیمو برای یکبار هم که شده هجوم قوای روس و اشغال افغانستان را محکوم نکرده و در این مقاله اخیرش هم از آن و کارمل به حیث دست نشانده آنها اصلا یادی نکرده است؟ این در حالیکه همه میدانند که اگر در زمان تره کی و امین بیست هزار افغان به مقابل حاکمیت شورش کردند یا به قول آقای عظیمو به کوه ها بلند شدند با هجوم روسها این رقم به شش میلیون رسید.

    حالا بیایید و ببینیم که این جنرال سرخ که داکتر نجیب الله را به خاطر مصالحه با جهادی های تا دندان مسلح و از یک موضع ضعیف و اینکه چرا مقام وزارت دفاع را برای سه ماه برای احمد شاه مسعود خالی گذاشت، نکوهش میکند، همان شخصی نیست که با همان احمد شاه مسعود، نادری و مزاری قرارداد کرده و دروازه های شهر را برایشان باز کرد ؟ آیا این همان جنرالی نیست که به همه منسوبین قوای مسلح هدایت میدهد تا از اوامر"محترم احمد شاه مسعود" اطاعت کنند ؟ آیا موقف داکتر نجیب الله برای مصالحه قوی بود یا موقف و وضعیت آقای عظیمی حین تسلیمی شهر کابل به جنگ سالارانی که کابل را به ماتم سرا مبدل کردند. بیایید ببینیم که او دیگر چه گلی را به آب داده است:

    در 21 حوت سال 1371 ستر جنرال نبی عظیمی معاون وزارت دفاع و قومندان گارنیزیون کابل آنوقت به امر سر قومندان قوای مسلح کشور داکتر نجیب الله به عنوان یک افسر عالیرتبه کشور و عضو کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مزار شریف فرستاده میشود. داکتر نجیب الله که قبلا به نماینده سازمان ملل متحد وعده هر همکاری را داده و با صراحت اعلان کرده بود که به خاطر تامین صلح نه تنها که از مقام بلکه از سر خویش هم میگذرد، آرزو داشت تا عظیمی با قوتهای بغاوت کننده دوستم و جنرال مومن ملاقات کرده و آنها را قناعت دهد که شورش شان در آن مقطع زمانی و در آستانه تحقق پلان پنج فقره ای صلح ملل متحد نتیجه ای جز بربادی کشور ندارد. ولی افسوس و دریغ که این جنرال که امروز نجیب الله را به باز کردن دروازه های کابل محکوم میکند به جای قناعت دادن نیرو های بغاوتگر با نماینده های احمد شاه مسعود ملاقات کرده و قوت های شورای نظار و دوستم را به داخل شهر مزار شریف خیر مقدم میگوید که عملا ً دولت قانونی نجیب الله را در شمال کشور ساقط میکند. در مزار شریف بعد از مراسم نوروز جلسه ی به اشتراک او ، مسعود، مزاری ، آزاد بیگ، دوستم ، قونسل روسیه و نجفی مامور سازمان اطلاعات ایران دایر گردیده و عظیمو این یهودای زمان ما برعکس نکوهش و خشم امروزیش از مصالحه با مجاهدین تا دندان مسلح، هر نوع همکاری را با آنها در زمینه تقرب به شهر کابل و تصرف آن وعده میدهد که کلیپ های ویدویویی پخش شده در این چند هفته اخیر ثبوت این مسله است.

    با سقوط کابل چنان جنایاتی غیر انسانی بوسیله نیروهای متحد آقای عظیمی صورت پذیرفت که قلم از نوشتن آنها خجالت میکشد. مگر آقای عظیمی درکنار دیگر جرایم شریک این جرایم هم نیست ؟ یا او فقط به این افتخار دارد که در چندین جبهه نیرو های حکمتیار را با شکست مواجه کرد؟ حالا اگر حتی این ادعای او را بپذیرم آیا این پیروزی های او بر نیرو های حکمتیار توانست جلو جنایات حیوانی را که بخصوص در کابل صورت گرفت، بگیرد ؟
    آنچه بعد از سقوط داکتر نجیب الله رخ داد و آنچه بر مردم ما گذشت به همه هویدا است و آقای عظیمی ضرورت ندارد به ما لکچر دهند و با چشم درایی به برائت خود و شرکای جرمی شان بپردازد.

    داکتر نجیب الله هم رفت و با ریختن خون خویش ثابت کرد که به قول خویش وفادار بود ولی آقای عظیمی و اکثریت شرکای جرمی اش افتخار زنده ماندن را دارند، ولی چه زیبا گفته اند که :

    ماندن چه حقارت آور است ... وقتی هدف رفتن است

    http://www.youtube.com/watch?v...

  • آقای تنویر

    اشخاصی چون عظیمی، فرید ایزک ، وکیل بیسواد و نجم الدین ماکیانی افرادی هستند که به هر ساز میرقصند و مهره های درجه دوم در کودتای سال 1371 بودند.

    مهره اصلی وطنفروش کبیر و خائین ملی ببرک کارغل بود که یکبار روسها او را در ششم جدی به کابل آوردند و بار دوم در ماه جولای 1991 تا با همدستی خائینان دیگر چنان وضعیتی را در افغانستان بیاورند که تجاوز شوروی فراموش شود و افغانها چنان در برادر کشی و ویرانی غرق شوند که اصلا ً فکر تقاضای غرامات جنگی و محکمه متجاوزین روس را بر افغانستان در سر راه ندهند.

    در خیانت عظیمی هیچ شکی نیست. او کسی است که برای مشاورین شوروی از هیچ سرخمی فروگزاری نکرد ولی باید مهره های اصلی از همه بیشتر بر ملا شوند که عبارت اند از ببرک کارغل و محمود بریالی برادر او.

  • آقای بابر

    تشکر از جواب شما.

    من با شما موافقم که کارمل و برادرش بریالی رهبری کودتاچیانی را در دست داشتن که حکومت نجیب الله را ساقط و ویرانی کشور را مساعد کردند ، ولی نبی عظیمی، طوریکه در مقاله بالا هم ذکر شده ، کسی است که به هیچکس وفادار باقی نماند. او واقعاً مظهر بهترین خائین و بهترین فروخته شده است.

    نبی عظیمی یا عظیمو ثانی لکه ننگ اردوی افغانستان است، زیرا او با خیانت به قوای مسلح کشور و گذاشتن رهبری آن بدست جنگ سالار مسعود و جنگجویانش که با اردو و حرمت قوای مسلح هیچ چیز نمیدانستند ، ویرانی و فروپاشی کامل اردوی ما را مساعد کرد.

    نبی عظیمی امروز چنان با دیده درایی از موقف خویش دفاع میکند که حتی یک طفل افغان هم میداند که فقط یک خائین واقعی مانند عظیمو میتواند چنین کاری کند.

    مگر یادوری برادر و یا خواهر زاده داکتر نجیب الله که او در این روز های به حیث آخرین سلاح به آنها رجوع میکند میتواند این نکته آشکار را که او به اردوی افغانستان، به ملت افغانستان و حرمت یک افسر نطامی خیانت و جفا کرده ، پنهان کند ؟

    برادر و یا خواهر زاده نجیب الله هر چه کردند در زمانی کردند که نجیب الله بر سر قدرت بود و آنها همین شهامت را داشتند که در زمان قدرت به انتفاد از برادر و یا مامایشان پرداختند ولی این عظیموی خائین در زمان نجیب الله بزرگترین مدافع سیاست مصالحه او بود و نجیب را رهبر بزرگ قوای مسلح افغان میدانست ولی امروز آنرا سیاست نادرست میداند و نجیب را شخص ضعییف. امروز او میگوید که این سیاست نجیب الله بود که مجاهدین به قدرت رسیدند.

    من با نقل مقاله بالا که از سایت وزین ویسا گرفته ام خواستم که چهره یک خائین و طوریکه نویسنده مقاله میگوید یهودای زمان ما را برایتان معلوم کنم.

