گوشواره ای عرش مجید
حسن مجتبی
خوش صورت و زنباره ، غرق هوس و شهوت
نزدیکی های نمازشام ...
تازه ترین زن حرمسرایش ، گفت :
حسن ! کحا ؟
حضرت فرمود :
کنیزه کی آورده اند برایم امشب از غزوات
دختر گفت : همین سه روز پیش مرا در عقد نکاح آوردی ، حال هوس زنی دیگر ؟
حضرت فرمود :
چی کار کنم ؟ همین امروز کنیزه کی دارم ، رسم است آخر ...
زن : او ... مای گاد
حسن ! شب با من غذا بخور
فقطم همینم امشب
حسن گفت : برو غذا بیاور
مالش پایان تنه اش ، حرمان ببری در گور
زن ، زیر لب زمزمه کرد
زهر هلایل در غذایش داد
و زبان در سقف دهان آن حضرت
از کلام افتاد .
گوشواره ای عرش مجید
حسن مجتبی
خوش صورت و زنباره ، غرق هوس و شهوت
نزدیکی های نمازشام ...
تازه ترین زن حرمسرایش ، گفت :
حسن ! کحا ؟
حضرت فرمود :
کنیزه کی آورده اند برایم امشب از غزوات
دختر گفت : همین سه روز پیش مرا در عقد نکاح آوردی ، حال هوس زنی دیگر ؟
حضرت فرمود :
چی کار کنم ؟ همین امروز کنیزه کی دارم ، رسم است آخر ...
زن : او ... مای گاد
حسن ! شب با من غذا بخور
فقطم همینم امشب
حسن گفت : برو غذا بیاور
مالش پایان تنه اش ، حرمان ببری در گور
زن ، زیر لب زمزمه کرد
زهر هلایل در غذایش داد
و زبان در سقف دهان آن حضرت
از کلام افتاد .
آنلاین : http:/baran@yahoo.com