Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 74874

دوران زورگویی ها و هرزه پرستی های سالوسانه سپری شده است

25 جولای 2013, 20:40, توسط پرویز "بهمن"

بازهم ازقلم میرغلام محمد غبار پيرامون اين مسأله که نادر و خانواده اش چگونه وارد افغانستان شدند و اين که چطور و به چی شيوه، تاج و تخت برايش ارزانی گرديد؛ شرح کامل آن به روايت اسناد زيرين چنين میخوانیم :
1- « درجنگ دوم انگليس وافغان ( 1880- 1878 ) هنگاميکه امير محمد يعقوب خان جبهۀ ملت افغانستان را ترک و معاهدۀ گندمک را امضاء نمود، دولت انگليس ازوجود چنين پاد شاه تسليم شده بی نياز، و با قيام مردم افغانستان مقابل گرديد. پس اميرمحمد يعقوب خان اسير را در سپتمبر 1879 ازکابل به هندوستان تبعيد نمود ومتعاقباً سرداريحی خان ( يکی ازپسران سلطان محمد خان طلايی ) خسر اميرمحمد يعقوب خان را نيزازکابل به ديره دون هند فرستاد. خانوادۀ يحی خان از 1879 تا 1901 درديره دون ميزيستند وچون درهندوستان دارايی نداشتند که معيشت شان را کفايت کند، لهذا با جيرۀ مختصری که حکومت انگليس بايشان ميداد، ميساختند، خصوصاً که اعضای اين خانواده فاقد سرمايه برای تجارت و هم فاقد تخصص برای اشتغال درشقی ازشقوق امود بودند.
پس ازسرداريحی خان پسران بزرگش سردارمحمد يوسف خان و سردار محمد آصف خان روسای فاميل و هريک دارای فرزندان متعددی بودند، ازآنجمله سردار محمد نادرخان پسر سردارمحمديوسف خان است که درديره دون درسال 1883 بدنيا آمد و پنج برادرداشت: محمدعزيز خان، محمد هاشم خان، شاه ولی خان، شاه محمود خان و محمد علی خان. وقتيکه اميرعبدالرحمن خان اجازه داد که اين خانواده ازتبعيد گاه ديره دون به افغانستان بيايند، آخرين سال سلطنت خودش (1901) بود. دراينوقت سردارمحمد نادرخان هژده سال داشت و با سايربرادران و عموزادگان خود تحصيلات خصوصی درهندوستان نموده ومقداری اردو و انگليسی فراگرفته بودند. ترديدی نيست که اينان ازکودکی با تمدن هند و انگليس آشنا و مأنوس گرديده و تحت تأثيرادارۀ مستعمراتی انگليس قرار گرفته بودند. زيرا تأثيرات و انفعالات ايام شباب درنفس انسان قوی و پايداراست. پس وقتی که به افغانستان آمدند، تطابق با محيط جديد ومغاير با محيط هندوستان، برای جوانان شان بسيارمشکل بود. ازهمين سبب در قشرخانواده گی خويش پيچيدند، وازجامعۀ افغانی دورترماندند وبرعکس دردربارکابل فرورفتند و آداب شاه پرستی فراگرفتند تا جائيکه برای ساير درباريان « نمونۀ مثال » گرديدند، وهم شخص شاه جديد (اميرحبيب الله خان) را بخود جلب نمودند. حتی شاه خواهرمحمد نادرخان را بخود تزويج نمود، واين وصلت باعتبار اين خاندان درنزدشاه افزود. معهذا ايشان تنها دردربارافغانستان معروف گرديده بودند، درحاليکه ملت هنوز ايشانرا نمی شناخت. اميرحبيب الله خان بتدريج اين خانواده را برکشيد و نه تنها در دربار بلکه در اردوی افغانستان هم مقام داد: پدران اينها ( محمد آصف خان و محمد يوسف خان) با عنوان « مصاحبين خاص » نديم هميشه گی شاه گرديدند. محمد نادرخان و برادرش محمد علی خان، جنرال و غند مشر عساکرمحافظ شاه شدند. برادران ديگرش محمد عزيز خان، شاه ولی خان و شاه محمود خان بالترتيب شاه آغاسی خارجه، رکاب باشی و « سرخان اسپور» ( آمرقطعۀ سواره خانزادگان دربار) گرديدند.