    • محترم بابر قبایلی

      اردوملی که در مناطق اوغان نشین سالم مانده - اکانات ان به هدر نرفته - تانک ها و طیارات ان بوزن اهن کهنه به خارجی های دشمن لیلام نشده میشود که جایگزین اردو داکتر نجیب اله شود چرا تشویش دارید.

      بابر پکتاوال یا پکتیا بزرگ از همه شما خلقی های حاکم بر قدرت انزمان - غر میزنید چرا که چون محمد زایی ها قدرت از دست تان خارج ساخته شدهاست . بازهم باید خوش باشید که در کابل چون کابلی ها بی خانه اوره نیستید خانه های مکروریان نمرات زمین رهایشی بلاک های شاورالی سارندوی قرغه نود فامیلی و پنصد فامیلی ... حیثیت گدر قریه تانرا پیدا کرده است .... چه فرق میکند که پکتاول قبیلویبر قدرت نباشد پشتیبان تان اوغانملت که حضور وافر در قدرت حاکمه کابل دارند .

      ایا تنی وجنرالان خلقی امینی و تر ه کی در هم پاشی اردو سهم داشتند یا عظیمی صاحب...

      کارمل صاحب بزرگ مردیست که بوت هایش را نمی توان با مغز متفکر تان تر ه کی و امین کرزی ........مقایسه کرد .

      عدالت - اگاهی سیاسی - نطاقی - استوار بدون به اهداف اش ........او را نقطه شاخص قرار داده است .

    • خان صاحب

      مطالب بالا در مورد خیانت عظیمی در جهت فروپاشی اردو و سقوط دولت داکتر نجیب الله را من نگاشته ام ولی شما آقای بابر را به دشنام گرفته اید.

      خیانت نبی عظیمی با خیانت تنی و غیره قابل مقایسه اصلا ً نیست وقتی حرف بر سر فرو پاشی کامل اردوی افغانستان باشد.

      اینکه این یا آن قوم آهن تانکها و غیره را در پاکستان فروختند همه از برکت خیانت عظیمو است.

    • خان تنویر خان تشویش نکنید ، شما و خان بابز خان فرآورد یک سوراخ هستید !!

  • آقای محترم تنویر

    من یکبار دیگر میخواهم خدمت شما عرض کنم که یگانه راه که خائینان درجه دوم چون جنرال نبی عظیمو، دلاور، فرید ایزک، عبدالوکیل بیسواد، نجم الدین ماکیانی ... را بدرستی شناخت آن است که اول رهبران این خائینان را که عبارت از ببرک کارغل، و بریای اند محکوم کرد.

    من با کارغلی های که تمام الله و بلا را به گردن عظیمو میندازند همیشه در همین رابطه دعوا دارم و به آنها میگویم که فرید ایزک یا عبدالوکیل و عظیمو مهره های اند که به هر ساز رقصیده و بیسودانی بودند که به صورت تصادفی و به امر مشاوران روسی به مقام رسیدند. من به آنها میگویم که تا زمانیکه شما وطنفروش کبیر کارغل را محکوم نکنید و نگویید که این او بود که نه تنها که راه را برای جهادی های خون آشام باز کرد بلکه سقوط افغانستان را فراهم کرد ، هیچکس به شما و محکوم کردن عظیمو اعتبار نخواهند کرد.

    نبی عظیمی دون صفتی است که از رقصیدن خانمش با مشاور شوروی افتخار میکرد. من میخواهم جمله را که از دهن این کثیف شنیده ام برایتان نقل کنم:

    " دیشب رفیق مشاور ما را دعوت کرده بود. خیلی زیاد نوشیدیم . رفیق مشاور آهنگی گذاشت برای رقص سلو(آرام) و خانم مرا به رقص دعوت کرد ، همانطوریکه میرقصیدند از اتاق بیرون رفتند. وقتی برگشت به من گفت که خانم ام مانند زنان اروپایی میرقصد"

    شما از شخص که به این اندازه بیناموس و فروخته شده باشد چه انتظار دارید ؟

    باز هم تکرار میکنم که تا زمانیکه حزبی ها کارمل خائین را محکوم نکنند نبی عظیمو ها در زیر سایه او خود را پنهان میکنند. همانطوریکه مارشال دزدان فهیم، شیطان الدین رباین، سیاف، خلیلی، قانونی و غیره در زیر نام قهرمان جنایتکاران ملی مسعود خود را مصئون میدانند. زیرا هر کس چیزی بگوید آنها میگویند که این دستور قهرمان ملی ! بود.

    • اقاي بابر! از تربيه عالي يي برخوردار هستيد . فكر ميكنم از مطالعه دبنگ مسافري به چنين اوج تربيت رسيده باشيد.

    • آقای حکیم نعیم

      اسنادی که شما در اینجا ارائه کره اید گزارش سفارت ایالات متحده به کشور مطبوع خود در مورد مسائل سیاسی در افغانستان که نور محمد ترکی از بازیگران کلیدی آن مسائل بوده است. فرستادن چنین گزارشهایی به کشور مطبوع یکی از ماموریتهای همه سفارتها در چهار گوشه جهان می باشد. سفارتها همیشه در مورد کشور میزبان به کشور خود گزارش می فرستند و این ابدا غیر عادی نیست.

      از سوی دیگر، ارتباط نور محمد ترکی با شوروی غیر عادی بود و شما میتوانید جزئیات تماس تلفنی وی را با الکسی کوسیگین نخست وزیر شوروی را که در آن شوروی به رهبر کمونیست افغانستان برای برخورد با ناآرامی های در حال گسترش دستورالعمل میداد را در اینجا بخوانید.

      دولت نوپای افغانستان برای ارائه امنیت بهتر به مردم خود در حال جنگی سخت بر زد طالبان بوده است. ما متوجه مشکلات دولت افغانستان پیش روی آنان هستیم و ما حمایت از تلاش آنان را مسئولیت خود و جامعه جهانی میدانیم. در نتیجه، اگر دولت ما ار رئیس جمهور کرزای و کابینه او کرده است، تنها برای پشتیبانی از دولت نوپای افغنستان بوده و نه دخالت در امور داخلی افغانستان.

      افغانستان یک کشور اشغال شده نیست، افغانستان هم پیمان ما است. ما در نبرد بر علیه طالبان و حملات خشن آنها با دولت و ملت افغانستان همکاری میکنیم و میخواهیم در ارائه امنیت و بازسازی آن کشور که بیش از هر کشوری در منطقه از جنگ داخلی رنج برده است کمک کنیم. همانگونه که رئیس جمهور ما روشن ساخت، ما نیروهای خود را بیش ار آنکه ضروری باشد در آنجا نگه نخواهیم داشت. با این سیاست است که ما مشغول آموزش نیروهای امنیتی افغانستان هستیم و همکاری نزدیکی با دولت افغانستان برای انتقال مسئولیت های امنیتی به آنها هستیم.

      با سپاس

      علی علوی

      «دی.ی.تی» فرمادهی مرکزی ایالات متحده

    • آقای علی علوی

      نام شما چنین میگوید که شما شاید از افغان های امریکایی باشید که فعلاً در خدمت آن جنایتکارانی قرار گرفته اید که دست شان به خون هزاران افغان بیگناه آلوده است. شما باید بدانید که افغانها نه جنایات طالبان و جهادی های خون آشام را فراموش میکنند و نه قتل عام مردم بیگناه افغان را توسط امریکایی ها.

      اگر امریکایی فالوجه عراق را به دوزخ واقعی برای مردم بیگناه مبدل کردند که حالا داکتران به مادران مشوره میدهند که از حامله شدن خودداری کنند، چونکه بمباران امریکایی ها باعث گردیده در این چند سال اخیر اطفال تولد شده ناقص به دنیا بیایند در افغانستان نیز مردم بیگناه قربانی جنایات امریکایی ها و نوکران بویناک و کثیف پاکستانی شان شده و میگردند.

      این ویدیو را تماشا کنید که از جنایات امریکایی ها واقف شوید.

      http://www.facebook.com/video/...

