Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 54010

از قند پارسی تا قروت هزارگی!

6 مارچ 2012, 23:36, توسط اعزاز

دوست گرامی حیدری جان

این بیت را گوش کن تا بروم سراغ چند جمله درد دل با شما:
یکی از درد می نالد،یکی طامات می بافد
بیا کاین داوریها را، به پیش داور اندازیم
سوالی دارم ازت: میشه بفرمایی چرا با اسم «قروت هزارگی!» داری لینک می ذاری؟
میشه بفرمایی چرا اسم خودتو.... ؟
میشه بگی چرا اینهمه درپرده حرف زدن اینروزها باب شده؟ میشه بگی چرا وبلاگ های بی نام و نشان که برای خودشان قهرمان هم شده اند دارند در پرده حرف می زنند و پرده می درند و زمین و زمان را به هم می بافند و به احدی هم پاسخگو نیستند؟
گفتم پاسخگویی؛ میدانی این واژه چه دُر گرانبهایی است؟ جایی دیدی اش؟ سلام مرا هم برسان!
دوست من خارج گود نشسته ای و می گویی لنگش کن! خب بیا ایران ببینم چند مرده حلاجی! و اگر تو حرفهایت را نمی توانی کف خیابان افغانستان که فقط در کابل پرس? بزنی !پس بگذار اینجا در ایران با درد خودمان بسوزیم و صورتمان را با سیلی سرخ کنیم و سرمان را بالا بگیریم که داریم با اسم و رسم و شناسنامه هزاره تو این مملکت حرف می زنیم و قلم می زنیم آنهم در عصری که داری می بینی چه وانفسایی است!
می دانی همین کابل پرس به خاطر اینکه از حقوق برادران و خواهرانش دفاع کند از چه چیزهایی محروم شده و چه بلاهایی سرش آمده؟راستی میدانی اصلا فساددر ایران یعنی چه؟ عیار فساد را در جامعه امروزمان(مهاجران خصوصا هزاره در ایران )می شناسی و می دانی مقدار رسوخش در لایه های حکومتی را؟ می دانی در قاموس فساد قیمت یک روزنامه نگار که در آنور آب (افغانستان)برای قلمش و سخنش دلار خرج می کنند چقدر است؟ شاید باور نکنی اما به اندازه کوپن بیمه یک موتوری هم نیست!
شنیده ای بعضا دستگاههای انتظامی ایران وقتی از دست جیب برها و سارقین منازل و خلافهای این چنینی خسته می شوند چه آرزویی می کنند؟ آرزو دارند خدا هرچه زودتر یک نفرافغان را بفرستد تا جور بقیه را هم بکشد و بتوانند گزارش و آماری به مقامهای بالا بفرستند.
حکایت امروز ما و شما هم یک همچین وضعیتی است. حیف که ترازویی برای میزان سوختگی اختراع نشده وگرنه برایت نشان می دادم کداممان برای ترمیم زخم برداشته شده بر پیکر هویتمان کوشا تر و سوخته تریم.
زبان درکش ای مرد بسیار دان/ که فردا سخن نیست بر بی زبان
شرایط امروز جامعه هزاره را در ایران و افغانستان ملاحظه می کنم چون چاره ای ندارم؛ چون راهی ندارم؛ ریشه ام، اصل و نسبم و همه تعلقاتم همین جاست و هم آنجاست. می خواهی افسارم را پاره کنم که به کجا رم کنم؟ به آغوش کدام دایه بیفتم؟ اکثریت مهاجران از قوم مظلوم هزاره در ایران(چون شما ایران را لحاظ کردید) کار کردن و نوشتن توی همچین وضعیتی برایشان مقدس است، چون هم سخت است و هم تلخ.
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست/ که تلخی شکر باشد از دست دوست
برو فکر کن روی حرفهام عزیز. یاحق!

جستجو در کابل پرس