Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 69424

از تریبون بخش فارسی بی بی سی برای هویت سازی های جعلی سوء استفاده می شود

31 دسامبر 2012, 04:16, توسط درویش

دوستان درود بر شما ! من فکر میکنم که اقای بهمن شوخی کرده باشد وگرنه بایست که با نام زیبای بهمن خودرا بدیگران اشنا نمیکردند! این زبان پارسی در درازای تاریخ با تسف که به بسیاریها نان دانش خورانده ولی در کاسه اش تف کردند؛ جای تعجب دراینست که این دوستان بازهم با همین زبان مانند مسکینیار سخن میزنند وبا واژه های خودش بدگویی مینمایند! ایکاش که بازبان مورد احترام وعلاقه خودشان این نا سزاگویی را بیان بدارند که دردی نخواهد داشت . خوب انسانها آزاد هستند که هر گونه ای که بخواهند باندیشند وابراز نظر نمایند. آمدیم بر اصل موضوع که سخن در باره مولوی بلخی رومی باشد: آخر انسانی که سراپا مهر ومحبت باشد ونظر نیک در همه ابعاد زندگی داشته باشد ، چگونه میشود که بی ارزش ویاوه سرا تلقی گردد؟
از محبت جزبه ها گردد بلند...ارج میگیرد از او ناارجمند....بی محبت زندگی ماتم همه....کاروبارش زشت ونا محکم همه....عشق صیقل میزند فرهنگ را...جوهر آیینه بخشد سنگ را...اهل دل را سینه ی سینا دهد...با هنرمندان ید بیضا دهد..مولوی.میگویند سه پرواز در عالم معنی ، از زشتی به زیبای ، از نادانی به دانایی واز بدی به نیکویی ، اگر از این سه پرواز انسان نداشته باشد در حیوانی باقی میماند ومانند درنده ها سر میبرد وانسان میکشد وویرانی مینماید وآبادیهایرا نابود میدارد واین سخنان مولوی در بعد روانی وانسانگرایی بشر نقش مهیم دارد وانسان تنها بخش مادی این جهان نیست که چه چیز را کشف کرد وچگونه تخنیک آفرید ویا از چه اقتصادی بهره مند است ؛ اینها هم مهیم هستند ولی معنویت انسان ودوست داشتن وهمدیگر پذیری وهمگرایی انسانی وآمیزش نیک هم بخشهای با ارزش زندگی و ادامه حیات شیرین انسان را در بر میگیرد.میگویند انسان چیزی را می پرستد که از آن پرستاری میکنند . ما اندیشه های خودرا می پرستیم ، هنگامیکه از خرد خود، پرستاری کنیم ، تا آزاد بیندیشد. ما آزادی را می پرستیم ، هنگامیکه راه ازاد اندیشی را به همگان بگشاییم. ما خدا را می پرستیم ، هنگامیکه از همه جانها واز گیتی ، پرستاری کنیم که پیکر یابی خدایند.
ای جهان را شاد کرده، وی زمین را جمله گنج.....تا زمین گوید ترا ، کای آسمانی ، شاد باش. مولوی. خدا در فرهنگ کهن ما سرچشمه زیبایست . وبرترین پیوند بین انسان وافریدگارش پیوند مهر وزیبایست . مولوی میگوید: ای آب حیات ، چون رسیدی... شد آتش وخاک وباد ، خندان...در جای دیگر میگوید: معشوق من ازهمه ، نهانست ، بدان...بیرون زگمان هرگمانست ، بدان...در سینه من، چومه ، عیانست ، بدان...آمیخته با تنم ، چو جان است ، بدان... این ادیبان وسخنوران تاریخی همیشه از دانش وبرای دانش سخن گفته اند وهیچکس را مانع دانش آموزی نشده ف بلکه تشویقگران جامعه خود بوده اند. درهر بیت وسخنشان اشاره بدانش کرده اند وارزش دانش را بدیگران روشن ساخته اند که در آن زمان خالی از اهمیت نبوده است واینکه امکانات آن زمان درحد همان زمان بوده وامروزیهای که ما شاهدیم با امکانات بالاتر موفق به گسترش علم عملی وتخنیک روز شده اند. چنانچه ناصر خسرو میفرماید: درخت تو گربار دانش بگیرد... به زیر آورد چرخ نیلو فری را...ویا میگوید: تن به جان زنده است وجان زنده به علم...دانش اندر کان جانت گوهر است. دوستان گرامی در آن زمان بالاتر از نخبگان خراسان بزرگ ویا ایران باستان در قلمرو دنیای آنروز دانشمندتر سرغ نداریم واگر این پیوند ادامه می یافت شاید که شاهد گسترده ترین علم ودانش در سرزمین خود می بودیم ولی شوربخنتانه همه دست بدست دادند ودر پس زدن فرهنگ وداشته های ما متدانه کوشیدند تا روز وروزگار مارا به امروز که جهالت ونادانی بر پیکر دنیای ما سایه افگنده است ، رساندند. پور سینا ورازی ما نخستین پزشکان دنیا بودند وامروز بنام پدر دانش پزشکی در همه دانشگاه های دنیا شناخته میشود وهم مثنوی معنوی مولوی در دنیای مادی گرا وخشک اندیشی وواگرایی بشر وگریز از همدیگر وتنها زیستی ، کیمیای تندرستی برای مهر افرینی شده است که دنیا با پیشانی باز این کتاب را پذیرفت وبه زبانهای معتبر دنیا تر جمه شد وامروز دست بدست میگردد ومحبت می آفریند. ما نباید تنگ وتاریک دنیا را نگاه بداریم وزندگی را وابسته به بی باوری مهر وهمدیگر پذیری تصور نماییم؛ لذت زندگی در ایجاد این دیکتاتوری وآن دیکتاتوری نیست ، بلکه دراینست که راه همگرایی ومهر آمیزی را با شگرد نیک انسانگرایی مبدل سازیم وزندگی را در بعدهای گوناگونش بایست پذیرفت واینقدر خود کم زدن را هم نباید به شیوه از خود بیزاری مبدل گردانیم وما قراریکه افراد جوامع به قول امروزی پیشرفته را از نزدیک می بینیم ، درک مینمایم که انسانها اگر بسوی مادی گرایی منجمد بگرایند ، واز معنویت دور شوند دچار کمبودی میباشند که همه امیدهایشان در جیب وخرچ وولگردی های وحشیانه چار میشود واگر تنها به جنبه های معنوی تاریک اندیشانه بدور از تمدن محدود شود ، بازهم ویرانگر بار خواهد آمد که نمونه اش در سرزمین خودمان روشن است. امید است که مولوی را از جمله ای کسانی بدانیم ویا بشناسیم که هردو بعد را داشت واهمیت وارزش انسانها را بیشتر از هر انسان دیگر زمانش میدانست وباور هم داشت.

جستجو در کابل پرس