    • باربر گرامی

      ما متوجه هستیم که ممکن است مردم بی گناه جان خود را در جنگ از دست بدهند. در هرروی، ما برای حفاظت از جان افراد غیر نظامی و بی گناه اقدامات پیشگیریرانه بسیار قویی را به کار میبندیم، بطوری که حتی این اقدامات جان سربازان مان را به خطر می اندازد. حالا شما مینوانید نتیجه روشن تلاشهای ما را مشاهده فرمایید.
      سازمان ملل متحد مطبوعات بین المللی، سازمان های حقوق بشری و که همچنان اعلام کرده اند که اکثریت تلفات حملات طالبان غیرنظامیان افغان می باشند. این حقیقت در یکی از گزارش های اخیرا سازمان ملل تائید شده است. بر اساس این گزارش، تلفات حاصله از حملات افراطیون طالبان در افغانستان از سال 2008 تا 2009، 41درصد افزایش یافته است، در حالی که تلفات غیرنظامیان ناشی ازعملیات نیروهای ائتلاف 30درصد کاهش یافته است.

      نظر سنجی تازه ای که توسط BBC/ABC/ARD در افغانستان انجام گرفت ما را دلگرم ساخت. نظر سنجی
      نشان داد که مردم افغانستان به آینده خود خوشبین هستند و 70درصد آنها باور دارند که کشورشان در مسیر درستی حرکت میکند.

      در مورد فالوجه در عراق، تبلیغات بسیار زیادی در اینترنت مبنی بر اینکه سلاح های ایالات متحده باعث آسیب های تولد و دیگر مشکلات سلامتی شده است وجود دارد ولی هیچ سندی در این مورد ارائه نشده است. چندین تحقیق در این مورد صورت گرفته است، ولی هیچ ارتباطی بین سلاح مشخصی و آسیب های تولد و دیگر مشگلات سلامتی یافت نشده است.پیش از وارد کردن اتهاماتی بی ملاحظه، چنان مشگلات مهمی باید بطور علمی مطالعه شود.

      علی علوی

      «دی.ی.تی» فرماندهی مرکزی ایالات متحده

    • آقای محترم علوی

      تشکر از جواب شما.

      ولی بیایید ببینیم که امریکا در هشت سال که گذشت در افغانستان چه دستاوردی داشته ؟

      در یک کلمه - هیچ.

      اگر هشت سال قبل فعالیت های طالبان محدود به هلمند، قندهار و پکتیا بود ، امروز خود شما میگویید که طالبان در 32 ولایت کشور فعال میباشند.

      هفت سال قبل رئیس جمهور کرزی شما را هشدار داد که مراکز تربیه و امن طالبان و دیگر تروریستان در آنطرف خط دیورند است ولی شما توجه نکردید. بر عکس او را متهم به تیره شدن روابط با پاکستانی های بویناک کردید. امروز ما میبینیم که کرزی کاملا راست میگفت.

      شما از یک سو کرزی را به علت همکاری با جنایتکاران جنگی چون فهیم و دوستم انتقاد میکنید ولی از طرف دیگر با سیاست دو رویه که دارید از عبدالله عبدالله که خود یک جنایتکار جنگی است و از دیگر جنایتکاران دفاع میکنید.

      شما از یکسو کرزی را تحت فشار قرار میدهید که باید با نیرو های مخالف آشتی کند و راه مذاکره را به پیش گیرد ولی از سوی دیگر اشخاص را که آماده مذاکره با دولت میگردند چون ملا برادر دستگیر میکنید.

      شما چگونه انتظار دارید که کرزی وظایف خود را موفقانه انجام دهد وقتی سفیر شما عملا او را شخص نامناسب برای افغانستان خطاب میکند و شما هر روز او را به این و یا آن عمل منفی متهم میکنید.

      و مشوره من به شما این است که به این نظر سنجی ها زیاد توجه نکنید زیرا این نظر سنجی ها بر اساس سیلیقه های خاص گروه های خاص عملی میشود و هیچ معنی ندارند.

  • ظاهــرشــاه: مــن از قبیــلۀ

    بنیــامین یهــودی هســتم

    وزارت خارجۀ اسرائیل تائید نموده است که دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پشتونهای افغانستان و پاکستان که اصلیت یهودی دارند آغاز نموده است.

    سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل به روز جمعه 15 جنوری 2010 به روزنامۀ لوفیگاروی فرانسه گفته است: دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پتان در افغانستان و پاکستان که یکی از ده قبیلۀ گمشدۀ یهودی اند از طریق تمویل مرکز تحقیقات ملی ممبی در هند رسماً آغاز نموده است.

    وی می افزاید از اینکه در شرائط کنونی گشایش چنین مرکز تحقیقاتی در افغانستان و پاکستان امکان نداشت، ما تصمیم گرفتیم که این تحقیقات را در هندوستان که اکثراً میزبان پشتونها می باشد راه اندازی نماییم. قرار است که این تحقیقات از سه ماه الی یک سال کامل را در بر بگیرد... تحقیقات ما قبلا در بخشهای (ریشه یابی تاریخی، رسوم و عنعنات و تقارب در زبان) تکمیل گردیده است. بناً این مرکز این بار نتائج تحقیقات خویش را از آزمایشات خون (دی ان ای) به دست خواهد آورد. تا کنون هزاران سی سی خون از قبایل پشتون افغانستان در منطقۀ مالهباد ولایت اتوراپردیش در شمال هند جهت آزمایشات جمع آوری شده است...

    بنا بر اظهارات سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل، از لحاظ بیولوژی کارشناسان بیولوژیک اسرائیل تمام تلاش خودشان را به کار بسته اند تا ارتباط ژنتیکی میان پشتونها و یهودیان را به اثبات برسانند تا اینکه به این طریق مؤرخان اسرائیلی را یاری کنند که گویا پشتونها در اصل از ریشۀ یهودیان واسرائیلی ها اند. در این باره کارشناسان بیولوژی اسرائیلی در مرکز تحقیقات ملی ممبی از لحاظ ژنتیکی میان اسرائیلی ها و افرادی از قبایل پشتون آزمایشاتی را انجام خواهند داد و با توجه به نتایج این آزمایشات که گویا پشتونها از لحاظ ژنتیکی نزدیکترین ملت به یهودیهای سفاردیم (یهودیهای شرقی) می باشند و به این طریق می خواهند ثابت کنند که پشتون و یهودیان از یک نژاد هستند.

    روزنامۀ لوفیگارو در ادامۀ گزارش خود می افزاید: از مدتها قبل واضح بود که قبایل پشتون که در جنوب و جنوب شرقی افغانستان و در غرب و شمال غربی پاکستان زندگی میکنند همه از یک نسل اند و مربوط به قبایل گمشدۀ یهودی میباشند. این روزنامه می افزاید: همنوای کامل در رسوم و عنعنات، نحوۀ پوشیدن لباس، عادتهای خوانوادگی و امورات فرهنگی وجود دارد که این همه بیانگر این است که پشتونها این همه را از اجداد یهودی شان به ارث برده اند.

    این اولین بار است که وزارت خارجۀ اسرائیل رسماً تائید میکند که تحقیقاتی گستردۀ را در راستائی شناسائی اصلیت یهودی پشتونها آغاز نموده است که با این کار خود بر عمل کرد سازمانهای غیر دولتی یهودی که از سالیان درازی در جستجوی قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلادی فعالیت داشتند مهر صحه گذاشت.

    مؤرخین اسرائیلی میگویند: موسی علیه السلام حین خروج از مصر با دوازده قبیله از قبیلۀ بنی اسرائیل خارج شده و در فلسطین مسکن گزین شدند که این دوازده قبیلۀ بنی اسرائیل به نامهای (بنیامین، روبین، لاوی، یهودا، جاد، اشیر، زبولون، ساعر، یوسف، نفتالی، دان و شمعون) یاد می گردیدند و از این جمله دو قبیلۀ آنها (بنیامین و یهودا) در جنوب فلسطین جا بجا شده که یهودیان امروزی از نسل آنها می باشند ولی متباقی ده قبیلۀ دیگر در شمال فلسطین جا بجا گردیدند که بعداً از آنجا به مناطق دیگر مهاجر شدند که سپس به نام قبایل گمشدۀ یهودی مسمی گردیدند.

