Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 72000

آغای پریانی از کیسه خود خرج کن نه از کیسه هزاره و اوزبیک

9 آپریل 2013, 12:01, توسط پرویز "بهمن"

اولا خدمت آقای غوری سلام وعرض ادب دارم، ثانیا خدمت ایشان باید عرض کنم که من هردو قسمت این گفتگورا تا آخر شنیدم، درآن هیچ بحثی ازاینکه ازبیکها وهزاره ها خودشان را افغان نمیدانند نرفته است. فکر کنم جناب عالی مشکل شنوایی دارید، نظری پریانی صرف برای اولین بار، خواسته ازین خط قرمز ممنوعه به یک شکل شجاعانه اش عبور کند که عبور کرده وگفته است که نام افغانستان خودش مبنای حقوقی ندارد ولی حالا که گذاشته شده من فعلا برای تغیر نام کشور نمیخواهم این بحث را بالا کنم که بیائید نام افغانستان را تغیر دهیم ولی این یک مسأله واضح است که افغان تنها به قوم پشتون اطلاق میگردد و شامل ه همهء گروه های قومی نمیشود، من خودم زبانم فارسی است، من حق دارم هرواژه ایی که در زبان مادری ام آموخته ام آنرا بکار اندازم، شما درین اظهارات جرأتمندانه چه چیزی برای اعتراض یافته اید؟ نظری پریانی ازین هم پیشر رفته واظهار نموده که کشورما حالت حقوقی ومرزی اش نیز زیرسوال است ولی این بحث ها جای خودرا دارند؛ درینجا بحث ازبیک وتاجیک وهزاره کجا مطرح شده که جنابعالی اینقدر به شور وهیجان آمده اید؟ ، صرف اینقدر گفته شده آن هموطنان هزارهء ما که درایران بزرگ شده اند وبالهجهء تهرانی صحبت میکنند، اینجا لهجهء شان بمرور زمان قابل تغیر است واین موضوع جای تشویش ندارد، بحث ازبیک وتاجیک وهزاره درسخنان آقای نظری پریانی مطرح نبود، واین آقای صابر جوزجانی آب را نادیده موزه هارا ازپا درآورده است.
نکتهء دیگر اینکه:
جاسوسک اوغان هزارچهرهء افشا شده بنام (چمبرعلی) نیز درین مناظره بار دیگر پای کثیف خودرا داخل کرده تا ازین اختلافات سودی ببرد ولی من با چرندیات او کاری ندارم وصرف میخواهم برای وضاحت بیشتر باید خلقهای غیر افغان که خود اصرار دارند وبه زبان حال وقال میگویند که ما افغان نیستیم باید به نقد عملکردهای گذشتهء خویش بپردازند تا بدانند که علت اختلافات درکجاست؟چه کسانی میتوانند ازخلقهای ازبیک وتاجیک وهزاره نماینده گی کنند؟ چرا این نویسندهء نا آشنا بنام صابر جوزجانی باوجودیکه اصرار به عدم هویت افغانی خویش دارد ولی بازهم ازسخنان "نظری پریانی" خشمگین است؟ خاستگاه فکری این نویسنده چیست وازکجا آب میخورد؟ آیا زیرکاسه نیم کاسه ای قراردارد؟
بیائید دوستان ازبیک وهزاره وتاجیک این موضوعات را با سعهء صدر مورد بررسی قراردهیم ازخودمان نقد بعمل بیاوریم؛ اشخاص وافرادیکه چنین صداها را بلند میکنند بشناسیم تا درآینده مرتکب اشتباهات وخطاهای بزرگتر نگردیم.
اولا این آقای جوزجانی که ازخشم شان علیه نظری پریانی نوعی ازیک سرخورده گی وپریشانی توأم با حسادت وکینه بخاطر جرأت مندی " نظری پریانی" درین نوشتهء توهین آمیزشان دیده میشود؛ آبشخورفکری شان ازکجا آب میخورد؟
اگر ایشان خود عبدالحکیم شرعی جوزجانی ویا یکی ازهمرزمان ویا شاگردان راه ایشان باشند باید افکار وعملکردهای جناب عبدالحکیم شرعی جوزجانی مورد نقد قرار گیرد؛ چون عبدالحکیم شرعی جوزجانی نسبت به صابر جوزجانی بیشتر درمیان حلقات روشنفکری غیر افغانی مطرح می باشد صرف وی را درین پیام مورد نقد وبررسی قرارمیدهم وبقیهء موضوعات را به آینده موکول می نمایم.
