17 فبروری 2008, 05:19, توسط کریم غلامزاده علم از ایران
با سلام
من از دور شما را فریاد می زنم
من از فلات زاگرس دارم شما را فریاد می زنم
برادر افغانیم
دلم گرم است که چه هم دلیم
چه خوش گفت مولانای عزیز
هم دلی از هم زبانی بهتر است
هم دل ایم و هم زبان
تقدیم به برادران و خواهران افغانم در این هنگامه رنج
من تو را فریاد می زنم
که قلب ها را جغرافیا نیست
که در جغرافیای قلب ما
راهی نیست
دیواری نیست
من تو را فریاد می زنم
دست را بده
دستم را بگیر
قلبت را بده قلبم را بگیر
من از فلاتی دور تو را فریاد زدم
صدای تو انعکاس صدای من است
فریاد تو انعکاس فریاد من است
من تو را می شناسم
دستت با من بود
قلبت با من بود
تو زمزمه منی
من فریاد تو را شنیدم
تو با من نجوا کردی
تو در چشمانم خیره شدی
من در نگاهت
زبانت را می شناسم
حرفت را میفهمم
تو در سرچشمه ایستاده ایی
زبانت پاک است و زلال
تو چشمه ایی
من این پایین انتظارت را می کشم
با من سخن بگو
ای صدایت آوای اساطیر کهن
با من سخن بگو
با سلام
من از دور شما را فریاد می زنم
من از فلات زاگرس دارم شما را فریاد می زنم
برادر افغانیم
دلم گرم است که چه هم دلیم
چه خوش گفت مولانای عزیز
هم دلی از هم زبانی بهتر است
هم دل ایم و هم زبان
تقدیم به برادران و خواهران افغانم در این هنگامه رنج
من تو را فریاد می زنم
که قلب ها را جغرافیا نیست
که در جغرافیای قلب ما
راهی نیست
دیواری نیست
من تو را فریاد می زنم
دست را بده
دستم را بگیر
قلبت را بده قلبم را بگیر
من از فلاتی دور تو را فریاد زدم
صدای تو انعکاس صدای من است
فریاد تو انعکاس فریاد من است
من تو را می شناسم
دستت با من بود
قلبت با من بود
تو زمزمه منی
من فریاد تو را شنیدم
تو با من نجوا کردی
تو در چشمانم خیره شدی
من در نگاهت
زبانت را می شناسم
حرفت را میفهمم
تو در سرچشمه ایستاده ایی
زبانت پاک است و زلال
تو چشمه ایی
من این پایین انتظارت را می کشم
با من سخن بگو
ای صدایت آوای اساطیر کهن
با من سخن بگو