    روزنامۀ لوفیگارو در تحلیل خود راجع به این مسئله میگوید پشتونهای افغانستان اکثریت در میان سایر قومیت های مطرح در افغانستان می باشند، همچنان نظریۀ اصلیت یهودی آنها در منطقه و در میان مردم به سطح قابل ملاحظۀ منتشر شده است، ولی تا هنوز کدام مطالعۀ علمی دقیق که ثابت کند که پشتونها در اصل یهود اند صورت نگرفته است اما اکثریت پشتونها ایمان دارند که آنها اصلیت یهودی دارند. حتی اخرین پادشاه افغانستان، ظاهر شاه، در جواب خبرنگار ایتالیائی در بارۀ نسبش گفته بود که من از قبیلۀ بنیامین یهودی هستم.

    سایت انترنیتی شبکۀ خبری العربیه نیز به بررسی این مسئله پرداخته و گزارش داده است که اسرائیل تلاش دارد حوالی 15 ملیون پشتون افغانستان را دوباره به دین آبائی شان – یهودیت – برگرداند که متاسفانه تا هنوز تعداد از قبایل پتان را یهودی ساخته و آنها را به اسرائیل مهاجرت داده است.

    همچنان این شبکۀ معتبر عربی زبان گزارش میدهد که در دهۀ هفتاد و هشتاد قرن بیستم سازمانهای یهودی فعالیتهای چشمگیری را در جهت کشانیدن قبایل پشتون افغانستان به آئین یهودیت از طریق استخدام و تربیۀ جوانان پشتون در بیروت، پایتخت لبنان و برخی کشور های غربی راه اندازی نموده بود. این شبکۀ خبری به نقل قول از برخی رسانه های اسرائیلی گزارش میدهد که سازمانهای یهودی توانسته اند برخی دانشجویان افغان در آن زمان (مانند زلمی خلیل زاد، اشرف غنی احمد زی و انوارالحق احدی) در بیروت را به دین یهودیت برگردانند. البته این دانشجویان کسانی بودن که بعدها پستهای مهمی را در حکومت کرزی به دست آوردند و زلمی خلیلزاد نیز شناخته ترین دپلومات امریکائی افغانی الاصل در افغانستان، عراق و سازمان ملل متحد ایفای وظیفه نموده است که خانم یهودی دارد.

    این سه تن از نخبه گان تحصیل کردۀ پشتون وظیفه گرفتند تا حس نشنلیستی پشتون ها را تقویه نموده و بعد برای پشتونها توضیح دهند که اصلیت آنها یهود اند و باید به اصل خویش برگردند. این جوانان در ابتدای گرایش خود به دین یهودیت بیشتر احساساتی بوده و تلاش داشتند که به طور آشکار دست به فعالیت زنند ولی بنا بر تجارب سازمانهای یهودی و مطالعۀ آنها از اوضاع منطقه به آنها تعلیمات داده شد که باید از مهارت خود کار گرفته و مطابق برنامه های که برای شان داده میشود رفتار کنند. آنها باید اوضاع منطقه را دقیق ارزیابی کنند. آنها باید بدانند که درموقعیت بسیار حساس قرار دارند، آنها در میان دشمنان سرسخت یهودیت (ایران، پاکستان و عربستان سعودی) قرار دارند. اگر آنها با همکاری اسرائیل و برخی سازمانهای غیر دولتی یهودی دست به فعالیت آشکار زنند به زودی از طریق دشمنان اسرائیل و یهودیت در ایران، پاکستان، عربستان سعودی و حتی اقلیت های قومی غیر پشتون درافغانستان سرکوب میشوند. همین بود که آنها رسماً گرایش خود به دین یهودیت را اعلان ننموده ولی فعالیت های عمدۀ را در این بخش مخصوصاً در قسمت تقویۀ حس نشنلیستی پشتونها و داعیۀ برتری آنها از سایر اقلیت های قومی در افغانستان انجام داده اند.

    همچنان چندی قبل سایت عربی زبان القدس العربی، چاپ لندن، در مصاحبۀ با داکتر جعفر هادی حسن، نویسندۀ برجستۀ جهان عرب و پژوهش گر مسایل یهود و یهودیت (دارندۀ درجۀ دکترا از دانشگاه مانچستر بریتانیا در یهود شناسی و نویسندۀ کتابهای فرقة الدونمة بین الیهودیة و الاسلام، فرقة القرائین الیهود، الیهود الحسیدیم و پیدایش، تاریخ، عقاید، فرهنگ و عنعنات یهود) به مسلمانان و عربها هشدار داده بود که متوجه باشند که اسرائیل به زودی افغانستان را توسط قبیلۀّ پتان تحت اشغال خود در خواهد آورد.

    وی در مصاحبۀ خود می گوید: پروسۀ یهودی سازی قبیلۀ پشتون در افغانستان از چندین دهه بدینسو جریان دارد و ما شاهد روزی خواهیم بود که رسانه های خبری گزارش گرویدن ملیونها تن از پشتونهای افغانستان به آئین یهودیت را در اثر تلاشهای همه روزۀ اسرائیل به نشر خواهند رساند. تعداد زیادی از سازمانهای غیر حکومتی در اسرائیل همین اکنون مصروف جستجوی قبایل گمشدۀ خود اند. آنها میگویند که قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلاد توسط آشوریها اسیر گردیده و بعد در سراسر جهان پراگنده شدند ولی هنوز آنها عادتهای یهودی خود را حفظ نموده اند. از جمله عادتهای یهودی: تندروی، تعصب، نژاد پرستی (پشتونوالی) عدم احترام به حقوق زن، به فروش رسانیدن زنها، خشونت قبیلوی، به نکاح در آوردن خانم برادر بعد از مرگ وی، علاقمندی به قتل و کشتار، حفظ آداب و سنت های گذشتۀ خود از قبیل لباس، کلاه جالی، رقص عنعنوی مردان در مراسم خوشی (اتــن) و برتری طلبی قومی می باشد که درمیان قبایل پشتونهای افغانستان هنوز حفظ گردیده است.

    این پژوهشگر عرب می افزاید: سازمانهای یهودی از گذشته های دور سرگرم جستجوی قبایل گمشده اند، آنها قبایل گمشدۀ خود را در افغانستان، ایران، چین، هند و امریکائی جنوبی جستجو میکنند. تا کنون طبق آمار آنها قبایل پشتون در افغانستان و پاکستان شناسائی شده اند که اصلیت آنها یهود اند و بحث بالای کشورهای دیگر جریان دارد. اسرائیل با بهانۀ دریافت قبایل گمشدۀ خود میخواهد اسرائیل کبرا را از رود نیل در مصر الی دریای فرات در عراق که پلان ستراتیژِیک آن کشور است تشکیل دهد. یکی از حاخامهای (رجال دین) یهود بنام آبیحل در کتاب خویش تحت عنوان قبایل گمشده میگوید که تعداد آنها به 100 ملیون نفر خواهد رسید.

    داکتر جعفر هادی حسن در ادامه می افزاید: اسرائیل نهایت تلاش دارد تا قبیلۀ پشتون در افغانستان را که نفوس آنها تقریبا 15 ملیون تن می باشد به دعوای اینکه اصل آنها یهود اند به آئین یهودیت برگرداند. تا کنون ده ها نهاد وسازمانهای یهودی تماسهای متعددی با سران قبایل و رهبران پشتون که در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان قرار دارند انجام داده اند وهمچنان ده ها جلد کتاب یهودی را به زبان پشتو ترجمه گردیده و در آنها از اصالت یهودیت پشتونها و خصوصیت یهودی آنها توضیح داده شده است. همچنین در این کتابها توضیح داده شده است که پتانها نسب شان بر میگردد به (افغان بن شاوول) که در تورات از شاوول منحیث اولین پادشاه یهودی در سرزمین فلسطین نامبرده شده است. باید یاد آور شد که سازمانهای یهودی (مانند سازمان عامی شاب – بازگشت ملت) توانسته اند عدۀ از افراد قبیلۀ پشتون را به دین یهودیت برگردانده و آنها را به اسرائیل مهاجرت نمایند که این افراد به مرور زمان اقارب و خویشاوندان خویش را نیز به یهودیت دعوت نموده و آنها را به اسرائیل مهاجرت خواهند داد. و همچنان عدۀ دیگر از تکنوکراتهای پشتون که مخفیانه به یهودیت گرویده اند هنوز در افغانستان فعالیت دارند
    افغان یا اوغان یا پشتون این سه تا نام یک است ما می توانیم افغانستانی باشیم نه افغان حالا به همه روشن گردیده که اوغان یعنی تروریست، اوغان یعنی تولید کننده ای تریاک ،اوغان یعنی طالب فرزندا ن نا مشروع آی اس آی پا کستانی بی فرهنگ واعراب وحشی که در سوف های توره بوره تولید وبه