عبدالحکیم شرعی جوزجانی که گاه گاهی مضامینی به زبان ازبیکی نیزدرکابل پرس نوشته است خواهان إحیای هویت ازبیکی خود درچارچوب حفظ ساختارهای قبیله سالار گذشته وبرادر بزرگ وکوچک می باشند. ایشان درابتدا مربوط جناح پرچم بودند ولی بدلیل همین تمایلات انتی تاجیکی وفارسی ستیزی به جناح خلق برهبری نورمحمد تره کی وبعدا حفیظ الله امین فاشیست لغزیدند.
جناب ایشان بعداز پیروزی انقلاب ثور بحیث اولین وزیر عدلیهء رژیم خلقی مقررگردیدند. یکی ازماموران سابق وزارت عدلیه که درآن زمان بحیث مدیر قلم مخصوص ایشان بود؛ درمورد کرکتر واخلاق جناب عبدالحکیم شرعی جوزجانی چنین روایت میکنند:
زمانیکه کودتای ثور رخ داد؛ وزارت ما درقصر دارالامان بود؛ درمیان ماموران اناث؛ یک بانوی زیبا وخوشگٍل وجذاب که درعین حال خیلی مست ودلفریب نیز بود؛ دریکی ازشعبات وزارت عدلیه کار میکرد. بانوی که به تمام معنی مُدرن وسکسی بود، وهیچگاهی درچوکات های تنگ عنعنه وسنتهای اجتماعی ودینی وغیره نمیگنجید، ازاینکه مدیر قلم مخصوص دفتر شرعی جوزجانی بودم؛ روزهای اول انقلاب بود، حزب خلق تا آن وقت درست سرپا ایستاده نشده بود تا همهء ماموران را خلقی بسازد، بناء من ازماموران قدیم بودم ومجبور بودم که تظاهر به خلقی گری نمایم، زیرا من علاوه براینکه ازماموران قبلی رژیم گذشته بودم؛ یک جرم دیگر نیز داشتم وآن اینکه وابسته به خاندان سلطنتی بودم ولی روی همرفته باید خودم را حفظ میکردم، بهرترتیب روزی ازآنطرف اطاق زنگ تیلفون به اینطرف بصدا درآمد وعبدالحکیم شرعی جوزجانی مرا درتیلفون گفت که به داخل بیایم؛ در را بازکردم آنطرف چوکی وزیر که یک چپرکت بود وگاه گاهی بخاطر رفع خستگی روزانه باید روی آن به استراحت می پرداخت؛ نیز به شکل دیگری آماده شده بود، آقای جوزجانی فورا مرا ازهویت همان بانوی مست ویگانهء وزارت پرسید؛ من به مجرد آنکه آقای جوزجانی اززبانش دربارهء آن دختر بپرسد به اصل موضوع پی بردم که هدف ایشان چیست؛ فورا به سرعت برق خودم را نادان جلوه داده وبدون اینکه دیگر موقع بگومگوی بیشتررابرایش بدهم بایک دیپلوماسی عجیب وغریب برایش گفتم ؛ برایتان حاضرش کنم؟ وزیر دیگر تاب نیاورده بود سخن را طویل نکرده وفورا گفت بلی ! همو دختررا زنگ بزن که یکبار دفتربیاید.
من وآن دختر که سابقهء چندسالهء کاری درزمان داوودخان وحتی آشنایی از دوران فاکولتهء حقوق داشتیم ازتمام کیف وکانش خبر بودم؛ برایش زنگ زدم به شکل شوخی اول برایش تبریکی دادم، گفتم که بیا که طالع ات باز گل کرده.
او که اصلا باورش نمی شد گفت که چطور؟ گفتم بیا که وزیر صاحب ترا میخواهد.
