Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 73813

عصمت قانع ، ماکسیم گورکی اوغانها یا استخبارات چی موقع شناس

13 جون 2013, 13:28, توسط پرویز "بهمن"

سلام به آقایان عبدالله وجناب لمر سروخرود ودیگر موافقان ومخالفان!
اول اینکه جناب لمر سرخرود بازهم ، همان چرندیات سابق خویش را تکرار نموده اند. من برای تان درپاسخ خویش گفتم که من برداشت وتفسیر خودم را از آنچه که ازمقالات جناب قانع خوانده ام ارائه کرده ام، ولی جناب عالی تاکید تان این است که من باید عین عبارات عصمت قانع را برای تان بحیث سند بیاورم که اسلام بی پشتو وپشتوی بدون اسلام را آقای قانع درکجا ذکر کرده است. درحالیکه شخص جناب عالی نیز همین جملات آقای قانع را که روایت کرده اید، بوضاحت تام، ادعای بنده را تفسیر می نماید وهیچ حاجت کج بحثی نیست، من ازشما پرسیدم که پشتون ناتکمیل را برایم تفسیر کنید، آیا خودتان پشتون مکمل استید ویا نامکمل؟
آیا خلقی های شخ بروت که قاتل هزاران انسان بیگناه این سرزمین اند، وعامل وطنفروشی وکشاندن پای شوروی ها درین وطن محسوب می شوند و امروز، عصمت قانع عاشق بروت های شان شده است پشتونهای مکمل بودند ویا نا مکمل؟ جناب عالی مانند آقای حلیم فدایی چنان عاشق الفاظ وکلمات عصمت قانع شده اید که عقل ازسر تان کوچ کرده است و مانند عاشقان کور، هیچگاه عیب معشوق تان را نمی بنید.
از سیاق کلام جناب عالی واین وجد وشور بی پایان تان نسبت به عصمت قانع، چنان معلوم میشود که فرهنگ وادبیات پشتو ، آنقدر فقیر و عقب افتاده وبدوی است که هر نر خری چون عصمت قانع هم میتواند با نوشتن چند دشنامنامه به مقامات پاکستانی ورهبران ائتلاف ضد طالبان سرقافلهء جنبش بیداری پشتونها شود.
من تعجب به عقلانیت شما میکنم که بحیث یک انسان عاقل وبالغ وباسواد درقرن بیست ویک چقدر آسان، پوزبند خود را به آسانی در دم هر خر بسته میکنید ویک نر خر شرابی دایم الخمر بداخلاق را قافله سالار جنبش بیداری قوم وفرهنگ خویش حساب میکنید. امیدوارم که صفات مذکور را ازقلم من نسبت به جناب عصمت قانع، دشنام نپندارید، بلکه این صفات همان صفات ذاتی شان می باشد، به همان اندازه که ایشان نویسندهء چیره دست درزبان پشتو است ، بهمان اندازه شخصیت اخلاقی اش درقعر مرداب جهالت ولجاجت قومی نیز غوطه ور می باشد، ولی چشم شما قدرت دید معایب اورا بخاطر پشتون بودنش ندارد.
آقای عبدالله نیز به زبان پشتو، فرموده اند که باید به وجود اشخاصی مانند : عصمت قانع افتخار نمود.
اینکه آقای عبدالله، بوجود جناب عصمت قانع افتخار میکند ویا ننگ مربوط خودشان است ولی من پاره ای ازواقعیت های تلخ را که دربارهء شخصیت او میدانستم اینجا به شکل مستند بیان نموده ام.
آیا کسیکه خودش بزبان خود با افتخار دریک مجلس، بیان کند که : بالای نوجوانان بالغ پشتون تبار جمعیتی تجاوز جنسی نموده است او چه چیزی برای افتخار کردن دارد؟
اجازه دهید که قول شاهد عینی را که خودش اززبان عصمت قانع این موضوع را شنیده است برای تان بیان کنم ولی هرگز اسم شخص قربانی را اینجا باوجودیکه خودش پشتون است نمی برم. زیرا نزد من کرامت انسانی او نسبت به هرچیز دیگر ارزش دارد، ورنه میتوانم همین اکنون از وی برایتان نام ببرم ولی ازآنجایکه ، آن بیچاره یکبار قربانی خواهشات سادیستی عصمت قانع قرار گرفته است ، نباید بار دیگر نامش از طریق کابل پرس? به دیگران افشا شود. زیرا آن بیچارهء پشتون تقصیری ندارد بلکه او قربانی این عمل سادیستی هم تبارش قرار گرفته است
دقیق بخوانید که این کلام اززبان عصمت قانع نقل شده است:
( إکس ) تازه پشت لب سیاه کرده بود، آنقدر زیبا بود که به اصطلاح قندهاری، ازده دختر هم مقبول تر معلوم میشد( ترلسو انجونو نه نامی وه) ومن نیز دراوج مستی وشادابی خود بودم ، روزی در دفتر فرهنگی جمعیت اسلامی بودم که (إکس) را ملاقات کردم ، او که خیلی بخود می بالید که جوان پشتون اخوانی است ومرزهای قومیت را در نوردیده است، درمیان آنهمه پنجشیری وبدخشانی وتخاری، با افتخار خود را بمن نزدیک ساخت وبه پشتو گفت که او میخواهد نویسنده شود، وبه رهنمایی من ضرورت دارد، او تازه دورهء کالج را نیز درپشاور آغاز کرده بود، من که چنین درخواستی را ازخدا میخواستم، به مجرد دیدن موهای مجعد وکالای نازک پشاوری وچپلی پشاوری اش آلت تناسلی ام درزیر تنبان ام نعوظ کرد ، بچه، خیلی زیبا بود ودرعین حال خیلی به ناز وکرشمه صحبت میکرد، توگفتی که دختر باکره است، من برایش گفتم که من حاضرم برایت ژانر های مختلف ادبی را بیاموزم، من چیزهای را برایت می آموزم که هرگز آنرا درکالج فرا نمیگیری،. (إکس) نیز قبول کرد، از آن روز به بعد سلسلهء ارتباطات ما خیلی محکم تر شد، بالاخره دوستی ما خیلی پیش رفت وآهسته آهسته به مزاقهای زیر نافی کشیده شد، او نیز خیلی جرأت مند شده بود وازمزاق هایم خوشش می آمد، یک روز او را باخودم بردم در منطقهء (تاون) یک اطاق کرایی را برای همین کارها گرفته بودم، در اطاق غیر ازمن واو دیگر هیچکسی نبود، من به بهانه ای اینکه باید کمی سرم راگرم کنم، (واین) شراب را ازیخچال کشیدم ، اورا به نوشیدن (واین) دعوت کردم ولی او دعوت مرا نه پذیرفت، ومن چند جرعه ایی سرکشیدم، بعداز چند دقیقه ، خودم را قصدا به دیوانگی زدم، چاقو را ازچیب خودم کشیدم و ( إکس ) را گفتم که اگر ایزارت را نمی کشی با همین چاقو غار غارت میکنم. (إکس) که سراپای وجودش را ترس فرا گرفته بود، درحیرت فرو رفته بود که این شخص به یکباره گی چرا اینقدر دیوانه شد، درابتدا چند حرف عذر آمیزی برایم اززبان بیرون آورد تا مرا به وسیلهء آن رام سازد، ولی من هرگز حاضر نبودم که رام شوم ، تهدید خودم را جدی دوباره تکرار کردم وگفتم : یا ایزارت رابکش ویا اینکه با همین چاقو غار غارت میکنم.
(إکس) بیچاره دید که چاره درمقابلش حصر است، فورا ایزارش کشید وتن به تقدیر داد، من او را به پشت خواباندم، آلت تناسلی ام را چرب کردم و شروع کردم به فرو بردن آن آهسته آهسته در درون مقعد (إکس).
(إکس) ازشدت درد، ناله میکرد وفریاد کنان این کلمات را بزبان میاورد :
"دخدای لپاره ، دخدای لپاره قانع صیب ، قانع صیب دخدای لپاره، تا خو ماسره توکی کولی گناه لری، بس بس بس دا سومره گناه لری ، بدکار دی مکوه ، قانع صیب "
ترجمه: به لحاظ خدا قانع صاحب، به لحاظ خدا... تو که همرای من مزاق میکردی، این کار گناه دارد، بس ...بس..بس .. کار بد است .. قانع صاحب"
اما قانع همچنان چاقوی گوشتی اش را درحال فرو بردن در درون مقعد (إکس) بود، تا اینکه بعداز چند دقیقه انزال گردیدم وخودم را بالایش مانند یک شیر انداختم وچند دقیقه اورا درآغوشم گرفتم ودرحالیکه ازچشمانش اشک ریخته بود اشک هایش بازبانم از رخسارش پاک کردم، وچند بوسهء جانانه ازسر و رویش گرفتم درحالیکه (إکس) همچنان درمیان بازوانم قرار داشت، سکوت بعداز گناه را هردو تجربه کردیم وهردو همچنان بخواب رفتیم.
بعداز آنکه بیدار شدیم، اورا درآغوش گرفتم، از او معذرت خواستم وباهم (پشتو) کردیم یعنی اینکه ( تعهد) کردیم که این راز باید درهمین جا محدود بماند. درحالیکه هردو به تعهد خویش وفا دار ماندیم ولی چند سال بعد روزی خبر شدم که این حرامی ، راپور مرا به استاد ربانی داده بود که قانع، ضد اخوانی ها تبلیغ میکند، شراب میخورد، وبه لاهور بخاطر زنباره گی میرود ، روزی اورا بار دیگر در دفتر دارالانشای جمعیت اسلامی دیدم وبرایش گفتم که : بی ناموسه! ته نو اوس دی حدته ورسیدلی چه خپل استاد تخریب کی؟
منبع: عبدالله گل مومند، اجرالدین ویار، شهرت ننگیال.
حالا شاید جناب محترم عبدالله خودشان نیز ازقربانیان این تجاوزات آشکار جنسی آقای قانع باشند که هرگز دل ازعشق ایشان بر نمی کنند.

جستجو در کابل پرس