    از زبان خود پشتون ها بشنویند که میگویند

    ما از اقوام یهود هستیم با معلومات بیشتر

    لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
    Afghans=Pashtuns=Lost tribe of Israel5

  • ای مرتدان جاسوسان ای وطن فروشان آیا اینها انسان نیستند هنوز هم تشنه گیتان با خونهای اینها رفع نشده ای مردم چشمهای خود را باز کنید ببینین که اشغالگران بالای مردم بیچاره چی حال و روز را آورده اند

    http://www.youtube.com/watch?v=ojjp...
    http://www.youtube.com/watch?v=HGan...
    http://www.youtube.com/watch?v=E_iR...
    http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
    http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
    http://www.youtube.com/watch?v=EAOY...

  • سلام و احترامات
    خواننده محترم اين سايتها حتمآ باز کرده مطالعه نمايد
    سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید
    http://www.ustadfaizi.com/index.htm
    http://www.islam411.com/library/

  • پشتوسازی در بلخ

    در زمان) امانالله شا ه( یکی از افراد او به نام ( وزیر محمد گل مهمند ( نایب‌الحکومه ولایت بلخ شد. وی سیاست پشتوسازی را در این ولایت پیشه کرد و اقدامات زیر را انجام داد

    هزاره‌ها در سه مرحله، «زمان نادرشاه افشار، ناصرالدین شاه قاجار بعد از کشتار هزاره‌ها توسط عبدالرحمان» به ایران مهاجرت کرده‌اند. رضاشاه نام این قوم مهاجر به ایران را از «هزاره» و «بربری» به خاوری تغییر داد

    پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران سیل مهاجرت به ایران بیشتر شد. در افغانستان از گذشته به آنها ظلم بسیاری وارد شده و تاکنون ادامه دارد یکی از بدترین ظلم‌ها به آن‌ها کشتار و اخراج ان‌ها از مناطق سکونتشان در زمان

    عبدالرحمان یکی از شاهان افغانستان می‌باشد در آن دوره تقریبا 62 درصد مردم هزاره قتل و عام شدند

    درگذشته‌های دور هزاره‌جات کنونی بنام‌های زیر یاد شده‌است: به گفته (بلیو) غر مارث که این نام در کتاب مقدس نیز آمده‌است –به قول مرحوم غبار نویسنده افغانستان در مسیر تاریخ، نزدیک ۵۰۰ سال پیش از هزاره‌جات به نام «ستا گید یا» نام برده شده‌است شاهان هزاره‌جات قبل از اسلام به نام‌های شیران بامیان از اولاده کوشانی ویفتلی و بعدآ به نام‌های هزار بنده – شار و ریو شاران یاد می‌شدند که عمدتآ در دو نقطه تاریخی این سرزمین به نام‌های (پشین) یا افشین یکاو لنگ کنونی و (سورمین) سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت میرا ندند.

    کنت کورت و بطلیموس مورخین عهد سکندر کبیر، فریبه جهانگرد فرانسوی، هنری فیلد کریستیاتس محقق دنمارکی و جورج راورتی، از مورخان غربی. مقدسی، مولف گمنام حدودالعالم در ۹۵۹ میلادی، ابی بکر مشهور به ابن فقیه، ابن خرداد در ۹۲۰ میلادی، ناصر خسرو بلخی از مورخین اسلامی و همچنان هیوان تسنگ راهب چینی از موجودیت غرج الشار، غرجه، غرجستان، شاران غرجستان و موجودیت هزاره‌ها در غرجستان به کرات یاد نموده‌اند.

    حکمرانی شیران بامیان توسط غزنویان ساقط و بعد از آن غوری‌ها شنسبی‌ها – خوارزمی‌ها در هزاره‌جات حکومت کردند با شکست خوارزم‌شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیزخان تخریب و به بامیان آسیب زیادی وارد گشت
    پشتوسازی در بلخ

    در زمان) امانالله شا ه( یکی از افراد او به نام ( وزیر محمد گل مهمند ( نایب‌الحکومه ولایت بلخ شد. وی سیاست پشتوسازی را در این ولایت پیشه کرد و اقدامات زیر را انجام داد
    ۵۰ هزار جریب زمین آبی تاجیکان و ازبکان و توزیع آن‌ها میان پشتوهای آورده‌شده به منطقه. اختصاص مالچرها (مراتع) به پشتوها.
    نابودسازی آثار تاریخی بلخ از جمله سنگ‌نوشته‌ها و سنگ مزارهای زرتشتی و سغدی پیش از اسلام.
    سوزاندن ۲۳۷ دست‌نویس کهن فارسی، عربی و ترکی.
    مدارس منطقه تا سال ۱۳۴۵ تنها مجاز به آموزش به زبان پشتو بودند.
    تغییر بیشتر نام‌های جغرافیایی منطقه از فارسی و ترکی به پشتو از جمله: چارباغ گلشن (شینکی)، دلبرجین (شلخی)، پلاس‌پوش (زوزان)، چهل‌ستون (غندان)، بوینه‌قره (شولگره)، آدینه‌مسجد (چاربولک)، سمرقندیان (زرغون‌کوت)، کدوخانه (بانده‌گی)، ده‌دراز (غشی)، چقیش (استولگی)، یول‌بولدی (لیندی)، کول انبونه (مندتی) و...
    در آن دوره، پس از پشتوسازی نام‌ها در ولایت‌های بلخ، جوزجان، سرپل و فاریاب، هر فرد بومی که نام بومی مکان‌ها را به زبان می‌آورده جریمه نقدی می‌شده‌است
    روش دیگر پشتو سازی عبارت از تغیر نام محل‌های مختلف به نام‌های جدید پشتو است. به عنوان نمونه می‌توان به تغیر اسم این مناطق اشاره کرد:

    تغیر نام سبزوار درهرت به شیندند

    CopyDeleteUpDownدر سال‌های ۱۳۱۶-۱۳۱۷ خورشیدی (۱۹۳۷-۱۹۳۸ میلادی) دولت افغانستان دانشجویانی را برای آموز‌ش دیدن در زمینه نظامی به اروپا و آمریکا فرستاد. بنا بر سیاست پشتون‌سازی، فرزندان مردم )هزاره قز لباش (ایرانی‌تبار و فارسی‌زبان) و شیعه‌ها از شرکت در این دوره‌های آموزشی محروم شدند

    در سال ۱۳۱۸/۱۹۳۹ بر پایه دستور دولتی زبان تدریس در همه دروس مدارس سراسر افغانستان از فارسی به پشتو تبدیل شد

    کمبود منابع به زبان پشتو و عدم آشنایی بخش بزرگی از مردم افغانستان با این زبان، باعث فلج شدن نظام آموزشی و گسترش بی‌سوادی شد. پس از چندین سال و اعتراضات عمومی سرانجام در زمان وزارت (نجیب الله خان توروایانا ،) وزیر معارف وقت، آن وزارت‌خانه ناچار شد تدریس به زبان فارسی را به مناطق فارسی‌زبان افغانستان بازگرداند. از آن پس مقرر شد در مناطق فارسی‌زبان کلاس‌ها و دروس به فارسی باشد و پشتو به عنوان یکی از درس‌ها آموزش داده‌شود و در مناطق پشتوزبان زبان تدریس پشتو باشد

    از سال ۱۳۱۸ خورشیدی برای کارمندان ورازت‌خانه‌ها، بانک‌ها و دیگر ادارات افغانستان به صورت اجباری دوره‌های زبان پشتو گذاشته‌شد. این دوره‌ها تا ۱۳۵۷ خورشیدی ادامه یافت ولی با ناکامی روبرو بود. کم‌تر کسی از فارسی‌زبانان که این دوره‌ها را گذارندند قادر به نوشتن و خواندن پشتو در سطح کافی بودند
    انجام مهاجرت‌های اجباری برخی از گروه‌های قومی و ملیتی در افغانستان یکی از روش‌های پشتوسازی بوده‌است.به‌عنوان مثال سیاست انتقال گروه‌های قومی پشتون به سمت شمال افغانستان در دورهً صدارت محمد هاشم خان می‌توان ذکر کرد.