نبود که وی با ناز وکرشمه وبوی عطرآگین اش که دهلیز ها را خوش بو ساخته بود، خرامان خرامان وارد دفتر شد، با اشارهء چشم بایکدیگر فهماندیم که داخل اطاق وزیر شود؛ دختر داخل اطاق وزیر شد، اما چند دقیقه ایی نگذشته بود که وی با یک حالت عجیب وغریبی ازدفتر بیرون شده ودروازهء اطاق را به شدت پس زد وباقهر وعصبانیت از دفتر من نیز رد شد، چند دقیقه بعدتر زنگ تیلفونم بصدا درآمد، دیدم که همان دختر است که باصدای گریه آلود ازمن تقاضا میکند که وی حالا وزارت را میخواهد ترک کند ولی ازمن عاجزانه تقاضا کرد که نزدیک های عصر که ازکارخلاص شدم؛ اومیخواهد به خانهء ام بیاید وآنجا تمام داستان را قصه کند، من قبول کردم وخیلی زود گوشی را گذاشتم، چند ساعت بعدتر وزیر یعنی شرعی جوزجانی نیز دفتررا با محافظانش ترک گفت و وقت کار مامورین نیز به اختتام رسید؛ زمانیکه بخانه رفتم، آن دختر مست ودلفریب بخانه ام آمد، ولی دیگر آن حالت گذشته درسیمایش معلوم نمی شد، فقط اشک میریخت؛ برای من خیلی تعجب آور بود، که این دختر حتی اگر خر هم از وی تقاضای عمل سکس را میکرد جواب رد نمی داد ولی حالا چه شده که وی از وزیربرحال یک کشور اینقدر آزرده است. بالاخره دخترک آهسته آهسته به سخن آمد وگفت :
میدانی .... جان که این وزیر چقدر بی شخصیت است، چقدر بی سویه است، زمانیکه من داخل اطاقش شدم، بدون اینکه کوچکترین حرفی میان من و او رد وبدل شود، دیدم که آلهء تناسلی اش را بیرون کشیده وآنطرف دیگر بسوی تخت خواب آماده شده برای اجرای عمل سکسی فقط به شکل آمرانه بمن دستور میدهد که بروم وخودرا برایش لُخت بسازم ، من که ازبس اعصابم خراب شده بود، خودرا تحقیرشده یافتم، فورا درجوابش گفتم، اگر به تقاضای هرکسی جواب مثبت بدهم به تقاضای تو انسان بی سویه هرگز نمیتوانم جواب مثبت بدهم، زیرا تو سویهء مرا نداری، همین را گفتم وبا عجله بطرف دروازهء خروجی حرکت کردم که بقیه اش را خودت هنگام عبور من از دفترخودت به چشم سر دیدی.
حالا من ازخودت یک خواهش دارم وآن اینکه: دیگر من در وزارت عدلیه؛ کار کرده نمیتوانم؛ حتما این وزیر مرا می کشد، زنده گی ام درخطر است، لطفا به پاس آشنایی ورفاقتهای گذشته، فقط یک همکاری بکن که به شکل مخفی یک مکتوب موافقه ام را ازیکی ازمعینان وزارت بگیر که من به یک وزارت دیگر بی سر وصدا خودم را تبدیل کنم واز انظار ناپدید شوم، درغیر آن دیگر برایم زنده گی کردن مشکل شده است، همین را میگفت وازچشمانش اشک میریخت. من به وی وعده دادم که این کمک را میکنم، همان بود که به وعده ام وفا کردم ودختررا طورمخفی به وزارت دیگری تبدیل کردم که بعدا نمی دانم چه شد وکجا رفت" ختم
نمونهء دیگری از اسناد موثق درمورد پسران عبدالحکیم شرعی جوزجانی است، پسر کلان عبدالحکیم شرعی جوزجانی همراه با عبدالرحمن پسر حفیظ الله امین درسازمان جوانان حزب دموکراتیک خلق علیه جوانانی که پدران شان درجناح پرچم بودند مرتکب یک سلسله جنایات بشری شده اند که به وقت وزمانش این اسناد را ارائه خواهم کرد، ولی یک موضوع مشخص دیگریکه باید ثبت حافظهء تاریخ گردد؛ این است که پسران آقای عبدالحکیم شرعی جوزجانی خصوصا یکی ازآنها بنام ( آی بیگ) سابقهء خیلی بد اخلاقی مانند یکتعداد گٍردپاهای خلقی دیگر دارند که عفت قلم اجازه نمیدهد آنرا برشتهء تحریر درآورم. خلاصهء سخن آن است که اشخاصی مانند: شرعی جوزجانی وهم قماشان شان هرگز ازخلق شریف ازبیک نماینده گی کرده نمیتوانند، ایشان هرچه باشد مانند همان چرسی های معتاد؛ گاه گاهی حال وهوای رفاقتها وپیک جنگی های حزبی باخلقیهای گِردپا درسرشان میزند، هروقتیکه کوچکترین روزنه ایی برای ایجاد وحدت وهم آهنگی میان خلقهای تاجیک وازبیک وهزاره پیدا می شود، افرادی ازجنس شرعی جوزجانی وکاظم وحیدی وامرالله صالح پیدا میشوند تا با بازخوانی غلط حوادث گذشته آب را درآسیاب دشمن انداخته وخود ماهی دلخواه شان را بگیرند. هرچند که امرالله صالح، با اینگونه افراد چندان مشابهتی ندارد ولی رویهمرفته، با زور وفشار بیرون آوردن کلمات پشتوویا نوشته های توخالی به زبان اوغانی، خودش به معنای برسمیت شناختن یک زبان مرده است، یک زبانی که درحال مرگ قرار دارد؛ آن را ازطریق میدیای رسمی بزبان آوردن تیشه به زبان وفرهنگهای زنده بشمار میرود واینچنین کارها زیانش کمتر ازنوشته های کینه توزانهء کاظم وحیدی وصابرجوزجانی وغیره نیست.
با احترام
پرویز بهمن

جستجو در کابل پرس