Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 10768

دست افشانی و پایکوبی شکوهمند

7 فبروری 2008, 12:19, توسط ذبیح الله ناصری

چیست با عشق آشنا بودن

بجز از کام دل جدا بودن

خون شدن خون خود فروخوردن

با سگان بر در وفا بودن

او فدایی است هیچ فرقی نیست

پیش او مرگ و نقل یا بودن

رو مسلمان سپر سلامت باش

جهد می​کن به پارسا بودن

کاین شهیدان ز مرگ نشکیبند

عاشقانند بر فنا بودن

از بلا و قضا گریزی تو

ترس ایشان ز بی بلا بودن

ششه می​گیر و روز عاشورا

تو نتانی به کربلا بودن

(حضرت مولوی)

آقای جعفر رضایی

همانگونه که خودتان دوست دارید تا همیشه در مراسم خوشی، رقص و پایکوبی شرکت نمایید لطفاً همین حق را به دیگران نیز بدهید تا در صورت میل و علاقه در همایش گرامیداشت حماسۀ نواسۀ پیامبر اسلام (ص) نیز شرکت کنند. اگر کسی میل نداشته باشد که در همچو همایش هایی شرکت کند میتواند در خانه بنشیند، به کار روزمره و عادئ خود بپردازد، به میکده برود، ویا هم یک برنامۀ رقص و پایکوبی را در خانۀ خود برپا دارد.

عجیب است که خودت تاهنوز چگونه اسم خود را تغیر نداده اید؟ چرا که در کشور های غربی هر فرد این حق را دارد که اسم جدیدی برای خودش انتخاب نموده و از اسم های هزار ساله (بقول خود تان) خود را برهاند...

بهر حال از دیدن حُسن و جمال دختران چینی، غربی و یا بطور کُل زیبارویان زمینی اگر به یاد آن جمال مطلق و نقاش اصلئ این زیبا رویان زمینی (که زیبایئ موقتی دارند)، نیآفتی یقیناً که راه ترکستان را در پیش گرفته ای... درست است که زنده گی در غرب پُر زرق و برق است اما فراموش کردن حقایق زنده گی کمال بی هنری بوده و خامئ افکار تانرا ثابت میکند.

طوریکه حضرت مولوی میفرماید:

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی

از جنبش او جنبش این پرده نبینی؟

از تابش آن مه که در افلاک نهان است

صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی

(در مصراع اول منظورش از آن دختر چینی حضرت باریتعالی است که از القاح سپرم و تخمه، پری چهره های زمینی را میآفریند)

بهر صورت حسین ابن علی (ع) کسی بود که در راه عشقش به آن نقاش یکتا از سر، جان، زن، فرزند و دنیا دست و دل را شست و ثابت کرد که این را گویند عشق! او برای ما بهترین تفسیر را از جملۀ (دوستت دارم!) با خونش نوشت. او به ما گفت، "وقتی به طرف میگویید دوستت دارم، باید در عمل نیز ثابت کنید که دوستش دارید." او به ما درس عشق داد، درس فداکاری و درس پایداری روی قول و قرار هایمان.

گفتن دوستت دارم و جانم فدایت آسان و سهل است اما در میدان عمل آگاهانه داخل شدن و جان باختن کار عاشقان اصیل و انگشت شمار است نه هر بی سر و پایی مانند من و تو.

کسی که به آن زیبایی مطلق نرسیده باشد ارزش دختران چشم بادامی و یا غربی را نیز نخواهد دانست. تمام اظهارات عشق و علاقه اش به خوبرویان و ناله های ساختگی اش نزد زنان در استفادۀ جنسی محدود و خلاصه خواهد شد که خودت در کانادا به خوبی شاهد آن میباشی...

من و تو اگر صد ها سال دیگر هم در این غرب خوش و خُرم زنده گی کنیم بالاخره یکروزی باید این خوشی ها را وداع گوییم و خوشئ که موقتی است صد سال دیگر نه بلکه همین حالا تمام است!

بنده در این چند سالی که در غرب زنده گی میکنم به این نتیجه رسیده ام که اکثریت این غربیهایی که تارک معنویات اند به آن دلقکی میمانند که نزد روانشناسی رفته بود و از مشکلات روانی اش شکایت داشت. روانشناس برایش توصئه کرد تا به سرکس رفته و برنامه های شاد آن دلقک را تماشا کند چون دلقک را نشناخته بود. دلقک در پاسخ گفت: "من خود همان دلقکم! اما با آنهمه پایکوبی هائ که در جلوی چشمان مردم میکنم بازهم دلم گرفته است و دل دماغ اجرای برنامه را نیز آهسته، آهسته از دست میدهم..."

برای نمونه داستان خانم بریتنی را در امریکا شاید در این روز ها خوانده باشید. این خانم و مثل او میلیون ها زن و مرد در این بهشت برین چی کمبود دارند؟ مشکل اینها صرفاً این است که مشکل ندارند و به عبارۀ دیگر به معنویات پشت پا زده اند. مثال دیگرش که مشت نمونه خروار است این هنرمند هالیودیست!

ختم میکنم با این ابیات زیبا از حضرت مولوی:

چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد

در چشم​های مست تو نقاش چون نهاد

چشمت بیافرید به هر دم هزار چشم

زیرا خدا ز قدرت خود قدرتش بداد

وان جمله چشم​ها شده حیران چشم تو

که صد هزار رحمت بر چشم​هات باد

بر تخت سلطنت بنشستست چشم تو

هر جان که دید چشم تو را گفت داد داد

گفتم که چشم چرخ چنین چشم هیچ دید؟

سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد

والسلام

جستجو در کابل پرس