    در زمان صدارت نامبرده ریاست ناقلین در چارچوب وزارت داخله ایجاد شد که محمد گل مومند بسمت وزیر داخله ایفای وظیفه می‌نمود. ریاست مذکور وظیفه و تطبیق اسکان قبایل آنطرف سرحد آزاد جنوب افغانستان را در نواحی سمت شمال بعهده داشت به آرزوی آنکه بتواند گروه قومی پشتون را در افغانستان توسعه بخشد. نامبرده برای تشویق هرچه بیشتر ناقلین زمین‌های درجه اول نزدیک سرآب را برای آنها توزیع می‌کرد

  • پشتوسازی
    از زمانیکه در سال 1747 میلادی ، سران قبیله های اوغان کامیاب شدند که حاکمیت قبیله ای خویش را در بخشی از سرزمین بزرگ ِ ایران – خراسان بنیاد نهند ، برای ما مردمان بومی ایران – خراسان که تحت سیطره ای وحشیانه ای آنها قرار داشته ایم ، مصیبت های وصف ناپذیری را به ارمغان آورده اند . یکی از آن مصیبت های جانسوز این است که اوغان شاهان و فاشیست های قبیله سالار همواره کوشیده اند پیوند های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و دیگر رشته های انسانی ما را با مردم ما در آنسوی مرزهای انگریز ساخته ای تحمیلی به گونه ای دردناک ببرند و در وادی سوزان از خودبیگانه گی نگه مان دارند.
    در مدت دو صد و پنجاه سال حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی ، به ویژه در یک صد و پنجاه سال پسین ، از عبدالرحمن کله منار ساز تا ملا عمر ِ کور ِ لنگوته دراز و اکنون حامد کرزی و حواریون سوپرفاشیست اوغان ذلتی اش ، همه رذیلانه تلاش داشته اند که هویت اوغانی خود را به جبر و زور و صد ها نیرنگ هویت همگانی مردم ما سازند . قبیله پرستان ِ سر تنبه ء اوغان با چشم پاره گی و بی منطقی عجیبی ازما میخواهند که ما تاجیک ها ، اوزبیک ها ، هزاره ها ، ترکمن ها ، بلوچ ها ، پشه ای ها ، ایماق ها ، قرغزها ، عربها ، هندو ها و دیگران ، خود را " اوغان " بخوانیم . شرط ِ انسان بودن و شهروند بودن ما را " اوغان " بودن و به زبان پشتو سخن گفتن می دانند ! ( برنامه حزب اوغان ذلت را نگاه کنید ، کتاب دویمه سقاوی را بخوانید ) .
    حقیقت این است که رشته های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و قومی ما با اوغان ها خیلی کمرنگ تر و نهایت ضعیف تر از رشته های تاریخی و عمیق و درازی است که ما با مردمان اصلی خراسانی خود مان داریم . اگر زور و جبر در کار نباشد ، بسیاری از مردم ما هرگز یک واژه ای پشتو را هم فرا نخواهند گرفت . چون هیچ نیازی به آن ندارند ، چون زبان پارسی زبان همگانی مردمان گستره ای فرهنگی بزرگ ما می باشد که در درازای سده ها زبان مراوده ، زبان دیوانی ، زبان خود اختیار کرده ای مردم ساکن در سرزمین ما بوده است و احتیاجی برای زبان پشتو نداشتیم و پس از این هم نخواهیم داشت . هویت ما ، از هزاران سال به این سو ، آریایی – ایرانی – خراسانی بوده است . در این دو صد و پنجاه سال تسلط جابرانه ای خویش ، اوغان شاهان بسیار برنامه های تصفیه های نژادی و کوچ دادن های اجباری و زمین سوزانی و اوغان سازی میهن ما را عملی ساختند ، اما هنوز که هنوز است هیچ کس از مردمان غیر اوغان ، در تمام سرزمین ما ، خود را اوغان نمی دانند و به تاجیک بودن ، اوزبیک بودن ، هزاره بودن ، ترکمن و بلوچ و ایماق و قرغز و . .. بودن خویش می بالند .

  • آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " ایران " نام " اوغانستان " را گذاشته بود صرف دو گروه از مردمان غیر اوغان ، بدون دقت به نهاد ِ شیطانی این مساله ، خود را به اثر تلقین و با ناخود آگاهی " اوغان " می خوانند : یکی کسانی که در اثر شستشوی ذهنی حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی و تلقین های همیشگی اوغان سازان ، به این پندارند که هرکس از اوغانستان است ، اوغان هست . اکثر این افراد از پیشینه ای تاریخی این مساله و از اهداف عظمت جویانه ای فاشیستی که در نهاد برنامه های اوغان سازی نهفته است آگاهی ندارند . دوم ، کسانی که در اثر جنگ های سی سال پسین از وطن آواره شده و در کشورهای دیگر پناه گزیده اند نیز بدون خواست خود شان ، نظر به تعاملات رسمی کشورها ، به نام اتباع کشوری که از آن فرار کرده بودند نامگذاری شدند و نام جعلی " اوغان " بالای شان نهاده شد . از کدام کشور آمده ای ؟ از اوغانستان . تعامل طوری است که در دفتر و دیوان کشورها ، هر کسی که از اوغانستان آمده باشد ، به نام اوغان مسما می شود . این یک پیش آمد ِ بسیار خجسته برای فاشیست های اوغان بود که تقریبا پنج میلیون نفر آواره ای اوغانستان در کشور های گوناگون به نام اوغان خوانده شدند و خود این آواره گان نیز بدون توجه به پی آمد های فاجعه بار این اوغان شدن ِ ناخواسته ، مساله را سهل گرفتند و خود را اوغان گفتند . این به معنی برآورده شدن ِ یکی از بزرگترین آرزو های فاشیزم اوغانی بود که حالا فاشیست ها همین موضوع را دست آویز ساخته و اوغان خواندن ِ همگان را حق مسلم خویش میدانند و کسانی را که در این روند خلل ایجاد می کنند و حقایق تاریخی مساله را برملا می سازند ، بدترین دشمنان ِ اوغانستان و مزدوران خارجی و چه و چه های دیگر می شمارند ! در حالیکه اطلاق نام " اوغانستان " بالای سرزمین ما خود یک اختراع انگلیس ها بود و کسانی که دیوانه وار برای تحمیل آن نام جعلی تلاش ورزیده اند ، همه جیره خواران و چاکران حلقه بگوش بیگانه بوده اند که در این دو صد و پنجاه سال یکی از پی دیگر زمام امور را در دست دارند : از احمد خان ِ ابدالی تا حامد کرزی پوشالی !
    با " اوغان " خواندن ِ ما ، همه چیزمان را از ما گرفتند . آن تاریخ هزاران ساله ای آریایی - ایرانی – خراسانی ما ، آن فرهنگ ِ دیرین سال و پُر جلال ِ ما ، آن هویت و نام و نشان ِ حلال ِ ما ، هر آنچه که بود مال ِ ما ، همه را ، از دست ما ربودند . اوغان ، خودش ، از دیدگاه تاریخی – تمدنی در هیچ جای تاریخ پایگاهی مهمی نداشته است . چند قبیله ای از اطراف کوه سلیمان ، به هرطرف پراگنده شدند ، مردمان بومی خراسان را تاراج کردند ، زمین های مردم را به اجبار در تصرف خویش درآوردند ، تا توانستند خون ریختند ، آدم کشتند ، کوچ اجباری دادند ، کله منار ساختند و ... تا بر بخش های از سر زمین پاک خراسان تسلط یافتند و پس از مدتی دیده درایی را به حدی رسانیدند که خواستند ریشه های فرهنگ ها و هویت های مردمان غیر اوغان را بخشکانند و آنها را به خود بیگانه گی و مسخ شده گی هویت گرفتار سازند . این تلاش ضد بشری شان تا همین امروز به شدت جریان دارد و حاکمان ِ فاشیست کنونی تحت رهبری حزب تبه کار اوغان ذلت با شیفته گی و جنون خاصی ، با پشتگرمی که از باداران خارجی خویش دارند ، میخواهند برنامه های نیمه کاره ای فاشیستی را به شتاب هرچه بیشتر عملی سازند و اوغانستان را همان گونه که در کتاب مانیفست فاشیزم اوغانی ( دویمه سقاوی ) تجویز شده است ، به یک کشور تک هویت اوغانی زیر سلطه ای مطلق ِ قبیله پرستان اوغان ، تبدیل سازند که در آن فرهنگ بدوی قبیله بر تمدن هزاران ساله ای ایرانی – خراسانی ما پیروزمندانه بتازد و بر شمشیر خون آلود خود بنازد !
    چیزی مسخره ایکه شتربانان ِ فرهنگی فاشیزم اوغانی این جا و آن جا به آن دست می زنند این است که برای به رخ کشیدن شوکت ِ تقلبی اوغانی خود ، دست به تحریف آثار گهربار شاعران و اندیشمندان ایرانی – خراسانی ما می زنند و برای خویش یک شکوهی کاذب دست و پا می کنند . یک وقتی ، جایی خوانده بودم که یکی از دلقکان فرهنگی اوغان ، به شعر های حماسی فردوسی بزرگ دستبرد زده و یک شعر بسیار بلند آوازه ای آن شاعر شکوهمند زبان پارسی را ، از جوهر اصیل ایرانی اش تهی ساخته و به جای آن با بیشرمی ویژه ایکه شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی دارند، کلمه ای خنجری " ایران " را برداشته و نام ناساز ِ " اوغان " را به جایش نهاده است

