جایگاه تاریخی زنان در حیات اجتماعی تورکان و نگاهی به فرهنگ زن ستیزی در ادبیات پارسی
9 مارچ 2012, 11:31, توسط خ . نبیل مزاری
استاد گران ارج میمنه گی احترام و ادب تقدیم است . نوشتار تحقیقی تانرا اندر باب مقام زن در اجتماع ترکان و فرهنگ زن ستیزی در ادبیات فارسی را خواندم . سپاس ازینکه به خود زحمت کاوش و پویش را روا داشتید و ما بیخبران را در روشنی ارشادات عالمانه خود قرار دادید و اما چند پرسش کودکانه از شما و یا دوستانی که در زمینه معلومات و اطلاعاتی داشته باشند دارم که به لطف و مهربانی خود آنرا پاسخ بدهند .
1- سرزمین توران در عصر زنده گی رستم ، تهمینه و سهراب تا کدام حدود بوده و از ترک بودن بانو تهمینه دختر شاه سمنگان مادر سهراب چی سندی در تاریخ و یا خود شهنامه قید شده است ؟ فکر میکنم سمنگان از ساحات تحت نفوذ سرزمین توران بوده نه سرزمین ترک که رستم در نخجیرش آزادانه شکار میکرده و در بیشه اش بخواب میرفته . حال بیآید از زبان خود تهمینه بشنویم که چی میگوید :
چنین داد پاسخ که تهمینه ام ++ تو گویی که از غم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم ++ ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز شاهان مرا جفت نیست ++ چو من زیر چرخ کبود اندکی است
ترا ام کنون گر بخواهی مرا ++ نبیند همی مرغ و ماهی مرا
دوستان عزیز باید در درون مایه و فحوای این سروده های فردوسی دقیق شوند . به منظور کشال نشدن پیام از جزئیات زسرنوشت و زنده گی سیندخت، گرد آفرید ، جریره ، رودابه، فرنگیس، منیژه وغیره می گذرم .
اجداد رابعه بلخی در اصل از ناقلین تازی در خراسان بود نه ترک ! خود رابعه زبان پدری را بسیار کم میدانست و خود را خراسانی میدانست تا تازی ناقل ! اگر اشتباه می نویسم ، مرا رهنمایی کنید .
2- چرا شاهان مغل هند ، زبان رسمی و کشور خود را زبان ترکی انتخاب نکردند مانند تازی ها ، که هم امروز آثاری به زبان ترکی میبود و هم زبان ترکی صاحب یک فرهنگ بزرگ زبانی مانند پارتی دری میشد ؟ خبط و نارسایی شاهان مغل را امروز به رخ ما کشیدن نوع افتخار کذابیست .
3- با تائید پیام دوست ارجمند مان آقای لهراسپ ، در اشعار کلاسیک سروده سرایان پارتی گوی ، فرهنگ زن ستیزی تازی ها و تازی نامه رول بسزای خود را داشته تا اصل واقعیت ها . شما چند دختر و همسر شاهان مغل را نام برده اید که گویا تنها در فرهنگ ترک چنین اجازۀ را بانوان داشته اند ، چرا خانم ملکه ثریا ، ملکه حمیرا ، ملکه زینب و و و ( نام دختران شان را نمی دانم ) را فراموش کردید و آیا اینها زن های شاهان پشتون در دربار شاهی نبودند ؟
مولانا اندر باب زن و مادر چنین می سراید :
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم ++ کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او ++ داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را ++ متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست ++ تا که مادر بر تو مهر انداختست
ویا :
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن ++ باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست ++ قطرۀ آن ، الفت مردست و زن
نسبت نبود وقت نمیتوانم به تمام جزئیات نوشته آقای میمنه گی تماس بگیرم و بدین کوچک پیامی پرسشی از دوستان خواهش پاسخ آنرا دارم .
گاهی دوستان عزیز ما ناخود آگاه و یا هم قصدأ سروده هایی را از کتاب ها و داستانهای سروده شده کلاسیک پارتی دری در پیوند با اصل گویش داستان ها و یا قصه ها گرد هم میکنند تا بنمایانند که گویا این تنها پارتی زبانها زن ستیزند و دیگران همه نام خدا فرشته . دوستان نویسنده پیش ازآنکه چند نام و فقرۀ را درج نوشتار خود میکنند کمی تحقیق کنند که تا چی اندازه میشود آفاقی بالای نگاشته شان اعتبار کرد ؟ امید عزیزان نویسنده به ویژه استاد گرانقدرم میمنه گی صاحب ازین گستاخی ام به بزرگواری خویش بگذرند و اگر پاسخی دارند ، بنویسند تا از خرمن دانش شان سیراب شویم . با عرض ادب و احترام .
