از تریبون بخش فارسی بی بی سی برای هویت سازی های جعلی سوء استفاده می شود
29 دسامبر 2012, 18:42, توسط فرشید
مولانا پرستی ومولانا ستیزی هردو رویکرد های نابخردانه ا ست ودعوا بر مالکیت قومی مولانا نابخردانه تر ازآن . مولانا یک سخنوروعارف مسلمان بود ونمی توان اندبشه های اورا از آموزه های اسلامی جدا تصور کرد . ماهیت اسلام و آموزه های آن روشن است .نباید انتظار داشت که مولانا باید مثل مارکس، و کانت دکارت وراسل و هایدگر و امثالهم می اندیشید. وچون چنین نبوده پس واقعیت فرهنگی او نیز ارزشی ندارد.او محصول دوران خود بود .اما بسیاری از شاعران اسلامی گرفتار تضاد اندیشی وتناقض گویی بوده اند . به بیدل نظر اندازید که چگونه مزخرفات اسلامی را با اندیشه های سرشار از شک وتردید فلسفی همزمان بازتاب داده است. این شاعر اندیشه گر ومذهبی که می گوید : به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا / سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا .. درجایی دیگر می گوید : قلندرانه حدیثی ست زاهدا معذور - تو غره ای به بهشتی که جای ریدن نیست ... یا : به پیری هم نفهمیدیم افسوس - که دنیا بازی طفلانه ی کیست؟ یا : بیدل آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ایم - متن آیاتش تحیر دارد وتفسیر شرم - یا : می چاره گر کلفت زها د نگردید / توفان مگر از عهده ی مذهب بدر آید و ده ها مورد دیگر که همه در مورد وجود خدا، معاد، دوزخ وبهشت وماهیت جهان پر از شک وتردید است . مولانا نیزدر کناراندیشه های خرد ستیزانه چیز های از جنس اخلاقیات و نیک اندیشی نیز دارد که نمی توان به کلی آن را بی ارزش خواند. حالا مساله این است که در جهان امروز ازاین همه مولانا گرایی چی کلاه نمدی برای خود می توان ساخت؟
مولانا پرستی ومولانا ستیزی هردو رویکرد های نابخردانه ا ست ودعوا بر مالکیت قومی مولانا نابخردانه تر ازآن . مولانا یک سخنوروعارف مسلمان بود ونمی توان اندبشه های اورا از آموزه های اسلامی جدا تصور کرد . ماهیت اسلام و آموزه های آن روشن است .نباید انتظار داشت که مولانا باید مثل مارکس، و کانت دکارت وراسل و هایدگر و امثالهم می اندیشید. وچون چنین نبوده پس واقعیت فرهنگی او نیز ارزشی ندارد.او محصول دوران خود بود .اما بسیاری از شاعران اسلامی گرفتار تضاد اندیشی وتناقض گویی بوده اند . به بیدل نظر اندازید که چگونه مزخرفات اسلامی را با اندیشه های سرشار از شک وتردید فلسفی همزمان بازتاب داده است. این شاعر اندیشه گر ومذهبی که می گوید : به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا / سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا .. درجایی دیگر می گوید : قلندرانه حدیثی ست زاهدا معذور - تو غره ای به بهشتی که جای ریدن نیست ... یا : به پیری هم نفهمیدیم افسوس - که دنیا بازی طفلانه ی کیست؟ یا : بیدل آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ایم - متن آیاتش تحیر دارد وتفسیر شرم - یا : می چاره گر کلفت زها د نگردید / توفان مگر از عهده ی مذهب بدر آید و ده ها مورد دیگر که همه در مورد وجود خدا، معاد، دوزخ وبهشت وماهیت جهان پر از شک وتردید است . مولانا نیزدر کناراندیشه های خرد ستیزانه چیز های از جنس اخلاقیات و نیک اندیشی نیز دارد که نمی توان به کلی آن را بی ارزش خواند. حالا مساله این است که در جهان امروز ازاین همه مولانا گرایی چی کلاه نمدی برای خود می توان ساخت؟