  • حاکمیت اوغان شاهی ، دو صد و شصت سال پیش بخشی از ایران – خراسان بزرگ بود فردوسی بزرگ در یک سرود جاودانه اش چنین گفته بود :
    چو ایران نباشد ، تن ِ من مباد
    بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
    آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " ایران " نام " اوغانستان " را گذاشته بود :
    نباشد چو افغانستان تن من مباد
    بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !

    آنجا ، این را دیدم و از آن سالها گذشت . این روز ها ، باز می بینم که یکی از تارگاه های که اوغان بودن را شرط انسان بودن می داند ، در پیشانی تارگاه خویش ، همان شعر فردوسی را جا داده است ، اما به شکل تحریف شده و اوغانی اش :
    چو کشور نباشد تن من مباد
    بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !
    بی اینکه من از آن عاشقان شوکت کاذب اوغانی بپرسم ، نیک میدانم که دلیل شان این است : چون در شعر فردوسی کلمه ای ایران به کار رفته است و ایران نام کشور مشخصی در همسایه گی اوغانستان است و ما میخواهم این شعر را برای بیان احساسات خود در رابطه با کشور خودما اوغانستان به کار گیریم ، لذا کلمه ای ایران را برداشتیم و به جایش کلمه ای کشور را گذاشتیم . همین !
    خوب و اما ، تحریف ِ شعر کسی به هر صورتی که باشد ، یک جرم است ، زیر پای کردن ِ امانت داری است ، خیانت فرهنگی است . در عین حال ، این خیانت فرهنگی شترچرانهای فرهنگی فاشیزم اوغانی ، یک چیز دیگر را هم آشکار می سازد ، اینکه : با نام جعلی و تحمیلی " اوغانستان " همه دار و ندار فرهنگی حوزه ای تمدنی پارسی – خراسانی ، همه مفاخر ما ، همه مشاهیر ما ، همه قهرمانان ما و همه دست آورد های هزاران ساله ای ما ، همه در بست به کشوری سپرده می شود که امروز خود را " ایران " میخواند . چون تمام گذشته های ما با نام ایران و خراسان گره خورده است و با هیچ شگرد و نیرنگ و دستبردی قادر نخواهیم بود که هویت ایرانی – خراسانی گذشته ای خویش را نابود سازیم و به جای آن یک هویت موهوم و کاذب و هیچ جایی را بنشانیم . شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی می توانند در گفتار و نوشتار بزرگان ِ ایرانی – خراسانی دستبرد زنند ، تحریف کنند ، مسخ سازند ، اما نمی توانند ، اصل ِ واقعیت های تاریخی و فرهنگی حوزه ای تمدنی ما را دگرگون سازند .
    این حقیقت را که فردوسی ، مولوی ، ابوعلی سینا ، بیرونی ، رودکی ، سنایی ، انوری ، ناصر خسرو ، جامی و صدها شاعر و اندیشمند و هنرمند و دیگر مفاخر فرهنگی و تاریخی ما ، از گذشته ها تا همین صد و چند سال قبل ، همه و همه خود را ایرانی – خراسانی می گفتند و میهن و ماوای خویش را ایران و خراسان می خواندند . هیچ یک از آن بزرگان ، هرگز اوغان نبودند و هیچ پیوندی با قبایل اوغان نداشتند . حالا چگونه می توانیم که آنها را اوغان بسازیم ؟ به شعر فردوسی و شاعران دیگر دستبرد زدن ، نام های اصیل هزاران ساله را برداشتن و نام های نو ساخته و خنده آور اوغانی را به جای شان چسپاندن ، " سبزوار " را " شین دند " ساختن و از این گونه هزاران سیه کاری دیگر را کردن ، این حقیقت را زدوده نمی تواند که اوغان شدن ، ما را هیچ و پوچ می سازد و همه دار و ندار فرهنگی و تاریخی مان را از ما میگیرد .
    فردوسی ، اوغان نبود . کسی که با شاهنامه ای فردوسی آشناست ، میداند که فردوسی از اوغان ها با چه صفاتی یاد کرده است . ایرانی بودن افتخار فردوسی بود ، اما ایران فردوسی ، ایران دیگریست . ایران بزرگ آن روزگار ، همین ایرانی نیست که امروز می بینیم . این یک هوشیاری ، رندی و دور اندیشی حاکمان فارس بود که چند دهه قبل ( سال 1935 ) کشور شان را رسما به نام " ایران " ثبت کردند و همچنان نام " خراسان " را بر بخشی از خاک خود رسمیت بخشیدند . یکی از خیانت های بزرگ فاشیزم اوغان شاهی ، ظاهر، داوود ، نعیم ، محمد گل مومند و دیگران ، این بود که در مورد آن اقدام هوشیارانه ای دولت ایران ، هیچ واکنشی نشان ندادند و در واقع از چنان اقدامی بسیار خوش و راضی بودند که مردمان غیر اوغان از پیشنه های ایرانی – خراسانی خویش بریده شوند و آنها بتوانند بگویند که دیگر کسی حق ندارد ایران ایران یا خراسان خراسان بگوید چون حالا ایران یک کشور جدا و خراسان هم بخشی از آن کشور است و افتخار ایرانی و خراسانی هم به آنها تعلق دارد . ما اوغان استیم و کشور ما اوغانستان است . باید برای ساختن همه جانبه ای یک هویت اوغانی تلاش کنیم که کشور ما در پوشش همین هویت اوغانی به وحدت ملی برسد و مردم به جای احساس تعلق به فرهنگ ایرانی – خراسانی ، خود را به فرهنگ اوغانی متعلق بدانند : هرکی از اوغانستان است ، اوغان هست . دا زمونژ زیبا وطن ، دا مو د بابا وطن ، این سر زمین حق بابا ها و انا های ما بود که حالا میراث حلال ماست و شما دیگر صدای تان را بدر نکنید که از کله های تان منار می سازیم ، لگد مال تان می کنیم ، هست و بود تان را بار بار تاراج می کنیم ، خود را و خاک را می فروشیم تا شما غیر اوغان ها را تابع و اسیر خود نگه داریم