استاد گران ارج میمنه گی احترام و ادب تقدیم است . نوشتار تحقیقی تانرا اندر باب مقام زن در اجتماع ترکان و فرهنگ زن ستیزی در ادبیات فارسی را خواندم . سپاس ازینکه به خود زحمت کاوش و پویش را روا داشتید و ما بیخبران را در روشنی ارشادات عالمانه خود قرار دادید و اما چند پرسش کودکانه از شما و یا دوستانی که در زمینه معلومات و اطلاعاتی داشته باشند دارم که به لطف و مهربانی خود آنرا پاسخ بدهند .
1- سرزمین توران در عصر زنده گی رستم ، تهمینه و سهراب تا کدام حدود بوده و از ترک بودن بانو تهمینه دختر شاه سمنگان مادر سهراب چی سندی در تاریخ و یا خود شهنامه قید شده است ؟ فکر میکنم سمنگان از ساحات تحت نفوذ سرزمین توران بوده نه سرزمین ترک که رستم در نخجیرش آزادانه شکار میکرده و در بیشه اش بخواب میرفته . حال بیآید از زبان خود تهمینه بشنویم که چی میگوید :
چنین داد پاسخ که تهمینه ام ++ تو گویی که از غم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم ++ ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز شاهان مرا جفت نیست ++ چو من زیر چرخ کبود اندکی است
پرده برون کس ندیده مرا ++ نه هرگز کس آوا شنیده مرا
ترا ام کنون گر بخواهی مرا ++ نبیند همی مرغ و ماهی مرا
دوستان عزیز باید در درون مایه و فحوای این سروده های فردوسی دقیق شوند . به منظور کشال نشدن پیام از جزئیات زسرنوشت و زنده گی سیندخت، گرد آفرید ، جریره ، رودابه، فرنگیس، منیژه وغیره می گذرم .
اجداد رابعه بلخی در اصل از ناقلین تازی در خراسان بود نه ترک ! خود رابعه زبان پدری را بسیار کم میدانست و خود را خراسانی میدانست تا تازی ناقل ! اگر اشتباه می نویسم ، مرا رهنمایی کنید .
2- چرا شاهان مغل هند ، زبان رسمی و کشور خود را زبان ترکی انتخاب نکردند مانند تازی ها ، که هم امروز آثاری به زبان ترکی میبود و هم زبان ترکی صاحب یک فرهنگ بزرگ زبانی مانند پارتی دری میشد ؟ خبط و نارسایی شاهان مغل را امروز به رخ ما کشیدن نوع افتخار کذابیست .
3- با تائید پیام دوست ارجمند مان آقای لهراسپ ، در اشعار کلاسیک سروده سرایان پارتی گوی ، فرهنگ زن ستیزی تازی ها و تازی نامه رول بسزای خود را داشته تا اصل واقعیت ها . شما چند دختر و همسر شاهان مغل را نام برده اید که گویا تنها در فرهنگ ترک چنین اجازۀ را بانوان داشته اند ، چرا خانم ملکه ثریا ، ملکه حمیرا ، ملکه زینب و و و ( نام دختران شان را نمی دانم ) را فراموش کردید و آیا اینها زن های شاهان پشتون در دربار شاهی نبودند ؟
مولانا اندر باب زن و مادر چنین می سراید :
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم ++ کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او ++ داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را ++ متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست ++ تا که مادر بر تو مهر انداختست
ویا :
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن ++ باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست ++ قطرۀ آن ، الفت مردست و زن
نسبت نبود وقت نمیتوانم به تمام جزئیات نوشته آقای میمنه گی تماس بگیرم و بدین کوچک پیامی پرسشی از دوستان خواهش پاسخ آنرا دارم .
گاهی دوستان عزیز ما ناخود آگاه و یا هم قصدأ سروده هایی را از کتاب ها و داستانهای سروده شده کلاسیک پارتی دری در پیوند با اصل گویش داستان ها و یا قصه ها گرد هم میکنند تا بنمایانند که گویا این تنها پارتی زبانها زن ستیزند و دیگران همه نام خدا فرشته . دوستان نویسنده پیش ازآنکه چند نام و فقرۀ را درج نوشتار خود میکنند کمی تحقیق کنند که تا چی اندازه میشود آفاقی بالای نگاشته شان اعتبار کرد ؟ امید عزیزان نویسنده به ویژه استاد گرانقدرم میمنه گی صاحب ازین گستاخی ام به بزرگواری خویش بگذرند و اگر پاسخی دارند ، بنویسند تا از خرمن دانش شان سیراب شویم . با عرض ادب و احترام .