همچنين عموزاده گان محمد نادرخان، دونفر محمد سليمان خان شاه آغاسی نظامی و احمدشاه خان « سرميراسپور» ( اميرقطعه سواره مير زادگان دربار) شدند. بعدها يکنفرديگرشان ( احمد علی خان ) نيز بيکی ازين مراتب درباری رسيد، درحاليکه محمد هاشم خان برادرمحمد نادر خان مقام « سر- سراوسی » (آمر دسته سروسان حضورشاه ) را داشت.
باين ترتيب دربارافغانستان بالتدريج دردست اين خانواده افتاد.»(1)
2- جارج آرنی نگاشته است:
« غلام نبی [ چرخی]، درحاليکه درسرحد شمالی کمين گرفته بود، درجنوب رقيب ديگرتلاش داشت. درسالهای 1920 دردربارامان الله غالباً رقبای سرسخت گروپ چرخی را پنج برادر( مصاحبان) تشکيل ميداد. بزرگترين آنها جنرال محمد نادرخان بود که درسومين جنگ افغان- انگليس شناخته شد.بالآخره مصاحبان تأثير خود را دردربار ازدست دادند. آنها فدرتاً محافظه کاربودند و شديداً با ريفورم های شاه مخالفت ميکردند. درسال 1924 نادرخان باسرنوشت بسياری ازافغانهای بانفوذ مواجه گرديد و بحيث سفيردرپاريس مقررشد. دوسال بعد به بهانۀ خرابی صحی [ وضع صحی] وظيفۀ خود را ترک گفت ورهسپارجنوب فرانسه گرديد.
دراوايل سال 1929 نادرخان و دوبرادرش به هندوستان آمدند و پشتيبانی بريتانوی ها را برای گرفتن مجدد کابل جستجو کردند. برای بريتانيه چنين فرصت را فقط خداوند داده بود. علی رغم دساتير ازلندن که آنها را ازمداخلۀ مستقيم بازميداشت، ماموران بريتانيائی با چشم های کور به استخدام پشتيبانان ازميان قبايل دربخش بريتانوی سرحد پرداختند. درنيمۀ ماه اکتوبر، نادرخان لشکرقابل ملاحظه يی را جمع آوری کرد تا ارتش حبيب الله را دفع کرده، کابل را تسخيرکند. سقاء [حبيب الله کلکانی] به سنگرخود درکوهستان فرارکرد؛ مگر او بزودی گرفتارگرديد وهمرا با افراد عمده اش دوهفته بعد درمحضرعام بقتل رسيد. بالآخره عزت پشتونها درتابستان بعدی زمانی اعاده شد که نادرخان قبايل بی دسپلين سرحدی را غرض خاموش کردن شورش(؟) تاجک ها به کوهستان فرستاد که درآنجا با بی رحمی عمل کردند. به هرحال غيرمحتمل به نظرميرسيد که نادرخان سلطنت را به امان الله بسپارد، اگرچه موصوف دراواخراظهاروفاداری به او نيزکرده بود. بايقين ميتوان گفت که او مايل نبود تاريفورم های پسرکاکايش (؟) را عملی سازد. بزودی بعد ازآنکه داخل کابل شد به هرنام محمد نادرشاه پادشاه افغانستان اعلان گرديد. بمثابۀ يک عسکرتقدم داد تا اختياراتش برسايرنقاط کشوراستحکام يابد که ازطريق يک برنامۀ دقيق صلحجويانه درپايان سال 1931 درجنوب وازطريق عمل نظامی درغرب و شمال جايی که رهبربزرگ شورشيان بنام ابراهيم بيگ به آن سوی دريای آمو بدست دشمنان شوروی خود رفت، به آن نايل آمد.»

جستجو در کابل پرس