  • من از شترچران های فرهنگی فاشیزم اوغانی می پرسم که اگر این همه از زبان پارسی - دری و فرهنگ اصیل ایرانی – خراسانی ما نفرت دارید ، اگر از هویت و اصلیت فردوسی ها و پور سینا ها و صدها و هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ما وحشت دارید ، چرا نمی رویید و از زبان و میراث های فرهنگی خود تان بهره نمی گیرید که می آیید و شعر و نبشته های بزرگان ما را برای مقاصد شوم خویش تحریف و مسخ می نمایید ؟
    ایران را از همه کتاب های پیشین برداشتن ، به جای آن اوغان و کشور و چیزهای دیگر را نوشتن ، اوج حقارت و درمانده گی فرهنگی اوغان سازان را نشان میدهد . آن ها از بس که از برملا شدن حقایق تاریخی ما وحشت دارند ، از بسکه از نام تاریخی ما ، از نام ایران – خراسان نفرت دارند، به هر بهانه ای واهی میکوشند که بر گذشته ای ما و نام های تاریخی ما خط بطلان کشند و نگذارند که مردم بداند که سرزمین های اکنون اسیر حاکمیت اوغان شاهی ، دو صد و شصت سال پیش بخشی از ایران – خراسان بزرگ بود و تا یک صدو چهل سال پیش هم به نام خراسان یاد میشد . آنها نمی خواهند مردم بداند که آن ایران فردوسی ، ایرانی است که یک بخش بزرگ سرزمین های تحت سیطره ای جابرانه اوغان شاهان را هم در بر میگیرد .
    پژوهش های چند ین گانه به روشنی می نمایاند که زیاد تر شهر ها و بخش های مهم و عمده ای" ایران " که فردوسی از آن با افتخار یاد میکند در محدوده ای جغرافیایی قرار دارد که امروز به نام جعلی اوغانستان شهرت یافته است . وقتی ما نام " ایران " را در شاهنامه فردوسی می خوانیم ، نباید چنین پنداریم که همه سخنش در مورد ایران امروزی است . ایران فردوسی ، ایران ماست ، ایرانی که بخش های شمال ، غرب و مرکزی اوغانستان ، سرزمین های تاجیک نشین ، مناطق اوزبیک ها ، ترکمن ها ، هزاره ها و بلوچ ها در آن شامل می باشد .
    حالا این شعر فردوسی : چو ایران نباشد تن ِ من مباد — بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ، شعار همگانی مردم ایران امروز است . همانگونه که خود فردوسی با غرور و افتخار ایران میگفت ، همتباران فردوسی در ایران کنونی هم با همان غرور و افتخار ایران میگویند و همانگونه که فردوسی آن شعر را با سربلندی سروده بود ، همتباران فردوسی در ایران کنونی نیز آن را با سربلندی میخوانند و ازش لذت می برند . اما ، ما مردمی که در اسارت اوغان شاهان جبار و مستبد بوده ایم ، ما مردمیکه به زور اوغان ساخته میشویم ، ما مردمیکه حق تبارز نام و هویت اصلی خود را نداریم ، ما همتباران فردوسی در این بخش خاک ایران آن روزگار ، نه تنها با فردوسی بیگانه می نماییم ، بلکه همه رشته های مان را با فردوسی گسسته ایم به خاطریکه فردوسی ایرانی بود و ما اوغان شده ایم !
    ما چرا به خاطر یک نام جعلی و تحمیلی به این همه رنج و سرگردانی فرهنگی و هویتی و تاریخی گرفتار بمانیم ؟ تا کی و زود تر کدام شعر و اثر بزرگان و مفاخر فرهنگی و هنری ایرانی – خراسانی مان را دستکاری کنیم و از هر جاییکه در آثار آنها ایران و خراسان نقش شده است ، آن نام های اصلی را برداریم و نام جعلی اوغان و یا یک کلمه ای دیگر را بگذاریم ؟ ما چرا و به چه خاطر مولوی مان را ، فردوسی مان را ، حافظ و سعدی و انوری و سنایی و خاقانی و رودکی و بیرونی و پورسینا و ناصرخسرو و جامی و دیگر و دیگرانی را که همه شاعران و اندیشمندان و مفاخر خودما استند و همه ای شان ایرانی – خراسانی بودند ، اما " اوغان " هرگز نبودند ، به کدام منطق اوغان بسیازیم و در آثار شان دخل و تصرف نموده آن را تحریف و مسخ نماییم ؟
    فردوسی از ما یاد میکند ، از سرزمین و میهن ما یاد میکند ، از هرات ، از غزنه ، از زابل ، از کابل و دیگر شهر های ما یاد میکند ، حماسه های مردم ما را می سراید ، ما را به همان نامی که داشته ایم می خواند ، برای زنده نگهداشتن هویت ما سالهای زیاد از عمر عزیز خویش را قربان می نماید و شاهنامه را می سازد که برای ما به میراث بماند و ما از آن به خودآگاهی رسیم و تسلیم سیاهی و بی خردی دزدان سر گردنه ها و دشت هایی نشویم که فردوسی وصف شان را کرده است . اما با درد و دریغ که وارثان همان دزدان سر گردنه ها و رهزنان دشت ها، امروز آیینه ای روشن هویت و زبان ما را می شکنند و با لکه ای نام اوغان آنرا سیاه می سازند – شاهنامه را تحریف و تحقیر می نمایند !
    من از شترچران های فرهنگی فاشیزم اوغانی می پرسم که اگر این همه از زبان پارسی - دری و فرهنگ اصیل ایرانی – خراسانی ما نفرت دارید ، اگر از هویت و اصلیت فردوسی ها و پور سینا ها و صدها و هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ما وحشت دارید ، چرا نمی رویید و از زبان و میراث های فرهنگی خود تان بهره نمی گیرید که می آیید و شعر و نبشته های بزرگان ما را برای مقاصد شوم خویش تحریف و مسخ می نمایید ؟ آخر تا صد و چهل سال قبل ، اوغانستان موغانستان را کس نمی شناخت . همه آگاه اند که نام اوغانستان را هم نماینده ای انگلیس بر ساحه تحت تسلط امیران خود فروخته ای اوغان نهاد و از آن پس طوق لعنت این نام به گردن تمام مردم ما به جبر و به نیرنگ افگنده شد و میخواهید که با همین نام بی ریشه و بی بنیاد ، همه تاریخ هزاران ساله و همه فرهنگ گشن بیخ و گلشن نمای ما را محو و نابود سازید و آرزو هم دارید که ما در مقابل تان سکوت اختیار کنیم !
    شما فردوسی را بیگانه می دانید و بیگانه می خوانید ، اما فردوسی برای ما بیگانه نیست . فردوسی شاعر حماسه های جاویدانی مردم ماست ، فردوسی همان سان از ماست که مولوی و ناصر خسرو و جامی از مایند و همه هم ایرانی – خراسانی اند ، نه اوغان . شما هر قدر سفسطه بگوئید ، هر قدر چرند پراکنی کنید ، فرهنگ پارسی – ایرانی – خراسانی ،همان که بود ، هست و خواهد بود ، رشد میکند ، تکامل می کند ، با تمدن بزرگ انسان در جهان بیش از پیش می پیوندند ، اما مقهور فرهنگ قبیلوی شما نخواهد شد !
    این هم چند بیت از شعر فردوسی بزرگ - آیینه دار ِ فرهنگ و زبان ما :
    ندانی که ایران نشست ِ منست
    جهان سر به سر زیر دست ِ منست
    هنر نزد ایرانیان است و بـــس
    ندادند شـیر ژیان را بکــس
    همه یکدلانند یـزدان شناس
    بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
    دریغ است ایـران که ویـران شــود
    کنام پلنگان و شیران شــود
    چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
    در این بوم و بر زنده یک تن مباد
    همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
    جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
    همه سربسر تن به کشتن دهیم
    بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
    چنین گفت موبد که مرد بنام
    بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
    اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
    چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس